شاعر: مهدی علی قاسمی
ما سِوی شد سائلِ دستِ کریم
هستی ما هست از هستِ کریم
نیمه ی ماه خدا حس می کنم
بر سر خود گرمی دست کریم
برجمالش ماه هم سجده کُنَد
بسکه نورش هست برجَسته ، کریم
گر درون کوچه ای شد ازدحام
رو به روی خانه بنشسته ، کریم
سیل سائل ها اگر سویش روند
کی شود از بینوا خسته ، کریم؟!
بر درِ بیت الحسن دیدم که هست
حاتم طائی تهیدستِ کریم
فاش گویم بین اسماء خدا
ذکر من گردیده پیوسته : “کریم”
خاک پای آن کسی هستم که هست
خاک پا و واله و مستِ کریم
هفت پشت من تماماً بوده اند
سینه چاک و عبد دربستِ کریم
من که باشم که دم از حیدر زنم
بر علی گردیده دلبسته ، کریم
گر دل ما هست مجنون حسین
این دل ما را گره بسته ، کریم
آخرش آن یار می آید زراه
بعد از آن دارد دو گلدسته کریم
[جمعه 1395-03-28] [ 06:10:00 ب.ظ ]