رسول الله (صلى الله عليه وآله ) نماز صبح بگزارد و بعد از نماز جوانى را در مسجد ديد كه پينگى مى زد و سرش را فرود مى آورد، رسول الله (صلى الله عليه وآله ) به او گفت : اى فلان !چگونه صبح كرده اى ؟
گفت : يا رسول الله !صبح كرده ام در حالى كه صاحب يقينم .
رسول الله (صلى الله عليه وآله ) از گفتار وى به شگفت آمد و گفت : هر يقينى را حقيقتى است ، حقيقت يقين تو چيست ؟
گفت : اى رسول الله !يقينم مرا اندوهگين كرده و شبم را به بيدارى و روزهاى گرمم را به تشنگى كشانيده است ، تا آن كه گويه من اكنون به عرش پروردگارم نگاه مى كنم كه براى حساب واداشته شده است و خلايق براى حساب محشورند و من در ميان آنانم و گويه كه به اهل بهشت مى نگرم كه در بهشت متنعم اند و يكديگر را مى شناسند و بر اريكه ها تكيه داده اند و گويا كه اهل آتش را مى بينم كه در آنش معذب اند و فرياد بر مى آورند و گويا كه من اكنون آواز زبانه آنش را مى شنوم كه بر گوش هاى من مى پيچد.
رسول الله به اصحاب خود فرمود: هذا عبد نور الله قلبه ؛ اين بنده اى است كه خداوند دل او را به ايمان روشن كرده است .
سپس رسول الله بدو فرمود: الزم ما انت عليه ؛ از اين حال جدا مشو.
آن جوان گفت ، با رسول الله !براى من از خداوند بخواه كه در خدمت تو شهادت را روزى من گرداند.
رسول الله بخواست كه طولى نكشيد آن جوان در بعضى از غزوات نبى (صلى الله عليه وآله ) بعد از نه نفرى كه وى دهمين بود شربت شهادت چشيد.(65)
65-باب حقيقه الايمان و اليقين اصول كافى كلينى .- و ده رساله فارسى ، ص 219.
موضوعات: فضائل و سيره چهارده معصوم (ع) در آثار استاد علامه حسن زاده آملي
لینک ثابت
[ 11:29:00 ب.ظ ]