(8) مناظره آن حضرت با عمرو بن عاص
رايت شده : هنگامى كه امام عليه السلام بر معاويه وارد شد عمروبن عاص هيبت و وقار آن حضرت راديد و خشمگين شد، و از كينه و حسد لبريز گرديد و گفت : نادان و ناتوانى كه عقلش بين ريشهايش مى باشد نزد شما آمد، عبدالله بن جعفر حاضر بود و از اين سخن برآشفت و به او فرياد زد - تا آنكه سخن عبدالله بن جعفر را نقل كرده - و امام سخن آنان را مى شنود و مى فرمايد:
اى معاويه ! همواره نزد تو بندگانى هستند كه دندان به گوشت مردم فرو مى برند، بخدا قسم اگر بخواهم كارى مى كنم كه ناگواريهايى شديد برايت پيش آيد، و نفسهايتان به تنگى گرايد
سپس اين اشعار را خواند:
اى معاويه آيا عبد سهم را فرمان مى دهى كه مرا در حضور مردم ناسزا بگويد.
هنگاميكه قريش مجالس فراهم مى آورند، و تو مى دانى كه آن ها چه منظورى دارند
تو از روى نادانى به من ناسزا مى گوئى كه به آن افتخار كنى يا نيرنگ مى بازى .
آيا تو هم به مانند من پدرى دارى ، كه به آن افتخار كنى يا نيرنگ مى بازى .
اى پسر حرب تو جدى مانند جد من ندارى ، كه فرستاده خداست ، اگر بخواهى جدها را به ياد آورى .
مانند مادر من مادرى در قريش نيست كه فرزندان با حسبى از آن زاده شود.
اى پسر حرب كيست كه مثل من بسرايد و فردى همچون من شايسته سرزنش نيست .
خاموش باش و دست به كارى مزن كه از ترس آن كودكان پير شوند.
[شنبه 1395-03-29] [ 11:28:00 ب.ظ ]