حُسنِ حَسَن
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   
اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        



این وبلاگ بمنظور معرفی شاخه ای از ابعاد وجودی امام حسن مجتبی (ع) به فعالیت مشغول شده است.




آمار

  • امروز: 254
  • دیروز: 306
  • 7 روز قبل: 1602
  • 1 ماه قبل: 9307
  • کل بازدیدها: 2388489





  • رتبه







    کاربران آنلاین

  • میثاق
  • امیرِعباس(حسین علیه السلام)
  • زهرا بانوی ایرانی


  •   طعم ايمان!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «لا يَذُوقُ الْمَرْءُ مِنْ حَقيقَةِ الاْيمانِ، حَتّى يَكُونَ فيهِ ثَلاثُ خِصال: اَلْفِقْهُ فِى الدّينِ، وَ الصَّبْرُ عَلَى الْمَصائِبِ، وَ حُسْنُ التَّقْديرِ فِى الْمَعاشِ»;
    «هيچ انسانى طعم ايمان را نمى چشد، مگر اين كه داراى سه خصلت باشد:
    1ـ آگاهى در دين، 2ـ صبر در برابر مصيبت ها، 3ـ اندازه گيرى در مخارج»(1).

     

     

    شرح و تفسير

    آيا «ايمان» داراى طعم خاصّى است، كه چشيدنى باشد؟
    پاسخ اين سؤال روشن است، معمولا وقتى مى خواهند احساس كامل نسبت به چيزى را بيان كنند تعبير به چشيدن مى كنند. و منظور از چشيدن طعم ايمان، درك آن با تمام وجود و احساس آرامش روح و اطمينان در سايه ايمان است، آن آرامش و نورانيّت و روحانيّت و حالت خاصّى كه با هيچ زبانى قابل توصيف نيست، همان لذّت روحانى و حالت إنبساط قلب و صفا و نورانيّتى كه نمى توان آن را توصيف كرد، هر تعبيرى از آن نارساست، و حقيقتاً درك شدنى و وصف ناشدنى است!
    حال بايد ديد كه چه رابطه اى ميان اين سه خصلت و طعم ايمان وجود دارد.
    الف) «اَلْفِقْهُ فِى الدّينِ»; تا انسان آگاهى و معرفت كامل نسبت به مسايل مختلف دين پيدا نكند، چگونه مى تواند اعتقاد محكم و التزام عملى نسبت به احكام دينى پيدا كند، و تا وقتى كه ايمان و عمل شايسته اى حاصل نشود چشيدن طعم ايمان امكان پذير نخواهد بود.
    ب) دومين خصلتى كه بدون آن طعم ايمان چشيده نمى شود، صبر و شكيبايى در برابر مشكلات است. بسيارند كسانى كه در مقابل مصائب و حوادث تلخ زانو مى زنند و به همه كائنات بدبين مى شوند و در دل يا در زبان به خدا اعتراض دارند! چنين انسان هايى چگونه مى توانند طعم ايمان را بچشند؟ در حالى كه مصائب و سختى ها فلسفه هاى روشنى دارد كه مؤمن حقيقى آن را درك مى كند، مصيبت ها گاه هشدارى است به انسان به هنگام غفلت. گاه كفّاره گناهان و خطاها و معصيت هاى اوست. و فلسفه هاى ديگرى كه اين جا جاى شرح آن نيست(2). همين قدر بايد بدانيم كه هيچ حادثه اى در اين عالم بى علّت و تصادفى نيست.
    ج) «وَ حُسْنُ التَّقْديرِ فِى الْمَعاشِ» امّا رابطه طعم ايمان با برنامه ريزى صحيح در امر معاش و زندگى، از اين نظر است كه شخصى كه برنامه صحيح اقتصادى در زندگى و مخارج روزمرّه خود ندارد و مبتلا به مشكلات و گناه و گاه اسراف و زياده روى مى شود، روشن است كه انسانى كه مبتلا به چنين مشكلاتى مى گردد، كه منتهى به معصيت مى شود، نمى تواند طعم ايمان را بچشد.
    نتيجه اين كه طعم ايمان در سايه معرفت دينى، شكيبايى در تحمّل مشكلات، و برنامه ريزى صحيح در امر زندگى حاصل مى شود.


     
    1. بحار الانوار، جلد 1، صفحه 20 و جلد 68، صفحه 85 و 346.
    2. مشروح اين مطلب را در «پنجاه درس اصول عقايد»، صفحه 93 مطالعه فرماييد.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



    [جمعه 1394-12-28] [ 05:18:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      ضرورت انتخاب الگوها   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اَلا وَ اِنَّ لِكُلِّ مَأْمُوم اِماماً، يَقْتَدى بِه وَ يَسْتَضىءُ بِنُورِ عِلْمِه»;
    «آگاه باشيد! هر مأمومى امام و پيشوايى دارد كه بايد به او اقتدا كند و از نور دانشش بهره گيرد»(1).

     

    شرح و تفسير

    الگوگيرى در طبيعت هر انسانى وجود دارد. بدين جهت اگر الگوهاى صحيح و واقعى معرّفى نشوند، مردم از الگوهاى ناسالم پيروى مى كنند. لذا خداوند متعال در آيه 164 سوره آل عمران بر مؤمنين منّت مى گذارد كه پيامبرى از جنس خود آن ها، نه فرشتگان، به سوى آن ها فرستاده است. سرّ اين مطلب همان الگو پذيرى است، چون هر جنسى از هم جنس خود مى تواند الگو بگيرد.
    روايت فوق نيز اشاره به همين مطلب دارد. در اين روايت دو مطلب به چشم مى خورد:
    نخست اين كه مردم در اعمالشان شباهت به امام خويش داشته باشند.
    ديگر اين كه در مسايل علمى از نور علم و هدايت او استفاده كنند. 
    بنابراين هم در عمل و هم در علم، لزوم الگوپذيرى سالم و والا توصيه شده است و اساساً يكى از أسرار اين كه مردم همواره بايد امامى داشته باشند و زمين هيچ گاه خالى از حجّت الهى نباشد(2) همين مسأله لزوم الگوگيرى است. و اين جاست كه يكى از ميدان هاى وسوسه شيطان باز مى شود و الگوهاى نامناسب از سوى شيطان صفتان ارائه مى شود.
    با توجّه به لزوم وجود الگوهاى مناسب و ميل طبيعى مردم به الگوگيرى و ارائه الگوهاى نامناسب از سوى شيطان صفتان، معرّفى الگوهاى سالم و صحيح و احياء و ترويج آن ها در جامعه امرى ضرورى است. اين نكته روشن است كه معرّفى الگوها و تبليغ از آن ها در جامعه نيازِ ضرورى جامعه است، نه اين كه الگوها نيازى به اين معرّفى ها داشته باشند(3).


     
    1. نهج البلاغه، نامه 45.
    2. امام على (عليه السلام) در اين زمينه مى فرمايد: «اللّهمّ بلى لاتخلوا الارض من قائم لله بحجّة اما ظاهراً مشهوراً، و اما خائفاً مغموراً، لئلا تبطل حُجج الله و بيّناته; خداوندا! آرى، هرگز زمين از كسى كه به حجّت الهى قيام كند خالى نمى شود، خواه ظاهر و آشكار باشد، و يا ترسان و پنهان، تا دلايل الهى و نشانه هاى او باطل نگردد». (نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 147).
    3. مشروح مباحث مربوط به «اُسوه ها و الگوها» را در كتاب اخلاق در قرآن، جلد اوّل، صفحه 365 به بعد، مطالعه فرماييد.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 05:18:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      شمشير عقل و پوشش حلم   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اَلْحِلْمُ غِطاءٌ ساتِرٌ، وَ الْعَقْلُ حُسامٌ قاطِعٌ، فَاسْتُرْ خَلَلَ خُلُقِكَ بِحِلْمِكَ، وَ قاتِلْ هَواكَ بِعَقْلِكَ»;
    «حلم پرده اى است پوشاننده، و عقل شمشيرى برّان، پس عيوب اخلاقيّت را با (پرده) حلم بپوشان، و هوس هاى سركشت را با (شمشير) عقل بكش»(1).

     

    شرح و تفسير

    در تمام عالم هستى دو نيرو با هم قرين شده است; نيروى محرّكه و نيروى بازدارنده. تعادل اين دو نيرو باعث نظم در عالم هستى مى گردد. در آسمان ها نيروى محرّكه اى وجود دارد كه باعث حركت سيّاراتِ منظومه شمسى مى شود (نيروى گريز از مركز)، و نيروى بازدارنده اى نيز وجود دارد كه تعادل را ايجاد مى كند (نيروى جاذبه).
    در وجود بشر نيز اين دو نيرو وجود دارد. قسمتى از اعصاب نيروى محرّكه است و بخشى از آن بازدارنده است و اين دو نيرو باعث تعادل در تمام اعضاى انسان مى شود. اعصاب «سمپاتيك» و «پاراسمپاتيك» دو عامل محرّك و بازدارنده درون بدن آدمى هستند.
    انبياء نيز در دعوت خود از اين دو ابزار استفاده كرده اند و به تعبير قرآن، هم بشارت دهنده بودند و هم انذاركننده، هم وعده بهشت مى دادند و هم مردم را از آتش سوزان جهنّم بيم مى دادند.
    قوانين شرع مقدّس هم چنين است. تشويق هاى اسلامى، مانند آن بخشى از زكات كه براى «مؤلّفة قلوبهم»(2) در نظر گرفته شده، نيروى محرّكه است. و قانون مجازات اسلامى، از قبيل قصاص و ديات و حدود، نيروى بازدارنده است. به هر حال مجموعه عالم مجموعه تعادل اين دو نيروست.
    روايت فوق نيز همين مطلب را مى فرمايد. مى گويد: انسان بايد داراى دو نيرو باشد. عقل و حلم، نيروى محرّكه عقل كه همچون شمشير برّان، باعث حركت است و نيروى بازدارنده حلم كه اعمال انسان را كنترل مى كند. هوى و هوس را با شمشير بران عقل قلع و قمع كن و لنگى و نقص خلقيات را با نيروى حلم و بردبارى بپوشان. اگر انسان ها اين دو نيرو را با هم تركيب نمايند جامعه اى سالم خواهند داشت.


     
    1. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 424.
    2. منظور از «مؤلفة قلوبهم»، كه در آيه 60 سوره توبه آمده، افراد ضعيف الايمانى است كه با گرفتن زكات تقويت مى شوند و به اسلام تمايل پيدا مى كنند.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 04:18:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      شركت در مجلس گناه!   ...

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللهِ وَ الْيَومِ الاْخِرِ فَلا يَقُومُ مَكانَ رَيْبَة»;
    «كسى كه به خدا و روز جزا ايمان دارد، در مكانى كه «ريبه» است توقف نكند»(1).

     

    شرح و تفسير

    واژه «ريبه» دو معنى دارد:

    الف) شک و تردید و اتهام؛ یعنی شخص مومن به جایی که مورد اتهام قرار می گیرد نمی رود، و لهذا بزرگان وپرهیزکاران به چنین مکان هایی پا نمی گذاشتند و اگر انسان به چنین مکانی رفت و مورد تهمت و سوء ظن دیگران قرار گرفت، همان گونه که در روایت آمده است، نباید دیگران که به او بدبین شده اند را ملامت نماید، بلکه باید خود را سرزنش کند.(2)
    ب) معنى ديگر ريبه همان چيزى است كه در بحث نكاح و نگاه آمده است. آن جا گفته اند كه نگاه به دست و صورت زن نامحرم با دو شرط جايز است; نخست اين كه به «قصد لذّت» انجام نشود و ديگر اين كه «ريبه» نباشد; يعنى خطر لغزش و وقوع در گناه وجود نداشته باشد، طبق اين معنى شخص مؤمن نبايد در مجلسى برود كه خطر لغزش در دامان گناه وجود دارد و احتمال انحراف او مى رود.
    روايات فراوانى داريم كه ما را از شركت در مجلس گناه نهى مى كند(3)و اين مطلب چند دليل عقلى و منطقى دارد:
    1ـ بودن در مجلس گناه، هر چند انسان گناهى انجام ندهد، امضاء و تأييد آن گناه است و جُرم اين كار براى افراد شناخته شده و بزرگ ترهاى فاميل و روحانيّون سنگين تر است!
    2ـ اُبهت گناه هم در نظر شما و هم در نظر مردم شكسته مى شود. نمونه اش مجالس عروسى زمان ماست، كه شركت در آن براى مؤمنين يك مشكل شده است. مؤمنين نبايد در چنين مجالسى شركت كنند و صريحاً علّت آن را بيان نمايند، بگويند: «ما به شما علاقه داريم، ولى خدا را بيش تر دوست داريم. مسؤوليّت شرعى ما فوق علاقه ماست».
    3ـ اين كار سبب دلگرمى و تشويق گناهكاران مى شود، وقتى يك انسان گناهكار در مجلسى مى رقصد، اگر دو نفر تماشا كنند تا يكصد نفر، خيلى تفاوت مى كند. خواننده و نوازنده گناهكار وقتى دور خود را شلوغ ببيند تشويق مى شود. در حديثى كه پيرامون آيه شريفه 30 سوره حج (وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ) وارد شده، مى خوانيم: «همين كه به يك خواننده أحْسَن بگويى قول زور محسوب مى شود»(4). بنابراين تشويق گناهكار و مجلس گناه، چه با شركت و چه تشويق لفظى، جايز نيست.
    4ـ وسوسه هاى شيطان كم كم دامن شخصِ شركت كننده را نيز مى گيرد، چه تضمينى وجود دارد كه انسان در مجالس آلوده شركت كند و آلوده نشود؟ مبتلايان به موادّ مخدّر ابتدا فقط در مجالس موادّ مخدّر شركت مى كردند، ولى تدريجاً مبتلى و معتاد گشتند!.


     
    1. اصول كافى، جلد 2، صفحه 378، كتاب الايمان و الكفر، باب مجالسة اهل المعاصى، حديث 10.
    2. بحار الانوار، جلد 71، صفحه 91.
    3. برخى از اين روايات را در ميزان الحكمة، جلد 2، صفحه 54، باب 519، مطالعه فرماييد.
    4. انوار الفقاهة، كتاب التجارة، المكاسب المحرّمة، صفحه 313.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 04:18:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      سرانجام متّقين و گناهكاران   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اَلا وَ اِنَّ الْخَطايا خَيْلٌ شُمُسٌ، حُمِلَ عَلَيْها اَهْلُها، وَ خُلِعَتْ لُجُمُها، فَتَقَحَّمَتْ بِهِمْ فِى النّارِ. اَلا وَ اِنَّ التَّقْوى مَطايا ذُلُلٌ، حُمِلَ عَلَيْها اَهْلُها، وَ اُعْطُوا اَزِمَّتَها، فَاَوْرَدَتْهُمُ الْجَنَّةَ»;
    «آگاه باشيد كه خطاها و گناهان همانند مركب هاى چموش و نافرمانى است كه لجامى ندارند و سوار خود را به زمين مى زنند و آن ها را به درون جهنّم مى فرستند، ولى تقوى مركبى رام و راهوار است، كه لجامش به دست صاحبش مى باشد و سوار خويش را به سر منزل مقصود مى رساند و به بهشت وارد مى كند»(1).

     

    شرح و تفسير

    تشبيه فوق براى بيان عاقبت تقوى و بى تقوايى، بهترين تشبيهى است كه مى توان بيان كرد. حقيقتاً بى تقوايى همانند اسب افسارگسيخته اى مى باشد كه اختيار را از سوارش سلب مى كند; زيرا يك گناه منشأ چندين گناه ديگر مى شود و تا آن جا پيش مى رود كه جايى براى گناهكار جز جهنّم باقى نمى ماند!
    داستان جوانى كه در عالَم رؤيا شيطان را خواب مى بيند كه از او مى خواهد يكى از سه كار را انجام دهد: «يا پدرش را بكشد، يا خواهرش را كتك بزند، و يا شراب بنوشد» شاهد خوبى براى اين ادّعاست. جوان شراب را انتخاب مى نمايد، تا خود را از قتل پدر و ايذاء خواهر حفظ كند، امّا هنگامى كه جام شراب را سر مى كشد، عقلش زايل مى شود و از حالت طبيعى خارج مى گردد. سپس، هم پدر را به قتل مى رساند و هم سر و سينه خواهرش را مى شكند!(2)
    حقيقتاً گناهان اين گونه اند، گناه همانند باتلاقى است كه گناهكار را به تدريج در كام خود فرو مى برد، تا آن جا كه ناگهان خود را غرق در باتلاق مى بيند و ديگر نمى تواند كارى انجام دهد، مگر اين كه لطف الهى شاملش گردد.
    گناه نه تنها آخرت انسان، بلكه دنياى آدمى را نيز خراب مى كند. بنابراين، گناه نه مركب مناسبى نه براى جهان آخرت و نه براى دنيا مى باشد. بدين جهت به ما دستور داده شده كه هر روز نفس خود را محاسبه كنيم، تا اگر خداى ناكرده بر اين مركب چموش سوار شده ايم، قبل از اين كه سرعت گيرد و از كنترل خارج شود خود را نجات دهيم.
    بارالها! ما ضعيف هستيم و راه طولانى و پرسنگلاخى در پيش داريم كه جز با لطف و امداد و عنايت تو پيمودنى نيست، پروردگارا خودت ما را در طىّ اين مسير رهبر باش!.


     
    1. نهج البلاغه، خطبه 16.
    2. شيطان دشمن ديرينه انسان، صفحه 190.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 03:18:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      سرآمد زندگى!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اِسْتَعِدُّوا لِلْمَوْتِ فَقَدْ اَظَلَّكُمْ، وَ كُونُوا قَوْماً صيحَ بِهِمْ فَانْتَبَهُوا، وَ عَلِمُوا اَنَّ الدُّنْيا لَيْسَتْ لَهُمْ بِدار فَاسْتَبْدَلُوا»;
    «همواره مهيّاى مرگ باشيد كه بر شما سايه افكنده است، و همانند قومى باشيد كه آن ها را بانگ زده اند و بيدار شده اند و دانستند كه دنيا سراى جاويدان نيست، بدين جهت آن را با جهان آخرت مبادله كردند»(1).

     

    شرح و تفسير

    حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) در اين سه جمله پرمعنى پايان زندگى بشر را ترسيم نموده، و ضمن بيان حقيقت و ماهيّت دنيا و در كمين بودن خطر بزرگى به نام «مرگ»، هشدارهايى براى بيدارى و هدايت انسان ها مى دهد.
    تعبير به «فَقَدْ اَظَلَّكُمْ» در جايى گفته مى شود كه وقوع حادثه اى بسيار نزديك باشد و فاصله تا انجام آن بسيار كم باشد. اگر گفته شود فلان درخت بر شما سايه انداخته و شما در سايه آن در حال استراحت هستيد، يعنى فاصله شما با آن درخت بسيار كم است. در مورد اين جمله سه سؤال مطرح است:
    سؤال اوّل: اين سايه كنايه از چيست؟
    پاسخ: مى تواند اشاره به امور زيادى باشد; از جمله حوادثى كه در زندگى انسان رخ مى دهد; بيمارى هاى گوناگون، مرگ هاى ناگهانى، سكته ها، زلزله ها، تصادفات و مانند آن.
    سؤال دوم: حال كه مرگ اينقدر نزديك است و بايد آماده بود، آمادگى به چه حاصل مى شود؟
    پاسخ: بايد با توبه، خودسازى، أداى ديون و حقوق مردم، انجام اعمال صالح، كمك به مردم، همواره به ياد خدا بودن، و امورى همانند آن، خود را آماده مرگ كنيم.
    سؤال سوم: مخاطب كلام حضرت چه كسانى هستند؟
    پاسخ: آنچه از جمله «فَقَدْ اَظَلَّكُمْ» استفاده مى شود اين است كه مخاطب حضرت همه مردم هستند و مرگ سايه اش را بر سر همه مردم انداخته است.
    شايد كثرت مرگ هاى ناگهانى در اين عصر و زمان از يك نظر از ألطاف الهى باشد! بدين معنى كه چون اسباب هوى و هوس نسبت به گذشته بسيار فراوان گشته و انسان ها از مرگ غافل شده اند، مرگ هاى ناگهانى آن ها را از اين غفلت هوشيار مى سازد.
    «وَ كُونُوا قَوْماً صيحَ بِهِمْ فَانْتَبَهُوا» اين جمله اشاره به جمعيّت و كاروانى است كه شب هنگام به خواب رفته اند، ناگهان رييس كاروان بانك بيدار باش مى زند و فرمان حركت صادر مى كند، كاروانيان از خواب برمى خيزند، به اطراف خويش مى نگرند، آن جا را منزلگاه سفر مى يابند، نه جاى ماندن! دنيا و انسان ها بسان اين كاروان و منزلگاه آن است.
    چه كسى بر كاروان هاى انسانى صيحه مى زند؟ حضرت فرمود: «كَفى بِالْمَوْتِ واعِظاً; اگر واعظ و موعظه كننده مى خواهيد، مرگ بهترين موعظه كننده است»(2). مرگ با زبان بى زبانى چه مى گويد؟ مرگ خاموشى است، امّا يك دنيا خروش دارد! بنابراين مرگ و ميرها، قبرستان ها، بيمارى ها، حوادث مختلف، همه اين امور، بانك بيدار باش و فرمان حركت را سر مى دهند، امّا افسوس كه گوش شنوايى نيست!
    «وَ عَلِمُوا اَنَّ الدُّنْيا لَيْسَتْ لَهُمْ بِدار فَاسْتَبْدَلُوا» حال كه از خواب غفلت بيدار شديد و فهميديد كه دنيا بسان مسافرخانه است و جاى ماندن نيست، دنياى خود را به آخرت تبديل كنيد. ديگر توقّف نكنيد و با تهيّه زاد و توشه كافى به همراه كاروان به حركت ادامه دهيد.
    آنچه قطعى و روشن است و هيچ شك و شبهه اى در آن نيست، اين كه همه ما را همراه اين كاروان مى ببرند و سرانجام همه كاروانيان بدون شك مرگ است. پس چه خوب كه از خواب غفلت برخيزيم و زاد و توشه مناسبى براى اين سفر تهيّه كنيم.


     
    1. نهج البلاغه خطبه 64.
    2. بحار الانوار، جلد 6، صفحه 132. اين روايت در بحار الانوار، جلد 64، صفحه 29، و جلد 71، صفحه 264، و جلد 73، صفحه 342، و جلد 77، صفحه 137، و 388 نيز آمده است.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 02:18:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      سخن و سكوت!   ...

     

    حضرت على (عليه السلام) فرمود:
    «لا خَيْرَ فِى الصَّمْتِ عَنِ الْحُكْمِ، كَما اَنَّهُ لاخَيْرَ فِى الْقَولِ بِالْجَهْلِ»;
    «نه سكوت دانشمند سودى دارد، و نه سخن گفتن جاهل»(1).

     

    شرح و تفسير

    خداوند از آن ها كه مى دانند و آگاهى دارند پيمان گرفته كه در برابر انحراف ها، كجروى ها، ستم ها، حق كشى ها، و سمپاشى هاى دشمنان سكوت نكنند و با منطق و بيان گرم و مستدل خود، نور هدايت و حق و عدالت را در دل ها بپاشند (و هر كس نسبت به آنچه مى داند، هر قدر كم باشد، دانشمند و مسؤول است) همان طور كه افراد ناآگاه از مسايل نبايد با دخالت نارواى خود مردم را به گمراهى بكشانند. آن «سكوت» و اين «سخن» هر دو بدبختى زا است(2).
    از روايت فوق استفاده مى شود كه نه «سكوت» براى «همه كس» و «همه جا» ارزش محسوب مى شود و نه سخن گفتن براى «همگان» در «هر مكان». بلكه «سخن گفتن» و «دم فرو بستن» از امور نسبى هستند كه نسبت به «افراد» و «زمان ها» و «مكان ها» سنجيده مى شود.
    چه بسا سخن گفتن شخصى از مهم ترين واجبات و سخن گفتن ديگرى از بدترين محرمات باشد! و چه بسا سكوت انسانى در مكانى عبادت و سخن گفتن همان انسان در مكانى ديگر گناه شمرده شود!
    بنابراين مؤمنِ عاقل و هوشيار كسى است كه اوّلا در هر موضوعى كه قصد سخن گفتن دارد اطّلاعات كافى كسب كند و ثانياً موقعيّت شناس باشد; در غير اين صورت سكوت كند(3).
    دو چيز طيره عقل است دم فروبستن *** به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشى!


     
    1. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 182 و 471.
    2. يكصد و پنجاه درس زندگى، صفحه 40.
    3. مباحث مختلف مربوط به سكوت و سخن، از جمله: سكوت و اصلاح زبان، سكوت در آيات قرآن مجيد، سكوت در روايات اسلامى، خطرات زبان، اصول كلّى براى رفع خطرات زبان و مباحث ديگر را، در كتاب اخلاق در قرآن، جلد اوّل، صفحه 298 به بعد، مطالعه فرماييد.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 01:18:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      زمان، يكى از گواهان روز قيامت!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «ما مِنْ يَوْم يَمُرُّ عَلَى ابْنِ آدَم اِلاّ قالَ لَهُ ذلِكَ الْيَوْمُ: يَابْنَ آدَمْ! أنَا يَوْمٌ جَديدٌ وَ اَنَا عَلَيْكَ شَهيدٌ، فَقُلْ فِىَّ خَيْراً، وَ اعْمَلْ فِىَّ خيراً، اُشهِدُ لَكَ بِه يَوْمَ الْقيامَةِ; فَاِنَّكَ لَنْ تَرْانى بَعْدَهُ اَبَداً»;
    «هر روزى كه بر انسان مى گذرد، آن «روز» اين سخن را با انسان دارد: اى انسان! من روزِ تازه اى هستم و بر اعمالت شاهد و ناظر، بنابراين در ظرف من سخنان خوب بگو و اعمال خير به جا آور، تا در روز قيامت بر خيرات تو شهادت دهم، امروز كه گذشت مرا هرگز نخواهى ديد!»(1).

     

    شرح و تفسير

    خداوند بر أعمال و گفتار انسان گواهانى قرار داده است:
    1ـ اعضاى بدن انسان يكى از آن شهود است. در قرآن مجيد مى خوانيم: (وَ تُكَلِّمُنا اَيْديهِمْ وَ تَشْهَدُ اَرْجُلُهُمْ); دست ها و پاهاى انسان ها را به سخن در مى آوريم (و بر عليه انسان ها شهادت مى دهند)(2). و در آيه 20 سوره فصلت نيز مى خوانيم: (حَتّى اِذا ما جاءُوها شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ اَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِماكانُوا يَعْمَلُونَ); «وقتى به آنان مى رسند گوش ها و چشم ها و پوست هاى تنشان به آنچه مى كردند گواهى مى دهند».
    2ـ شاهد ديگر اعمال انسان، ملائكه و فرشتگانِ مراقبِ او هستند، در آيه شريفه 18 سوره ق در اين مورد مى خوانيم: (ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْل اِلاّ لَدَيْهِ رَقيبٌ عَتيدٌ); «انسان هيچ سخنى را بر زبان نمى آورد، مگر اين كه همان دم، فرشته اى مراقب و آماده براى انجام مأموريّت (و ضبط آن) است».
    3ـ شاهد سوم مكان ها هستند، آيه چهارم سوره زلزال ناظر به همين مطلب است. توجه كنيد: (يَوْمَئِذ تُحَدِّثُ اَخْبارَها); «در آن روز زمين تمام خبرهايش را بازگو مى كند». آرى روز قيامت وجب به وجب زمين، كه بر روى آن قدم گذاشته ايم، بر عليه ما انسان ها شهادت مى دهد.
    4ـ زمان هم يكى از شهود يوم القيامة است و روايت فوق شاهدى بر اين مدّعا است، از روايت فوق استفاده مى شود كه هر «روز» يك شاهد مستقل است، بنابراين در هر سال سيصد و شصت و پنج شاهد زمانى و براى عمر متوسّط انسان ها، يعنى پنجاه سال، 1825 شاهد زمانى شهادت خواهند داد! جالب اين كه اين شاهد هر روز به انسان هشدار مى دهد، امّا كو گوش شنوا؟!
    5ـ آخرين شاهد بر اعمال انسان ها پيامبران هر امّتى هستند; در آيه 41 سوره نساء در اين زمينه چينن آمده است: (فَكَيْفَ اِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ اُمَّة بِشَهيد وَ جِئْنا بِكَ عَلى هؤُلاءِ شَهيداً); «حال آن ها چگونه است، آن روزى كه از هر امّتى شاهد و گواهى (بر اعمالشان) مى آوريم و تو را نيز بر آنان گواه خواهيم آورد؟!» واى بر كسانى كه تصوّر مى كنند حساب و كتابى در كار نيست، ولى وقتى كه پرده هاى غفلت كنار زده مى شود، گواهان متعدّدى را در مقابل خويش مى بينند كه بر عليه آن ها شهادت مى دهند!
    چگونه اين همه گواه و شاهد و اين همه بى خبرى و غفلت قابل جمع است!؟ اگر يك مأمور مواظب انسانى باشد حواسش را كاملا جمع مى كند. چگونه در مقابل يك مأمور خطاكار اين قدر مواظب هستيم، ولى در مقابل اين همه گواهان الهى، كه هرگز خطا نمى كنند، غافل هستيم؟!


     
    1. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 379.
    2. سوره يس، آيه 65.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 12:18:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      زهد و شناخت دنيا   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اَلزّاهِدُ فىِ الدُّنْيا كُلَّما ازْدادَتْ لَهُ تَجَلِّياً ازْدادَ عَنْهُ تَوَلِّياً»;
    «كسى كه در دنيا زهد را پيشه خود ساخته، هر قدر به ماهيّت دنيا آشناتر گردد از دنيا دورتر مى شود!»(1).

     

    شرح و تفسير

    منشأ غالب مشكلات اخلاقى كه دامنگير انسان مى شود، مشكل شناخت است، و هنگامى كه اين مشكل حل شود و معرفت انسان كامل گردد، مشكلات اخلاقى نيز حل مى شود.
    چرا عدّه اى اين گونه دنياپرست شده اند؟ چون دنياى پر زرق و برق و فريبنده را به درستى نشناخته اند. البتّه روشن است كه ما «اخلاق» را مساوى با «علم و آگاهى» نمى دانيم، به گونه اى كه «غرايز» هيچ دخالتى در آن نداشته باشد، ولى به يقين يكى از سر چشمه هاى اخلاق علم و آگاهى است. بنابراين اگر دنياپرستان باور مى كردند كه دنيا، بى اعتبار، ناپايدار، سريع الزوال، آميخته با انواع و اقسام مشكلات است، هرگز دنياپرست نمى شدند.
    شخصى به ديدار پادشاهى رفت و عرض كرد: دوست دارم يك روز بر مَسند و جايگاه تو تكيه زنم و همه چيز در دست من باشد! پادشاه قبول كرد و آن شخص بر تخت شاهى نشست. شاه دستور داد خنجر تيزى را به تار موى نازكى بستند و بر فراز تخت، بالاى سر آن شخص نصب كردند، وقتى به خنجر نگريست بسيار مضطرب و نارحت و نگران شد. سؤال كرد: اين خنجر چيست؟ گفتند: اين مصائب و مشكلات حكومت است، بايد تحمّل كنى. وى منتظر غروب آفتاب شد، پس از غروب آفتاب از تخت به پايين آمد و نفس راحتى كشيد و گفت: چه خوب شد ما شاه نشديم!
    مرحوم آية الله العظمى بروجردى (رحمه الله) كه از مراجع تقليد منحصر به فرد زمان خود بود، مى فرمود: «اگر طلبه اى درس بخواند و زحمت بكشد، تا به اين مقام (مرجعيّت) برسد، شكّى در حماقت او نيست!».
    خلاصه اين كه زاهد بايد هرچه بيش تر از دنيا فاصله بگيرد. البتّه زهد به معناى ترك دنيا نيست، بلكه به معناى عدم وابستگى و دلبستگى به دنياست; هر چند از دنيا در راه صحيح استفاده كند.


     
    1. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 419.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 12:18:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      زاهد كيست؟   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اَلزّاهِدُ فِى الدُّنْيا مَنْ لَمْ يَغْلِبِ الْحَرامُ صَبْرَهُ وَ لَمْ يَشْغَلِ الْحَلالُ شُكْرَهُ»;
    «زاهد در دنيا كسى است كه حرام بر صبرش چيره نشود، و حلال او را از شكرگزارى غافل نسازد»(1).

     

    شرح و تفسير

    يكى از افتخارات حضرت على (عليه السلام) زهد آن حضرت است، درباره زهد آن حضرت هر چه گفته شود كم است، او الگوى كامل زهد در دنيا بود و زاهدان بايد پيرو او باشند. ولى از آن جا كه كلمه زهد مفهوم پيچيده اى دارد، بسيارى در مورد حقيقت آن به اشتباه مى افتند(2). بدين جهت روايات اسلامى به تبيين حقيقت زهد پرداخته است.
    روايت فوق از جمله رواياتى است كه به تفسير صحيح معناى زهد مى پردازد. طبق اين روايت شخصى زاهد است كه داراى دو ويژگى باشد:
    1ـ در برخورد با حرام صبر و مقاومت داشته باشد و هنگامى كه زمينه انجام كار حرامى آماده شود بتواند خود را حفظ كند، چنين انسانى زاهد است. كسى كه مالِ حرام، شهواتِ غيرمشروع، مقامِ حرام و مانند آن، مقاومتش را در هم مى شكند زاهد نيست; هر چند لباسِ كَرباس بپوشد و در بيابان ها به عبادت بپردازد! امّا كسى كه در مقابل تمام حرام ها مقاومت دارد زاهد است; هرچند از مظاهر دنيا استفاده كند.
    2ـ ويژگى ديگر زاهد حقيقى اين است كه مال حلال او را از خداوند رازق غافل نمى كند و همواره به شكر خداوند مى پردازد. چنين انسانى توجّه دارد كه حتّى همه اموال حلالش براى استفاده خود او نيست، بلكه ديگران هم سهيم هستند. همان گونه كه در اين آيه مى خوانيم: (وَفى اَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسّائِلِ وَالَْمحْرُومِ)(3); «و در اموال آن ها حقّى براى سائل و محروم بود!».
    تعبير به «حق» در اين آيه دو نكته دارد: نخست اين كه اين اموال امانتى است در دست انسان. و ديگر اين كه فقرا و مستمندان و نيازمندان در اين اموال حقّ دارند، و صاحب مال بايد به شكرانه اين دارايى، به ديگران كمك كند. به هر حال زاهد كسى است كه مال حلال او را از خداوند غافل نكند و همواره شكر نعمت هاى الهى را به جا آورد.
    روايت ديگرى از حضرت على (عليه السلام) در تفسير زهد بدين مضمون وارده شده است: «اَلزُّهْدُ كُلُّهُ فى كَلِمَتَيْنِ مِنَ الْقُرْآنِ، قالَ اللهُ تَعالى: (لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى مافاتَكُمْ …)(4) فَمَنْ لَمْ يَأْسِ عَلَى الْماضى وَ لَمْ يَفْرَحْ بِالاْتى فَهُوَ الزّاهِدُ; زهد در دو جمله از قرآن مجيد جمع شده است: نخست اين كه بر آنچه از دست مى دهد تأسّف نخورد (يعنى زاهد وابسته و دلبسته به اموال دنيا نيست)، ديگر اين كه مست نعمت نگردد و به آنچه دارد مغرور نشود»(5).
    اين روايت در واقع تكرار مضمون روايت اوّل است، چون كسى كه در غم از دست دادن نعمتى مى نشيند و تأسّف مى خورد، تلاش مى كند كه آنچه را از دست داده به هر قيمتى دوباره به دست آورد و در اين جاست كه مقاومتش در برابر حرام شكسته مى شود. همان گونه كه شخصِ مست، از نعمت خداوند غافل است و شكرگزار نعمت هاى الهى نيست!


     
    1. بحار الانوار، جلد 87، صفحه 37، (به نقل از ميزان الحكمة، باب 1613، حديث 7713).
    2. مثلا بعضى تصوّر مى كنند كه زاهد كسى است كه لباس خشن كرباسى بپوشد، و از مردم كناره گيرى كند، و در بيابان ها و غارها به عبادت بپردازد! بنابراين كسى كه در متن جامعه است، و يا در رأس حكومت قرار گرفته، نمى تواند زاهد باشد!
    3. سوره ذاريات، آيه 19.
    4. سوره حديد، آيه 23.
    5. ميزان الحكمة، باب 1612، حديث 7695، (جلد 4، صفحه 251).
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 12:18:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...



      خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

     
     
    این وبلاگ بمنظور معرفی شاخه ای از ابعاد وجودی امام حسن مجتبی (ع) به فعالیت مشغول شده است.