حُسنِ حَسَن
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   
اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        



این وبلاگ بمنظور معرفی شاخه ای از ابعاد وجودی امام حسن مجتبی (ع) به فعالیت مشغول شده است.




آمار

  • امروز: 37
  • دیروز:
  • 7 روز قبل: 1240
  • 1 ماه قبل: 9166
  • کل بازدیدها: 2388489





  • رتبه






    کاربران آنلاین

  • انانه


  •   مرگ در چشم انداز امام حسين عليه السلام   ...

    روز عاشورا چون جنگ شدت گرفت و كار بر حسين عليه السلام بسيار سخت شد، بعضى از اصحاب آن حضرت ديدند برخى از ياران امام عليه السلام در اثر شدت جنگ و با مشاهده بدنهاى قطعه قطعه شده دوستانشان و فرا رسيدن وقت شهادت و جانبازى آنها، رنگ چهره شان دگرگون گشته است و لرزه بر اندام آنان افتاده و ترس دلهايشان فراگرفته است . اما خود سيدالشهدا و تعدادى از خواص يارانش برخلاف آنها هر چه فشار بيشتر، و مرحله شهادت نزديكتر مى شود رنگ صورتشان درخشنده تر گشته و سكون و آرامش بيشتر مى يابند. بعضى از اين شهامت فوق العاده تعجب كرده با امام حسين اشاره كرده ، به يكديگر مى گفتند:

    به حسين نگاه كنيد كه ابدا از مرگ و شهادت باكى ندارد.

    امام حسين عليه السلام متوجه گفتارشان شده ، فرمود:

    اى بزرگ زادگان قدرى آرام بگيريد! صبر و شكيبايى پيشه كنيد! چون مرگ پلى است كه شما را از گرفتاريها و سختيها عبور داده و به بهشت هاى پهناور و نعمتهاى جاودانى مى رساند.

    و اما براى دشمنانتان پلى است كه از قصر به زندان مى رساند. و كداميك از شما نخواهد از يك زندان به قصر مجلل منتقل گردد.

    پدرم از پيامبر صلى الله عليه و آله برايم نقل كرد، كه مى فرمود:

    دنيا براى مؤ منان همانند زندان و براى كافران همانند بهشت است .

    و مرگ پلى است كه مؤ منان را به بهشتشان ، و كافران را به جهنمشان مى رساند. آرى ، نه دروغ شنيده ايم و نه دروغ مى گويم .(40)

    40- بحار: ج 6، ص 154 و ج 44، ص 297.

    موضوعات: داستانهاى بحارالانوار  لینک ثابت



    [سه شنبه 1395-06-30] [ 11:26:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      كاروانى به سوى مرگ   ...

    كاروان امام حسين عليه السلام از منزلگاه قصر بنى مقاتل به سوى كربلا حركت كرد مقدارى راه طى شد. امام حسين عليه السلام در حالى كه سوار بر اسب بود اندكى به خواب رفت .

    سپس بيدار شد، دو يا سه بار فرمود:

    انا لله و انا اليه راجعون و الحمدلله رب العالمين

    فرزندش على بن حسين (على اكبر) روى به پدر نمود و عرض كرد: پدرجان ! سبب اين استرجاع و حمد چه بود؟

    امام فرمود:

    سوارى در خواب بر من ظاهر شد و گفت :

    اهل اين كاروان مى روند ولى مرگ ايشان را تعقيب مى كند.

    من فهميدم خبر مرگ به ما داده مى شود.

    على عرض كرد:

    پدر جان ! مگر ما بر حق نيستيم ؟

    امام حسين فرمود:

    پسرم ! سوگند به خداى كه بازگشت بندگان به سوى او است ما بر حقيم . على عرض كرد: بنابراين باكى از مرگ نيست .

    امام فرمود:

    فرزندم ! خداوند بهترين پاداش را كه از سوى پدر به فرزند مقرر فرموده ، به تو عنايت كند.(39)

    39- بحار: ج 44، ص 379.

    موضوعات: داستانهاى بحارالانوار  لینک ثابت



     [ 11:26:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      مقام دانش آموزى   ...

    عبدالرحمن سلمى به يكى از فرزندان امام حسين عليه السلام سوره حمد را آموخت . هنگامى كه پيش پدر خويش آمد و آن سوره را خواند، حضرت به عبدالرحمن هزار دينار پول و هزار دست لباس بخشيد و دهان او را نيز پر از ((در)) نمود، كه بعضى در خصوص اين بخشش ها به آن حضرت اعتراض كرد. - به خاطر تعليم آن همه جايزه دادى !-

    حضرت در پاسخ فرمود:

    - جايزه من كجا مى تواند به عطاى (تعليم سوره حمد) عبدالرحمن برسد.

    سپس اين اشعار را بيان فرمود:

    اذا جادت الدنيا عليك فجد بها

    على الناس طرا قبل ان تتفلت

    فلا الجود يفنيها اذا ماهى اقبلت

    و لا البخل يبقيها اذا ما تولت

    هنگامى كه دنيا تو بخشيد، تو هم به مردم ببخش ! پيش از آنكه از دستت برود.

    زيرا نه بخشش آن را از بين مى برد، هنگامى كه روى آورد و نه بخل آن را باقى مى گذارد، وقتى كه دنيا از تو روگردان شود.(38)

    38- بحار: ج 44، ص 191.

    موضوعات: داستانهاى بحارالانوار  لینک ثابت



     [ 11:26:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      پاداش دسته گل اهدايى   ...

    يكى از كنيزان امام حسين عليه السلام خدمت حضرت رسيد، سلام كرد و دسته گلى تقديم آن حضرت نمود.

    حضرت هديه آن كنيز را پذيرفت و در مقابل به او فرمود:

    تو را در راه خدا آزاد كردم .

    انس كه ناظر اين برخورد انسانى بود از آن حضرت با شگفتى پرسيد:

    چگونه در مقابل يك دسته گل بى ارزش او را آزاد كردى ؟! - چون ارزش ‍ مادى يك كنيز به صدها دينار طلا مى رسيد. -

    حضرت با تبسمى حاكى از رضايت خاطر بود فرمود:

    خداوند اينگونه ما را ادب كرده ، چون در قرآن كريم مى فرمايد:

    اذا حييتم بتحيه فحيوا باحسن منها او ردوها

    اگر كسى به شما نيكى كرد او را نيكى و رفتار شايسته ترى پاسخ دهيد.

    و من فكر كردم ، از هديه اين كنيز بهتر اين است كه در راه خدا آزادش ‍ كنم (37)

    اگر واقعا هر كس خوبيهاى مردم را با نيكيها و رفتار خوب ترى پاسخ مى داد، همان طور كه خاندان پيغمبر گرامى انجام داده اند، زندگى بهتر و جامعه ما جامعه اى اسلامى مى شد.

    37- بحار: ج 44، ص 194.

    موضوعات: داستانهاى بحارالانوار  لینک ثابت



     [ 11:26:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      شوخى در صبح عاشورا   ...

    صبح عاشورا امام حسين عليه السلام دستور داد خيمه ها را زدند - يكى از خيمه ها را براى شستشو و نظافت تعيين گرديد.

    بُرير با عبدالرحمان انصارى در كنار خيمه نظافت ايستاده بودند تا سيدالشهداء بيرون آيد و آنها براى نظافت و استعمال نوره يكى پس از ديگرى وارد شوند.

    برير در اين موقعيت حساس با عبدالرحمن به شوخى پرداخت و كارى مى كرد كه ايشان را بخنداند.

    عبدالرحمن گفت :

    اى برير! مزاح مى كنى ! و مى خندى ؟ اكنون وقت مزاح و خنده نيست . برير در پاسخ گفت :

    تمام خويشاوندانم مى دانند كه من اهل مزاح و سخن باطل نبوده ام ، نه در جوانى و نه در پيرى .

    اما اين شوخى و خنده را كه اكنون مى كنم به خاطر مژده آن نعمتى (بهشت ) است كه در پيش داريم و به آن خواهيم رسيد.

    سوگند به خدا! كه بين ما و هم آغوشى با حوريان بهشتى هيچ فاصله اى نيست جز اين كه يك حمله از طرف دشمن بشود و ما جان خويش را در يارى فرزند رسول خدا فدا كنيم چه قدر دوست دارم هر چه زودتر انجام گيرد.(36)

    36- بحار: ج 45، ص 1.

    موضوعات: داستانهاى بحارالانوار  لینک ثابت



     [ 11:26:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      عشق حسين (ع ) در كانون دل پيغمبر(ص )   ...

    يعلى پسر مره مى گويد:

    روزى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله به مهمانى دعوت شده بود، مى رفتند، ناگاه با حسين روبه رو شدند كه با كودكان در كوچه بازى مى كرد.

    حسين با ديدن پيغمبر صلى الله عليه و آله به سوى آن حضرت آمد.

    رسول گرامى دستهاى خود را گشود (بغل باز كرد) تا او را به آغوش ‍ بگيرد.

    اما كودك جست و خيز مى كرد، اين طرف آن طرف مى دويد، پيامبر مى خنديد و او را مى خندانيد تا اين كه حسين را گرفت .

    آنگاه يكى از دستهايش را زير چانه و دست ديگرش را پشت گردن او گذارد و لبهايش را بر لبهاى حسين گذاشت و بوسيد و فرمود:

    حسين از من است و من از حسينم ، خدايا! دوست بدار آن كسى را كه حسين را دوست بدارد و حسين يكى از فرزندان فرزند (نوه ) من است .(35)

    35- بحار: ج 43، ص 271.

    موضوعات: داستانهاى بحارالانوار  لینک ثابت



     [ 11:26:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      برخورد منطقى با سخن چين   ...

    شخصى سخن چين ، به حضور امام حسن رسيد.

    عرض كرد:

    فلانى از شما بدگويى مى كند.

    امام به جاى تشويق چهره درهم كشيد و به او فرمود:

    تو مرا به زحمت انداختى .

    از اين كه غيبت يك مسلمان را شنيدم بايد درباره خود استغفار كنم و از اين كه گفتى آن شخص با بدگويى از من ، مرتكب گناه شده بايستى براى او نيز دعا كنم .(34)

    34- بحار: ج 43، ص 350.

    موضوعات: داستانهاى بحارالانوار  لینک ثابت



     [ 11:26:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      رعايت ادب   ...

    روزى امام حسن و امام حسين عليه السلام از محلى مى گذشتند. پيرمردى را ديدند كه مشغول وضو است . ولى به طور صحيح وضو نمى گيرد، آداب و شرايط آن را بجا نمى آورد. - چون آموختن آدم جاهل واجب است - از اين رو تصميم گرفتند به طور غير مستقيم با كمال ادب ، صحيح وضو گرفتن را به او بياموزند.

    نخست با يكديگر به بحث و گفتگو پرداختند طورى كه پيرمرد سخنانشان را بشنود.

    يكى گفت :

    وضوى تو صحيح نيست وضوى من درست است .

    ديگرى گفت :

    نه ، وضوى تو درست نيست وضوى من صحيح است .

    سپس نزد پيرمرد آمدند و گفتند:

    ما در حضور شما وضو مى گيريم نگاه كن ! و ببين ! كداميك از ما خوب وضو مى گيريم و درباره ما داور باش !

    هر دو وضوى درست و كاملى جلوى چشم پيرمرد گرفتند.

    آنگاه از پيرمرد پرسيدند:

    وضوى كداميك از ما صحيح تر و بهتر است ؟ پيرمرد متوجه شد كه وضوى صحيح چگونه است و منظور اصلى آن دو كودك آموختن او است . با كمال فروتنى اظهار داشت :

    عزيزان ! وضوى هر دوى شما خوب و صحيح است من پيرمرد نادان هنوز درست وضو گرفتن را نمى دانم و شما بخاطر محبت و دل سوزى كه بر امت جدتان داريد، مرا آگاه ساختيد و وضوى درست و صحيح را به من آموختيد، سپاسگزارم .(33)

    33- بحار: ج 43، ص 319.

    موضوعات: داستانهاى بحارالانوار  لینک ثابت



     [ 11:26:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      مسابقه امام حسن و امام حسين عليهماالسلام   ...

    روزى امام حسن با برادرش امام حسين عليه السلام مشغول نوشتن بودند. حسن به برادرش حسين (ع ) گفت :

    خط من بهتر از خط تو است .

    حسين : نه ، خط من بهتر است .

    - حالا كه اين طور است مادرمان فاطمه عليهاالسلام در حق ما قضاوت كند.

    - مادر جان ! خط كداميك از ما بهتر است ؟

    زهراى مرضيه براى اين كه هيچ كدامشان ناراحت نگردند، قضاوت را به عهده اميرالمؤ منين گذاشت و فرمود:

    برويد از پدرتان بپرسيد.

    - پدر جان شما بفرماييد خط كداميك از ما بهتر است ؟

    على عليه السلام احساس كرد اگر قضاوت كند يكى از آنان ناراحت خواهد شد، از اين رو فرمود:

    عزيزانم برويد از جدتان پيامبر اكرم بپرسيد.

    - پدر بزرگ و مهربان خط كدام يك از ما بهتر است ؟

    - من درباره شما قضاوت نمى كنم ، مگر اين كه از جبرئيل بپرسم .

    جبرئيل خدمت رسول خدا رسيد عرض كرد:

    يا رسول الله ! من هم در بين ايشان قضاوت نمى كنم بايد اسرافيل بين آنان قضاوت كند.

    اسرافيل گفت :

    من نيز تا از خداوند پرسش نكنم ، قضاوت نخواهم كرد.

    اسرافيل : خدايا! خط حسن بهتر است يا خط حسين ؟

    خطاب آمد: قضاوت به عهده مادرشان فاطمه عليهاالسلام است بايد بگويد خط كدام يك از آنان بهتر است .

    حضرت فاطمه عليهاالسلام فرمود:

    عزيزانم دانه هاى اين گردن بند را ميان شما پراكنده مى كنم هر كدام از شما بيشترين دانه ها را جمع كند خط او بهتر است .

    آنگاه دانه هاى گردن بند را پراكنده كرد، خداوند به جبرئيل دستور داد به زمين فرود آمده دانه هاى گردن بند را بين ايشان تقسيم كند تا هيچ كدام آن دو بزرگوار رنجيده خاطر نشود.

    جبرئيل نيز براى احترام و تعظيم ايشان امر خدا را بجا آورد.(32)

    32- - بحار: ج 43، ص 309.

    موضوعات: داستانهاى بحارالانوار  لینک ثابت



     [ 11:26:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      فاطمه عليهاالسلام در صحراى محشر   ...

    جابربن عبدالله انصارى (صحابه ارزشمند پيامبر) مى گويد:

    به امام باقر عليه السلام گفتم :

    فدايت شوم ! تقاضا مى كنم حديثى در مورد عظمت مادرت فاطمه برايم بفرماييد كه هر وقت آن را براى پيروان شما خاندان رسالت باز گفتم ، شاد و خرسند شوند.

    امام باقر فرمود:

    پدرم از رسول خدا نقل كرد كه پيامبر فرمود:

    وقتى كه روز قيامت فرا مى رسد براى پيغمبران الهى منبرهايى از نور نصب مى شود كه در ميان آنها منبر من بلندترين منبرها خواهد بود. آنگاه خداوند مهربان مى فرمايد:

    اى پيامبر برگزيده ام ! سخنرانى كن ! و من آن روز چنان سخنرانى مى كنم كه هيچ كس حتى پيامبران و سفيران الهى نيز همانند آن را نشنيده باشند.

    سپس منبرهايى براى جانشينان پيغمبران نصب مى شود و در ميان آنها منبر جانشين من ((على )) از همه منبرها بلندتر است آنگاه خداوند به او دستور مى دهد سخنرانى كند و او سخنرانى مى كند كه هيچ كدام از جانشينان پيغمبران خدا مانند آن را نشنيده باشند.

    پس از آن براى فرزندان پيامبران ، منبرهايى از نور نصب مى شود و براى دو فرزندم و دو گل باغ زندگى من ((حسن و حسين )) منبرى مى گذارند و از آنان درخواست مى شود سخنرانى كنند و آن دو نور ديده ام سخنرانى خواهند كرد كه هيچ يك از فرزندان پيغمبران نشنيده اند.

    سپس فرشته وحى ، جبرئيل امين ندا مى دهد كه ((فاطمه )) دختر گرامى پيامبر كجاست ؟

    آنگاه فاطمه پا مى شود.

    از جانب خداوند ندا مى رسد كه اى اهل محشر! اكنون شكوه و بزرگوارى از آن كيست ؟

    پيامبر و اميرالمؤ منين و دو فرزند گرامى شان جواب مى دهند از آن خداى بى همتا.

    خداوند مى فرمايد:

    اى اهل محشر! من عظمت و بزرگوارى را بر پيامبر برگزيده ام محمد، و بندگان عزيزم على ، فاطمه ، حسن و حسين قرار دادم .

    هان اى اهل محشر!

    سرها را به زير آوريد و چشمانتان را بر هم نهيد! اين فاطمه دخت پيامبر است كه به سوى بهشت گام برمى دارد.

    سپس جبرئيل امين شترى از شترهاى بهشت را كه دو سوى آن از انواع زينتهاى بهشتى آراسته و مهارش از لؤ لؤ تازه و زين آن از مرجان است ، مى آورد، بانوى دو جهان بر آن شتر سوار مى شود، آنگاه خداوند مهربان دستور مى دهد يكصد هزار فرشته از سمت راست و يكصد هزار فرشته از سمت چپ فاطمه را همراهى كنند و يكصد هزار فرشته را ماءمور مى كند كه آن بانو را بر روى بالهاى خويش گرفته و با اين شكوه و جلال او را به در بهشت برسانند.

    هنگامى كه به در بهشت مى رسد، به پشت سر خويش نگاه مى كند، از جانب خداوند ندا مى رسد:

    اى دختر پيامبر محبوب من چرا وارد بهشت نمى شوى ؟

    جواب مى دهد:

    خداوندا! دوست دارم در چنين روزى مقام و منزلت من به همگان روشن گردد.

    ندا مى رسد:

    اى دختر حبيب من برگرد به سوى محشر نظاره كن ! هر كس در سويداى قلب او مهر تو يكى از فرزندان معصوم تو است برگير و او را وارد بهشت ساز.

    سپس امام باقر فرمود:

    هان اى ((جابر))! به خدا سوگند! كه مادرم فاطمه آن روز شيعيان و دوستان خود را از ميان مردم جدا مى كند، همانند پرنده اى كه دانه هاى سالم را از ميان دانه هاى فاسد بر مى چيند. آنگاه پيروانش به همراه آن بانو به سوى بهشت روان مى شوند.

    وقتى كه بر در بهشت مى رسند بر دلهايشان الهام مى گردد بايستند و آنها مى ايستند. در اين وقت از سوى پروردگار ندا مى رسد:

    اى دوستان من ! چرا ايستاده ايد شما كه مورد شفاعت فاطمه قرار گرفته ايد.

    پاسخ مى دهند:

    بار پروردگارا! دوست داريم در اين چنين روزى ارزش بندگى و محبت اهل بيت رسالت را ببينم و مقام ما شناخته شود.

    ندا مى رسد:

    دوستان من به سوى صحراى محشر بنگريد! هر كس شماها را به خاطر محبتتان به فاطمه دوست مى داشت و هر كس در راه محبت شما به فاطمه اطعام و احسان مى كرد و آن كس كه به خاطر شما به آن بانو، لباس ‍ مى پوشانيد و آب گوارا مى داد و هر كس غيبت غيبت كننده را به خاطر داشتن محبت شما به فاطمه رد مى كرد و از شما دفاع مى نمود… دست همه آنان را بگيريد و به همراه خود داخل بهشت جاويد بسازيد.(31)

    31- بحار: ج 8، ص 51.

    موضوعات: داستانهاى بحارالانوار  لینک ثابت



     [ 11:26:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...



      خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

     
     
    این وبلاگ بمنظور معرفی شاخه ای از ابعاد وجودی امام حسن مجتبی (ع) به فعالیت مشغول شده است.