معاویه تنها به خریدن «عبیدالله» اکتفا نکرد، بلکه در راه ایجاد شکاف و اختلاف و شایعهسازی در میان ارتش امام مجتبی «ع» بوسیله جاسوسان و مزدوران خود؛ در میان لشکر حضرت مجتبی«ع» شایع میکرد که قیس بن سعد (فرمانده مقدمه سپاه) با معاویه سازش کرده و در میان سپاه قیس نیز شایع میساخت که حسن بن علی با معاویه صلح کرده است.
کار بجائی رسید که معاویه چند نفر از افراد خودش
ظاهر را که مورد اعتماد مردم بودند، به حضور امام «ع» فرستاد این عده در اردوگاه «مدائن» با حضرت مجتبی «ع» ملاقات کردند؛ در میان مردم صدا زدند «خداوند بوسیله فرزند پیامبر (ص) فتنه را خواباند و آتش جنگ را خاموش ساخت، حسن بن علی «ع» با معاویه صلح کرد، و خون مردم را حفظ نمود!»
مردم که به سخنان آنها اعتماد داشتند، در صدد تحقیق برنیامدند و سخنان آنها را باور نموده بر ضد امام (ع) شورش کردند و به خیمه آنحضرت حملهور شده آنچه در خیمه بود به یغما بردند و در صدد قتل امام (ع) برآمدند و آنگاه از چهار طرف متفرق شدند. [44] .
امام مجتبی (ع) از آنجا روانه «ساباط» شد، در بین راه یکی از خوارج که قبلا کمین کرده بود، ضربت سختی بر آنحضرت وارد کرد امام (ع) بر اثر جراحت، دچار خونریزی و ضعف شدید شد و بوسیله عدهای از دوستان و پیروان خاص خود، به مدائن منتقل گردید؛ در مدائن وضع جسمی حضرت بر اثر جراحت و به وخامت گرائید، معاویه با استفاده از این حوادث به اوضاع تسلط یافت؛ پیشوای دوم که نیروی نظامی لازم را از دست داده و تنها مانده بود، ناگزیر پیشنهاد صلح را پذیرفت [45] .
بنابراین اگر امام مجتبی (ع) تن به صلح درداد چارهای جز این نداشت چنانچه طبری و عدهای دیگر از مورخان مینویسند: موقعی حاضر به صلح شد که یارانش از پیرامون او متفرق شدند و او تنها ماند. [46] .
امام مجتبی (ع) در پاسخ شخصی که نسبت به صلح آنحضرت اعتراض کرد انگشت روی این حقایق تلخ گذاشته عوامل و موجبات اقدام خود را بیان نمود امام در پاسخ وی فرمود:
من باین علت حکومت و زمامداری را به معاویه واگذار کردم که اعوان و یارانی برای جنگ با وی نداشتم؛ اگر یارانی داشتم شبانه روز با او میجنگیدم تا کار یکسره شود. من کوفیان را خوب میشناسم بارها آنها را امتحان کردهام آنها مردمان فاسدی هستند که اصلاح نخواهند شد، نه وفا دارند نه به تعهدات و پیمانهای
خود پایبندند و نه دو نفر با هم موافقند؛ بر حسب ظاهر نسبت به ما اظهار اطاعت و علاقه میکنند ولی عملا با دشمنان ما همراهند. [47] .
پیشوای دوم که از سستی و عدم همکاری یاران خود بشدت ناراحت و متأثر بود؛ روزی خطبهای ایراد فرمود و طی آن چنین گفت:
«در شگفتم از مردمی که نه دین دارند و نه شرم و حیاء، وای بر شما، معاویه به هیچیک از وعدههائی که در برابر کشتن من به شما داده، وفا نخواهد کرد، اگر من با معاویه بیعت کنم وظایف فردی خود را بهتر از امروز میتوانم انجام بدهم، ولی اگر کار به دست معاویه بیفتد، نخواهم گذاشت آئین جدم پیامبر را در جامعه اجرا کنم.
به خدا سوگند اگر (بعلت سستی و بیوفائی شما) ناگزیر شوم و زمامداری مسلمانان را به معاویه واگذار کنم؛ یقین بدانید زیر پرچم حکومت بنیامیه هرگز روی
خوشی و شادمانی نخواهید دید و گرفتار انواع اذیتها و آزارها خواهید بود.
هم اکنون انگار به چشم خود میبینم که فردا فرزندان شما بر در خانه فرزندان آنها ایستاده درخواست آب و نان خواهند کرد آب و نانی که مال فرزندان شما است و خداوند آن را برای آنها قرار داده است. ولی بنیامیه آنها را از در خانه خود رانده و از حق خود محروم خواهند ساخت»
آنگاه امام افزود:
«اگر یارانی داشتم که در جنگ با دشمنان خدا، با من همکاری میکردند، هرگز خلافت را به معاویه واگذار نمیکردم، زیرا خلافت بر بنیامیه حرام است… [48] .
[جمعه 1395-03-28] [ 06:07:00 ب.ظ ]