باید گفت: سخن طبری و ابنقتیبه اولا: اجتهاد در برابر نص است، زیرا امام علیهالسلام آن را انکار نموده و با صراحت، موضع خود را از ابتدا تا انتها بیان میکند. اینان آن حضرت را متهم به تماسهای سری جهت آماده نمودن معاویه برای صلح میکنند.
ثانیا: قیس بن سعد تا آخرین لحظات در ساباط فرماندهی حدود یک تیپ را به عهده داشت. پس این که آنان میگویند: امام علیهالسلام او را برکنار کرد تا بتواند با
معاویه قرار داد صلح امضا کند، مطلب درستی نیست.
ثالثا: مورخان دیگر همچون ابیحنیفه دینوری (متوفای 227 ه. ق) مینویسد: آن گاه که از همگسیختگی نظامیان حسن بن علی علیهالسلام در معرکه ساباط بر همگان روشن شد، شرایط صلح توسط عبدالله بن عامر مطرح گردید و چنین نیست که امام حسن علیهالسلام فکر بیعت و مصالحه با معاویه را از همان روزهای اول در سر داشت. [302].
ابنجوزی نیز پیشنهاد مصالحه را از سوی معاویه دانسته و مینویسد:
«و لما رأی الحسن تفرق الناس عنه و اختلاف أهل العراق علیه و غدر أهل الکوفه به رغب فی الصلح و کان معاویة قد کتب الیه فی السر یدعوه الی الصلح فلم یجبه ثم أجابه [303]؛ امام مجتبی علیهالسلام آن گاه که دید، مردم پراکندگی اختیار کرده و هر کدام سازی میزنند و کوفیان نیز با او به مکر و حیله رفتار میکنند طرح مصالحه با معاویه را عنوان کرد، لیکن این تمایل به مصالحه، بعد از نوشتن نامههای سری و پنهانی معاویه به حسن بن علی [علیهالسلام] بود که حضرت بدان نامهها جوابی نداده بود، ولی سرانجام ناگزیر به پذیرش صلح گردید.»
در هر صورت، آنان که میخواهند پیشنهاد صلح را از سوی امام علیهالسلام به جهت ضعف و یا دنیاطلبی! وانمود سازند، باید بدانند که چنین نیست و این باوری است نادرست. از دیدگاه ما که امام را معصوم میدانیم و با توجه به مطالبی که از پیش مطرح نمودیم، امام مصالح امت اسلامی را در نظر داشت، در این صورت دیگر مهم نیست که پیشنهاد صلح ابتدا از سوی معاویه باشد یا امام حسن مجتبی علیهالسلام، گر چه روایات و مطالب تاریخی و سیرهی آن بزرگوار و اهل بیت همان است که پیش از این گفتیم و ابنجوزی نیز بدان تصریح نمود.
در پایان این بحث به گفتار دو تن از چهرههای درخشان شیعه بسنده میکنیم، همان طوری که عالم ژرفاندیش، مرحوم آیة ا… العظمی میلانی بر گفتار آن دو بزرگ مرد اعتماد نموده است:
[یکشنبه 1395-03-30] [ 11:56:00 ب.ظ ]