مخالفان روبند، عمدتاً متکی بر دلائلی اجتماعی، امنیتی و گاه اعتقادی، اهل اسلام را به اکتفاء به حجاب فقهی دعوت میکنند یا برای رو بستن محدودیتهایی حقوقی وضع میکنند؛ مسألهی اساسی اما به نظر آن است که رویهی رو به رشد حجاب گرفتن و رو بستن در میان زنهای مسلمان، تردید علنی در مبانی نظری غرب مدرن و اسلام قشری در باب “نهدیدن” است و نفی عملی آنها در کف خیابانهای دمشق و بروکسل و تهران و پاریس و تلآویو.
بنیان غرب مدرن نفی غیب و زدودن راز از عالم بوده است، و زن آخرین رازی بود که غرب آن را زدود و به امری محصل و محسوس فرو کاست. حالا زن هم مانند خدا و مسیح و انجیل امری عرفی است که فارغ از هر غیب و رازی تأویل میشود و رسیدن به این تأویل محتاج هیچ احرام و محرمیتی نیست.
در این زمین بیراز، قبلهی آدمها جایی حوالی گوگل است؛ این روزها آدمهای مدرن بیش از آن که به آسمان چشم دوخته باشند یا در کتاب مقدس چشم بهدوانند، اوقاتشان در گوگل میگذرد؛ از او میطلبند و در او مییابند.
گوگل بر این بنیان نهاده شده است که هر چه هست را میتوان به ذهن آورد و هر چه به ذهن میآید را میتوان محسوس کرد و هر چه محسوس است را میتوان به اشتراک نهاد و هر چه در اشتراک است را میتوان دید، و آن چه را نهتوان در گوگل یافت معدوم است.
عالم گوگل اما مانند همهی دنیای مدرن، عالمی نازل و بیپروا است؛ نازل است و از ظواهر الفاظ و محسوسات فراتر نهمیرود و در نمایش این ظواهر نیز پروایی نهدارد. رسیدن به محسوسات انباشته در گوگل و رؤیت آنها در این عالم فروکاستهی زبانی باز محتاج دو دسته واژه است؛ کلیدواژهها و گذرواژهها.
گوگل خود را نقطهی کانونی معرفت بشری میداند و الگوی همبودی با آن اشتراک است و نه اشراق یا احرام. این یعنی برای رسیدن به آن چه هست محتاج به زبانی روان هستی و دستانی تند و چشمانی باز؛ نه تأملاتی ذهنی، یا سلوکی باطنی یا جانی مهیا.
با این توصیف روبند (نقاب، پوشیه، برقع) نهادن در دنیای مدرن کاری شبیه به پالایه (filter) نهادن بر عالم گوگل است؛ با این تفاوت که پالایهسازها با پذیرش آیین زبانبسندهی دنیای وب و مبتنی بر هماین منطق دغدغهی پرواداری آن را دارند، اما روبندنهادهها متکی بر ایمانی دیگر، تمام غیبناباوری، راززدایی و بیپروایی غرب را به چالش میکشند؛ و این غیبآغشته کردن خیابان است ملحدان مدرن را به وحشت میاندازد.
هنگامی که زنی حجاب میگیرد و روبند مینهد، خود را جزئی از عوالمی رازآلود مینهد که در تسلیم امر الاهی از غیر محجوب و نادیدنی است؛ و باز به اذن او است که مراتبی از این غیب را به تماشای محرمان مینهد. این به آن معنا است که نه هر چه در عالم هست به ذهن و زبان میآید و نه میتوان هر معقول و محسوسی را به اشتراک نهادن و نه از معبر کلیدواژهها و گذرواژهها امکان رسیدن به هر حقیقتی میسر است.
ترویج این رازباوری البته با اسلام قشری نیز بیمیانه است؛ مذهبی که دین را در مناسک ظاهری و گزارههای حقوقی خلاصه میکند و منکر مراتب اخلاقی و عرفانی دین و سلوک باطنی انسان و رؤیت ملکوت نادیدنی عالم است.
این واضح است که روبند نهادن یک الزام فقهی نیست؛ حد شرعی حجاب همآن وجه و کفین است که برای همه به یکسان الزامی و ناگزیر است. توصیه به پوشاندن بیش از آن و یا پردهنشینی از نامحرم اتفاقی است که در قلمروی اختیار اخلاقی میافتد.
به این معنا الزامات فقهی کمینه و مقدمهی امر دین و آغاز مسیر تدین هستند، و این مسیر در امتداد خویش به میانهی اخلاق و پایانهی عرفان استمرار مییابد، که آنها نیز الزاماتی دارند و این الزامات البته بر اهل آنها است.
همهی اهل اسلام ملزم به رعایت الزام فقهی در ادای نمازهای یومیه و حجاب شرعی هستند، اما به جا آوردن نوافل و نهادن روبند، تنها در مسیر کسانی قرار میگیرد که در سیر خویش پا به قلمروی سلوک اخلاقی و عرفانی نهادهاند و از مقدمهی فقه عبور کردهاند.
روبند نهادن یک زن مؤمن پیش از هر چیز بیانگر تلقی باطنی او از امر دین و تدین است. رویهیی که امر دین را در فقرات زبانی احکام فقهی فرو نهمیکاهد و با زدودن غیب از صفحهی حیات اکنونی انسان، باطن عالم را به آخرت جارو نهمیکند.
حجاب گرفتن دیدنیترین امر عالم ظاهر، زن، در پشت خمار و نقاب حاوی این معنا است که باقی عالم نیز به هماین نسبت در اختیار امر الاهی، اعظم خویش را در پردهی غیب پوشاندهاند و ظاهر عالم اندکی از تمام آن است که محسوس است و دیده میشود و مشمول احکام ظاهری است.
روبند نهادن به سادهگی به این معنا است که دیدن نادیدنیها در گرو قدری نادیدنی شدن است …