درس پنجم: قرآن و امامت
قرآن اين بزرگ كتاب آسمانى ما بهترين راهگشا در همه چيز، و در مسئله امامت است، و آن را از ابعاد مختلفى مورد بررسى قرار داده است.
* * *
1- قرآن امامت را از سوى خدا مى شمرد:
همان گونه كه در داستان ابراهيم(عليه السلام) قهرمان بت شكن در بحث هاى گذشته خوانديم قرآن مرحله امامت و پيشوايى ابراهيم(عليه السلام)را بعد از نيل به مقام نبوّت و رسالت و انجام امتحانات بزرگ مى شمرد، و در سوره بقره، آيه 124 مى گويد: (و اذا بتلى ابراهيم ربه بكلمات فاتمهن قال انى جاعلك للناس اماما); «خداوند ابراهيم را آزمايش هاى بزرگى كرد، هنگامى كه از عهده آزمايش ها به خوبى برآمد، فرمود من تو را امام و پيشواى خلق قرار دادم»
قرائن قرآنى و تاريخى مختلف نشان مى دهد كه رسيدن به اين مقام بعد از مبارزه با بت پرستان بابل، و هجرت ابراهيم به شام، و ساختن
خانه كعبه و بردن فرزندش اسماعيل به قربانگاه بوده است.
جايى كه نبوّت و رسالت بايد از طرف خدا تعيين گردد، مقام امامت و رهبرى همه جانبه خلق كه اوج تكامل رهبرى است به طريق اولى بايد از سوى خدا تعيين گردد، و اين چيزى نيست كه ممكن باشد به انتخاب مردم صورت گيرد.
وانگهى خود قرآن در همين جا چنين تعبير مى كند: (انّى جاعلك للناس اماما); «من تو را امام و پيشوا قرار دادم.
همان گونه كه در سوره انبياء آيه 73 نيز درباره جمعى از پيامبران بزرگ خدا ابراهيم و لوط و اسحاق و يعقوب مى گويد: (و جعلنا هم ائمة يهدون بأمرنا); «ما آنها را امامان قرار داديم كه به فرمان ما مقام هدايت را بر عهده داشتند».
شبيه اين تعبير در بعضى ديگر از آيات قرآن ديده مى شود كه نشان مى دهد اين منصب الهى به وسيله خداوند بايد تعيين گردد.
از اين گذشته هنگامى كه در دنباله همان آيه مربوط به امامت ابراهيم(عليه السلام)مى خوانيم كه او تقاضاى اين منصب را براى جمعى از فرزندان و نسل آينده خود كرد، اين پاسخ را شنيد كه (لا ينال عهدى الظالمين) اشاره به اين كه دعاى تو مستجاب شد امّا آنهايى كه مرتكب ظلمى شده اند از ميان فرزندان تو هرگز به اين مقام والا نمى رسند.
با توجّه به اين كه «ظالم» از نظر لغت، و همچنين منطق قرآن، معنى گسترده اى دارد كه همه گناهان اعم از شرك آشكار و مخفى و هر گونه ظلم بر خويشتن و ديگران را شامل مى شود، و با توجه به اين كه آگاهى از
اين امر به طور كامل جز براى خدا ممكن نيست چرا كه تنها خدا از نيّات مردم و باطن آنها آگاه است، روشن مى گردد كه تعيين اين مقام تنها به دست خداست.
* * *
2- آيه تبليغ
در سوره مائده ، آيه 67 چنين مى خوانيم:
(يا ايّها الرّسول بلّغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته و الله يعصمك من الناس ان الله لا يهدى القوم الكافرين); «اى پيامبر آنچه از سوى پروردگارت بر تو نازل شده به مردم برسان، و اگر اين كار را نكنى رسالت او را انجام نداده اى، و خداوند تو را از (خطرات احتمالى) مردم نگاه مى دارد، و خداوند جمعيّت كافران (لجوج) را هدايت نمى كند».
لحن اين آيه نشان مى دهد كه سخن از مأموريت سنگينى مى گويد كه بر دوش پيامبر(صلى الله عليه وآله) قرار داشته، و نگرانى هاى خاصّى از هر سو آن را گرفته بوده است، رسالتى كه ممكن بوده با مخالفت هايى از سوى گروهى از مردم روبه رو شود، لذا آيه مؤكداً به پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمان ابلاغ آن مى دهد، و در برابر خطرات احتمالى و نگرانى ها به او اطمينان خاطر مى بخشد.
اين مسئله مهم مسلماً مربوط به توحيد و شرك يا مبارزه با دشمنانى از يهود و منافقان و غير آنها نبوده، چرا كه تا آن زمان (هنگام نزول سوره مائده) اين مسئله كاملا حل شده بود.
ابلاغ احكام ساده اسلامى نيز داراى چنين نگرانى و اهميّتى نبوده،
چرا كه طبق ظاهر آيه فوق حكمى بوده هم سنگ و هموزن رسالت كه اگر ابلاغ نمى شد حق رسالت ادا نشده بود. آيا چيزى جز مسئله جانشينى و خلافت پيامبر مى تواند باشد؟ به خصوص اين كه آيه در اواخر عمر پيامبر نازل شده است، و تناسب با مسئله خلافت دارد، كه تداوم مسئله نبوّت و رسالت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) است.
علاوه بر اين روايات زيادى از جميع كثيرى از صحابه پيامبر(صلى الله عليه وآله) از جمله زيد بن ارقم، ابوسعيد خدرى، ابن عباس، جابر بن عبدالله انصارى، ابوهريره، حذيفه و ابن مسعود نقل شده كه بعضى از اين روايات به يازده طريق به ما رسيده و گروه عظيمى از دانشمندان اهل سنّت اعم از مفسران و محدّثان و مورخان، آنها را نقل كرده اند كه آيه فوق درباره على(عليه السلام) و داستان روز غدير نازل شده است.(1)
ماجراى «غدير» را به خواست خدا بعداً در بحث «روايات و سنّت» ذكر خواهيم كرد، ولى در اين جا همين اندازه يادآور مى شويم كه اين آيه نشانه روشنى است بر اين كه پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله)موظّف بوده كه به هنگام بازگشت از آخرين حج و در اواخر عمرش على(عليه السلام) را رسماً به جانشينى خود نصب كرده و به عموم مسلمانان معرّفى كند.
* * *
3- آيه اطاعت اولوالامر
در آيه سوره نساء ، آيه 59 مى خوانيم: (يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم); «اى كسانى كه ايمان آورده ايد اطاعت كنيد خدا را، و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولوالامر را».
در اينجا اطاعت «اولوالامر» بدون هيچ گونه قيد و شرط در كنار اطاعت خدا و پيامبر(صلى الله عليه وآله) قرار گرفته است.
آيا منظور از «اولوالامر» زمامداران و حكام در هر زمان و هر محيط هستند؟ و فى المثل مسلمانان هر كشورى در عصر ما موظفند مطيع بى قيد و شرط زمامدارانشان باشند؟ (آن گونه كه جمعى از مفسران اهل سنّت گفته اند).
آيا منظور از آن پيروى از زمامداران است مشروط به اين كه حكمشان بر خلاف احكام اسلام نباشد؟ اين نيز با مطلق بودن آيه سازگار نيست.
و آيا منظور خصوص صحابه پيامبر(صلى الله عليه وآله) است؟ اين احتمال نيز با مفهوم گسترده اى كه آيه براى هر عصر و زمان دارد سازگار نمى باشد.
بنابراين به وضوح مى فهميم كه منظور از آن پيشواى معصومى است كه در هر عصر و زمان وجود دارد كه اطاعتش بى قيد و شرط واجب، و فرمانش همچون فرمان خدا و پيامبر لازم الاجرا است.
احاديث متعدّدى كه در منابع اسلامى در اين زمينه وارد شده و
«اولوالامر» را تطبيق بر على(عليه السلام)يا ائمه معصومين كرده است گواه ديگر اين مدّعاست.(1)
* * *
4- آيه ولايت
در سوره مائده آيه 55 مى خوانيم: (انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزّكوة و هم راكعون); «ولى و رهبر شما تنها خدا است و پيامبرش و آنها كه ايمان آورده و نماز را برپا مى دارند و در حال ركوع زكات مى پردازند».
قرآن با توجّه به كلمه «انّما» كه در لغت عرب براى انحصار است ولى و سرپرست مسلمانان را در سه كس خلاصه مى كند: «خدا، پيامبر و كسانى كه ايمان آوردند و در حال ركوع زكات مى دهند».
شك نيست كه منظور از «ولايت» دوستى مسلمانان با يكديگر نيست، چرا كه دوستى همگانى احتياج به اين قيد و شرط ندارد همه مسلمانان با هم دوست و برادرند هر چند در حال ركوع زكاتى نپردازند، بنابراين «ولايت» در اينجا به همان معنى سرپرستى و رهبرى مادى و معنوى است، به خصوص اين كه در رديف «ولايت خدا» و «ولايت پيامبر» قرار گرفته است.
اين نكته نيز روشن است كه آيه فوق با اوصافى كه در آن آمده اشاره
به شخص معينى مى كند كه در حال ركوع زكات پرداخته است، وگرنه لزومى ندارد كه انسان به هنگام ركوع نماز زكات خود را بپردازد، اين در حقيقت يك نشانه است نه يك توصيف.
مجموع اين قرائن نشان مى دهد كه آيه فوق اشاره پرمعنايى به داستان معروف على(عليه السلام) است كه حضرت مشغول ركوع نماز بود، مستمندى در مسجد پيامبر(صلى الله عليه وآله)تقاضاى كمك كرد، كسى جواب مساعد به او نداد، در همان حال على(عليه السلام) با انگشت كوچك دست راست خود اشاره كرد، شخص نيازمند نزديك آمد و انگشترى پرارزشى كه در دست آن حضرت بود بيرون آورد پيامبر(صلى الله عليه وآله) با گوشه چشم جريان را مشاهده مى كرد، بعد از نماز سر به آسمان بلند كرد و چنين گفت: «خداوند! برادرم موسى از تو تقاضا كرد كه روح او را وسيع گردانى، و كارها را بر او آسان كنى، و گره از زبانش بگشائى، و هارون برادرش را وزير و ياورش قرار دهيد… خداوندا! من محمّد پيامبر و برگزيده توام، سينه مرا گشاده دار، و كارها را بر من آسان كن، از خاندانم على را وزير من فرما تا به وسيله او پشتم قوى و محكم گردد.هنوز دعاى پيامبر(صلى الله عليه وآله) پايان نيافته بود كه جبرئيل نازل شد و آيه فوق را با خود آورد.
جالب اين كه بسيارى از مفسران بزرگ اهل سنّت و مورخان و محدثان آنان نزول اين آيه را درباره على(عليه السلام) نقل كرده اند و گروهى از صحابه پيامبر(صلى الله عليه وآله) كه متجاوز از ده نفر مى شوند شخصاً از پيامبر(صلى الله عليه وآله)اين حديث را آورده اند.(1)
آيات در زمينه ولايت فراوان است، ما فقط به چهار آيه فوق در اين مختصر قناعت مى كنيم.
* * *
[ 265 ]
فكر كنيد و پاسخ دهيد
1- نصب و تعيين امام از نظر قرآن به دست كيست؟
2- آيه تبليغ در چه شرايطى نازل شد و محتواى آن چيست؟
3- اطاعت بى قيد و شرط درباره چه كسانى معقول است؟
4- به چه دليل آيه «انّما وليكم الله…» اشاره به رهبرى و امامت دارد؟
5- از مجموع آيات قرآن در زمينه مسئله ولايت چه مسائلى را مى توان استفاده كرد؟
[شنبه 1395-01-21] [ 10:16:00 ب.ظ ]