حُسنِ حَسَن
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   
اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        



این وبلاگ بمنظور معرفی شاخه ای از ابعاد وجودی امام حسن مجتبی (ع) به فعالیت مشغول شده است.




آمار

  • امروز: 5950
  • دیروز: 482
  • 7 روز قبل: 1842
  • 1 ماه قبل: 9843
  • کل بازدیدها: 2389323





  • رتبه







    کاربران آنلاین

  • گلپونه
  • زینت
  • فائزه ابوالقاسمی
  • سمیه صالحی


  •   صبر امام حسن (ع)   ...

    صبر او ، عكس العمل جهاد او و حصارى بود كه در همه ى ميدانها و جبهه ها بدان پناه ميبرد .

    او از زمانه و مردم زمانه بقدرى محروميت و خيانت و غدارى و توطئه و ترور و پيمان شكنى و تهمت و دشنام دشمنان و روگردانى و عتاب دوستان تحمل كرد كه در ميان زعماى تاريخ - تا آنجا كه ما بياد داريم - از كسى جز او همانند آنرا سراغ نداريم .

    او همه ى اين ناملايمات را با صبرى كه كوهها با آن برابرى نمى توانند كرد ، متحمل شد و شرائط نامساعدى را كه از همه سو احاطه اش كرده بود با حكمت سرشار و پختگى و كار آزمودگى تمام ، طى كرد ، هرگز تسليم غضب و زبون احساسات نشد ، در برابر حوادث خود را نباخت و از شدائد در اضطراب نيفتاد و هيچ عاملى جز يارى دين و بر افراشتن پرچم قرآن و بلند آوازه ساختن دعوت اسلام ، نتوانست او را بر انگيزد.

    دارنده ى اين مزايا و اين خصال ، همان حسن سبط پيغمبر است با همان حقيقتى كه خدايش آفريده است هيچكس بجز جاهلى لجوج يا دشمنى بى انصاف را ياراى آن نيست كه در اين صفات و خصال بر حسن خرده گيرى كند صفات او در زمان خودش برترين صفات بود از بخشش و كرمش همچون ضرب المثلى نام برده مى شد ، شيرينى گفتار و حاضر جوابيش و قدرت منطقش و هيبتش و حلمش و عقل و درايتش را دشمنان تصديق مى كردند ، چه رسد به دوستان .

    به ستايشهاى معاويه از او بنگريد ، هرگاه در محضر او بحث و مشاجره ای درباره ى حسن در ميگرفت وى در آخر كار سخنى در تمجيد آنحضرت مى گفت و گاه بدون آنكه بحثى از اينگونه پيش آيد ، نظر ستايش آميز خود را ابراز ميداشت .

    يكبار شيرينى گفتار آنحضرت را چنين ستود : ( درباره ى هيچكس بقدر حسن اين احساس را نداشته ام كه وقتى مى گويد ، ادامه ى گفتار او را دوست بدارم) ( 2 ) .

    نوبت ديگرى كه در حضور او از امام حسن ياد شد ، گفت : ( اينها مردمى هستند كه سخن گفتن به آنان الهام شده است) ( 3 ) درباره ى هيبت و خوش محضرى آنحضرت گفت : ( بخدا ، هرگز او را نديدم مگر آنكه از غيابش ناشاد و از عتابش بيمناك بودم) ( 4 ) و همچنين گفت : ( بخدا هرگاه در كنار خود نشسته اش ديدم از وضع او و از عيبجوای او بيمناك گشتم) ( 5 ) .

    در ستايش او شعرى بدينمضمون سرود : ( حسن فرزند همانكسى است كه هر جا ميرفت ، مرگ نيز پا بپاى او قدم بر ميداشت بچه ى شير همانند اوست و حسن نيز پدر خود را مثل و مانند است اگر حلم و درايتش را بتوان وزن كرد بايد گفت همچون ( يدبل) ( 6 ) و ( ثبير) ( 7 ) است) ( 8 ) .

    آرى ، اين همان معاويه ، دشمن شماره يك حسن عليه السلام است مروان بن حكم نيز همان كسى است كه درباره آنحضرت مى گفت : ( حملش با كوهها برابر است) ( 9 ).

    ثناگوای آشكار اين دو دشمن ، دليل مقام ارجمند امام حسن در اعتقاد مردم و يا دليل تسليم و خضوع ايندو در برابر واقعيت است و اگر نه ، بايد آن را پوششى دانست كه آندو بروى نقشه هاى خطرناكى كه براى امام حسن در نظر داشتند ، ميكشيده اند .

    اين مشاجره های كه ما به اشاره از آن در گذشتيم و در برخى از كتابهاى بزرگ ، پاره ای از آنها را با اهميت ياد كرده اند ، عبارت از ( مفاخره) های است كه معاويه در بر خوردهايش با امام حسن - چه در هنگامى كه آن حضرت پس از صلح در شام بود و چه هر آنگاه كه معاويه به مدينه مىآمد - با علاقه و شورى مخصوص ، پيش مىآورد .

    مجالس فراهم مى ساخت و دوستان نزديك خود را كه همگى چون خود او ، اهل بيت و پيامبر را مانع نفوذ و محبوبيت خود در ميان مردم ميدانستند ، جمع مى كرد آنكسانى كه بيشتر در اين مجالس حضور داشتند عمروعاص ، عتبه پسر ابوسفيان ، عمرو پسر عثمان ، مغيره بن شعبه ، وليد بن عقبه ، مروان حكم ، عبدالله بن زبير ، زياد بن ابيه بودند گاه فقط چند نفر از اين جمع را حاضر مى ساخت و گاه كسان ديگرى را هم بدانها ميفزود ، آنگاه حسن عليه السلام را به اين مجلس دعوت مى كرد و سران و سردمداران اين باند ، يكى پس از ديگرى ، با خشم بر افروخته و سينه ى پر كينه ، هر چيزى را كه به وسيله ى آن ممكن بود با امام حسن مفاخره كرد ، بر زبان مىآوردند و سخنى نگفته نمى گذاشتند و بدين ترتيب تشفى خاطر خود را فراهم مىآوردند و اين مجالس در حقيقت به صحنه ى پيكار دسته جمعى آن جبهه با امام حسن تبديل مى يافت.

    امام حسن عليه السلام كه بگفته ى عبدالله بن جعفر : ( صخره ى تسخير ناپذير دور از تير رس برتر از ستيغ) بود ( 10 ) چندان پاكدلى و پيراسته خوای داشت كه او را از تنزل به حضيض اين مشاجرات و ستيزه جوئيها باز دارد ، با اينحال از پاسخ آنان خوددارى نميكرد و ميفرمود : ( بخدا سوگند اگر اين نبود كه بنى اميه مرا به ناتوانى در گفتار منسوب مى سازند ، بى ترديد از پاسخ دادن به آنان خوددارى مى ورزيدم) .

    آنان را با منطق قوى و رساى خود كه در هم كوبنده ى عناد روز افزون ايشان بود ، پاسخ ميداد و آنرا به تسليم و خضوع و سر افكندگى مبدل مى ساخت .

    در برخى از پاسخهاى خود ، ميراث نبوت و حكومت را به رخ ايشان مى كشيد و با حاضر جوابى و فراست خود كه از درياى مواج و بيكران دانشش سرچشمه مى گرفت ، نرم نرم ، ايشان را به اعتراف كردن به حق او و پدرش وادار مى ساخت .

    باز به سخن ادامه ميداد و چندان سخن مى گفت كه سزاى ناسزاها و دشنام هاى آنان را - بى آنكه مثل خود آنان به دروغ يا ناسزا و دشنام متوسل شود - در كنارشان مى نهاد هر يك از حريف ها را تنها و جدا پيش مى كشيد و بارزترين خصوصيات حسبى يا نسبى او را كه خود او بدان تكيه داشت ، مطرح مى ساخت و بدان اعتراض و ايراد مى كرد و بيشك رساترين و كارگرترين انواع اينگونه بحثهاى مفاخره آميز آنست كه انسان بزرگترين افتخارات حريف را كه مايه ى سربلندى او و گذشتگانش ميباشد ، مورد طعن و رد قرار دهد .

    در تمام اين مجالس ، حسن ، حريف پيروز و نيرومندى بود در برابر مردمى ضعيف و مغلوب .

    آنكس كه بيش از همه ى اين جمع ، احساس ضعف و شكست مى كرد ، رئيس ايشان معاويه بود كه اتفاقا نيروهاى مادى و انسانى را بيش از ديگران در اختيار داشت بر او بسى دشوار و غير قابل تحمل بود كه برادران و عموزادگان خود را بنگرد كه در پايان هر مشاجره و مباحثه ای ، شكست خورده و دست و پا شكسته و زخم ديده از ميدان خارج مى شوند .

    در چنين مواقعى به آنان روى ميكرد و مى گفت : ( ديديد ! هر چه گفتم نشنيديد ! تا حرفهای به گوشتان رسيد كه جهان را در چشمتان تيره و تار كرد و محفلتان را تلخ ساخت) ! يا مى گفت : ( منكه بشماها گفتم او - يعنى حسن - كسى است كه نميتوان با او معارضه كرد) .

    گاه به مروان حكم روى مى كرد و ميگفت : ( هر چه تو را از روبرو شدن با اين مرد نهى كردم نشنيدى و در آنچه بكار تو نمىآمد فرو رفتى ! مراقب خود باش ! زيرا نه پدر تو همچون پدر اوست و نه خودت همسنگ اوای ! تو فرزند آن رانده ى آواره ای و او پسر رسول گرامى خداست ، افسوس كه بعضى ندانسته گور خود را بدست خود مى كنند و بپاى خويشتن بدنبال مرگ ميدوند) .

    با لحن ملامتبار و تحريك آميزى به عمروعاص مى گفت : ( پدرش يعنى اميرالمؤمنين ( ع ) بتو حمله كرده و تو جانت را بوسيله عورتت نجات داده ای ! اينست كه از او ملاحظه مى كنى) ! يا مى گفت : ( با دريا ستيزه مكن تا غرقت كند ، با كوه در ميفت تا نفست را ببرد ، گوشه ای بنشين تا مجبور به عذرخواهى نشوى) ! .

    پسر زبير كه آنروزها در سلك نديمان و حاشيه نشينان معاويه قرار داشت ، نوبتى از مشاجره با امام حسن پشيمان شده بود و با لحن عذرخواهى بانحضرت مى گفت : مرا ببخش ! ابا محمد ! اين شخص ( به معاويه اشاره مى كرد ) مرا به در آويختن با تو وادار كرد ، او دوست دارد كه ميان ما نفاق بيفكند اگر من نادانى ميكنم تو چرا كوتاه نمىآيى ؟ شما خاندانى هستيد كه اغماض و گذشت خوى و خصلت شماست) و معاويه كه نميتوانست عذرخواهى عاجزانه و مغلوبانه ى او را در برابر حسن ، تحمل كند باو گفت : ( حقا كه او خاطر مرا از دست تو آسوده ساخت و رگ حيات تو را هدف گرفت ! در دست او همچون كبكى در چنگال شاهين گرفتار شدى و هر طور كه خواست با تو بازى كرد ! ديگر نه بينم كه بعد از اين بر كسى فخر فروشى ميكنى)!.

    نوبتى ديگر كه عمروعاص و مروان و زياد بن سمية از يكسو و حسن عليه السلام از سوى ديگر ، مشاجره ميكردند ، پس از پايان مجلس ، معاويه گفت : ( عمر و خوب سخن گفت فقط منطقش محكوم شد ! مروان هم حرفى زد الا اينكه شكست خورد) ! آنگاه به زياد روى كرد و گفت : ( تو ديگر چرا وارد بحث شدى ؟ ! مثل كبكى كه در چنگال شاهين گرفتار شود اسيرت كرد) ! عمروعاص در مقام جواب بر آمد و گفت : ( در اينصورت من نيز در نادانى شريك شما بودم ! مگر با كسى كه جدش رسولخداست سرور گذشتگان و آيندگان و مادرش فاطمه ى زهراست سرور زنان جهان ، ميتوان مفاخره كرد ؟) سپس به عمرو گفت : ( بخدا اگر اهل شام از اين مباحثه با خبر شوند ، رسوای عجيبى خواهد بود) عمرو با رندى و زيركى گفت : ( آرى او تو را نگاهداشت ولى مروان و زياد را همچون سنگ زيرين آسيا در هم فشرد و لگدمال كرد ) و زياد با آشفتگى گفت : ( آرى ، همچنانست كه گفتى ولى اين معاويه است كه به هر قيمت ، مايل است ميان ما و آنها فتنه و نفاق افكند).

    چنانكه ملاحظه مى كنيد هم زياد و هم پسر زبير گواهى داده اند كه اين بحث و جدال ها بدست معاويه و با فتنه انگيزى او پيش مىآمده و امام حسن عليه السلام نيز در بسيارى از پاسخهای كه به آنان داده بدينمطلب اشاره فرموده است .

    گويند : ( عبدالله بن عباس چون با حسن تنها شد ، ميان دو چشم او را بوسيد و گفت : قربانت گردم پسر عمو ! بخدا پيوسته درياى دانشت در تلاطم است ، چندان برايشان تاختى تا انتقام مرا از فرزندان باز ستاندى) ( 11 ) .

    متن اين مشاجره ها بخاطر ظرافت ادبى و ارزش هنريش در خور آن ست كه همچون ميراث عربى اصيل بمعرض نمايش گذارده شود زيرا كه صحت انتساب آن از متنش آشكار است و اسلوب و كيفيت تركيب آن ترسيم كننده ى صورتى از ادب مشاجره در آن عصر مى باشد ولى چيزى كه ما را از عرضه كردن آن در اين سطور باز ميدارد لحن زشت و دشنام آميزى است كه امويان در دروغگوئيها و خلاف پردازيهاى خود آنرا به نهايت درجه رسانيده و خويشتن را بيش از آنچه براى دشمن خود مى پسنديده اند ، رسوا ساخته اند.

    در عين حال كه از آوردن متن اين مشاجرات مى پرهيزيم ، نميتوانيم حقيقتى را - كه با موضوع مورد بحث ما يعنى ( صبر امام حسن) متناسب است - ناديده بگيريم آن حقيقت عبارت است از ميزان عجيب بدرفتارى اين جمع با امام حسن در اين مجالس و صبر و تحمل عجيب آن حضرت در برابر اين عمل خصومتبار معاويه كه با ساير روشها و رفتارهاى خصومت آميزش چه در جنگ و چه در صلح ، سنخيت داشت مطلبى كه نميتوان در آن ترديد داشت اين است كه اين مجالس همه حساب شده و پيش بينى شده بود و از تشكيل آنها هدف سياسى خاصى تعقيب مى شد از اين نظر ميتوان اين مجالس را ميدان ديگرى دانست كه معاويه ، نقشه ى جنگ اعصاب با امام حسن و شيعيانش را - كه اينك جانشين جنگ گرم ساخته بود - در آن پياده مى كرد.

    اين جنگ ، ميدانهاى ديگرى نيز داشت كه به برخى از آنها در فصول نزديك آينده ، اشارتى خواهد رفت .

    موضوعات: کتاب صلح امام حسن (ع)  لینک ثابت



    [جمعه 1395-03-28] [ 05:36:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      جهاد او جالبترين و در عين حال ، دردناكترين نوع جهاد و داراى وسيع ترين ميدان ها و طولانى ترين رنجها بود .   ...

    در راه خدا جهاد كرد ولى نه فقط در يك جبهه بلكه در جبهه هاى بسيار : در جبهه ى مبارزه با دشمن چه بصورت لشكر كشى و چه بصورت مقابله با فتنه انگيزى ها و شيطنت هاى او ، در جبهه ى مبارزه با اصحاب و سپاهيان خودش بدينصورت كه با روشهاى گوناگون در صدد اصلاح آنان بر آمد و چه رنجى در اين راه برد و بالاخره هم توفيق نيافت ، در جبهه مبارزه با نفس ، بدين صورت كه عواطف خويشتن را كنترل نمود و طغيان تمايلات خود را مهار كرد و سلطه ى نفس را سركوب ساخت و در رهبران بشرى كسى را نمى شناسيم كه توانسته باشد بر تمايلات و احساسات و اعصاب خود چندان تسلط يابد كه حسن در موارد مختلف اين سرگذشت ، تسلط يافته است ، در جبهه ى مبارزه با شيعيان مخلص خود بدينصورت كه پرسشهاى عتاب آميز و جرئت آلود آنان را درباره ى علت صلح ، با خونسردى تحمل كرد و با روشى كه نمايشگر فرشته خوای او و نشان دهنده ى روح يك امام معصوم بود ، با آنان روبرو شد يعنى خشم خود را فرو خورد و شكيبای ورزيد و با طبعى آرام و لهجه ای شيرين و دلپذير و گذشتى فراوان آنان را پذيرفت عتاب هر يك را به روشنترين و صحيح ترين و جه پاسخ ميگفت و هدفهاى خود را براى او تشريح ميكرد و لحن خصمانه ى عتاب او را از بين ميبرد و مخاطب او ناگهان خود را با حجتى قوى و هدفى بزرگ و رأيى اصيل مواجه مى يافت و از مشاهده ى موقعيت امام خود ، بياد موقعيت پيامبران مى افتاد و سخن او را همچون وحى و الهام آسمانى مى پذيرفت و مگر چنين نبود ؟ .

    يك نمونه از اين سئوال و جواب ها را بشنويد :

    - چرا با معاويه صلح و ( عدم تعرض) بر قرار ساختى اى پسر رسولخدا ؟ تو كه ميدانستى حق با تو است و او گمراهى ستمگر است ! .

    - ابا سعيد ! آيا من پس از پدرم حجت خداى تعالى و امام بر خلق نيستم ؟ .

    - چرا .

    - آيا من كسى نيستم كه رسولخدا درباره ى من و برادرم گفت : حسن و حسين امامند چه قيام كنند و چه بنشينند ؟ - چرا .

    - در اين صورت من به هر صورت امامم ، قيام بكنم يا نكنم اى ابا سعيد ! چيزى كه مرا بر مصالحه با معاويه بر انگيخت همان بود كه رسولخدا ( ص ) را بر مصالحه با بنى ضمره و بنى اشجع و با اهل مكه در هنگام بازگشت از حديبية وادار ساخت آنها كافر بودند به تنزيل و اينها كافرند به تأويل اى ابا سعيد ! اگر من ازجانب خداى تعالى ، امام و پيشوايم ، نميبايد كه نظر و رأى مرا در هر چه پيش ميگيرم - جنگ يا متاركه - باطل انگاريد هر چند حكمت آن كار بر شما پوشيده باشد نشنيده ای كه خضر چون كشتى را سوراخ كرد و آن پسرك را كشت و آن ديوار را ساخت موسى از كار وى خشمگين شد چون حكمت آن كارها بر وى پوشيده بود تا آنگاه كه او موسى را از حقيقت آگاه ساخت و موسى راضى شد من نيز همانگونه ام شما بر من خشم گرفتيد ، چون حكمت كار مرا درك نكرده بوديد اگر من اينكار را نميكردم يكتن از شيعيان ما بر روى زمين ، جان بدر نميبرد ، همه را ميكشتند) ( 1 ) .

    مؤلف : از اين جهاد ، جهاد ديگرى نيز پديد آمد با مردم ديگرى كه همان امويان بودند ( و بزودى بدان اشاره خواهيم كرد ) .

    اينها پنج جبهه ى مبارزه بودند كه حسن عليه السلام عمر شريفش را در آنها گذرانيد و با نيروای لايزال و طاقتى عجيب ، مشقت ها و ناراحتى هاى آنها را تحمل كرد .

    هيچ جبهه ای نماند كه حسن در آن بجنگ بر نخيزد .

    او كه از قدرت و حكومت گذشته بود ، در اين راه مبارزه مى كرد كه اسلام را باقى بدارد و زندگى مسلمانان را قرين رفاه و آسودگى سازد و مؤمنان را از قتل برهاند در حقيقت او در حكم كسى بود كه در راه خدا از حق زندگى صرفنظر ميكند و در بهاى نعيم آن جهان ، جان خود را تقديم ميدارد .

    موضوعات: کتاب صلح امام حسن (ع)  لینک ثابت



     [ 05:36:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      جهاد امام حسن (ع)   ...
    موضوعات: کتاب صلح امام حسن (ع)  لینک ثابت



     [ 05:36:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      امام حسن(ع) بر اين اساس ، نقشه ى مملكت مادى خود را از روى كره ى زمين محو كرد تا در عوض نقشه ى عظمت روحى و معنوى اش را در زمين و آسمان ترسيم كند يكنظر به مرزهاى اين كشور تازه و كهنگى ناپذير بيفكن ! چيزى غير از : مرز ميان قلمرو حق و قلمرو هر چه بجز حق ، يا   ...

    مردم خوگرفته اند كه به اينچنين حادثه ای همچون خسارت و صدمه ای بزرگ بنگرند و اين بدان جهت است كه به اين حادثه از ديدگاه تنگ دنيا و ماده مينگرند و از اين ديدگاه ، البته جز خسارت مادى چيز ديگرى در اين حادثه نمى توان ديد.

    اما آن نفس مطمئنه ای كه جبلت او بر خير محض است ، اين حادثه را وسيله ای مى بيند براى رسيدن به هدفهای كه بسى عزيزتر از حكومت و بسى گرامى تر از همه ى دنيا است و در عين اينحال ، واقعه ى پر شكوهى كه بر تارك تاريخ انسانيت همچون ستاره ای مى درخشد .

    بدينگونه امام حسن در جهادش و در صبرش و در فداكاريش از همه ى مردم برتر آمد و اين مثلث فضيلت ، مادر همه ى فضائل است .

    يك مثلث ديگر و باز يك مثلث سومى از خصال فضيل تبار در او وجود داشت كه همه بطور مجموع ، ابزارهاى عظمت و گواههاى برترى او بودند :

    يكى آنكه امام بود و محبت و دوستيش واجب بود و پسر پيغمبر بود .

    ديگر آنكه از ياران خودش و از دشمنانش و از همسرش ضربت ديد .

    و همانطور كه گفتيم وى از لحاظ روش ممتاز جهادش و صبر عظيمش و فداكارى بى نظيرش بر همه ى انسانها برتر آمد .

    اينك تا - مخصوصا اين سه خصلت ، بصورت خصلت هاى ويژه ى حسن بن على با مشخصاتى كه جاى هيچگونه بحث و جدال نماند ، بطور كامل روشن و مفهوم گردد ، توضيح ميدهيم :

    موضوعات: کتاب صلح امام حسن (ع)  لینک ثابت



     [ 05:36:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      اينجا مرحله ى باريكى از مراحل تاريخ اسلام است ، يعنى مرحله ى تفكيك خلافت حقيقى از حكومت يا تفكيك پيشوای دينى از سلطنت ، تفكيك سلطه ى دنيوى از سلطه ى معنوى و روحى .   ...

    اين تفكيك به همين صورت ظاهرش ، در آغاز كار در افكار مسلمانان كاملا بيسابقه و نامأنوس بود ولى به هر صورت اين واقعيتى بود كه اسلام تدريجا بدان منتهى گشت و مسلمانان دانسته يا ندانسته ، از روز رحلت پيغمبر بدان خو گرفتند و فقط فاصله هاى كوتاهى كه مجموعا قطره ای در درياى اين قرنها بيش نبودند از اين وضع مستثنى بودند .

    صاحبان شرعى و قانونى خلافت هم بدينجهت در برابر اين تفكيك تسليم شدند و دم بر نياوردند كه تسليم خود را يگانه وسيله ى اصلاحى ای ميديدند كه با آن امكان داشت كيان اسلامى محفوظ بماند .

    بگذار صريحتر سخن گفته و منظور خود را آشكاراتر بيان نمائيم : امام حسن در وضع خاص خود با معاويه همان روشى را در پيش گرفت كه پدرش اميرالمومنين در وضع خاص خود با ابوبكر و دو رفيقش آن را در پيش گرفته بود و اين است معناى پاسخى كه امام حسن به برادرش حسين داد ، قبلا گفتيم كه برادرش از وى پرسيد : ( چه موجب شد كه خلافت را تسليم كردى ؟) و وى در پاسخ گفت : ( همان چيزيكه موجب شد پدرت پيش از من آن را تسليم كند) .و هر يك از اين دو امام در شرائط خاص خود ، فداكارى عظيمى كرد كه اسلام با آن محفوظ ماند .

    موضوعات: کتاب صلح امام حسن (ع)  لینک ثابت



     [ 05:36:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      هيچ مسلمان مورد توجه و هيچ مؤمن علاقمند به عقيدت صحيح ، ممكن نيست در كار او به اشتباه فروماند يا حق او را انكار كند يا نسبت او را با رسولخدا صلى الله عليه و آله بدست فراموشى بسپرد ، يا امامت وپيشوای الهى او را نديده بگيرد ، اين پيشوای و امامتى كه نه قابل   ...
    موضوعات: کتاب صلح امام حسن (ع)  لینک ثابت



     [ 05:36:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      اگر راه كوتاه كردن دست شرار تبار معاويه از سر اسلام واقعى - كه جلوه گاه آن برگزيدگان آل محمد و بازماندگان با اخلاص حزب خدايند - و راه جلوگيرى از خرابكارى سربازان شامى و ( ستون پنجم) او كه در قلب كوفه و لشكر گاه امام به فعاليت مشغولند ، منحصر در اين است كه   ...
    موضوعات: کتاب صلح امام حسن (ع)  لینک ثابت



     [ 05:36:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      و اين حالت كه بمعنى پيوستگى كامل به خدا است همان امامت است و آن آدمى كه يكسره پيوسته بخدا است همان امام .   ...

    اگر اوضاع جارى ، براى تفوق يافتن بر جبهه ى باطل مساعد نيست ، چرا نبايد از آن همچون شرائط مساعدى براى نگاهدارى و حفاظت جبهه ى حق بهره بردارى كرد ؟ .و اين همان وضعيتى است كه پس از آشكار شدن بد انديشى و سوء نيت ياران امام حسن - كه بظاهر حماسه ى جنگ مى سرودند و در باطن جز غرضهاى شخصى انگيزه ای نداشتند - كار امام حسن بدان منجر شد .

    موضوعات: کتاب صلح امام حسن (ع)  لینک ثابت



     [ 05:36:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      اگر آن اندازه قدرت و استقامت و تحمل و سبك گرفتن زندگى - كه خدا در اين روح بزرگ بوديعت نهاده بود - وجود نميداشت ، بطور حتم تن در دادن به نهايت درجه ى رادمنشى و بزرگوارى باينصورتى كه براى روحهاى قوى نيز قابل تصور نيست ، آسان نمى بود .   ...

    اگر آدمى ، عريان و بدون هيچ بهانه و مدارا و دور از هر رنگ فريب و ريا پا در ميدان جهاد اكبر نگذارد و با خواسته هاى شخصى و هوسهاى طبيعت بشرى مخالفت نكند و طغيان خوى انانيت بشرى را سركوب نسازد ، چگونه فداكارى در راه خدا و محو شدن در اراده ى او و عمل براى او ، امكان پذير خواهد بود ؟ .

    موضوعات: کتاب صلح امام حسن (ع)  لینک ثابت



     [ 05:36:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      فداكارى   ...
    موضوعات: کتاب صلح امام حسن (ع)  لینک ثابت



     [ 05:36:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...



      خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

     
     
    این وبلاگ بمنظور معرفی شاخه ای از ابعاد وجودی امام حسن مجتبی (ع) به فعالیت مشغول شده است.