روى انه لما مات على عليه السلام جاء الناس الى الحسن عليه السلام و قالوا: انت خليفة ابيك و وصيه و نحن السامعون المطيعون لك ، فمرنا بامرك فقال عليه السلام :

كذبتم و الله ما وفيتم لمن كان خيرا منى فكيف تفون لى و كيف اطمئن اليكم و لااثق بكم ان كنتم صادقين فموعد ما بنى و بينكم معسكر المدائين فوافوا الى هناك

فركب و ركب معه من اراد الخروج ، و تخلف عنه كثير فماوفوا بما قالوه ، و بما وعده و غروه كما غروا اميراالمؤمنين عليه السلام من قبله ، فقال خطيبا و قال : غررتمونى كما غررتم من كان من قبلى ، معن اى امام تقاتلون بعدى مع الكافر، الظالم الذى لم يؤ من بالله و لابرسوله قط، و لااظهر الاسلام ، هو و بنى امية الا فرقا من السيف و لو لم يبق لبنى امية الا عجوز درداء، بغت دين الله عوجا، و هكذا قال رسول الله صلى الله عليه و آله .

ثم وجه اليه قائدا فى اربعة الاف و كان من كندة ، و امره ان يعسكر بالانبار و لايحدث شيئا حتى ياءتيه امره - ثم ذكر صيرورة الرجل الى معاوية بسبب تطميعه ، الى ان قال : - فبلغ ذلك الحسن عليه السلام فقام خطيبا و قال :

هذا الكندى توجه الى معاوية و غدر بى و بكم ، و قد اخبرتكم مرة بعد مرة ، انه لاوفاء لكم ، انتم عبيد الدنيا، و انا موجه رجلا اخر محله ، و انى اعلم انه سيفعل بى و بكم ما فعل صاحبه و لايراقب الله فى ولا فيكم

فبعث اليه رجلا من مراد فى اربعة الاف ، و تقدم اليه بمشهد من الناس و توكد عليه ، و اخبره انه سيغدر كما غدر الكندى ، فحلف له بالايمان التى لاتقوم لها الجبال انه لايفعل فقال الحسن عليه السلام : انه سيغدر - ثم ذكر غدره بالامام عليه السلام .

(22) خطبه آن حضرت در حيله اصحابش به آن حضرت

روايت شده : هنگامى كه اميرالمؤمنين عليه السلام رحلت فرمود مردم نزد امام حسن عليه السلام آمده و گفتند: تو خليفه و جانشينى پدرت مى باشى ، و ما پيرو تو و شنونده فرامين تو هستيم ، ما را به امرت آشنا نما، امام فرمود:

به خدا سوگند دروغ گفتيد، و به كسى كه از من بهتر بود وفا نكرديد چگونه به من وفا مى كنيد، و چگونه به شما مطمئن باشم ، در حاليكه به شما اعتمادى ندارم ، اگر راست مى گوئيد موعد من و شما پادگان مدائن است ، به آنجا بيائيد.

امام سوار شد و هر كه قصد داشت ، با ايشان سوار شد، و بسيارى ماندند، و به گفتار خود وفا نكردند، و همچنانكه به اميرالمؤمنين عليه السلام مكر زدند به ايشان نيز حيله نمودند، امام برخاست و فرمود:

به من حيله زديد، همچنانكه با كسى كه قبل از من بود نيز حيله زدند، با كدام پيشوائى بعد از من مى خواهيد بجنگيد، با كافر ستمكارى كه به خدا و رسولش يك لحظه ايمان نياورده ، اسلام را نه او و نه بنى اميه ظاهر نساختند مگر از ترس شمشير، و اگر از بنى اميه تنها يك پيرزن فرتوتى باقى نماند، دين خدا را به انحراف مى كشاند، و اينگونه پيامبر خبر داده است .

آنگاه شخصى كه از كنده بود را همراه چهار هزار سرباز به سوى معاويه فرستاد و فرمود تا در انبار چادر بزنند، و تا دستور او نيامده كارى نكنند - آنگاه ذكر مى كند كه معاويه او را تطميع كرد و به سوى خود خواند، تا آنجا كه گويد: اين خبر كه به امام رسيد برخاست و فرمود:

اين كندى به سوى معاويه رفته و به من خيانت نموده است ، همواره به شما خبر داده ام كه وفا در شما نيست ، و بنده دنيائيد، من مرد ديگرى را جاى او قرار ميدهم و مى دانم كه همانند او عمل مى كند، و خداوند را در مورد من و شما مراقبت نمى كند.

پس امام مردى از قبيله مراد را همراه چهار هزار نفر به سوى معاويه فرستاد و پيشاپيش مردم آمد و از او تاءكيدات محكمى گرفت ولى خبر داد كه همانند فرد گذشته خيانت مى كند، اما او سوگندهاى محكمى خورد كه پايدار مى ماند، امام فرمود: او خيانت مى كند - سپس خيانت او به امام را ذكر مى كند.

موضوعات: صحيفة الحسن عليه السلام  لینک ثابت



[شنبه 1395-03-29] [ 11:28:00 ب.ظ ]