حُسنِ حَسَن
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   
آذر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30



این وبلاگ بمنظور معرفی شاخه ای از ابعاد وجودی امام حسن مجتبی (ع) به فعالیت مشغول شده است.




آمار

  • امروز: 484
  • دیروز: 1289
  • 7 روز قبل: 3650
  • 1 ماه قبل: 19908
  • کل بازدیدها: 2495195





  • رتبه







    کاربران آنلاین

  • فطرس
  • ریحانه مقدم
  • سیده زهرا موسوی
  • خادم الحسین
  • مریم دائی چینی


  •   راز روبنده...   ...

    راز روبنده…

    مخالفان روبند، عمدتاً متکی بر دلائلی اجتماعی، امنیتی و گاه اعتقادی، اهل اسلام را به اکتفاء به حجاب فقهی دعوت می‌کنند یا برای رو بستن محدودیت‌هایی حقوقی وضع می‌‌کنند؛ مسأله‌ی اساسی اما به نظر آن است که رویه‌ی رو به رشد حجاب گرفتن و رو بستن در میان زن‌های مسلمان، تردید علنی در مبانی نظری غرب مدرن و اسلام قشری در باب “نه‌دیدن” است و نفی عملی آن‌ها در کف خیابان‌های دمشق و بروکسل و تهران و پاریس و تل‌آویو.

    بنیان غرب مدرن نفی غیب و زدودن راز از عالم بوده است، و زن آخرین رازی بود که غرب آن را زدود و به امری محصل و محسوس فرو کاست. حالا زن هم مانند خدا و مسیح و انجیل امری عرفی است که فارغ از هر غیب و رازی تأویل می‌شود و رسیدن به این تأویل محتاج هیچ احرام و محرمیتی نیست.

    در این زمین بی‌راز، قبله‌ی آدم‌ها جایی حوالی گوگل است؛ این روزها آدم‌های مدرن بیش از آن که به آس‌مان چشم دوخته باشند یا در کتاب مقدس چشم به‌دوانند، اوقات‌شان در گوگل می‌گذرد؛ از او می‌طلبند و در او می‌یابند.

    گوگل بر این بنیان نهاده شده است که هر چه هست را می‌توان به ذهن آورد و هر چه به ذهن می‌آید را می‌توان محسوس کرد و هر چه محسوس است را می‌توان به اشتراک نهاد و هر چه در اشتراک است را می‌توان دید، و آن چه را نه‌توان در گوگل یافت معدوم است.

    عالم گوگل اما مانند همه‌ی دنیای مدرن، عالمی نازل و بی‌پروا است؛ نازل است و از ظواهر الفاظ و محسوسات فراتر نه‌می‌رود و در نمایش این ظواهر نیز پروایی نه‌دارد. رسیدن به محسوسات انباشته در گوگل و رؤیت آن‌ها در این عالم فروکاسته‌ی زبانی باز محتاج دو دسته واژه است؛ کلیدواژه‌ها و گذرواژه‌ها.

    گوگل خود را نقطه‌ی کانونی معرفت بشری می‌داند و الگوی هم‌بودی با آن اشتراک است و نه اشراق یا احرام. این یعنی برای رسیدن به آن چه هست محتاج به زبانی روان هستی و دستانی تند و چشمانی باز؛ نه تأملاتی ذهنی، یا سلوکی باطنی یا جانی مهیا.

    با این توصیف روبند (نقاب، پوشیه، برقع) نهادن در دنیای مدرن کاری شبیه به پالایه (filter) نهادن بر عالم گوگل است؛ با این تفاوت که پالایه‌سازها با پذیرش آیین زبان‌بسنده‌ی دنیای وب و مبتنی بر هم‌این منطق دغدغه‌ی پرواداری آن را دارند، اما روبندنهاده‌ها متکی بر ایمانی دیگر، تمام غیب‌ناباوری، راززدایی و بی‌پروایی غرب را به چالش می‌کشند؛ و این غیب‌آغشته کردن خیابان است ملحدان مدرن را به وحشت می‌اندازد.

    هنگامی که زنی حجاب می‌گیرد و روبند می‌نهد، خود را جزئی از عوالمی رازآلود می‌نهد که در تسلیم امر الاهی از غیر محجوب و نادیدنی است؛ و باز به اذن او است که مراتبی از این غیب را به تماشای محرمان می‌نهد. این به آن معنا است که نه هر چه در عالم هست به ذهن و زبان می‌آید و نه می‌توان هر معقول و محسوسی را به اشتراک نهادن و نه از معبر کلیدواژه‌ها و گذرواژه‌ها امکان رسیدن به هر حقیقتی میسر است.

     

    ترویج این رازباوری البته با اسلام قشری نیز بی‌میانه است؛ مذهبی که دین را در مناسک ظاهری و گزاره‌های حقوقی خلاصه می‌کند و منکر مراتب اخلاقی و عرفانی دین و سلوک باطنی انسان و رؤیت ملکوت نادیدنی عالم است.

    این واضح است که روبند نهادن یک الزام فقهی نیست؛ حد شرعی حجاب هم‌آن وجه و کفین است که برای همه به یک‌سان الزامی و ناگزیر است. توصیه به پوشاندن بیش از آن و یا پرده‌نشینی از نامحرم اتفاقی است که در قلم‌روی اختیار اخلاقی می‌افتد.

    به این معنا الزامات فقهی کمینه و مقدمه‌ی امر دین و آغاز مسیر تدین هستند، و این مسیر در امتداد خویش به میانه‌ی اخلاق و پایانه‌ی عرفان استمرار می‌یابد، که آن‌ها نیز الزاماتی دارند و این الزامات البته بر اهل آن‌ها است.

    همه‌ی اهل اسلام ملزم به رعایت الزام فقهی در ادای نمازهای یومیه و حجاب شرعی هستند، اما به جا آوردن نوافل و نهادن روبند، تنها در مسیر کسانی قرار می‌گیرد که در سیر خویش پا به قلم‌روی سلوک اخلاقی و عرفانی نهاده‌اند و از مقدمه‌ی فقه عبور کرده‌اند.

    روبند نهادن یک زن مؤمن پیش از هر چیز بیان‌گر تلقی باطنی او از امر دین و تدین است. رویه‌یی که امر دین را در فقرات زبانی احکام فقهی فرو نه‌می‌کاهد و با زدودن غیب از صفحه‌ی حیات اکنونی انسان، باطن عالم را به آخرت جارو نه‌می‌کند.

    حجاب گرفتن دیدنی‌ترین امر عالم ظاهر، زن، در پشت خمار و نقاب حاوی این معنا است که باقی عالم نیز به هم‌این نسبت در اختیار امر الاهی، اعظم خویش را در پرده‌ی غیب پوشانده‌اند و ظاهر عالم اندکی از تمام آن است که محسوس است و دیده می‌شود و مشمول احکام ظاهری است.

    روبند‌ نهادن به ساده‌گی به این معنا است که دیدن نادیدنی‌ها در گرو قدری نادیدنی شدن است …

     

    موضوعات: متفرقه  لینک ثابت



    [یکشنبه 1394-05-18] [ 10:33:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      بهره بردارى صحيح از قرآن   ...

    قرآن كريم یکی از ويژگى بندگان برجسته خداى رحمان را اين گونه بيان مى‏فرمايد:

    وَالَّذِينَ إِذَا ذُكِّرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ لَمْ يخِرُّوا عَلَيهَا صُمًّا وَعُمْيانًا(الفرقان/73)

     وآنان کساني هستند که هرگاه آيات پروردگارشان به آنان گوشزد شود، کر و کور روي آن نمي افتند.

     

    اين ويژگى، از مهم‏ترين ويژگى‏ها و عميق‏ترين شاخصه‏هاى بندگان ممتاز خداست كه رابطه نظرى و عملى خود را با قرآن (بزرگ‏ترين كتاب آسمانى و يگانه معجزه جاويدان پيامبر اسلام (صلى الله عليه آله و سلم) به طور عميق و استوار بر قرار سازند، آن گونه كه روح پر طراوت قرآن در زندگيشان آشكار گردد.چنان كه امام باقر (عليه السلام) فرمود:

     

    1. كسى كه قرآن را تلاوت مى‏كند، ولى آن را وسيله كسب امور مادى و دوشيدن شاهان (صله گرفتن از آنها) قرار داده، و با آن به مردم فخر و بزرگى بفروشد و خودنمايى كند.

    2.       كسى كه هدفش از قرائت قرآن، حفظ حروف (و تجويد) آن است، اما حدود و قوانين آن را تباه مى‏سازد. خداوند افراد اين گروه را زياد نكند.

    3.      كسى كه قرآن را تلاوت مى‏كند و دواى آن را بر روى درد قلبش مى‏نهد (و وسيله درمان بيمارى‏هاى معنوى قرار مى‏دهد) با آن شب زنده دارى كند، و روزش را به تشنگى (روزه) به سر آورد…. .

    فوالله لهولاء فى قراء القرآن اعز من الكبريت الاحمر(1)

    سوگند به خدا! اين گروه در ميان قاريان قرآن از كبريت احمر كمياب‏تر هستند.

         ما وقتى به آيات قرآن درباره قرآن مراجعه مى‏كنيم، در مجموع - جز در موارد نادر - نتيجه مى‏گيريم دو مسووليت بزرگ در قبال آن داريم:

    1.      شناخت محتواى قرآن،

    2.      عمل به مفاهيم قرآن.

        در قرآن مجيد، واژه قرآن 65 بار آمده و تحت عنوان كتاب، ده‏ها بار ذكر شده است و با توجه به آياتى كه در آن از قرآن سخن به ميان آمده، غالبا مراد شناخت قرآن و دريافت محتواى سازنده آن، سپس عمل به دستورهاى قرآن است. چنان كه در آيه مورد بحث (73 فرقان) با تعبير هشدار دهنده به اين مطلب تصريح شده است كه نبايد رابطه شما با قرآن كور كورانه باشد، بلكه بايد با چشمى بينا و گوشى شنوا به آن توجه كرد و به خوبى شناخت و مزرعه روح و روان را با آب زلال قرآن آبيارى نمود. چنان كه در روايت آمده است كه، ابوبصير يكى از شاگردان امام صادق (عليه السلام)، از آن حضرت در باره اين آيه توضيح خواست، امام صادق (عليه السلام) فرمود:

    مستبصرين ليسوا بشكاك‏(2)

         از روى بصيرت و شناخت به قرآن روى كنند و در آن هيچ گونه شك و ترديد نداشته باشند.

         بنابراين، قرآن را از جهت نظرى بايد شناخت و به مطالب آن يقين پيدا كرد و اين از ويژگى‏هاى بندگان ممتاز خداست.

         در آيات ديگر قرآن نيز در زمينه دو مسووليت ياد شده سن به ميان آمده است كه براى روشن شدن بيشتر به چند آيه اشاره مى‏كنيم.

    أَفَلَا يتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا(محمد/24)

    آيا آنها در قرآن تدبر نمي‌کنند، يا بر دلهايشان قفل نهاده شده است؟!

         اين آيه ما را با تاكيد به تدبر و تعقل و شناخت دستورها و مفاهيم قرآن دعوت مى‏نمايد.

    وَلَقَدْ يسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ(القمر/17)

    ما قرآن را براي تذکر آسان ساختيم؛ آيا کسي هست که متذکر شود؟!

         اين آيه حاكى است كه خداوند قرآن را آسان و روان براى عموم نازل كرده است، تا همه آن را بشناسند و هدف از شناخت آن تذكر و تنبه و آموختن و عمل است.

         قرآن كريم درباره مسووليت دوم (عمل به قرآن) نيز مى‏فرمايد:

    ِانَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِيتْ عَلَيهِمْ آياتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَعَلَى رَبِّهِمْ يتَوَكَّلُونَ(الأنفال/2)

    مؤمنان، تنها کساني هستند که هرگاه نام خدا برده شود، دلهاشان ترسان ميگردد؛ و هنگامي که آيات او بر آنها خوانده مي‌شود، ايمانشان فزونتر مي‌گردد؛ و تنها بر پروردگارشان توکل دارند.

         آرى، قلب مومنان در برابر قرآن، اين گونه خاشع و ترسان است. به گونه‏اى كه شنيدن آيات قرآن باعث افزايش ايمان قلبى و رابطه استوار و تنگاتنگ مومن با خدا مى‏گردد.

    نيز مى‏فرمايد:

      يا أَيهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَشِفَاءٌ لِمَا فِي الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ(يونس/57)

    اي مردم! اندرزي از سوي پروردگارتان براي شما آمده است؛ و درماني براي آنچه در سينه‌هاست؛ (درماني براي دلهاي شما؛) و هدايت و رحمتي است براي مؤمنان!

    و مى‏فرمايد:

    كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَيكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَى صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ(الإبراهيم/1)

    قرآن كتابى است که بر تو نازل کرديم، تا مردم را از تاريکيها(ي شرک و ظلم و جهل،) به سوي روشنايي (ايمان و عدل و آگاهي،) بفرمان پروردگارشان در آوري، بسوي راه خداوند عزيز و حميد.

     ———————————————————————–

    1.      بحارالانوار، ج 92، صاحب الزمان 178، ح 4؛ امالى الصدوق، صاحب الزمان 122.

    2.      شيخ كلينى، روضه الكافى، صاحب الزمان 178، ح 199.  

    منبع: ويژگى‏هاى بندگان خدا در قرآن - محمد محمدى اشتهاردى‏ رحمه الله علیه

    موضوعات: متفرقه  لینک ثابت



    [یکشنبه 1394-05-11] [ 05:57:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      کنترل کردن ذهن در نماز و توجه   ...

    و امّا جناب شیخ در نفس شفاء، دو وجه برای انصراف متخیّله از افعال خاصّ آن پیشنهاد می کند. از جمله می فرماید: می توان متخیّله را با مشغول کردن نفس به ادراکات حواسّ ظاهری از افعال خاصّ خود منصرف کرد زیرا تا وقتی که شخص به ادراکات حواسّ ظاهری مشغول بوده و حسّ مشترک مستمرّ در حال ادراک باشد، شخص در موطن متخیّله فرصت آن نمی کند که با قوّه ی متخیّله در اشکال و صُوَر، دوخت و دوزهای غیر واقعی و دعابات غیر حقیقی داشته باشد. به همین خاطر هر چقدر شخص از ادراکات ظاهری خالی باشد به همان مقدار قدرتش بر تخیّل نمودن و ترکیب کردن و تفصیل دادن صور افزوده می شود. لذا در نماز می بینیم که چون سعی می کنیم خود را از ادراکات ظاهری دور بداریم و هر چه را نبینیم و هر چه را نشنویم و هر چه را لمس نکنیم، سریع خیال و متخیّله به میدان آمده و شروع به صورتگری و ترکیب و تفصیل صُوَر مدرَکه ی قبلی می کنند که اگر اصل رصین و حکم حکیم توحید صمدی قرآنی در شخص پیاده شده باشد هیچ یک از این خواطر و صور مدرَکه نمی توانند نفس را از توجّه تامّ به حقیقت لایتناهیّه ی سرمدیّه باز دارند، چرا که صورت هر شیئی هر چه که باشد باز شأنی از شئون آن حقیقت ازلی و مَظهری از مظاهر آن حقیقت ابدی است و بیرون از دایره ی سلطنت او نیست، به تعبیر دیگر حق متعال واحدی است که وحدت او عین کثرت و کثرت او عین وحدت است و هیچ حقیقتی از حیطه ی عظمت وحدت او به در نیست و هیچ واحدی به پایه ی کثرت او نیست و همه ی کثرات وجودیّه روابط محضه ی آن وحدتند.

    غرض اینکه یکی از راههای انصراف متخیّله از خاصّ افعالش، در ابتدای راه مشغول داشتن نفس به ادراکات ظاهری است. مثل اینکه فرموده اند هر گاه به قوّ ه ی شهوت خود صور ملذّه ای را به استمداد متخیّله تصوّر نموده و بدانها از حالت اعتدال خارج شده اید، سعی نمایید قوای ظاهری را به ادراکات ظاهری وادار نموده بدین اشتغال از تمحّض متخیّله در صور ملذّه ی شهوانیّه رهایی یابید. این عمل تا حدّ زیادی شما را از این حال خارج نموده و اعتدال رفته را باز می گرداند.

     

     

    راه دوم حضور قلب در نماز و توجه

    طرق انصراف متخیّله از خاصّ افعالش (تطهیر قوّه متخیّله)

    دومین راهی که جناب شیخ رئیس در نفس شفا برای انصراف از دعابات متخیّله پیشنهاد می کنند این است که می فرماید: همچنین اگر نفس را با تفکّر و تأمّل در اشیاء مشغول بداریم خواهیم توانست متخیّله را از بازیگریهایش باز بداریم. و این معنای قول حکما است که می فرمایند: نفس را اگر مشغول نکنی او تو را مشغول می کند و بهترین راه مشغول کردن نفس، تحصیل علوم و معارف است. تا زمانی که فرد حقیقتاً مشغول درس خواندن و مباحثه کردن و کلاس رفتن و تحقیق نمودن است اصلاً فرصت پیدا نمی کند که در موطن خیال و متخیّله به صورتگری بی معنای اشیای جزئیه پرداخته و آنها را بی جهت در هم ادغام و یا از هم جدا کند. چه اینکه اگر شخص، شبانه روز خود را به ادراک متخیّله ی غیر ضروریه ی حواسّ ظاهری و حواسّ باطنی خیال و متخیّله و واهمه مشغول بدارد اصلاً توحّد تامّ برای ادراک کلیّات مُرسَله که غذای لاشریک عقل است پیدا نمی کند. پس نیل بدین لازم به ترک آن و ترک آن لازم به عزم و اراده ای راسخین است. یعنی اگر می خواهیم حقیقتاً سفری در کلیّات مرسل و مجرّدات عالم داشته باشیم باید خلوتی گزیده و تصمیم بگیریم ادراک مدرَکات ظاهری و باطنی مادون عقلی را به ضرورت رسانده و اشیاء را جز به نظر عقل ننگریم و جز به نظر عقل، تخیّل و توهّم ننماییم، یعنی اگر نگاه به موری هم می کنیم برای رسیدن به حقایق نوری مُنطُوی در آن نگاه کنیم و اگر صورت ملذّه ای را تخیّل نموده در اسرار و حقایق موجود در آن غور نموده و از صورت به معنی تعالی یابیم.

    پس دانستیم که جناب شیخ دو راه برای انصراف قوّه ی متخیّله از فعل خود پیشنهاد نموده اند:

    اوّل آن که حواسّ ظاهر را به مدرَکات مخصوص شان مشغول بداریم و دوم آن که با تفکّر و تعقّل نمودن در اشیاء، متخیّله را از ترکیب و تفصیل دادن بی معنی در صور محفوظه باز بداریم.

    منبع،شرح مراتب طهارت استاد داود صمدی آملی

    موضوعات: متفرقه  لینک ثابت



    [پنجشنبه 1394-05-08] [ 06:06:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      منشاء نفاق   ...
    نفاق عمدتاً سه منشأ و سرچشمه دارد:

     اوّل ـ عجز از دشمنى و مبارزه مستقيم: دشمنانى كه شكست مى خورند و توانايى عرض اندام مستقيم را ندارند به لباس نفاق در مى آيند و به دشمنى خود ادامه مى دهند، دشمنان اسلام در ابتداى نبوّت پيامبر(صلى الله عليه وآله) علناً دشمنى مى كردند; امّا وقتى پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) پيروز شد و بر آنها مسلّط شد، آنها توانايى مبارزه با اسلام به صورت مستقيم را در خود نديدند و به ظاهر مسلمان شدند; ولى در باطن كافر ماندند و بر ضدّ اسلام توطئه كردند، ابوسفيانها، معاويه ها و… تا آخر عمر منافق بودند.(1)

         بدين جهت، عدّه اى معتقدند كه نفاق از مدينه شروع شده است; زيرا پيش از آن در مكّه نفاق و منافقى وجود نداشت; چون كسى از اسلام ـ كه هنوز در ابتداى كار خود بود و قدرتى نداشت ـ نمى ترسيد تا تظاهر به اسلام كند و در باطن كافر بماند! ولى ما معتقديم از مكّه شروع شد و در آن جا منافقانى بودند، اگر چه انگيزه آنها از نفاق ترس نبود; ولى بخاطر پيش بينى هايى كه براى آينده اسلام داشتند و احتمال پيروزى پيامبر(صلى الله عليه وآله) را مى دادند به ظاهر اسلام را پذيرفتند كه اگر اسلام پيروز شد، آنها هم به نوايى برسند و به اصطلاح «از اين نمد، براى خود كلاهى درست كنند.»

         اين شيوه از نفاق را در اين زمانه و در همه انقلاب ها از جمله انقلاب اسلامى ايران مى توان يافت كه عدّه اى از منافقان همان دشمنان شكست خورده اى بودند كه قدرت دشمنى علنى و مستقيم را در خود نمى ديدند.

    دوّم ـ احساس حقارت درونى: آدم هاى حقير و بى شخصيّت كه ترسو هستند و شجاعت ندارند، براى پنهان كردن ضعف و زبونى خود هميشه منافقانه عمل مى كنند و چون جرأت اعتراض به ديگران را ندارند با همه هماهنگ و همرنگ مى شوند شاعر از زبان اين نوع منافقان مى گويد:

    چنان با نيك و بد خو كن كه بعد از مردنت روزى

    مسلمانت به زمزم شويد و هندو به آتش

         يعنى منافق در مقابل مسلمانان اظهار اسلام مى كند، در مقابل آتش پرستان اظهار تمايل به عقيده آنان و در مقابل بى دين ها اظهار بى دينى; زيرا كه چنين شخص حقير و زبونى، به واسطه حقارت درونى خود، جرأت ابراز عقيده واقعى خود را ندارد.(2)

    سوّم ـ دنياپرستى شديد: نفاق هاى بين المللى و جهانى كنونى از اين امر سرچشمه مى گيرد. علّت اين كه بعضى از كشورهاى استكبارى در جايى مدّعى حقوق بشر مى شوند و در جاى ديگر ـ كه بشريّت قربانى مى شود ـ ساكت مى مانند همين دنياپرستى آنان است. زمانى كه منافعشان به خطر مى افتد، يكى از حربه هاى آنان حقوق بشر است كه عليه دشمنانشان به كار مى گيرند; امّا در مقابل اگر دوستان آنها بديهى ترين و ابتدايى ترين حقوق بشر را نقض كنند، آنها را نديده و نشنيده مى گيرند. قرآن مجيد در سوره توبه، در آيات 75، 76 و 77 نمونه تكان دهنده و بارزى از اين دسته از منافقان را بيان كرده است.

         خداوند متعال مى فرمايد:«وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللّهَ لَئِنْ آتَيْنا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَكُونَنَّ مِنَ الصّالِحينَ فَلَمّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوا وَهُمْ مُعْرِضُونَ فَاَعْقَبَهُمْ نِفاقَاً فِى قُلُوبِهِمْ اِلى يَوْمِ يِلْقَونَهُ بِما اَخْلَفُوا اللّهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ» بعضى از آنان (منافقان) با خدا پيمان بسته بودند كه: «اگر خداوند ما را از فضل خود روزى دهد قطعاً صدقه خواهيم داد و از صالحان (و شاكران) خواهيم بود.» امّا هنگامى كه خدا از فضل خود به آنها بخشيد، بخل ورزيدند و سرپيچى كردند و روى برتافتند! اين عمل (روح) نفاق را تا روزى كه خدا را ملاقات كنند در دلهايشان برقرار ساخت. اين به خاطر آن است كه از پيمان الهى تخلّف جستند و دروغ مى گفتند.

         اين آيات در مورد شخصى به نام «ثعلبة بن حاطب» نازل شد او ابتدا شخص مسلمانى بود و همواره در نماز جماعت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) شركت مى كرد; ولى از آن جايى كه فقير بود مرتّب اصرار داشت كه پيامبر برايش دعا كند تا خداوند مال فراوانى به او بدهد پيغمبر فرمود: «قَليلٌ تُؤدّى شُكرَهُ خيرٌ مِنْ كثير لاتُطيقُه» مقدار كمى كه حقّش را بتوانى ادا كنى بهتر از مقدار زيادى است كه توانايى اداى حقّش را نداشته باشى.(3)

         منظور پيامبر(صلى الله عليه وآله) اين بود كه مصلحت او همين زندگى ساده است ولى ثعلبه دست بردار نبود و هر روز تقاضاى خود را تكرار مى كرد.(4) و سرانجام به پيامبر(صلى الله عليه وآله) عرض كرد: «به خدايى كه تو را به حق فرستاده است سوگند ياد مى كنم، اگر خداوند ثروتى به من عنايت كند، تمام حقوق آن را مى پردازم». پيامبر برايش دعا كرد چيزى نگذشت كه پسر عموى ثروتمندش از دنيا رفت و ثروت سرشارى به او رسيد و با آن گوسفندانى خريد و كم كم نماز جماعت همه وقت او تبديل به يك وقت شد و گوسفندانش به قدرى زياد شد كه ديگر نگهدارى آنها در مدينه ممكن نبود، به خارج از مدينه رفت و ديگر به كلّى از نماز جماعت محروم شد و آن قدر به ماديّات دنيايى مشغول شد كه به وعده اش در مورد دادن صدقه عمل نكرد! نه تنها صدقه مستحب را نپرداخت، بلكه از پرداختن صدقه واجب (زكاة مال) هم خوددارى كرد و در اين راه تا بدان حدّ اصرار ورزيد كه اين حكم الهى را به استهزا و تمسخر گرفت و آن را به جزيه اى كه يهود مى پردازند مقايسه كرد.(5) قرآن مجيد علّت بيچارگى «ثعلبه» و نفاق او را بخل و دنياپرستى و پيمان شكنى مى داند و شگفتا كه طبق اين آيه، شريفه، نفاق كسانى مانند ثعلبه تا روز رستاخيز ادامه دارد و از قلب آنها خارج نمى شود ـ اَللهّم اجْعَلْ عَواقِبَ اُمُورِنا خَيْراً ـ

         اگر ما مى خواهيم مبتلا به اين بيمارى خطرناك نشويم، بايد مواظب اين سرچشمه هاى نفاق باشيم و از آن دورى كنيم، مخصوصاً در اين ايّام  که پیش رو داریم و ليالى پربركت ماه مبارك رمضان بهره بيشترى بگيريم به هنگام سحر، نماز شب ـ ولو مختصر و بدون انجام همه مستحبّات ـ بجا آوريم و سر بر سجده بگذاريم و از نفاق و تمام رذايل اخلاقى و گناهان به خداوند پناه ببريم.
    ——————————————————————————-

    1- پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) بر اين مسأله واقف بود; ولى به جهت پيامدهاى ناخوشايند آن از برخورد با منافقان خوددارى مى كرد. حضرتش در روايتى مى فرمايند: «لولا انى اكره ان يقال: ان محمّداً استعان بقوم حتّى اذا طفر بعدوة قتلهم، لضربت اعناق قوم كثير» اگر نبود كه مردم مى گفتند: پيامبر به كمك مردم پيروز شد و بعد از پيروزى آنها را كشت، گردن بسيارى از منافقان را مى زدم. وسائل الشّيعه، جلد 18، ابوب حدّ المرتد، باب 5، حديث 3.

    2- در حديثى از حضرت على(عليه السلام) به اين ريشه نفاق اشاره شده است حضرت مى فرمايد: «نَفاقُ الْمَرءِ مِن ذِلِّ يَجِدُهُ فِى نَفْسِهِ» يكى از ريشه هاى نفاق بى شخصيّتى درونى و ذلّت و خوارى است كه منافق در خود احساس مى كند. ميزان الحكمه، باب 3929، حديث 20258.

    3- تفسير نمونه، جلد 8، صفحه 48.

    4- خيلى از كسانى كه خمس و زكاة به آنها تعلّق مى گيرد، براى توجيه عمل ناپسند خود; يعنى پرداخت نكردن اين وجوه هاى شرعى، چنين سخنانى بر زبان جارى مى كنند; مثلا مى گويند: چه معنا دارد كه ما زحمت بكشيم و ديگران بخورند؟!

     (مثالهاى زيباى قرآن جلداول آیه الله مکارم شیرازی)

    موضوعات: متفرقه  لینک ثابت



    [چهارشنبه 1394-05-07] [ 06:04:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      آشتی با خدا   ...

    یا جابِرُ بَلِّغ شیَعتی عَنِّی السّلامَ وأعلِمهُم أنّهُ

     لاقَرابَه بَینَنا وبَینَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ و لّا یُتَقَرَّبُ إلَیه

     الا بالطّاعةِ لَهُ ، یا جابِرُ مَن أطاعَ اللهَ و اَحَبَّنا

    فهوَ و لِیُّنا ومَن عصَی الله، لَم یَنفَعهُ حُبُّنا.

     

         ای جابر سلام مرا به شیعیانم برسان و به آنان اعلام کن که میان ما و خدای

     عزّوجلّ خویشاوندی نیست وکسی جز با طاعت و بندگی به او تقرب نیابد.

         جابر! هر که خدا را فرمان برد و ما را دوست بدارد، دوست ماست و هرکه

     نافرمانی خدا کند ،محبت ما به حالش سودی ندارد.

    بحارالانوار/جلد78/صفحه183

    موضوعات: متفرقه  لینک ثابت



    [سه شنبه 1394-05-06] [ 06:03:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      نماز و راه يابى   ...

      ما در هر نماز با گفتن «اهدنا الصراط المستقيم » از خداوند راه مستقيم را مى خواهيم . انسان هر لحظه فكر تازه اى دارد، دوستان و دشمنان ، نزديكان و بيگانگان ، طاغوت ها و وسوسه گران وشياطين نيز با تلقين و تشويق و تهديد و تبليغ ، براى انسان طرح هائى را دارند و برنامه ريزى هائى مى كنند كه انسان جز با امداد الهى هرگز نمى تواند در ميان اين همه راه كه از هوسها مايه مى گيرد، نجات يابد و راه مستقيم را بپيمايد.
    «اهدنا الصراط المستقيم »، راه مستقيم :
    راه خدا و اولياى خداست .
    راهى است كه از هرگونه خطا و انحراف دور است .
    راهى است كه ترسيم كننده آن مرا دوست دارد و نيازم را مى داند.
    راهى است كه به بهشت منتهى مى شود.
    راهى است كه با فطرت سالم هماهنگ است .
    راهى است كه اگر در آن راه بميرم شهيد محسوب مى شوم .
    راهى است كه از عالم بالا و بالاتر از علم ماست .
    راهى است كه انسان در آن دچار شك وپشيمانى نمى شود.
    راهى است از همه راه ها صاف تر، نزديك تر و روشن تر.
    وبالاخره راه مستقيم ، راه انبيا، شهدا، صالحان وصديّقين است .
    اينها نشانه هاى راه حقّ ومستقيم است كه شناخت آن مشكل و دقيق است وحركت وپايدارى در آن نياز به امداد الهى دارد.

    يكصد و چهارده نكته در باره نماز - حجه الاسلام قرائتى

    موضوعات: متفرقه  لینک ثابت



    [دوشنبه 1394-05-05] [ 06:02:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      اهمیت توبه کردن   ...

    آدم نباید با خودش بگه من چون نفسم هنوز آن طور نشده که بتوانم توبه کنم پس چرا توبه کنم؟ اگر توبه کنم دوباره گناه می‌کنم. از کجا معلوم؟ شاید توبه کردی دیگه گناه نکردی، شاید یک دفعه همین امشب مُردی. چرا این حرف را می‌زنی؟ گفتند که:
    به پیری رسم و توبه کنم آنقدر جوان مرد و یکی پیر نشد
    با توبه به آغوش خدا بروید
    اصلا خدا توبه کننده را دوست دارد. قرآن آیه‌ای دارد: «إن الله یحب التوابین». خدا دوست دارد بنده گناهکارش را که بگه بد کردم. شما دیدید بچه‌تون یک اشتباهی می‌کند می‌گوید غلط کردم. بعد شما بغلش می‌کنید و نازش می‌کنید. شما که بنده‌اید این طوری رفتار می‌کنید اون که خداست چطور؟ وسوسه‌های شیطان که مانع توبه می‌شود.

    فقط کافیست یک بار بگید نفهمیدم و بد کردم و عمرم را به بطالت صرف کردم. «یا ایها الذین آمنوا لاتقنطوا من رحمۀ الله»؛ ای بندگان من از رحمت خدا مأیوس نشوید. یک وقت شیطان وسوسه می‌کند میگه تو بد کردی، خدا تو را نمی‌بخشد، بیخودی توبه نکن، این حرف شیطان است.
    یأس از رحمت خدا از گناهان کبیره است. یک حدیث داریم می‌فرماید: «اگر گناه جن و انس را کردی نباید ناامید بشی، اگر عبادت جن وانس را کردی نباید مغرور بشی چون ممکن است عباداتت مورد قبول نباشد».

    انواع گناه و گناهی که خداوند می‌بخشد
    گناه دو نوع است:
    1- یک وقت آدم لج‌بازی می‌کند، با خدا گردن کلفتی می‌کند و هیچ به فکر توبه هم نیست.آنها کارشان خراب است.
    2- ولی بعضی‌ها گناه می‌کنند ولی پشیمانند. مرتب خودش رو می‌خوره که چرا همچنین کاری کردم.
    آنهایی که سر جنگ دارند سخت توبه‌شون قبول می‌شود. خدا می‌فرماید: به عزت و جمال خودم قسم که دیگه تو رو نمی‌بخشم. خوش به حال کسی که در آن دنیا نامه عملشان را که می‌دهند می‌بیند گناه کرده ولی زیرش یک پشیمانی و استغفار هم نوشته شده است.
    استغفار کنید، نماز عصرکه خوندید 70 بار استغفار در تعقیب نماز عصر. شب‌ها نماز شب می‌خونید 70 مرتبه استغفار وارد است. رسول خدا(ص) صبح به صبح استغفار می‌کردند با این که معصوم بودند.

    منبع: درس اخلاق آیت الله مجتهدی

    موضوعات: متفرقه  لینک ثابت



    [یکشنبه 1394-05-04] [ 06:09:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      كشف حجاب براى اهل ذكر   ...

      اگر ما به دستورات و توصيه هاى اهل بيت عليه السلام توجه کنیم ، راه هاى سعادت و نيك بختى را در آنها مى يابیم .اما افسوس كه دون هستى ما باعث شده كه توجهى به دستورالعمل ها و راه هاى خودسازى كه در سخنان ائمه عليه السلام و علماى ربانى آمده ، نداشته باشيم . اگر انسان به اين دستورات توجه كافى مبذول دارد بى ترديد به سرمنزل مقصود خواهد رسيد. چنان كه دوستان خدا و اهل ذكر اين راه را طى كردند و به مرحله اى از تعالى و كمال والاى انسانى رسيدند كه طبق فرمايش حضرت در اين خطبه ، خداوند در هر دورانى آنان را براى خود بر مى گزيند و چندان به آنان عنايت و توجه دارد كه با فكر و عقل آنها نجوا مى كند و راه هاى ناديده را به رويشان مى گشايد و چشم و گوششان را بينا و شنوا مى گرداند:
          فكشفوا غطاء ذلك لاهل الدنيا حتى كاءنهم يرون ما لايرى الناس و يسمعون ما لا يسمعون …؛ آن گاه كه آنان بر عالم غيب اطلاع يافتند و عالم برزخ و سرانجام برزخيان را به عيان مشاهده كردند و به حقانيت وعده هاى الهى پى بردند، پرده عالم ناديده و غيب را از برابر چشمان مردم نيز كنار مى زنند و چنان كه خود از وراى عالم خاكى اطلاع يافته اند، مردم را نيز به عالم غيب و برزخ آگاه مى سازند و فرجام كار را در برابرشان مجسم مى كنند. آنان به سخنان فصيح و دل نشين و اندرزهاى خود، حقايق عالم غيب و آنچه را براى دنياييان پنهان است به مردم مى نمايانند تا بيم و هراس ‍ از فرجام كردار زشت و ميل به عالم آخرت را در آنان برانگيزانند. آنان كه در اثر شدت يقين چشم و گوش دلشان باز شده ، چيزهايى را مى بينند كه مردم از ديدنش محرومند و صداهايى را مى شنوند كه مردم عادى نمى توانند آنها را بشنوند.
    اوج اين حالت همان مقامى است كه اميرمؤ منان عليه السلام از آن خبر داد و فرمود:

          لو كشف الغطاء ما ازددت يقينا (بحارالانوار، ج 40، باب 93، روايت 54) اگر پرده هاى عالم غيب كنار روند بر يقين من افزوده نمى گردد.
          علت ناتوانى نفس انسان از درك احوال آخرت ، تعلق آن به بدن و اشتغال به تدبير بدن و پرداختن به نيازمندى هاى دنيوى است . اما اهل ذكر با تداوم و استمرار بخشيدن به ذكر خدا و رياضت و خودسازى ، دل هاى خويش را از كدورت و آلودگى هاى ناشى از تعلق به دنيا پيراسته ساخته اند، آن سان كه دل هاى آنان آيينه و تجلى گاه انوار الهى گشته و حقايق الهى در آنها نقش ‍ مى بندد. از اين رو آنان هر دو راه نجات و نگون بختى را به وضوح مشاهده مى كنند با بصيرت و يقين راه هدايت را بر مى گزينند و مى پويند و ساير مردم را نيز بدان هدايت و راهنمايى مى كنند. آنان هم چنان كه مردم مشاهدات حسى خود را بازگو مى كنند، آنچه را از حقايق كه به چشم بصيرت خويش ديده و با گوش عقل خود شنيده اند به آنها خبر مى دهند.
          بسيارى از ما معمولا از ياد آخرت و عالم برزخ غافليم و تنها وقتى به زيارت مردگان مى رويم به ياد آخرت مى افتيم و احيانا كارى براى آن انجام مى دهيم . بر عكس ما، اولياى خدا به مرحله اى از آگاهى و هشيارى و شهود باطنى رسيده اند كه توجهشان بيشتر معطوف به عالم آخرت است و ضمنا نيم نگاهى هم به دنيا دارند. بى شك وجود آنها نعمت و حجت بر ديگران است . آنان حقانيت راه خدا و پيامبران را آشكار مى سازند. نمونه اين افراد را در هر زمانى كم و بيش مى توان پيدا كرد. ما در يزيد عالمى داشتيم به نام حاج شيخ غلام رضا رحمة الله كه زندگى و رفتارش نشان مى داد كه عالم آخرت را مى بيند و تنها به آن توجه دارد. آن مرحوم حتى در مسير منزل تا مسجد كه بر الاغ سوار مى شد، به خواندن نافله و قرآن مشغول بود و قرآن را از حفظ مى خواند و كمتر كسى متوجه حالات او مى شد. چنان به اطراف خود بى توجه بود كه گاهى اگر به او سلام مى كردند، متوجه نمى شد.
         هنگامى كه وارد مسجد مى شد و مى ديد مردم و صفوف نماز به جاى اشتغال به نافله و دعا و ذكر، سرگرم حرف زدن هستند راحت مى شد. مى گفت : پدر آمرزيده ها! چرا قبل از نماز بى كار نشسته اند، مى ترسيد شما را به بهشت ببرند؟ بلند شويد نافله بخوانيدما حتى در جايى كه امر به معروف واجب است كوتاهى مى كنيم و به بهانه عدم دخالت در كار ديگران ، امر به معروف نمى كنيم . اما مرحوم حاج شيخ غلام رضا از اين كه مردم مستحبات را انجام نمى دادند ناراحت مى شد و طاقت از دست مى داد و با عصبانيت به آنها تذكر مى داد كه نافله بخوانند. دليل ناراحتى و عصبانيت او اين كه حقيقت را مى ديد و درك مى كرد كه مردم چه سرمايه هنگفت و عظيمى را به آسانى از دست مى دهند. در نظر او مردمى كه به نافله و ذكر نمى پرداختند، چون گرسنه اى بودند كه از گرسنگى به تنگ آمده و نيازمند لقمه نانى است ، اما توجه ندارد و غافل است كه ظرفى پر از غذاى لذيذ در برابرش نهاده اند! او مى ديد كه مردم تا چه حد به اين نافله ها احتياج دارند و چه تاءثيرى براى دنيا و آخرتشان دارد، و در عين حال غافلند. بنابراين جا داشت كه به جهت دل سوزى و مصلحت انديشى براى مردم ، روحش آزرده گردد و عصبانى و ناراحت شود.
          هم چنين مرحوم علامه طباطبايى رحمة الله نمونه بارز و برجسته كسانى بود كه اهل ذكر و خلوت با خدا بودند و لحظه اى توجهشان از خداوند قطع نمى شد. حالات و رفتار ايشان نشان مى داد كه توجهشان به جاى ديگر است و چندان مايل نبود با كسى سخن بگويد و گفتگو كند، چون از توجه ايشان به خدا كاسته مى شد. در جلسه درست ، معمولا به شاگردان نگاه نمى كرد و بيشتر نگاهش را به سقف مى دوخت ، و اگر كسى رو در رو با آن بزرگوار گفتگو مى كرد مرحوم علامه به چشمانش نگاه نمى كرد. اين رفتارها براى اين بود كه توجهش به خداوند باقى بماند. حتى گاهى به ايشان سلام مى كردند، اما ايشان در عالم خود بودند و متوجه نمى شدند.
    ايشان خيلى كم و مختصر حرف مى زدند و همواره در حال ذكر و توجه بودند.

    منبع:ياد او/ آيت الله محمد تقى مصباح يزدى

    موضوعات: متفرقه  لینک ثابت



    [شنبه 1394-05-03] [ 06:00:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      کلید دار شهر آینه ها   ...

    تقدیم به آستان مقدس حضرت بقیه الله الاعظم(روحی فداه): 

    http://bahar22.com/ftp/zibasazi/09/image/38.gif

    صبح بی تو رنگ بعد از ظهر یک آدینه دارد

    بی تو حتی مهربانی حالتی از کینه دارد

    بی تو می­گویند تعطیل است کار عشق بازی

    عشق، اما کی خبر از شنبه و آدینه دارد

    خواستم از رنجش دوری بگویم، یادم آمد

    عشق با آزار، خویشاوندی دیرینه دارد

    روی آنم نیست تا در آرزو، دستی برآرم

    ای خوش آن دستی که رنگ آبرو از پینه دارد

    جغد بر ویرانه می­خواند به انکار تو اما

    خاک این ویرانه ها بویی از آن ویرانه دارد

    در هوای عشق تو پر می­زند با بی قراری

    آن کبوتر چاهی زخمی که او در سینه دارد

    ناگهان قفل بزرگ تیرگی را می گشاید

    آن که در دستش کلید شهر پر آیینه دارد

                                                  قیصرامین پور

                                http://bahar22.com/ftp/zibasazi/09/image/38.gif

     

    امام قائم (عج الله تعالی فرجه)امید انسانها


         هدایت ورهبری مردم از راههای گمراهی به راه سعادت ،همیشه در تاریخ انسانها بوده،وبا به وجود آمدن انسانها،خداوند پیامبرانی رابرای هدایت آنها گسیل داشت،تا حدی که در این راه 124000 پیامبر آمدند که اولین آنها حضرت آدم (علیه السلام)و آخرین آنها پیامبر عظیم الشان اسلام حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) بود.

         اینها تمام توان وتلاش وکوشش خود را برای هدایت و رهبری مردم صرف کردند ،ولی هیچیک در زمان حیات خود به نتیجه نهایی و مطلوب وحکومت دلخواه نرسیدند،و نوعا قلمرو  ورهبری آنها در نقطه حدودی بود وموفق به تشکیل حکومت جهانی نشدند(با توجه به اینکه اصلاح کامل در سایه حکومت مصلح جهانی صورت خواهد گرفت)،امید همه این بود ،این راه ادامه یابد،ودر همه مردم و همه جهان زمینه به وجود آید وحکومت جهانی قائم (عج) برقرار گردد،تا همه پیامبران ومستضعفان به آرزو وامید خود که یک حکومت درخشان پر از صفا وصمیمیّت است،نایل گردند.

        واین امید همچنان ادامه دارد،وپیامبر اسلام وائمه اطهار(علیهم السلام )هیچ یک با آن همه تلاش به حکومت دلخواه اسلامی نرسیدند،وهمواره مکرر فرمودند:

         “اگر در دنیا یک روز هم بماند خداونو آن روز را طولانی می کند تا حکومت قائم (عج)بر قرار شود.”

         وآن مهدی موعود (عج)است که به این امر مهم جامه عمل می پوشاندوبه تعبیر رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران امام خمینی (قدس سره) :

         “من نمی توانم اسم رهبر روی ایشان (قائم «عج»)بگذارم ،بزرگتر از این است ،نمی توانم بگویم که اول شخص است ،برای اینکه دومی در کار نیست ،ایشان را ما با هیچ تعبیری نمی توانیم تعبیر کنیم الّا همین که” مهدی موعود” است،آن کسی که خدا او را ذخیره کرده است برای بشر.”

         جمله «بقیةالله» که از القاب معروف آن حضرت است حاکی از این است که خداوند او را ذخیره کرده ،تا همه مظلومان وپیامبران وطرفداران توحید وحق را در کل جهان به امید وآرزویشان برساند.(به امید آن روز)

    موضوعات: متفرقه  لینک ثابت



    [جمعه 1394-05-02] [ 05:54:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      مراتب شناخت خدا   ...

    مراتب شناخت خدا، مانند مراتب شناخت آتش است.
    پایین ترین مرتبه علم درباره آتش این است که کسی بشنود که در دنیا چیزی هست که با هر شیئی ملاقات کند آن را از بین می برد و بر اشیاء اطرافش اثر می گذارد و هر چه از آن گرفته شود کم نمی گردد و این چیز نامش آتش است.
    نظیر این مرتبه در معرفت خدا، شناخت کسانی است که دین را با تقلید و بدون دلیل و برهان پذیرفته و قبول کرده اند.

    دومین مرتبه شناخت آتش این است که دود آتش به آن شخص برسد و بفهمد که باید چیزی باشد که دود از آن برخاسته است.
    مانند این مرتبه در معرفت خدا شناخت اهل نظر و استدلال است که با دلایل و براهین قاطع به وجود صانع متعال حکم کرده اند.

    سومین مرتبه این است که نزدیک آتش باشد و حرارت و گرمی آن را لمس کند و با نور آن اشیاء را ببیند و از آن بهره ببرد.
    نظیر این مرتبه در معرفت خدا، معرفت مومنان خالص است که قلوب آنها به خدا اطمینان پیدا کرده است و یقین دارند که خدا نور آسمان ها و زمین است.۴

    آخرین مرتبه این است که شخص با آتش بسوزد و خاکستر شود
    نظیر این مرتبه در اهل شهود و فناء فی الله است و آن درجه علیا و مرتبه قصو است که خدا رسیدن به آن را روزی ما گرداند.

     

     

    منبع: علامه_حسن_زاده رساله لقاءالله . ص ۲۶ به نقل از خواجه نصیرالدین طوسی رحمت الله علیه

    موضوعات: متفرقه  لینک ثابت



    [پنجشنبه 1394-05-01] [ 06:07:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...



      خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

     
     
    این وبلاگ بمنظور معرفی شاخه ای از ابعاد وجودی امام حسن مجتبی (ع) به فعالیت مشغول شده است.
     
     
    مداحی های محرم