اين گروه - به گفته ى طبرى در تاريخ - بيست هزار مرد مسلح كوفى بودند كه در هنگام تقسيم بندى كوفه ، در قسمتى قرار گرفتند كه هم پيمانان آنها از طايفه ى ( بنى عبدالقيس) در آنجا واقع شده بودند اين عده در اصل ، نه از ( بنى القيس) بودند و نه حتى از عرب بلكه داراى نژادى مخلوط و اولاد بردگان و موالى بودند و شايد بيشتر آنان اولاد كنيزكان پارسى ای بودند كه در سالهاى 12 تا 17 در ( عين التمر) و ( جلولاء) اسير شده بودند .

و همين ها در سال 41 و هم در سال 61 - يعنى در دو بحران مربوط به امام حسن و امام حسين - مردمى صاحب سلاح و جنگجو بشمار مى رفتند - دقت كنيد .

و باز همين ها پاسبانان ( زياد بن ابيه) بودند كه در حدود سال 51 هجرى آن فجايع را نسبت به شيعه مرتكب شدند و خلاصه ، اينها از افرادى محسوب مى شدند كه در برابر مزد ، به هر جنايتى تن در ميدهند و غالبا اتباع و اطرافيان مردم صاحب قدرت و شمشير برنده ای در دست جباران مقتدر بشمار مى رفتند .

بر اثر استقبالى كه اين عده از فتنه ها و حوادث مختلف كوفه در قرن اول هجرى كرده بودند ، بتدريج بر قدرت و شوكت آنان افزوده شده و كارشان چنان بالا گرفته بود كه شهر كوفه را به آنان نسبت ميدادند و مى گفتند : ( كوفه ى الحمراء) .

در بصره نيز عده ای از اولاد بردگان و موالى سكونت داشتند زياد - كه در آن هنگام حاكم بصره بود - از قدرت آنان بيمناك شد و در صدد قلع و قمع آنان بر آمد ولى ( احنف بن قيس) او را از اين كار باز داشت .

برخى از نويسندگان معاصر ، بغلط اين عده را از شيعه دانسته اند حال آنكه ايشان نه تنها كوچكترين شباهتى به شيعيان نمى داشتند ، كه از خطر ناكترين دشمنان شيعه و پيشوايانشان بودند نميتوان انكار كرد كه ممكن است در ميان آنها افرادى معتقد به مرام شيعه وجود داشته اند ولى همه را نميتوان به عده ى ناچيزى قياس كرد .

در كنار اين عناصر مخالف ، شيعيان حسن قرار داشتند كه از لحاظ تعداد ، در مركز حكومت على از ديگر گروهها بيشتر بودند در ميان اين عده ، جمعى از بقاياى مهاجرين و انصار نيز وجود داشتند كه به تبع على عليه السلام در كوفه مسكن گزيده بودند و مصاحبت آنان با رسول خدا ( صلى الله عليه و آله ) به آنان مكانت و منزلت شامخى در ميان مردم داده بود .

بزرگمردان كوفه ، اخلاص و صميميت خود را نسبت به اهل بيت - چه در آغاز خلافت حسن بن على و چه در هنگاميكه آنحضرت پس از بيعت ، فرمان جهاد داد و چه در مراحل ديگرى كه بعدها پيش آمد - ثابت و مدلل ساختند بيگمان اگر اين شيعيان با اخلاص در آنروز از دسيسه هاى ساير همشهريان خود مصون مى ماندند ، براى مقابله با خطرهای كه از شام بسوى كوفه سرازير بود ، عده ای كافى و شايسته ميبودند در اين جمع فرخنده ، چنان آمادگى و شور و نشاطى وجود داشت كه براى هيچكس قابل انكار نبود و به آن اندازه كه هر مشكلى را براى آنان هضم و قابل درك مى ساخت و معرفتى كه زمينه و شرط ورود در مشكلات است به آنان مى بخشيد .

براستى درباره ى كسانى همچون : قيس بن سعد بن عباده ، حجر بن عدى ، عمر و بن الحمق خزاعى ، سعيد بن قيس همدانى ، حبيب مظاهر اسدى ، عدى بن حاتم ، مسيب بن نجيبه ، زياد بن صعصعه و ديگرانى از اين طراز ، چگونه ميتوان انديشيد ؟ .

البته جريانهاى تند و مخالف و دستهاى مزدور و خائن نيز براى دگرگون ساختن اين زمينه هاى مساعد و تغيير سرنوشت ، پيوسته مشغول فعاليت بودند .

در اين محيطى كه سراسر آنرا تمايلات گوناگون و متضاد فرا گرفته و فتنه گريها و تبليغات رنگارنگ آنرا به هيجان در آورده بود ، براى حسن بن على آينده ى كار و مولود اين شبان آبستن حوادث ، پوشيده و مستور نبود و چون در طليعه ى حكومت بود ، ناگزير ميبايد برنامه ى كار و هدف خود را براى مردم بيان كند و ضمنا روش و خط مشى خود را از شرائط و مقتضيات گوناگونى كه در داخل و خارج او را احاطه كرده است ، الهام بگيرد.

معاويه دشمن بيرون از مرزى بود كه با مكر و فريب خود و با وسائل قدرتى كه در اختيار داشت و با پايگاه مستحكمى كه در صفحات حكومتش از آن برخوردار بود ، خاطر كوفه را سخت مشوش و مشغول داشته بود معاويه آنچنان دشمن حقيرى نبود كه حسن بن على بتواند در مورد او خونسرد و بى تفاوت بماند و يا در صورت چشم پوشى و خونسردى ، از حملات سخت او مصون باشد و در حقيقت امام حسن بيش از هر كس ديگر ، علاقمند بود كه در صورت مساعد بودن شرائط ، قدرت شيطانى معاويه را در هم كوبيده و سزای در خور او ، به او بچشاند .

و اما در داخل قلمرو حكومت حسن بن على ، آنچه بيش از همه توجه و اهتمام او را جلب كرده بود ، دشمنيهاى مردمى بود كه هر چند بظاهر در كنار او مى زيستند اما از لحاظ معنى و روح و هدف ، فرسنگها از او دور بودند .

براى آن حضرت بسى ناگوار بود كه در مركز حكومتش مردمى زندگى كنند كه غرائز بر آنان چيره شده و حرص و آزدست تطاول بر آنان گشوده و هرزه گرای ايشان را به هر سو كشانيده است ، نه از وفا مفهومى مى شناسند و نه دين را حرمتى مى نهند و نه همسايگى را حقى قائلند ، بيگانگى و دورى از خود انسانى ، آنان را به آلت و ابزارى براى مكر و فساد و نفاق مبدل ساخته است ، با هر آوازى هم صدا مى شوند و در هر وادى براه مى افتند ، نه صحنه ى سياست به آنان رونقى مى گيرد و نه ميدان جنگ با آنان سامان مى يابد وجود اينچنين نامردمانى كافى است كه اجتماعى را دستخوش اضطراب و هرج و مرج ساخته و در خطر فتنه و معرض انواع بلاها و خطرات قرار دهد.

حسن بن على در مواجهه با اين اوضاع و احوال ، آنچنان نبوغى از خود نشان داد كه اگر آن حوادث و مصائب ناگهانى و غير قابل محاسبه پيش نمىآمد ، يقينا پيروزى درخشانى بدست مىآورد .

بسيارى از حوادث را پيشگوای ميكرد ولى مراعات احتياط ، مانع از آن بود كه پيش بينى هاى خود را ابراز كند و بدين جهت فقط به اشاره ای بدان ، اكتفا ميكرد ، جمله ى ابهام آميز و شيوای كه از آيه ى كريمه ى قرآن اقتباس كرده و در نخستين خطبه اش در روز بيعت بيان فرمود از اين قبيل بود آن جمله اين بود : ( انى ارى ما لاترون ) ( من مى بينم آنچه را شما نمى بينيد ) .

در آن روزى كه اين جمله را ادا كرد در پيش روى او بجز جشنهاى سرشار از شور و نشاط كه بيش از همه چيز ، نمايشگر صميميت توده ى مردم با خليفه ى جديد مى توانست باشد ، چيز ديگرى وجود نداشت پس چگونه است كه او چيزى در آنان مشاهده مى كند كه آنان خود از ديدن آن عاجزند ؟ .

اين همان دور انديشى و دور بينى ويژه ى حسن بن على بود كه در جنگ و صلح و در هر گامى كه با دشمنان يا دوستانش برداشته ، نشانه ى آنرا ميتوان يافت .

اگر چه مجموعه هاى تاريخى در آن مقام بر نيامده اند كه نمونه هاى فراوانى را كه ميتوان بعنوان نمودارهاى تاريخى از سياست حسن بن على ارائه داد - مخصوصا آنچه را كه مربوط به بخش اول از دوران حكومت وى يعنى پيش از اعلان جهاد مى باشد - نشان دهند ، با اينحال همان موارد نادرى كه از سيره ى زندگى وى بدست مىآيد ، بيننده را به سياست ماهرانه ى وى مؤمن و مطمئن مى سازد چه ، او در وضعى آنچنان نا متعادل و بحرانى ، بقدرى حكيمانه و مدبرانه فرماندهى كرد كه بهتر از آن در چنان وضعى امكان پذير نيست .

اينك مثالى چند از روشهاى سياستمدارانه ى او در اداره ى اوضاع پيش از آغاز جنگ :

براى بيعت ، عبارت مخصوصى وضع كرد و از قبول هر گونه قيد و شرطى در بيعت استنكاف كرد از همه به شرط : شنوای و فرمانبرى ( اطاعت كامل ) در جنگ و صلح ،بيعت گرفت سخندانى مدبرانه ى او در اين جمله ، همانطورى بود كه حدس زده مى شد چه ، از جنگ و صلح هر دو نام آورد ، هم طرفداران جنگ و هم مخالفين آن را قانع ساخت و البته آشنای او به اوضاع عمومى كوفه ، چندان بود كه ميتوانست در چنين اوضاعى راهبر او به چنين آگاهى حكيمانه گردد .

عطاى جنگجويان را صد ، صد افزايش داد ( 10 ) و اين نخستين چيزى بود كه پس از آغاز خلافت پديد آورد و پس از وى خلفاء همه از او پيروى كردند ( 11 ) .

بديهى است كه تغيير وضع بصورت افزودن مزاياى خاص سپاهيان ، موجب افزايش قدرت و محبوبيت بود ، بعلاوه در گرد آوردن تعداد زيادترى از مردم براى جنگ ، تأثير بسزای داشت .

اين پديده ای بود كه هر چند ميتوانست دليل آمادگى براى جنگ باشد ، با اينحال بطور قاطع ، تصميم وى را بر جنگ اعلام نميكرد چه ، همچنين ميتوانست فقط نمونه ای از تغيير وضع هاى يك دوران جديد باشد .

اين كار با اين روش ، در عين آنكه يكنوع پيشگيرى عاقلانه و مدبرانه براى آينده ای بود كه اى بسا شروع جنگ را ضرورى مى ساخت ، با اينحال موجب تفرقه و اختلاف كلمه هم نبود .

دستور داد دو نفرى را كه براى معاويه جاسوسى ميكردند ، اعدام كنند و با اجراى اين حكم ، روح فتنه جوای و بلواگرى را - كه عناصر زيادى از مردم بصره و كوفه بدان گرائيده بودند - سركوب ساخت .

مفيد مى نويسد : ( چون خبر وفات اميرالمؤمنين و بيعت مردمان با حسن بن على به معاويه رسيد ، پنهانى مردى از قبيله ى حميرا به كوفه و مردى از بنى القين را به بصره فرستاد تا اخبار را براى او بنويسند و در كارهاى امام حسن ايجاد اختلال كنند ، حسن از اين موضوع اطلاع يافت ، دستور داد تا جاسوس ( حميرى) را در كوفه از خانه ى گوشت فروشى بيرون آورده گردن زدند و به بصره نوشت تا جاسوس ( قينى) را در ميان قبيله ى ( بنى سليم) جستجو كنند و او را يافته و اعدام نمايند) .

ابوالفرج اصفهانى نيز شبيه به همين روايت كرده و سپس گفته است : ( حسن به معاويه نوشت : اما بعد ! جاسوسانت را فرستادى ، گويا مايلى ديدار كنيم ! در اين ترديد ندارم پس منتظر باش كه آن روز دور نيست شنيده ام كه زبان شماتت گشوده ای به آنچه شيوه ى خردمندان نيست كه بدان شماتت كنند ( اشاره به شادى كردن معاويه به وفات على عليه السلام ) .

حال تو مناسب اين شعر است :

( به آنكس كه در پى مخالفت با آن در گذشته است ، بگو :

تو نيز آماده ى آنچنان پيشامدى باش كه گوای هم اكنون خواهد شد .

ما آن چنانيم كه هر كه از ما بميرد ، همچون كسى است كه شب را در جايگاه شبانه به انتظار صبح بسر ميبرد) .

با وجود اصرار زيادى كه بيشتر اطرافيان و نزديكان وى از نخستين روز حكومتش بر شروع جنگ داشتند ، جنگ را بتأخير انداخت ما در فصل( 5 ) وضع سياسى آنروز را تحليل خواهيم كرد و آشكار خواهد شد كه در آن شرائط ، اين يگانه تدبير صحيح و موافق مصلحت بود .

بوسيله ى تبادل نامه و پيغام ، موقعيت متزلزل معاويه را كه با ادعاهاى پوچ خود او قابل تحكيم نبود ، از ياد او برد و پرونده ای از مغلطه كاريهاى او - كه همان نامه هاى او به امام حسن بود - فراهم آورد و همين پرونده ى سياه بود كه معاويه ى ماسكدار و ناشناخته را به مردم شناسانيد و براى امام حسن در برابر آراء و افكار عمومى ، بهانه ى معقولى براى جنگ با معاويه ، درست كرد در نتيجه ، جبهه ى معاويه در منطق خردمندان براى هميشه مغلوب شد اگر چه پس از آن در منطق زور ، غالب بشمار آمد .

هر يك نمونه از اين تدبيرهاى خردمندانه كه حسن بن على بوسيله ى آنها روش سياسى خود را در فاصله ى كوتاه ميان وفات على تا تصميم بر شروع جنگ ، معرفى كرده است ، ميتواند ما را از ذكر همه ى نمونه ها بى نياز سازد

……………………..

پی نوشت ها

1- شرح حال او را در فصل : ( رهبران برگزيده ى شيعه) در همين كتاب خواهيد خواند جمله ى بالا را مسعودى از وى نقل كرده است : ( حاشيه ى تاريخ ابن اثير ، ج 6 ص 118 )

2- ( بلاذرى) در فتوح البلدان و ( براقى) در تاريخ الكوفه ( حموى) نيز در المعجم همين را گفته ولى در ماده ى ( بصره) به خلاف آن رأى داده و گفته :( شهر سازى بصره در سال 14 هجرى 6 ماه پيش از بناى كوفه بود) ! .

3- كلمه ى ( قطايع) را پس از مراجعه به لغت و هم به خبرگان زبان عرب ، با تأمل و ترديد فراوان به اين صورت ترجمه كردم بايد ياد آور شوم كه اين معنى علاوه بر آنكه با معناى مصطلح لغتهاى ( اقطاع) و ( قطيع) و ( قطيعه) متناسب است ، با عبارت زير كه در ( اقرب الموارد) پس از ذكر چند معنى براى كلمه ى ( قطيعه) آمده ، كاملا تاييد مى شود : ( و - مواضع فى بغداد اقطعها الملك المنصور اناسا من اعيان دولته ليعمروها و يسكنوها و هى قطيعه فلان و فلان) به هر صورت از فضلای كه با مراجعه به متون تاريخ به معناى قطعى ترى رسيده باشند ، اميد راهنمای دارم ( مترجم ) .

4- البدايه و النهايه ( ج 8 ص 41 )

5- ( مفيد) در كتاب ارشاد ( ص 170 ) و ( طبرسى) در كتاب اعلام الورى

6- حاشيه ى تاريخ ابن اثير ( ج 6 ص 42 ) مؤلف : چه ميدانيم ! شايد بسيارى از مردم شام نيز نامه های همانند نامه هاى كوفيان به معاويه ، براى حسن بن على نوشته باشند چه اينكه دانستيم كه هر دو گروه - هم كوفيان و هم شاميان - در فقر اخلاقى كه موجب فريفتگى به جلوه هاى مادى و خيانت است ، شريك بودند رجوع كنيد به كتاب ( المحاسن و المساوى) ( ج 2 ص 200 ) تأليف ( بيهقى) براى اطلاع از نامه ى ياران معاويه به على عليه السلام و به تاريخ يعقوبى ( ج 3 ص 12 ) براى مطالعه ى نامه ى همه ى ياران عبدالملك بن مروان به مصعب بن زبير كه از وى امان طلبيده و جائزه خواسته اند اى بسا كه نامه هاى نزديكان معاويه به حسن بن على از اين جهت بر ما پوشيده مانده كه آن حضرت مراعات امانت را كرده و راز نامه نگاران را افشاء نساخته و يا اينكه مورخان خواسته اند اين موضوع را هم مانند بسى موضوعات ديگر ، نديده بگيرند !.

7- علل الشرايع ( ص 84 ) .

8- رجوع كنيد به : الامامه و السياسه ( ص 150 ).

9- تاريخ طبرى ( ج 6 ص 109 ) .

10- ترجمه ى اين جمله : ( زاد المقاتله مأه مأه) و گويا بدين معنى كه بر سهميه ى هر سپاهى صد در هم مثلا افزود ، يعنى به آنكه سهميه اش پانصد بود ، ششصد و به آنكه نه صد بود ، هزار درهم عطا كرد يا اينكه به هر سپاهى نخست صد در هم اضافه حقوق داد و اگر ديد وظيفه اش را به نيكى انجام ميدهد ، بر حقوق او صد ديگر افزود و همچنين و آنچه گويا جاى ترديد نيست آنست كه در اين عبارت ، سخن از افزايش سهميه ى مالى و حقوق است و نه چيز ديگر ( مترجم ) .

11- شرح النهج - ابن ابى الحديد ( ج 4 ص 12 ) .

موضوعات: کتاب صلح امام حسن (ع)  لینک ثابت



[جمعه 1395-03-28] [ 05:19:00 ب.ظ ]