اما «عبدالله بن سبا» كه او را به شيعه مى چسبانند، يا شيعه را به او مى چسبانند(1)، و او را بنيان گذار مذهب تشيّع معرفى مى كنند بهترين راه براى شناسايى طرز قضاوت شيعه نسبت به او اين است كه نگاهى به كتابهاى شيعه بكنيم، مى بينيم در تمام كتابهاى شيعه بدون استثنا او را لعن كرده و از وى بيزارى جسته اند، و كمترين سخنى كه درباره او در كتابهاى «رجال» در ماده «عين» گفته اند و به آن از شرح و بسط بيشتر قناعت نموده اند اين جمله است: «عبدالله بن سبا العن من ان يذكر»! يعنى عبدالله بن سبا ملعون تر از آن است كه درباره او بحث شود! (به كتاب رجال بوعلى و ديگر كتابهاى رجال شيعه مراجعه گردد).(2)

از اين گذشته هيچ بعيد نيست «عبدالله بن سبا» و «مجنون بنى عامر» و «ابوهلال» و امثال آنها كه هر يك قهرمان داستانى محسوب مى شوند همه جزء خرافات و موهوماتى باشند كه افسانه نويسان آنها را در عالم خيال خلق كرده اند(3)، مطالعه تاريخ بنى اميّه و بنى عباس نشان مى دهد كه مردم در اواسط زمان آنها در ناز و نعمت عجيبى به سر مى بردند، و طبيعى است هر اندازه زندگى مرفه تر و بساط عيش و نوش رنگين تر باشد، بازار جعليات و خيالبافى و افسانه سرايى رونق بيشترى به خود مى گيرد، تا نازپروردگان و كسانى كه غرق در عيش و نعمتند سرگرمى فراوان ترى داشته باشند!(4)

ما تصور مى كنيم كه آن نغمات خيالى كه دكتر طه حسين و امثال او درباره قرآن و اسلام سر داده اند، و وضعى كه در اين عصر به خود گرفته اند و مى خواهند تنها با سر و صدا به گفته هاى خود لباس حقيقت بپوشانند، مناسب همان اعصار خيالى است نه مناسب عصر ما كه عصر تحقيق حقايق و كشف واقعيات با حفظ اصول امانت و عدالت است.

از اصل سخن دور شديم، منظور ما بحث در پيرامون اين گونه مسائل نبود، بلكه اينها به عنوان مقدمه اى براى مقصد اصلى بود.(5)

منظور اصلى اين است كه با توجه به اين همه عوامل مختلف و ناراحتيها وتهمتها و طعنه هاى ناروا و غم انگيزى كه پى در پى از طرف نويسندگان مصرى و غير مصرى نسبت به شيعه زده مى شود بر ما واجب و لازم بود كه بحث كوتاه و فشرده اى درباره عقايد و اصول مذهب شيعه و مسائل فرعى عمده اى كه مورد اتّفاق و اجماع دانشمندان شيعه است و مى توان نام «مذهب شيعه» را بر آن گذارد، عنوان كنيم.

بديهى است در اين قسمت كار به «عقيده و رأى» يك يا چند نفر داريم; زيرا نمى توان اين گونه آرا را به نام «مذهب شيعه» معرفى كرد; به خصوص اينكه از نظر شيعه باب اجتهاد همواره باز بوده و هست. و هر دانشمندى مى تواند با مراجعه به ادلّه رأى و فتوا بدهد. و مادامى كه رأى او بر خلاف اجماع و اتّفاق علما، يا صريح قرآن و احاديث قطعى، يابر خلاف ضرورت عقل نباشد، محترم است; در غير اين صورت بر طبق اصول و قواعدى كه اينجا جاى توضيح آن نيست، انحراف از مذهب شيعه محسوب خواهد شد.

خلاصه منظور نهايى ما اين است كه اصول مسايلى كه اساس مذهب شيعه را تشكيل مى دهد، وتشيّع بر محور آن مى گردد، و خواص و عوام به آن معتقدند و به آن عمل مى كنند و هيچ گونه اختلافى در آن نيست، عنوان كنيم.

بديهى است تنها خود آن مسائل را توضيح خواهيم داد اما بيان مدارك و دلايل هر يك از آنها از حوصله اين بحث بيرون است و بايد آن را در كتابهاى مبسوطى كه براى اين قسمت نوشته شده است، مطالعه نمود.

مقصود اين است كه شيعه و عقايد و افكار شيعه را ـ آنچنان كه هست ـ به تمام گروه هاى مسلمانان، اعم از دانشمندان و عوام، معرفى نماييم; تا بيش از اين به خود ظلم نكنند و مطالب بى اساس و باطلى را به برادران دينى خود نسبت ندهند و آنها را در نظر خود همچون غولهاى بيابان، يا همچون وحشى هاى صحراهاى سوزان آفريقا و آدمخوارها، مجسم نسازند!!!

بلكه بدانند شيعيان بحمدالله از تربيت يافتگان مكتب اسلام و پيروان تعليمات عالى قرآن هستند و سهم آنها از ايمان و مكارم اخلاق سهم بزرگى مى باشد، آنها جز به قرآن و سنّت پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) و استدلالات قطعى عقلى تكيه نمى كنند.

شايد در پرتو اين بيانات، افراد بى اطلاع، باخبر شوند، و افراد غافل متنبه گردند، هوسبازان و سبك مغزها از غلوّ خود بكاهند، افراد متعصب پرده هاى تعصب را از مقابل چشم خويش كنار بزنند و به برادران خود نزديك شوند.

شايد به دنبال اين تنبه و بيدارى و نزديك شدن به يكديگر، خداوند رشته اتحاد و يگانگى را در ميان مسلمين محكم سازد و همچون يك دست نيرومند در برابر دشمنان گردند. همه يك صدا و يك دل و يك زبان در راه عظمت اسلام بكوشند، و اين آرزوى ما از قدرت نامتناهى پروردگار دور نيست!(6)

در اين كتاب نخست از مبدأ پيدايش تشيّع و چگونگى رشد و نمو و پيشرفت آن بحث شده، و سپس به اصول تشيّع و عقايد و افكار شيعه مى پردازيم، بنابراين مطالب اين كتاب در طى دو بخش عنوان خواهد شد:

1. پيدايش و گسترش تشيّع

2. عقايد و افكار شيعه در اصول و فروع

* * *

________________________________________

1 . اين اتهام در كتاب هاى بسيارى آمده است: ر.ك: الشيعة والسنة، تأليف رشيد رضا، ص 4-6 (به نقل از عبدالله بن سبأ، ترجمه فهرى زنجانى، ج 2، ص 47) ; پرتو اسلام، ص 302; شهسوار اسلام، از گابريل دانگيرى، ترجمه كاظم عمادى، ج 5، ص 273 ; مجله الازهر شماره بعد به سرمقاله احمد عرفات قاضى; الموسوعة الميسّرة فى الاديان والمذاهب المعاصرة، چاپ سعودى; نشأة الفكر الفلسفى فى الاسلام، ص 18 از على سامى النشار والمذاهب الاسلامية.

شمارى از مستشرقان هم طرفدار اين تهمتند. نيز ر.ك: النشأة التشيع، ص 50و51 ; الامام الصادق والمذاهب الاربعة، ج 6، ص 456-460 ; بحوث فى الملل والنحل، ج 6، ص 127و128 .

2 . التحرير الطاووسى، ص 173 رقم 234; رجال ابن داود قسم، ج 2، ص 254 رقم 278; جامع الرواة، ج 1، ص 485; طرائف المقال، ج 2، ص 96، رقم 7561; معجم رجال الحديث، ج 10، ص 192; رجال بوعلى،

ص 203; رجال كشى، ج 1، ص 323 ; نيز ر.ك: توضيحات كتاب شيعه از استاد آيت الله سيد محمدحسين طباطبايى.

3 . شخصيت «عبدالله بن سبأ» كه سيف بن عمر ترسيمش كرده را بسيارى از محققان موهوم مى دانند كه اصلا وجود خارجى نداشت. جامع ترين تحقيق در اين زمينه توسط علاّمه عاليقدر سيّد مرتضى عسكرى در كتاب «عبدالله بن سبأ» صورت گرفته است.

بعضى از دانشمندان اهل تسنّن نيز اين ابن سبأ را يك شخصيت ساختگى و افسانه اى مى دانند از جمله دكتر طه حسين در الفتنة الكبرى، ج2، ص 99 و ترجمه آن (على و فرزندانش) ترجمه شيرازى، ج 2،

ص 109و110; و دكتر على الوردى در كتاب وعّاظ السلاطين، ص 98 و ترجمه فارسى، ص 131 و 132 و 137 به چاپ تهران و هم چنين ر.ك: در تعليقات مصاحبه علاّمه طباطبايى و پروفسور هانرى كربن، مكتب تشيّع، ش 2، تهران 1339; اصول الاسماعيليه، 8-87 ; اليمين واليسار فى الاسلام، ص 91 و حسن بن فرحان مالكى در كتاب «نحو انقاذ التاريخ الاسلامى» چاپ رياض ونيز محمود ابوريه.

4 . تحقيقات جالب و شگفت انگيزى كه اخيراً از طرف جمعى از دانشمندان ما درباره «عبدالله بن سبا»، يعنى همان كسى كه در تمام كتبى كه بر ضد شيعه نوشته شده به عنوان پايه گذار اصلى تشيّع معرفى گرديده است، به عمل آمده، آنچه را كاشف الغطا در اينجا به عنوان احتمال ذكر نموده و با هوش سرشارى كه داشت به صورت «هيچ بعيد نيست» فرموده كاملا به حقيقت پيوسته است.

مخصوصاً در كتابى كه يكى از دانشمندان مشهور عراق آقاى سيّد مرتضى عسكرى اخيراً به نام «عبدالله بن سبا» نگاشته و خوشبختانه به زبانهاى اردو و فارسى هم ترجمه گرديده است، حق مطلب به طرز شايسته اى ادا شده و پرده از قيافه ابهام آميز اين مرد افسانه اى كه در طول سيزده قرن قهرمان اصلى داستان هاى مجعولى بر ضد شيعه بوده است برداشته.

آقاى «عسكرى» در اين كتاب طبق يك روش صحيح كه شيوه هر محققى است براى كشف چهره واقعى اين مرد افسانه اى نخست از مدارك مشهور و معروفى مانند «كامل ابن اثير» و «تاريخ طبرى» و «ابن كثير» و «ابن عساكر» و «ذهبى» شروع به بررسى كرده و كوشش خود را براى پيدا كردن سرنخ اين داستان به كار انداخته است، او پس از تتبع و بررسى كامل به اينجا رسيده كه بيش از هزار سال است كه تمام اين مورخان داستان «عبدالله بن سبا» و فعاليتهاى او را از شخصى به نام «سيف بن عمر» نقل كرده اند، منتها بعضى مانند «طبرى» بدون واسطه از او نقل كرده و عدّه ديگرى از نويسندگان ديروز و امروز به وسيله «طبرى» يا بعضى از مورخان ديگر كه در بالا ذكر شد، اين داستان را نقل نموده اند.

او سپس كوشش خود را روى شناسايى «سيف بن عمر» كه تمام اين گفتگوها درباره «عبدالله بن سبا» به او منتهى مى گردد متمركز ساخته، و در نتيجه «سيف بن عمر» را با مدارك روشنى به ما چنين معرفى نموده است:

«او كسى بود كه پس از سال 170 هجرى وفات نمود و دو كتاب از خود به يادگار گذاشت، نخست كتاب «الفتوح والرده» و ديگر كتاب «الجمل و مسير عايشه وعلى».

مطالعه شرح حال «سيف» در كتابهاى رجال و آنچه دانشمندان از قرن سوم هجرى تا قرن دهم درباره او نوشته اند نشان مى دهد كه او مردى «جاعل» و «افسانه پرداز» و «حديث ساز»، كه گاهى به عنوان سيف بن عمر زنديق نيز معرفى شده، بوده است.

مطالعه دو كتاب او نيز اين صفات را در او كاملا تأييد مى كند، زيرا بسيارى از مطالبى كه او نقل كرده با هيچ يك از مدارك تاريخى تطبيق نمى كند و كاملا جنبه افسانه اى دارد.

مجموع مدارك جمع آورى شده در اين موضوع، نشان مى دهد كه «سيف بن عمر» يك عدّه «قهرمانان افسانه اى» خلق كرده و آنها را در لابه لاى تاريخ اسلام گنجانيده است و هيچ بعيد نيست كه در اين باره مأموريتى هم داشته است. يكى از اين مردان افسانه اى همان «عبدالله بن سبا» است!

به اين ترتيب با كمال تأسف (بازهم با كمال تأسف) معلوم مى شود كه اين شخص كه بيش از هزار سال است دستاويز براى تبليغات ضد شيعه شده، و او را يكنفر «يهودى» و «پايه گذار تشيّع» معرفى كرده اند اصلا وجود خارجى نداشته، و مخلوق افكار مردى جاعل و خيالبافى به نام سيف بن عمر بوده است!

ما وجدانهاى بيدار دانشمندان اسلام را به داورى مى طلبيم و مى گوييم آيا سزاوار است مذهبى كه ريشه آن از اصيل ترين منابع وحى، از اهل بيت پيغمبر(صلى الله عليه وآله)سيراب شده اين چنين مورد اتهام قرار گيرد وبدون تحقيق و بررسى با افسانه هاى مجعولى درباره آن قضاوت گردد؟ آيا اين است عدالتى كه قرآن، ما را به سوى آن دعوت كرده: (وَلاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شَنئَانُ قَوْم عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُوا…) (سوره مائده، آيه 8). و آيا اين است معناى دستورى كه درباره قبول اخبار به ما مى دهد: «(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْماً بِجَهَالَة فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ); اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اگر شخص فاسقى خبرى براى شما بياورد و درباره آن تحقيق كنيد، مبادا به گروهى از روى ناآگاهى آسيب برسانيد و از كرده خود پشيمان شويد». (سوره حجرات، آيه 6) توضيح بيشتر درباره عبدالله بن سبأ را در كتاب فوق مطالعه فرماييد.

5 . ر.ك: تاريخ ابن معين، ج 1، ص 336 رقم 2362 ; الضعفاء والمتروكين، ص 187، رقم 256; ضعفاء العقيلى، ج2، ص 175، رقم 694; الجرح والتعديل، ج 3، ص 579.

6 . ولى بديهى است تنها انتشار كتاب نمى تواند اين شكافها را پر كند و تشتت و پراكندگى ما را تبديل به اتحاد و برادرى نمايد (همان طور كه نكرد!) بلكه بايد علاوه بر اينها يك سلسله مبادلات علمى، ديدارهاى خصوصى، رفت و آمد دانشمندان دو طرف و ملاقات و گفتگو با يكديگر در محيط تفاهم و صميميت، و تشكيل كنگره ها براى حل مشكلات بزرگى كه جهان اسلام را با آن روبروست و از همه مهمتر بهره بردارى كافى از كنگره عظيم جهانى اسلام در ايام حج، صورت گيرد تا آثار شوم اين پراكندگى و بدبينى و نفاق به خواست خدا تدريجاً از ميان مسلمين برچيده شود و ماذلك على الله بعزيز.

موضوعات: آئين ما (اصل الشیعه و اصولها)  لینک ثابت



[جمعه 1395-01-27] [ 09:56:00 ب.ظ ]