حُسنِ حَسَن
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   
آذر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30



این وبلاگ بمنظور معرفی شاخه ای از ابعاد وجودی امام حسن مجتبی (ع) به فعالیت مشغول شده است.




آمار

  • امروز: 292
  • دیروز: 1092
  • 7 روز قبل: 2006
  • 1 ماه قبل: 11408
  • کل بازدیدها: 2481400





  • رتبه







    کاربران آنلاین



      بهترين شيوه بندگى   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «يا كُمَيْلُ! اِنَّ اَحَبَّ مَا امْتَثَلَهُ الْعِبادُ اِلَى اللهِ، بَعْدَ الاِْقْرارِ بِه وَ بِاَوْليائِه، التَّعَفُفُ وَ التَّحَمُّلُ وَ الاِْصْطِبارُ»;
    «اى كميل! محبوب ترين چيزى كه بندگان خدا مى توانند به وسيله آن بندگى خدا كنند، بعد از اقرار به وحدانيّت خدا و حقانيّت اوليائش، (سه چيز مى باشد): تعفّف و تحمّل و اصطبار است»(1).

     

    شرح و تفسير

    1ـ «تعفّف» چيست؟ تعفّف يك معنى خاص دارد و يك معنى عام: معنى خاصّش همان عفّت در مسايل جنسى است، به تعبير قرآن مجيد: (وَ الَّذينَ هُمْ لِفُروجِهِمْ حافِظُونَ); «مؤمنين كسانى هستند كه دامن خود را (از آلوده شدن به بى عفّتى) حفظ مى كنند»(2)، همان چيزى كه حضرت يوسف (عليه السلام)براى حفظ آن بهاى سنگينى پرداخت.
    و امّا معنى عامّ آن، هرگونه پارسايى و زهد و بى اعتنايى به حرام در مورد مال و مقام و تمام امكانات زندگى مى باشد. تعفّف طبق اين تفسير، چشم پوشى از حرام در تمام زمينه ها است. عفّت به معناى وسيع كلمه نشانه شخصيّت و ايمان انسان است.
    2ـ منظور از «تحمّل» چيست؟ بدون شك زندگى براى هر كس مشكلاتى در پى دارد; درس خواندن، معاشرت با مردم، كسب روزى حلال، بندگى خدا، صداقت و عفاف، سير و سلوك الى الله و خلاصه هرگونه فعاليّتى، مشكلاتى بر سر راه خود دارد، كه بايد آن مشكلات را تحمّل كرد و از پاى نيفتاد. در تحمّل مشكلات ـ همانند ساير مسايل ـ بايد از پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) درس بگيريم، هنگامى كه دشمن دندان هاى آن حضرت را مى شكند و پيشانى اش را مجروح مى نمايد، حضرت نه تنها نااميد نمى شود، بلكه با غلبه بر اين مشكلات حتّى در همان لحظه دست از هدايت مردم برنمى دارد و براى آنان دعا مى كند! «اَللّهُمَّ اهْدِ قَوْمى فَاِنَّهُمْ لايَعْلَمُونَ; پروردگارا! قوم مرا هدايت كن، (اگر آنان اشتباهى كردند و مرا آزردند) آن ها مردمى جاهل و نادان هستند»(3). هدايت مردم و تبليغ دين نياز به تحمّل دارد; تحمّل ملايمات و سختى ها.
    3ـ «اصطبار» چيست؟ اصطبار از مادّه «صبر» است. تفاوت «صبر» و «تحمّل» در اين است كه «صبر» جنبه مثبت دارد، ولى تحمّل داراى جنبه منفى است. حضرت على (عليه السلام) مى فرمايد: «فَصَبَرْتُ وَ فِى الْعَيْنِ قَذًى وَ فِى الْحَلْقِ شَجاً; (در طول خلافت خلفاى ثلاثه) صبر كردم، در حالى كه (بسان انسانى بودم كه) استخوانى در گلو و خار و خاشاكى در چشم داشت»(4). حقيقتاً بيست و پنج سال چنين صبر كردن، كار بسيار مشكلى است.
    ما هم براى رسانيدن انقلاب اسلامى به نسل هاى آينده بايد صبر و تحمّل داشته باشيم. عفّت و چشم پوشى از محرّمات الهيّه و تحمّل مشكلات و ناملايمات و صبر و خويشتن دارى، موجبات مناسبى براى حفظ و بقاء انقلاب اسلامى خواهد بود.


     
    1. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 414.
    2. سوره مؤمنون، آيه 5.
    3. بحار الانوار، جلد 20، صفحه 21.
    4. نهج البلاغه، خطبه سوم.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



    [پنجشنبه 1394-12-27] [ 07:22:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      بهترين زاد و توشه ها   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «لا خَيْرَ فى شَىْء مِنْ اَزْوادِها اِلاَّ التَّقْوى»;
    «هيچ يك از زاد و توشه هاى دنيا بركتى ندارد، مگر زاد و توشه تقوى»(1).

     

     

    شرح و تفسير

    آن حضرت پس از بازگشت از جنگ صفّين، هنگامى كه به دروازه كوفه مى رسد، در كنار قبرستان مسلمين توقّف مى كند، حوادث و خبرهاى دنيا را براى ارواح مردگان بيان مى كند! سپس از آن ها خواست كه حوادث و اخبار جهان آخرت را براى او و همراهانش بيان كنند! حضرت در ادامه و در ميان بهت و حيرت همراهان فرمود:
    «اَما لَوْ اُذِنَ لَهُمْ فِى الْكَلامِ لاََخْبَرُوكُمْ اَنّ خَيْرَ الزّادِ التَّقْوى; اگر به آن ها اجازه سخن داده شود به شما خواهند گفت: بهترين زاد تقوى است»(2).
    در حقيقت دو روايت فوق، و روايات مشابه ديگر، از آيه شريفه (تَزَوَّدُوا فَاِنَّ خَيْرَ الزّادِ التَّقْوى); «زاد و توشه برگيريد كه بهترين زاد و توشه تقوى است»(3) گرفته شده است.
    مسأله زاد و توشه در مسافرت هاى قديم بسيار مهمّ بود; برخلاف امروز كه اهميّت چندانى ندارد. مسافران در گذشته روستا به روستا و شهر به شهر، لوازم سفر و موادّ خوراكى، كه از آن به زاد و توشه تعبير مى شود، را تهيّه مى كردند. زاد و توشه بايد سه ويژگى داشته باشد: 1ـ كم حجم باشد. 2ـ پرقوّت باشد. 3ـ فاسد نشدنى باشد.
    در آيه شريفه فوق و دو روايتى كه نقل شد، دنيا به منزلگاهى تشبيه شده كه مردم همچون مسافران مى آيند و اندكى در آن اقامت مى كنند و زاد و توشه اى برمى گيرند و به حركت خويش ادامه مى دهند، سپس بهترين زاد و توشه، كه واجد ويژگى هاى سه گانه باشد، را تقوى معرّفى مى كند. حقيقتاً تقوى در هر كجا باشد آن جا را آباد مى كند و هر كجا نباشد ويرانه خواهد شد. بدون شك پليس بيرونى و ممانعت مردم از كارهاى خلاف لازم است، ولى كافى نيست. آنچه كارآيى اصلى دارد پليس درونى و تقواى الهى است. آنچه ملّت سرافراز ايران اسلامى را پس از هشت سال جنگ تحميلى و طاقت فرسا و نا برابر، پيروز كرد و عزّت و عظمت اسلام را در نظر جهانيان دو چندان نمود، تقواى رزمندگان ما بود. ما نبايد از اين سرمايه بزرگ غافل شويم.
    از امام صادق (عليه السلام) در مورد آيه شريفه (يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ اِلاّ مَنْ اَتَى اللهَ بِقَلْب سَليم); «آن روز (روز قيامت) كه مال و فرزندان سودى نمى بخشد، مگر كسى كه با قلب سليم به پيشگاه خدا آيد»(4) پرسيده شد، حضرت فرمودند: «قلب سليم قلبى است كه خدا را ملاقات كند در حالى كه غيرخدا در آن نباشد»(5). و ثمره غيرخدا نبودن تقوى است; آرى تقوى ميوه قلب سليم است.


     
    1. نهج البلاغه، خطبه 111.
    2. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 130.
    3. سوره بقره، آيه 197.
    4. سوره شعراء، آيات 88 و 89.
    5. تفسير نمونه، جلد 15، صفحه 274.
     

     

    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 07:19:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      بهترين رفيق   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «حُسْنُ الْخُلْقِ خَيْرُ رَفيق» و قالَ اَيْضاً: «رُبَّ عَزيز اَذَلَّهُ خُلْقُهُ وَ ذَليل اَعَزَّهُ خُلْقُهُ»;
    «بهترين رفيق انسان اخلاق نيكوى اوست» و نيز مى فرمايد: «چه بسا اخلاق (بد) انسان عزيزى را ذليل كند و اخلاق (خوب) انسان ذليلى را به (اوج) عزّت برساند»(1).

    شرح و تفسير

    زندگى انسان، يك زندگى دستجمعى است و لذا نمى تواند تنها زندگى كند; زيرا در اين صورت از همه چيز عقب مى ماند. و روشن است كه در زندگى اجتماعى و دستجمعى نياز به دوست و رفيق وجود دارد، تا در مشكلات و گرفتارى ها، خوشى ها و ناخوشى ها، فراز و نشيب هاى زندگى همراه انسان باشد و به او كمك كند. زندگى بدون دوست و رفيق، زندگى بسيار ناگوارى است و موجب عذاب روح انسان مى شود، بدين جهت يكى از شكنجه هاى سخت براى زندانيان، زندان انفرادى است.
    طبق روايت فوق، بهترين دوست انسان خلق و خوى خوب خود اوست! زيرا اخلاق خوش موجب مى شود كه ديگران به سوى او جذب شوند و دوستان فراوانى داشته باشد، چون كسى كه خوش اخلاق است همه مردم رفيق او هستند. گاه انسان تمام نقاط قوّت را داراست; مال، مقام، شخصيّت، تحصيلات عالى، خانواده اى اصيل و مذهبى، اعتقادات راسخ و عميق و مانند آن، ولى فاقد اخلاق خوش است. چنين انسانى ذليل مى گردد. و بالعكس امكان دارد شخصى هيچ يك از امكانات فوق را نداشته باشد، امّا داراى اخلاقى نيكو و پسنديده باشد، بدون شك چنين انسانى در نزد همگان عزيز خواهد شد و همه به ديده عزّت به او مى نگرند.
    روايت فوق به همين مطلب مهمّ اشاره دارد، و معناى آن اين است كه حُسن خُلق پوششى بر تمام بدى ها و كاستى ها و نقاط ضعف است، همان گونه كه اخلاق بد تمام محاسن و خوبى ها و نقاط مثبت انسان را تحت الشعاع قرار مى دهد و آن ها را مى پوشاند.
    تأكيد فراوانى كه در روايات و آيات قرآن مجيد بر مسأله اخلاق مى شود براى اين است كه اخلاق در مديريّت و رهبرى جامعه تأثير فراوانى دارد. مخصوصاً اهل علم بايد نسبت به اين مسأله دقّت بيش ترى داشته باشند، بداخلاقى ها و توهين ها را با نرمى پاسخ گو باشند، تا آن ها را متّهم به خشونت نكنند.

     


     
    1. سفينة البحار، جلد 2، صفحه 678.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 07:19:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      بهترين اعمال   ...

     

     

     


    عن اميرالمؤمنين (عليه السلام):
    «عَلَّمَ اَصْحابَهُ فى مَجْلِس واحِد اَرْبَعَمِأَةِ باب مِمّا يَصْلَحُ لِلْمُؤْمِنِ فى دينِه وَ دُنْياهُ، … قالَ: انْتَظِرُوا الْفَرَجَ وَ لا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللهِ، فَاِنَّ اَحَبَّ الاَْعْمالِ اِلى اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ اِنْتِظارُ الْفَرَجِ»;
    «حضرت على (عليه السلام) در يك جلسه چهارصد موضوع به يارانش تعليم داد كه براى دين و دنياى آن ها مفيد بود (يكى از آن موضوعات اين بود): منتظر فرج باشيد و از رحمت الهى مأيوس نشويد، چون محبوب ترين اعمال در نزد خداوند متعال انتظار فرج است»(1).

    شرح و تفسير

    منظور از كلمه «الفرج» چيست؟
    در اين جا دو احتمال وجود دارد: 1ـ «ال» در «الفرج» الف و لام جنس است، يعنى همواره در مشكلات و سختى ها اميدوار به يافتن راه حل و گشايشى باشيد و هيچ گاه از رحمت الهى نااميد نشويد; زيرا رحمت الهى پايان ناپذير و نامتناهى است. دنيا همواره فراز و نشيب داشته و امّت هاى مختلف نيز مشكلات و مصائب گوناگونى داشته اند، و گاه شياطين و فرمانروايان ظالم عرصه را بر مردم تنگ مى كردند و لشكر ايمان تضعيف مى شد، به گونه اى كه گاه مشكلات نفس گير مى شد، ولى هيچ گاه مؤمنان از رحمت الهى مأيوس نمى شدند.
    به عنوان مثال در جنگ احزاب آن قدر عرصه بر مسلمانان تنگ شد كه به تعبير قرآن «مى خواست سينه ها از گلوها خارج شود!»(2) و به تعبير ما «كارد به استخوان رسيده بود» ولى مسلمانان باز هم به حل مشكلات و انتظار رفع ناملايمات اميد داشتند و اين انتظار به ثمر نشست و خداوند به وسيله باد تمام بساط كفّار را در هم ريخت.
    بنابراين اگر مشكلاتى براى جامعه، حوزه هاى علميّه، انقلاب، جوانان، حكومت اسلامى، نواميس مسلمانان و مانند آن پيش مى آيد، نبايد خود را ببازيم و از رحمت حق مأيوس گرديم، او كه رحمتش عام است و شامل كسانى كه حتّى او را نمى خوانند و نمى شناسند(3) مى شود، چطور شامل حال ما نمى شود؟!
    2ـ اين واژه معناى معهودى دارد، يعنى منتظر فرج مخصوص، كه همه شيعيان و مسلمانان در انتظار آن هستند باشيد; به تعبير ديگر اين روايت به ما توصيه مى كند كه منتظر قيام حضرت مهدى (عليه السلام) باشيم. طبق احتمال دوم معناى جمله «احب الاعمال» اين است كه انتظار فرج از نماز، روزه، حجّ، جهاد، امر به معروف و نهى از منكر، و خلاصه از همه اعمال بهتر است و هيچ عملى به ارزش انتظار فرج نمى رسد(4).
    سؤال: انتظار فرج يك حالت باطنى و درونى است، بنابراين همه مى توانند ادّعا كنند كه منتظر هستند، آيا صرف اين حالت درونى، كه كار سختى هم نيست، افضل الاعمال است؟ و حتّى از جهاد با آن همه مشكلات و سختى ها، كه جان انسان در خطر مى افتد، برتر است؟ آيا چنين انسانى مانند كسى است كه خون خود را در راه خدا اهداء مى كند؟
    پاسخ: انتظار چند گونه است:
    1ـ انتظار دروغين كه همراه با هيچ گونه آمادگى نيست و فقط با حركت زبان است.
    2ـ انتظار راستين كه آميخته با آمادگى هايى مى باشد كه اين خود درجاتى دارد. همانند نيروهاى نظامى كه وقتى به آن ها آماده باش مى دهند گاه در آماده باش 50%، و گاه در آماده باش 70%، و گاه در آماده باش كامل 100%، به سر مى برند.
    برخى از منتظرين آمادگى ناقصى دارند، برخى ديگر آمادگى نسبتاً كاملى دارند و گروهى نيز آمادگى 100% و كامل دارند. كدام يك از اين منتظرين مشمول أحبُّ الاعمال هستند؟
    بدون شك كسانى كه آمادگى كامل دارند به اين مقام رفيع و بلند نائل مى شوند; نه هر كسى كه مدّعى انتظار باشد. مگر مى شود ما منتظر ميهمانى بس عزيز و عاليقدر باشيم و عمرى را در انتظار مَقدم او به سر بريم، ولى حتّى ابتدايى ترين اسباب و وسايل پذيرايى را فراهم نكرده باشيم؟ اگر چنين شخصى مدّعى انتظار باشد، در حالى كه هيچ آمادگى ندارد، مردم در عقل او شك مى كنند!
    از سوى ديگر انتظار أشكال گوناگون دارد; انتظار شخصى كه منتظر يك ميهمان است، با انتظار كسى كه منتظر صد ميهمان مى باشد متفاوت است، انتظار يك شخص عادى با انتظار امامى كه برترين انسان روى زمين است و براى برپايى حكومت جهانى و گسترش عدالت و قسط مى آيد بسيار متفاوت است. اگر أشكال مختلف انتظار فرج را بررسى كنيم اعتراف خواهيم كرد كه اين انتظار، بزرگ ترين، با شكوه ترين و پرارزش ترين انتظار در طول تاريخ بشريّت است!
    ولى آنچه مهمّ است اين كه: آيا اعمال ما نشانگر اين انتظار هست؟ ما بايد جايگاه خود را در حكومت جهانى مهدى (عليه السلام) از هم اكنون مشخّص كنيم! آيا از كسانى خواهيم بود كه در خطّ مقدم جبهه خواهيم بود؟ يعنى آن قدر شجاعت، شهامت، آگاهى، تقوى، ايمان، و استقامت داريم كه در اين صف قرار گيريم؟ يا از كسانى خواهيم بود كه در پشت جبهه يار و ياور رزمندگان خواهيم بود؟ يا از كسانى خواهيم بود كه نه در خط مقدّم قرار خواهيم گرفت و نه در پشت جبهه يار و ياور آن ها خواهيم بود، بلكه (خداى ناكرده) فقط و فقط به فكر دنياى خود خواهيم بود؟ يا (نعوذ بالله) در جبهه مخالف و رو در روى امام زمان قرار خواهيم گرفت!؟
    عجبا! كسى كه مدعى انتظار منتظَر بود حالا در صف مخالف قرار مى گيرد و با شمشير آقا كشته مى شود! چنين انسانى در حقيقت با خواندن دعاى فرج، دعاى تعجيل مرگ خود را مى خوانده است؟!
    با اين توضيحات، انتظار واقعى مى تواند يك مكتب و دانشگاه خودسازى باشد.
     

     


     
    1. بحارالانوار، جلد 10، صفحه 94.
    2. سوره احزاب، آيه 10.
    3. اين مطلب در دعاى معروف ماه رجب، كه بعد از نمازهاى واجب و مستحبّ خوانده مى شود، آمده است.
    4. اين مضمون در روايات ديگر نيز ديده مى شود; در برخى از روايات از انتظار فرج به «افضل اعمال امتى» و در برخى روايات به «افضل العبادة» و در روايات ديگر به «افضل عبادة المؤمن» تعبير شده است، مشروح اين روايات را در ميزان الحكمة، باب 240 مطالعه فرماييد.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 07:18:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      به اين طريق از ما باش!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «يا كُمَيْلُ! لا تَأْخُذْ اِلاّ عَنّا، تَكُنْ مِنّا»;
    «اى كميل! اگر مى خواهى از ما باشى، تمام معارف دينت را از ما بگير!»(1).

    شرح و تفسير

    بعضى مسأله ولايت را خيلى آسان گرفته اند و كسانى كه عاشقانه بر ائمّه اطهار (عليهم السلام) مى گريند و براى آن ها سينه مى زنند و عزادارى مى كنند و توسّلاتشان ترك نمى شود را اهل ولايت مى دانند; يعنى همين را كافى مى دانند. بلكه بعضى تصوّر مى كنند كه ولايت با گناه و خلاف كارى هم جمع مى شود!
    البتّه «ولايت» مراحل مختلفى دارد كه يك مرحله آن همان توجّه و توسّل و شركت در مراسم عزاى آن بزرگواران است; امّا بدون شك اين كافى نيست و ولايت كامل و حقيقى آن است كه تمام برنامه هاى زندگى خويش را طبق دستورات آن بزرگواران تنظيم كنيم و آن عزيزان را در تمام زندگى خويش حاضر بدانيم; و معارف اصيل اسلام را از آن ها بگيريم. سلمان فارسى از آن جا جزء اهل البيت شد(2)، كه در تمام مراحل زندگى پا جاى پاى اهل البيت (عليهم السلام) نهاد و در هيچ مرحله اى جز به تبعيت از اهل البيت فكر نكرد.
    نقطه مقابل اين تفكّر ولايى صحيح و ناب امور زير است:
    1ـ اين كه انسان به خيالات و گمان ها و اوهام خويش پناه ببرد و با پوسته ظاهر فريب آن را بيارايد و راه خويش را با آن بپيمايد!
    2ـ اين كه تنها به عقل و خرد خويش متّكى نباشد، بلكه به قرآن و سنّت هم روى آورد; ولى شاگرد آن ها نباشد و به دنبال آن ها حركت نكند، بلكه خود را استاد آن ها بداند! يعنى اوّل تصميم بگيرد و سپس آيات قرآن و روايات معصومان را بر آن تطبيق كند. نظرات خويش را بر دين خدا تحميل كند، تفسيرهاى نادرست از آيات قرآن ارائه كند و خلاصه دست به «تفسير به رأى» و يا به اصطلاح «قرائت جديد» بزند.
    3ـ اين كه از عقل و خرد خويش استفاده كند و در مقابل قرآن و سنّت نيز شاگردى نمايد، ولى بدعت هايى از خود بگذارد و امورى خارج از دين را هم داخل دين كند و مخلوطى از دين و غير دين را به عنوان دين و آيين خدا عمل نمايد، و به تعبير ديگر دچار التقاط گردد.
    پروردگارا! به ما كمك كن تا با پرهيز از اين راه هاى خطرناك سه گانه و گرفتن تمام معارف اسلام از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله) و ائمّه اهل البيت (عليهم السلام)، به حقيقت ولايت نائل شويم.


     
    1. بحارالانوار، جلد 74، صفحه 412.
    2. پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) جمله «سلمان منا اهل البيت» را بارها فرموده و مرحوم علاّمه مجلسى در جلدهاى مختلف بحارالانوار آن را نقل كرده، كه تنها در جلد 22، در صفحات 326، 330، 348، 374 و 385 آمده است!
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 07:18:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      بدترين دوستان   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «شَرُّ اِخْوانِكَ مَنْ داهَنَكَ فى نَفْسِكَ وَ ساتَرَكَ عَيْبَكَ»;
    «بدترين دوستان تو آن هايى هستند كه با تو مداهنه و چرب زبانى مى كنند و عيوب تو را مى پوشانند»(1).

    شرح و تفسير

    مردم در برخورد با واقعيّت ها و حقيقت ها بر دو دسته تقسيم مى شوند:
    گروهى در مقابل واقعيّت ها تسليم هستند، و حقيقت ها را، هر چند تلخ و ناگوار باشد، مى پذيرند و با عبرت از آنچه رخ داده، در صدد اصلاح خويشتن برمى آيند.
    ولى گروه دوم، كه متأسّفانه تعداد آن ها كم نيست، واقعيّت ها و حقايق را انكار كرده و از آن فرار مى كنند، در حالى كه گريز از واقعيّات و پرده پوشى بر حقايق، نه مشكلى را حل مى كند و نه خدمتى به كسى محسوب مى شود. به همين دليل دوستانى كه به جاى انتقاد سازنده و صحيح، سعى دارند عيوب را كتمان كنند و براى ارضاى كاذب خاطر دوست خود، نقايص او را بپوشانند و يا آن را حُسن جلوه دهند، در عالم دوستى و رفاقت نه تنها خدمتى نكرده اند، بلكه مرتكب خيانتى بزرگ شده اند! خيانتى كه گاه به قيمت حيثيت و آبرو و سعادت دوست آن ها تمام مى شود(2).
    بدين جهت، اسلام نه تنها دستور مى دهد از چنين دوستانى پرهيز شود، بلكه سفارش مى كند كه انسان هاى با ايمان، بسان آينه يكديگر باشند(3) و تمام حقايق و واقعيّات را بدون كم و كاست براى دوستان مؤمن خويش بيان كنند تا با درك و توجّه به آن، در صدد اصلاح و رفع آن برآيند.
     


     
    1. غرر الحكم، جلد 4، صفحه 173، شماره 5725.
    2. يكصد و پنجاه درس زندگى، صفحه 30.
    3. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 414.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 07:17:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      بزرگ ترين گناهان   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «جَهْلُ الْمَرْءِ بِعُيُوبِه مِنْ اَكْبَرِ ذُنُوبِه»;
    «از بزرگ ترين گناهان، عدم آگاهى انسان به عيوب خويش است»(1).

     

    شرح و تفسير

    گناهانى كه انسان انجام مى دهد معمولا ريشه نفسانى دارد; يعنى خلق و خويى دارد كه سبب اين گناه مى شود. مثلا، شخصى كه غيبت مى كند چون خلق و خوى حسادت دارد مرتكب اين گناه بزرگ مى شود. يا كسى كه از مال حرام اجتناب نمى كند چون دنياپرست و حريص است و آرزوهاى طولانى دارد، وابسته به دنيا مى گردد. يا كسى كه ديگران را تحقير مى كند، چون متكبّر و خود برتربين است اين گناه كبيره را به راحتى انجام مى دهد. حال اگر انسان اين گناهان را بشناسد و ريشه هاى نفسانى آن را اصلاح كند، سرچشمه هاى گناه در وجود او خشكيده مى شود. امّا اگر به سرچشمه ها توجّهى نشود و فقط به قلع و قمع شاخه ها بپردازد، موفقيّتى به دست نمى آيد. با توجّه به اين مطلب روشن مى شود كه چرا عدم شناخت ريشه هاى نفسانى از بزرگ ترين گناهان است.
    سؤال: چرا انسان به عيوب خويش توجّه نمى كند؟ چطور آدمى خارى كه در كف پاى ديگرى مى رود را متوجّه مى شود، امّا اگر شاخه درختى در چشمش فرو رود متوجّه نمى شود؟
    پاسخ: انسان «حُبّ ذات» دارد; يعنى خودش را دوست مى دارد. حبّ ذات وقتى شديد باشد، انسان حاضر نيست نقصى را براى خود ببيند، بلكه معايب خويش را محاسن مى انگارد! مثل اين كه فردى كه حال و حوصله كار و فعاليّت هاى اقتصادى ندارد و انسان تنبلى است، خود را زاهد مى پندارد! يا آدم وقيح و فحّاش خويش را شجاع مى انگارد! گذشتن از حبّ ذات از مشكل ترين مشكلات مسايل اخلاقى مى باشد و آخرين گردنه سخت سلوك الى الله است كه در عرفان به آن «إنانيّت» مى گويند.
    سؤال: براى مبارزه با اين مشكل چه كنيم؟
    پاسخ: آن ها كه بتوانند خود را در معرض انتقاد قرار دهند و بدين وسيله عيوب خويش را بيابند خوشا به حالشان، و امّا كسانى كه به اين مرحله نرسيده اند خوب است حداقل دو كار را انجام دهند:
    1ـ دوستان خوبى براى خويش انتخاب نمايند كه همچون آينه كاستى ها و عيوب آن ها را متذكّر شوند و مصداق «اَحَبُّ اِخْوانى اِلَىَّ مَنْ اَهْدى عُيُوبى اِلَىَّ»(2) شوند.
    2ـ ببينند چه چيز را براى ديگران عيب مى دانند، سعى كنند خود مرتكب آن نگردند; در يك مثال ساده اگر نياز به كمك فورى همسايه پيدا كرد و او كمك نكرد و او را نكوهش نمود، مواظب باشد اگر همسايه اى دست نياز به سوى او دراز كرد به كمكش بشتابد.
    پروردگارا! ما را در مبارزه با «إنانيّت» و «حبّ ذات افراطى» موفّق بدار.


     
    1. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 419.
    2. بحارالانوار، جلد 71، صفحه 282.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 07:17:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      برترين جهاد   ...

     

     

     

    قال على (عليه السلام):
    «لا فَضيلَةَ كَالْجِهادِ، وَ لا جِهادَ كَمُجاهَدَةِ الْهَوى»;
    «هيچ فضيلتى همچون جهاد نيست، و هيچ جهادى همچون مبارزه با نفس نمى باشد»(1).

    شرح و تفسير

    امام (عليه السلام) طبق اين روايت جهاد را سرلوحه تمام فضايل مى شمرد; زيرا جهاد نسبت به تمام عبادت ها مشكلاتش فراوان تر و انجام آن سخت تر است و به مقتضى روايتى كه از پيامبر (صلى الله عليه وآله) نقل شده، كه «اَفْضَلُ الاَْعْمالِ اَحْمَزُها; برترين اعمال مشكل ترين آن هاست»(2). هيچ فضيلتى به مرتبه و منزلت جهاد در راه خدا نمى رسد. و در ميان شاخه هاى مختلف جهاد، جهاد با نفس، از همه سخت تر و بدين جهت برتر است و لذا پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) آن را جهاد اكبر ناميد(3).
    سؤال: مگر مى شود كسى با خودش بجنگد؟ مبارزه معمولا دو طرفى است، از يك سو خود انسان و از سوى ديگر شخص بيگانه، امّا اين كه انسان با خودش جهاد كند به چه معناست؟
    پاسخ: وجود انسان از بخش هاى متعدّدى تشكيل يافته است، به تعبير ديگر انسان تك بُعدى نيست، بلكه ابعاد مختلفى دارد و اين ابعاد مختلف همه يك سو و يك جهت نيستند، لذا ممكن است بعضى از ابعاد وجودى انسان با بعضى ديگر، كه در تضّاد است، به مبارزه برخيزد; زيرا بُعد انسانى و ملكوتى با بُعد حيوانى همواره در ستيز است.
    آرى هواى نفس، دشمنى درونى و هميشه بيدار است كه در خانه دل لانه گزيده و همه جا همراه انسان است و پيوسته او را وسوسه مى كند و به آلودگى ها دعوت مى نمايد، و تنها با ذكر و ياد خداوند و مراقبت دائم مى توان بر اين دشمن خطرناك و بى رحم پيروز شد، چرا كه دل آرام گيرد به ذكر خدا; (اَلا بِذِكْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ)(4).


     
    1. بحارالانوار، جلد 75، صفحه 165.
    2. بحار الانوار، جلد 67، صفحه 191 و 237 و جلد 82، صفحه 332.
    3. بحار الانوار، جلد 19، صفحه 182.
    4. سوره رعد، آيه 28.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 07:17:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      برترين پيوند و بالاترين شرف   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اَلْمَوَدَّةُ اَشْبَكُ الاَْنْسابِ وَ الْعِلْمُ اَشْرَفُ الاَْحْسابِ»;
    «محبّت و دوستى محكم ترين پيوند نسبى، و علم و دانش شريف ترين حسب محسوب مى شود»(1).

    شرح و تفسير

    در ميان عرب معروف است كه وقتى مى خواهند شخصيّت كسى را بيان كنند «نَسَب» و «حَسَب» او را بيان مى دارند. منظور از «نسب» اين است كه او فرزند چه كسى و از كدام قبيله مى باشد؟
    و امّا «حسب» در لغت به معناى «مفاخر» است، منتهى گاه شخص مفاخر پدرانش را بيان مى كند و گاه ديگر مفاخر خودش را; مثلا «كرم» براى شخص «كريم» حسب و شرف محسوب مى شود، هر چند پدرانش كريم نبوده باشند.
    حضرت على (عليه السلام)در روايت فوق ترسيمى روشن از حسب و نسب ارائه مى كند و مى فرمايد: «مهم ترين و محكم ترين پيوندهاى نسبى، مودّت و محبّت نسبى است». از كسى پرسيدند كه دوست خوب مى خواهى يا برادر؟ پاسخ داد: برادرى مى خواهم كه دوست خوبى براى من باشد. اين مطلب همان چيزى است كه در روايت فوق بدان اشاره شده است.
    محبّت واقعاً معجزه مى كند، محبّت سخت ترين دشمنان را ممكن است رام كند و اين، وسيله مهمّى براى پيشرفت در دنيا و آخرت و سرمايه مهمّى براى تبليغ و عرضه آيين اسلام به تمام جهانيان است.
    حضرت در ادامه حديث مى فرمايد: «بهترين چيزى كه مى توان به آن افتخار كرد علم و دانش است» با توجّه به اين كه «علم» در اين روايت به صورت مطلق ذكر شده، شامل هر نوع علمى، غير از علوم محرّمه و مكروهه، مى شود.
    نتيجه اين كه دو چيز عامل موفّقيت است: «علم» و «محبّت».


     
    1. بحار الانوار، جلد اوّل، صفحه 183 و جلد 74، صفحه 419.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 07:16:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      بدعت چيست و بدعت گزار كيست؟   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اَمّا اَهْلُ الْبِدْعَةِ فَالُْمخالِفُونَ لاَِمْرِ اللهِ، وَ لِكِتابِه، وَ رَسُولِه، اَلْعامِلُونَ بِرَأْيِهِمْ وَ اَهْوائِهِمْ وَ اِنْ كَثُرُوا»;
    «بدعت گزاران كسانى هستند كه مخالف دستورات خداوند و قرآن مجيد و رسول خدا هستند و به افكار و عقايد و هوى و هوس خويش عمل مى كنند. (چنين اشخاصى اهل بدعت هستند) هر چند تعداد آن ها زياد باشد»(1).

    شرح و تفسير

    بدعت بر دو قسم است: 1ـ گاه به معنى نوآورى در مسايل علمى، صنعتى، اجتماعى، ذوقى و مانند آن است. انسان اگر مسأله تازه اى را با ذوق سليم و راهنمايى عقل ارائه دهد، اين امر مثبتى است و بيش تر از آن تعبير به ابداع مى شود و روشن است كه پيشرفت علوم و صنايع بشرى در سايه اين نوآورى هاست.
    2ـ معنى ديگر بدعت تحريف احكام خدا، يا اضافه كردن چيزى بر آن است; كه اين نوع از بدعت، بدعت منفى است، و متأسّفانه گاهى اين دو نوع را جابجا مى كنند تا با تظاهر به بدعت مثبت، بدعت منفى را پياده كنند، مثل اين كه به عنوان نوآورى مى گويند: «وضو براى زمانى بوده كه بهداشت به طور مطلوب مراعات نمى شد و مردم به اندازه كافى خود را شست و شو نمى كردند، بدين جهت اسلام وضو را براى رعايت بهداشت لازم كرد، ولى اكنون كه مردم خود به خود بهداشت را در حدّ مطلوب رعايت مى نمايند، ديگر وضو لازم نيست!». بدين جهت بايد هوشيار بود كه بدعت گزاران، بدعت منفى را در لباس بدعت مثبت پياده نكنند.
    بعد از روشن شدن دو قسم بدعت و تعيين مرز ميان بدعت مثبت و منفى به كلام مولاى متّقيان بازمى گرديم. آن حضرت در مقام تفسير بدعت منفى مى فرمايد: «اهل بدعت مخالف اوامر الهى و كتاب پروردگار و رسولش هستند». بدعتى كه امام حسين (عليه السلام) در مقابل آن ايستاد بدعتى بود كه در عصر خلفا، مخصوصاً خليفه سوم، ايجاد شده بود; بيت المال را در اختيار خويشاوندان خليفه گذاشتند، پست ها و مقام هاى حكومت اسلامى را، كه بايد بر اساس تقوى و علم و آگاهى و تدبير و لياقت ها تقسيم شود، در اختيار دار و دسته خود نهادند. اين بدترين بدعت ها بود كه امام حسين (عليه السلام) با آن به مبارزه برخواست. علاوه بر همه اين ها، معاويه بدعت بزرگ ديگرى نهاد و حكومت اسلامى را تبديل به سلطنت كرد و تمام آداب و رسوم شاهان را زنده نمود و يزيد نالايقِ شرابخوارِ كبوتر بازِ هرزه را به عنوان جانشين خود انتخاب كرد! اين ها مخالف اوامر الهى و قرآن مجيد و اهداف پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) بود. آنچه مخالف اوامر الهى و كتاب و سنّت باشد بدعت است، چه آن را قرائت جديد بناميم، يا از آن به نوآورى ياد كنيم، يا تفسير و برداشت تازه اى ناميده شود!.

    ▲انگيزه هاى بدعت
    امام در جمله ديگر به انگيزه هاى بدعت گزاران مى پردازد و مهم ترين انگيزه اين كار را هوى و هوس معرّفى مى نمايد. افراد هوسبازى هستند كه دين را مانع هوى و هوس خود مى دانند، ولى از آن جا كه نمى توانند با دين به صورت مستقيم مبارزه كنند، هوى و هوس خود را در لباس دين و به عنوان قرائت جديد عرضه مى نمايند و با تفسير به رأى پايه گزار بدعت هاى مختلفى مى شوند. در زمان طاغوت نيز اين سلاح مورد استفاده قرار مى گرفت، آن ها در پاسخ به اشكالات و انتقادها مى گفتند: «ما روح اسلام را حفظ كرده ايم; هر چند برخى از قالب ها محفوظ نمانده است!» يكى از وعاظ السلاطين در مقابل پرسش شاه كه فلان برنامه ما موافق اسلام است يا نه؟ مى گويد: «تا اراده ملوكانه چه باشد!» شما هر چه بخواهيد قرائت جديدى ارائه خواهيم داد!
    اگر با بدعت، مبارزه نشود و دانشمندان در مقابل آن به روشنگرى مردم نپردازند، نتيجه آن نابودى دين و مذهب است; زيرا اگر در هر عصر و زمانى چند بدعت نهاده شود، پس از مدّتى چهره دين به طور كلّى تغيير مى يابد و دين به عنوان يك پديده جديد جلوه مى كند. شايد رواياتى كه در مورد حضرت حجّت ـ عجل الله تعالى فرجه ـ وارد شده و دلالت دارد بر اين كه آن حضرت دين جديد مى آورد اشاره به همين مطلب باشد، يعنى در آن زمان، دين اسلام آن قدر دستخوش بدعت ها و پيرايه ها مى گردد كه وقتى آن حضرت بدعت ها و پيرايه هاى آن را مى زدايد، براى مردم آن عصر و زمان دين تازه اى جلوه مى كند!(2).

    پايه هاى بدعت
    بدعت بر اساس ضعف ايمان بنا نهاده شده است. ما اگر خداوند را عالِم على الاطلاق بدانيم، و خود را در مقابل او حتّى بسان قطره اى در برابر دريا ندانيم، و علم و دانش بى نهايت او را در مقابل علم بى مقدار خود قابل مقايسه ندانيم، و اسلام را به عنوان آخرين دين الهى قبول داشته باشيم، و پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) را معصوم بدانيم، هرگز به خود اجازه دخل و تصرّف در احكام الهى نخواهيم داد.
    ما نبايد كتاب و سنّت را به رنگ آراء و عقايد و نظريّات خود درآوريم و جلوى آن ها حركت كنيم; بلكه بايد آن ها را امام خود بدانيم و در سايه آن ها حركت كنيم و اعتقادات خود را به رنگ آن درآوريم. چگونه برخى از اهل بدعت در مقابل دستور يك طبيب، كه بشرى مثل آن هاست، تسليم و رام هستند; ولى در برابر فرامين الهى متمرّد و گردنكش مى باشند؟!
      


     
    1. ميزان الحكمة، باب 329، حديث 1632، (جلد اوّل، صفحه 381).
    2. روايت مذكور و شرح و تفسير آن را در كتاب «انقلاب جهانى مهدى»، صفحه 320 به بعد، مطالعه فرماييد.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 07:16:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...



      خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

     
     
    این وبلاگ بمنظور معرفی شاخه ای از ابعاد وجودی امام حسن مجتبی (ع) به فعالیت مشغول شده است.
     
     
    مداحی های محرم