از آيات متعددى در سوره كهف استفاده مى شود كه موسى گرفتار فراموشكارى شد در يكجا مى فرمايد: هنگامى كه آن دو (موسى و دوست همسفرش) به محل تلاقى دو دريا رسيدند ماهى خود را (كه براى تغذيه آورده بودند) فراموش كردند، و ماهى، راه خود را در پيش گرفت و رفت»! «فَلَمّا بَلَغا مَجْمَعَ بَيْنِهِما نَسِيا حُوتَهُما فَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِى الْبَحْرِ سَرَباً» (كهف 61) بنابر اين فراموشى به هر دو دست داد.

و در دو آيه بعد از آن، از زبان دوست موسى نقل مى كند «من ماهى را فراموش كردم، و فقط شيطان بود كه ياد آن را از خاطر من برد» «فَاِنِّى نَسِيتُ الْحُوتَ وَما اَنْسانِيهُ اِلاَّ الشَّيْطانُ اَنْ اَذْكُرَهُ» (كهف 63).

اگر دوست او يوشع بن نون بوده ـ همان گونه كه در ميان مفسران مشهور است ـ و در آن حال پيامبر بوده معلوم مى شود نسيان و فراموشكارى براى پيامبران جايز است.

و باز در چند آيه بعد، از قول موسى (عليه السلام) مى خوانيم هنگامى كه آن مرد الهى (خضر) را ملاقات كرد با او عهد كرد كه از اسرار اعمالش سؤالى نكند تا خودش توضيح دهد، ولى موسى بار اول فراموش كرد، زيرا هنگامى كه خضر، آن كشتى سالم را سوراخ كرد بانگ اعتراض موسى بلند شد كه چرا چنين مى كنى، و هنگامى كه خضر پيمانش را به او يادآورى نمود گفت: «مرا به خاطر اين فراموشكارى مؤاخذه مكن» «قالَ لاتُؤاخِذْنِى بِما نَسِيتُ» (كهف 73) و اين مسأله براى بار دوم و سوم نيز تكرار شد.

آيا از مجموع اين آيات استفاده نمى شود كه امكان نسيان و فراموشى براى پيامبران وجود دارد؟ و آيا يكى از شاخه هاى عصمت مصونيت از نسيان و خطا نيست؟

‏ در جواب اين سؤال، مفسران طرق مختلفى را پيموده اند: بعضى گفته اند «نسيان» گاهى به معنى ترك نمودن چيزى است، هر چند آن را فراموش نكرده باشد، همان گونه كه در داستان حضرت آدم مى خوانيم وَلَقَدْ عَهِدْنا اِلى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِىَ… «ما با آدم عهد و پيمان بستيم و او فراموش كرد» (طه 115).

مسلماً آدم پيمان الهى را در مورد نخوردن از درخت ممنوع، فراموش نكرده بود، ولى چون نسبت به آن بى اعتنائى كرد تعبير به فراموش شده است.

بعضى نيز گفته اند «نسيان كننده» در حقيقت، دوست همراه موسى (عليه السلام) بود، نه موسى، و پيامبر بودن او مسلّم نيست، حدّاقل از نظر آيات قرآن، چنين چيزى ثابت نيست، در آيات مورد بحث مى خوانيم كه دوست موسى (عليه السلام) افتادن ماهى به دريا و زنده شدن و حركت او را ديده بود، و تصميم داشت اين مسأله را با موسى (عليه السلام) در ميان بگذارد، ولى فراموش كرد، بنابر اين فراموش كننده، تنها او بوده است، زيرا او اين صحنه را مشاهده كرد، و اگر در جمله «نسيا» به هر دو نسبت داده شده، از قبيل نسبت دادن كار فرد به گروه است، كه بسيار رايج مى باشد.

و اگر گفته شود چگونه ممكن است مسأله اى به اين مهمى به فراموشى سپرده شود، در پاسخ مى گوييم دوست موسى (عليه السلام)، معجزاتى مهمتر از آن ديده بود، بعلاوه آنها در اين سفر استثنائى، به دنبال مسأله مهمترى بودند كه به خاطر آن فراموش كردن اين صحنه جاى تعجّب نيست.

و اين كه فراموشى مزبور به شيطان نسبت داده شده ممكن است به خاطر اين باشد كه جريان زنده شدن ماهى، ارتباط نزديكى با پيدا كردن آن مرد عالم داشت كه بنا بود، موسى (عليه السلام) از علم او بهره بگيرد، و از آنجا كه شيطان كارش اغواگرى است و مى خواهد هيچ كس به هدف مقدسش نرسد، يا ديرتر برسد، اين فراموشى را در ذهن «دوست موسى» (عليه السلام) به وجود آورد.

در بعضى از روايات از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله) نقل شده است كه هنگامى كه ماهى حركت كرد و به دريا افتاد و راه خود را پيش گرفت و رفت، موسى (عليه السلام) در خواب بوده، و دوستش (كه اين ماجرا را ديده بود) نخواست موسى (عليه السلام) را از خواب بيدار كند و ماجرا را بگويد، و بعد از بيداريش، فراموش كرد جريان را به او بازگو كند، و لذا يك شبانه روز ديگر به راه خود ادامه دادند، سپس دوست موسى (عليه السلام) ماجرا را به خاطر آورد و بازگو كرد، ناچار آنها به مكان اوّل كه ماهى در آب افتاده بود، بازگشتند.(1)

بعضى نيز گفته اند كه پيامبران در برابر نسيان و فراموشى معصومند، اما نسيانهايى كه به نوعى با دعوت آنها ارتباط داشته باشد، ولى نسيان در يك كار عادى روزانه كه هيچ ارتباطى با مسأله وحى و نبوّت و تعليم و تربيت و تبليغ ندارد، بلكه عدم ارتباط آن را همه مى دانند، لطمه اى به مقام عصمت انبياء نمى زند و نسيانى كه در آيات بالا آمده است از همين قبيل است.(2)

________________________________________

1 ـ تفسير مراغى، جلد 15، صفحه 174.

2 ـ تفسير پيام قرآن 7/126.

موضوعات: 180 پرسش و پاسخ  لینک ثابت



[سه شنبه 1395-01-24] [ 10:01:00 ب.ظ ]