روزى مرد مسيحى را كه با زن مسلمان زنا كرده بود، پيش متوكل آوردند.

متوكل تصميم گرفت بر او حد شرعى جارى كند در اين وقت مسيحى شهادتين گفت و مسلمان شد.

يحيى بن اكثم ((قاضى القضات )) گفت :

اسلام آوردن او كارهاى خلاف پيشين وى را از بين مى برد.

بنابراين نبايد حد در مورد او جارى شود.

بعضى از فقها گفتند:

بايد سه بار در مورد او حد جارى گردد.

اختلاف نظرها باعث شد متوكل مساءله را از امام هادى عليه السلام بپرسد.

مساءله را براى امام نوشت .

امام در پاسخ نوشت : ((آن قدر بايد شلاق بخورد تا بميرد.))

يحيى بن اكثم و فقهاى ديگر با فتواى امام مخالفت كردند و گفتند:

اين فتوا مدركى از آيه و روايت ندارد.

متوكل نامه اى به حضرت نوشت مدرك اين فتوا را پرسيد.

امام در جواب نوشت : بسم الله الرحمن الرحيم فلما راءو باءسنا قالوا آمنا بالله وحده و كفرنا بما كنا به مشركين فلم يكن ينفعهم ايمانهم لما راءوا باسنا… (76)

((هنگامى كه قهر و غضب ما را ديدند، گفتند: به آفريدگار يكتا، ايمان آورديم و به بتها و هر آنچه را كه شريك خدا قرار داده بوديم ، كافر شديم ، ولى ايمانشان به وقت ديدن قهر و غضب ما، سودى نداد…))

متوكل پاسخ منطقى امام را پذيرفت و دستور داد حد زناكار مطابق فتواى حضرت اجرا گردد و آن قدر زدند تا زير ضربات شلاق مرد.(77)

امام هادى عليه السلام با ذكر اين آيه مباركه ، آنان را متوجه نمود همچنان كه ايمان كافران عذاب خدا را از آنان بازنداشت ، اسلام آوردن اين مسيحى نيز حد را ساقط نمى كند.

76- سوره غافر: آيه 84.

77- بحار: ج 50، ص 174.

موضوعات: داستانهاى بحارالانوار  لینک ثابت



[سه شنبه 1395-06-30] [ 11:26:00 ب.ظ ]