حُسنِ حَسَن
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   
آذر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30



این وبلاگ بمنظور معرفی شاخه ای از ابعاد وجودی امام حسن مجتبی (ع) به فعالیت مشغول شده است.




آمار

  • امروز: 2628
  • دیروز: 1092
  • 7 روز قبل: 2006
  • 1 ماه قبل: 11408
  • کل بازدیدها: 2481400





  • رتبه







    کاربران آنلاین



      غيبت امام زمان در بيان على عليه السلام   ...

    اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايد:

    خداوند در آخرالزمان و روزگار سخت مردى را مى انگيزد و او را به وسيله فرشتگان خود تاءييد كرده ، ياران وى را حفظ مى كند و با آيات و معجزات خودش او را يارى نموده و بر كره زمين مسلط مى گرداند تا آنجا كه عده اى از مردم با ميل و گروهى به اجبار به دين خداوند مى گروند.

    او زمين را پس از آن كه پر از ظلم و ستم مى گردد، پر از عدل و داد و نور و برهان مى كند. تمام مردم جهان در برابر وى مطيع مى شوند. هيچ كافرى نمى ماند، مگر اين كه مؤ من مى شود، هيچ تبهكارى نمى ماند مگر اين كه اصلاح مى گردد.

    در دوران سلطنت او درندگان در حال آشتى و صلح زندگى مى كنند و زمينيان خود را رشد مى دهند و آسمان بركاتش را فرو مى ريزد، گنجها براى او آشكار مى شود، مدت چهل سال بر شرق و غرب حكومت خواهد كرد. خوشا به حال آن كسى كه روزگار او را درك كند و سخنان وى را بشنود.(88)

    88- بحار: ج 44، ص 20 و ج 52، ص 280.

    موضوعات: داستانهاى بحارالانوار  لینک ثابت



    [سه شنبه 1395-06-30] [ 11:26:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      غيبت امام زمان (عج ) در بيان پيغمبر صلى الله عليه و آله   ...

    پيامبر اسلام مى فرمايد:

    يا على ! تو از من و من از تو هستم ، تو برادر من و وزير منى . هنگامى كه رحلت نمودم در سينه هاى قومى عداوت هايى درباره تو پديد مى آيد و به زودى آشوبى شديد رخ مى دهد كه دامنگير همه خواهد شد. اين قضيه پس ‍ از غيبت پنجمين امام از فرزندان امام هفتم از نسل تو خواهد بود و اهل زمين و آسمان در غيبت او غمگين مى شوند.

    در آن وقت چه بسيار مرد و زن مؤ من افسوس مى خورند و دردمند و سرگردان مى باشند!

    سپس رسول خدا سر مبارك خود را به زير انداخت . لحظه بعد سر برداشت و فرمود:

    پدر و مادرم فداى كسى كه همنام و شبيه من و موسى بن عمران است . او لباسى از نور بسيار درخشنده مى پوشد.

    براى آنان كه در غيبت او آرامش ندارند، تاءسف دارم . آنها صدايى را از دور مى شنوند كه براى مؤ منان رحمت و براى كافران عذاب است .

    اميرالمؤ منين : يا رسول الله آن صدا چيست ؟

    پيامبر: در ماه رجب سه مرتبه صدا مى آيد، دور و نزديك همه مى شنوند:

    صداى اول ، ((الا لعنة الله على القوم الظالمين ))

    و صداى دوم ، ((ازفت الازفة )) يعنى روز قيامت فرا رسيده است

    و صداى سوم ، آشكارا شخصى را نزديك خورشيد مى بينيد كه مى گويد:

    اى اهل عالم آگاه باشيد! خداوند مهدى فرزند امام حسن عسكرى فرزند…تا على بن ابى طالب مى شمرد، برانگيخت و روز نابودى ستمگران فرا رسيد!

    در آن موقع امام زمان ظهور مى كند خداوند دلهاى دوستانش را شاد مى گرداند و عقده هاى دلشان را برطرف مى سازد.

    اميرالمؤ منين : يا رسول الله ! بعد از من چند امام خواهد بود؟

    پيامبر: پس از تو از امام حسين نُه امام خواهد بود و نهمى قائم آنهاست .(87)

    87- بحار: ج 36، ص 337 و ج 51، ص 108.

    موضوعات: داستانهاى بحارالانوار  لینک ثابت



     [ 11:26:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      نامه امام عسكرى به يكى از علماء بزرگ   ...

    امام حسن عسكرى نامه اى به يكى از بزرگان فقهاء شيعه (على پسر حسين بن بابوى قمى ) نوشته اند كه فرازى از آن چنين است :

    اى على ! پيوسته صبر و شكيبايى كن ! و منتظر فرج باش ! همانا پيامبر صلى الله عليه و آله فرموده است : بهترين اعمال امت من انتظار فرج است . همواره شيعيان ما در حزن و اندوه خواهند بود، تا فرزندم (امام قائم عليه السلام ) ظهور نمايد، همان كسى كه پيغمبر صلى الله عليه و آله بشارت ظهور او را چنين داد: زمين را پر از عدل و داد كند، همچنان كه پر از ظلم و جور شده است .

    اى بزرگمرد و مورد اعتماد من ! اى ابوالحسن ! صبر كن ! و بگو به شيعيان صبر كنند، در حقيقت زمين از آن خداست . به هر كس بخواهد مى دهد، سرانجام نيكو براى پرهيزكاران است و سلام و رحمت و بركات خداوند بر تو و همه شيعيانم ، درود او بر محمد و آلش باد.(86)

    86- بحار: ج 50، ص 317. نامه آن حضرت در كتب ديگر بيش از اين مقدار نقل شده .

    موضوعات: داستانهاى بحارالانوار  لینک ثابت



     [ 11:26:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      امام حسن عسكرى و شكنجه گران   ...

    در زمان خليفه وقت (مهتدى عباسى ) امام حسن عسكرى را زندانى كردند. رئيس زندان فردى به نام صالح بن وصيف بود.

    گروهى از دشمنان امام عليه السلام پيش رئيس زندان رفتند و اكيدا از او خواستند به آن حضرت در زندان سخت بگيرد.

    رئيس زندان گفت :

    چه كنم ؟ دو نفر از بدترين اشخاص را براى شكنجه حسن عسكرى ماءمور كردم ، آن دو نفر پس از مشاهده حال عبادت و راز و نياز آن حضرت ، آن چنان تحت تاءثير قرار گرفته اند كه خود مرتب به عبادت و نماز مشغولند، به طورى كه رفتارشان شگفت آور است ! آنها را احضار كردم و پرسيدم :

    شما چرا چنين شده ايد؟ چرا به اين شخص شكنجه نمى كنيد، مگر از ايشان چه ديده ايد؟

    در پاسخ گفتند:

    چه بگويم درباره شخصى كه روزها را روزه مى گيرد و شبها را به عبادت مى گذراند، نه سخن مى گويد و نه جز عبادت به كار ديگر سرگرم مى گردد، هنگامى كه به ما نگاه مى كند بدنمان مى لرزد و چنان وحشت سراسر وجود ما را فرا مى گيرد كه نمى توانيم خود را نگه داريم . مخالفين امام كه اين سخنان را شنيدند نااميد سر افكنده برگشتند.(85)

    85- بحار: ج 50، ص 308.

    موضوعات: داستانهاى بحارالانوار  لینک ثابت



     [ 11:26:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      نگين انگشتر   ...

    يونس نقاش ، در سامراء همسايه امام هادى عليه السلام بود، پيوسته به حضور امام عليه السلام شرفياب مى شد و به آن حضرت خدمت مى كرد.

    يك روز در حالى كه لرزه اندامش را فرا گرفته بود محضر امام آمد و عرض ‍ كرد:

    سرورم ! وصيت مى كنم با خانواده ام به نيكى رفتار نماييد!

    امام فرمود:

    - چه شده است ؟

    عرض كرد:

    - آماده مرگ شده ام .

    امام با لبخند فرمود: چرا؟

    عرض كرد:

    موسى بن بغا (83) نگين پر قيمتى به من فرستاد تا روى آن نقشى بندازم . موقع نقاشى نگين شكست و دو قسمت شد. فردا روز وعده است كه نگين را به او بدهم ، موسى بن بغا كه حالش معلوم است اگر از اين قضيه آگاه شود، يا مرا مى كشد، يا هزار تازيانه به من مى زند.

    امام عليه السلام فرمود:

    برو به خانه ات جز خير و نيكى چيز ديگر نخواهد بود. فرداى آن روز يونس ‍ در حال لرزان خدمت امام رسيد و عرض كرد:

    فرستاده موسى بن بغا آمده تا نگين انگشتر را بگيرد.

    امام فرمود:

    نزد او برو جز خوبى چيزى نخواهى ديد.

    يونس رفت و خندان برگشت و عرض كرد:

    سرورم ! چون نزد موسى بن بغا رفتم ، گفت : زنها بر سر نگين با هم دعوا دارند ممكن است آن را دو قسمت كنى تا دو نگين شود؟ اگر چنين كنى تو را بى نياز خواهم كرد.

    امام عليه السلام خدا را سپاسگزارى كرد و به يونس فرمود:

    به او چه گفتى ؟

    - گفتم : مرا مهلت بده تا درباره آن فكر كنم كه چگونه اين كار را انجام دهم .

    امام فرمود: خوب پاسخ دادى . (84) بدين گونه ، يونس نقاش ، از مشكلى كه زندگى او را تهديد مى كرد رهايى يافت .

    83- از سرداران قدرتمند متوكل عباسى بود.

    84- بحار 50، ص 125.

    موضوعات: داستانهاى بحارالانوار  لینک ثابت



     [ 11:26:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      در تنگناى سخت   ...

    ابو هاشم مى گويد:

    يك وقت از نظر زندگى در تنگناى شديد قرار گرفتم . به حضور امام هادى رفتم ، اجازه ورود داد. همين كه در محضرش نشستم ، فرمود:

    اى ابو هاشم ! كدام از نعمتها را كه خداوند به تو عطا كرده مى توانى شكرانه اش را به جاى آورى ؟ من سكوت كردم و ندانستم در جواب چه بگويم .

    آن حضرت آغاز سخن كرد و فرمود: خداوند ايمان را به تو مرحمت كرده به خاطر آن بدنت را بر آتش جهنم حرام كرد و تو را عافيت و سلامتى داد و بدين وسيله تو را بر عبادت و بندگى يارى فرمود و به تو قناعت بخشيد كه با اين صفت آبرويت را حفظ نمود.

    آنگاه فرمود: اى ابوهاشم ! من در آغاز اين نعمتها را به ياد تو آوردم ، چون مى دانستم به جهت تنگدستى از آن كسى كه اين همه نعمتها را به تو عنايت كرده به من شكايت كنى . اينك دستور دادم صد دينار (طلا) به تو بدهند آن را بگير و به زندگى ات سامان بده ! شكر نعمتهاى خدا را بجاى آور!(82)

    82- بحار: ج 50، ص 129.

    موضوعات: داستانهاى بحارالانوار  لینک ثابت



     [ 11:26:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      هجوم به خانه امام هادى عليه السلام   ...

    مردكى به نام بطحايى پيش متوكل عباسى از امام هادى سخن چينى كرد كه اسلحه و پول و نيرو فراهم آورده و قصد قيام دارد.

    متوكل به سعيد حاجب دستور داد شبانه به خانه امام هجوم ببرد و هر چه پول و اسلحه بيابد ضبط كرده ، بياورد.

    سعيد مى گويد: شبانه به خانه آن حضرت رفتم نردبانى نيز همراه خود بردم ، به وسيله آن خود را بالاى پشت بام رساندم . سپس از پلكان پايين آمدم ، شب تاريك بود در اين فكر بودم كه چگونه وارد اتاق شوم ، ناگهان از داخل اتاق مرا صدا زد، فرمود:

    سعيد! همانجا بمان ! تا برايت شمع بياورند.

    فورى شمع آوردند، داخل اتاق شدم ديدم امام جبه اى از پشم به تن دارد و شب كلاهى بر سر گذاشته و جانماز را روى حصير گسترده و مشغول مناجات است . به من فرمود:

    اين اطاقها در اختيار شماست مى توانى همه را بگردى ! وارد اتاقها شدم همه را بازرسى كردم ولى چيزى در آنها نيافتم . تنها كيسه اى كه به مهر مادر متوكل مهر خورده بود پيدا كردم و كيسه اى مهر شده ديگر نيز با آن بود. هر دو را برداشتم . آنگاه امام فرمود: زيرا اين جانماز را نيز نگاه كن ! جانماز را بلند كردم ، شمشيرى كه داخل غلاف بود ديدم ، آن را نيز برداشته ، همه را نزد متوكل بردم .

    هنگامى كه چشم متوكل بر مهر مادرش روى كيسه افتاد، مادرش را خواست و جريان كيسه را از او پرسيد.

    مادرش گفت : آن وقت كه بيمار بودى نذر كردم هرگاه تو بهتر شدى ده هزار دينار از مال خودم به ابوالحسن (امام هادى ) بدهيم . پس از بهبودى شما آن را در همين كيسه گذاشته به او فرستادم كه ابوالحسن حتى باز هم نكرده است .

    متوكل كيسه دومى را باز كرد. آن چهارصد دينار بود.

    آنگاه به من دستور داد يك كيسه ديگر روى كيسه زر مادرش گذاشته ، هر دو كيسه را با آن شمشير به ابوالحسن باز گردان .

    سعيد مى گويد: من كيسه را با آن شمشير به ابوالحسن باز گردان .

    سعيد مى گويد: من كيسه ها و شمشير را به خدمت امام بازگرداندم . اما از حضرت خجالت مى كشيدم ، از اين رو عرض كردم :

    سرورم ! بر من گران بود بدون اجازه شما وارد خانه شوم اما چه كنم كه ماءمور بودم و توان سرپيچى از فرمان امير نداشتم .

    امام عليه السلام فرمود:

    ((و سيعلم الذين ظلموا اى منقلب ينقلبون )) : به زودى ستمگران خواهند فهميد به كجا برگشت مى نمايند.(81)

    81- بحار: ج 50، ص 199.

    موضوعات: داستانهاى بحارالانوار  لینک ثابت



     [ 11:26:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      امام هادى در سامرا   ...

    امام هادى (على النقى ) در صريا (دهى است در اطراف مدينه ) در نيمه ذيحجه به سال 212 متولد شد و در سامرا نيمه ماه رجب سال 254 وفات يافت و چهل و يك سال داشت و مدت امامت آن حضرت 33 سال بود، مادرش كنيزى بود كه سمانه نام داشت .

    متوكل عباسى آن جناب را به ماءموريت يحيى بن هرثمه از مدينه به سامرا آورد و در همان شهر ماند تا از دنيا رحلت نمود.(79)

    روزى كه حضرت با يحيى بن هرثمه وارد سامرا شد. در كاروانسراى گدايان به امام عليه السلام جاى دادند.

    صالح بن سعيد مى گويد:

    روزى كه امام هادى وارد سامرا شد خدمت آن حضرت رسيدم .

    عرض كردم :

    فدايت شوم اين ستمگران سعى مى كنند به هر وسيله كه هست نور شما را خاموش سازند و نسبت به شما اهانت كنند، تا آنجا كه شما را در اين مكان پست كه كاروانسراى فقر است ، جاى داده اند.

    در اين وقت امام عليه السلام با دست به سويى اشاره كرد و فرمود:

    اين جا را نگاه كن اى پسر سعيد!

    ناگاه باغهاى زيبا و پر از ميوه و جوى هاى جارى و خدمت گزاران بهشتى همچون مرواريدهاى دست نخورده ديدم ، چشمهايم خيره شد و بسيار تعجب كردم .

    امام فرمود:

    ما هر كجا باشيم اين وضع براى ماست ، اى پسر سعيد! ما در كاروانسراى گدايان نيستيم .(80)

    79- بحار: ج 50، ص 197. در تولد، وفات و امامت آن حضرت اقوال ديگرى نيز نقل شده است .

    80- بحار: ج 50، ص 199.

    موضوعات: داستانهاى بحارالانوار  لینک ثابت



     [ 11:26:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      تقديرى ديگر از يك عالم ربانى   ...

    يكى از شخصيت هاى مورد پسند امام جواد عليه السلام على بن مهزيار اهوازى است . حسن پسر شمون مى گويد:

    نامه اى را كه امام جواد عليه السلام با دست خط خود به على بن مهزيار نوشته بود خواندم ، چنين بود: به نام خداوند بخشنده و مهربان .

    اى على بن مهزيار! خداوند بهترين پاداش را به تو عنايت كند! منزلت را در بهشت قرار دهد، تو را در دنيا و آخرت خوار نكند و با ما محشور گرداند!

    اى على ! تو را در خيرخواهى ، مسلمانى ، فرمان بردارى از خداوند، احترام به ديگران ، انجام وظايف دينى ، آزمايش كردم ، و تو را پسنديدم .

    اگر بگويم مانند تو را نديده ام حتما راست گفته ام . خداوند جايگاه تو را در بهشت برين قرار دهد.

    اى على ! در سرما و گرما، در شب و روز، خدمت تو براى ما مخفى نيست . از خداوند مسئلت دارم روز رستاخيز تو را آن چنان مشمول رحمت خود قرار دهد كه مورد غبطه ديگران باشى ! خداوند دعا را مستجاب مى كند.(78)

    78- بحار: ج 50، ص 105.

    موضوعات: داستانهاى بحارالانوار  لینک ثابت



     [ 11:26:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      امام جواد عليه السلام و تقدير از علماى ربانى   ...

    محمد پسر اسحاق و حسن بن محمد مى گويد:

    ما پس از وفات زكريابن آدم به سوى حج حركت كرديم ، نامه امام جواد عليه السلام در بين راه به ما رسيد. در آن نوشته بود:

    به ياد قضاى خداوند درباره زكريابن آدم افتادم ، پروردگار او را از روز تولد تا روز درگذشت و همچنين روز رستاخيز كه زنده مى شود، مورد رحمت و عنايت خويش قرار دهد! او در درون زندگى عارفانه زيست و انسان حق شناس و حق گو بود و در اين راه رنجها كشيد و صبر و تحمل نمود. پيوسته به وظيفه خويش عمل مى كرد، كارهايى كه مورد رضاى خداوند و پيامبر بود انجام مى داد.

    او پاك و بى آلايش از دنيا رفت ، خداوند اجر نيت و پاداش سعى و تلاش ‍ وى را عنايت كند!

    وصى او نيز مورد توجه ماست ، او را بهتر مى شناسيم و نظر ما نسبت به او برنمى گردد. منظور حسن پسر محمدبن عمران است .(77)

    اميد است علماء زمان ما نيز طورى رفتار كنند كه همگان مورد تقدير و تاءييد ائمه اطهار عليه السلام قرار گيرند.

    77- بحار: ج 50، ص 104.

    موضوعات: داستانهاى بحارالانوار  لینک ثابت



     [ 11:26:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...



      خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

     
     
    این وبلاگ بمنظور معرفی شاخه ای از ابعاد وجودی امام حسن مجتبی (ع) به فعالیت مشغول شده است.
     
     
    مداحی های محرم