حُسنِ حَسَن
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   
آذر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30



این وبلاگ بمنظور معرفی شاخه ای از ابعاد وجودی امام حسن مجتبی (ع) به فعالیت مشغول شده است.




آمار

  • امروز: 1865
  • دیروز: 1092
  • 7 روز قبل: 2006
  • 1 ماه قبل: 11408
  • کل بازدیدها: 2481400





  • رتبه







    کاربران آنلاین

  • رحيمي فيل آبادي
  • فريده حبيبيان
  • زفاک
  • anam


  •   68 ـ از كجا كه مثل قرآن را نياورده اند؟   ...

    در سوره بقره آيه 23 مى خوانيم «وان كنتم فى ريب ممّا نزّلنا على عبدنا فأتوا بسورة من مثله» اگر درباره آنچه بر بنده خود (پيامبر) نازل كرده ايم شك و ترديد داريد (لااقل) يك سوره همانند آن بياوريد

    در اينجا اين سؤال مطرح مى شود: از كجا كه مثل قرآن را نياورده اند؟

    ‏ نظرى به تاريخ اسلام پاسخ اين سؤال را روشن مى سازد، زيرا در داخل كشورهاى اسلامى در زمان پيغمبر(صلى الله عليه وآله) و پس از او حتى در خود مكه و مدينه مسيحيان و يهوديان سرسخت و متعصبى مى زيستند كه براى تضعيف مسلمانان از هر فرصتى استفاده مى كردند و علاوه در ميان مسلمانان جمعى «مسلمان نما» كه قرآن مجيد آنها را «منافق» نام نهاده زندگى مى كردند كه رول جاسوسى بيگانگان بر عهده آنان بود (مانند آنچه درباره «ابوعامر» راهب و همدستان او از منافقان مدينه و چگونگى ارتباط آنها با امپراطور روم در تواريخ نقل شده كه منتهى به ساختن «مسجد ضرار» در مدينه شد و آن صحنه عجيبى را كه قرآن در سوره «توبه» به آن اشاره كرده است بوجود آورد).

    مسلماً اين دسته از منافقان و آن عده از دشمنان متعصب و سرسخت كه به دقت مراقب اوضاع مسلمين بودند و از هر جريانى كه به زيان مسلمانان بود استقبال مى كردند اگر به چنين كتابى دسترسى پيدا كرده بودند براى در هم شكستن آنها تا آنجا كه مى توانستند آنرا نشر مى دادند و يالااقل در حفظ و نگهداريش مى كوشيدند.

    و لذا مى بينيم حتى افرادى كه به احتمال ضعيفى ممكن است به معارضه باقر آن برخاسته باشند، تاريخ نام آنها را ضبط كرده است از جمله:

    نام «عبدالله بن مقفع» را برده اند كه او كتاب «الدرة اليتيمة» را به همين منظور نوشته است.

    در صورتى كه كتاب مزبور هم اكنون در اختيار ما است و چندين بار چاپ شده است و كوچكترين اشاره اى در آن كتاب به اين مطلب نشده است، نمى دانيم چطور اين نسبت را به او داده اند؟

    نام «متنبى» احمد بن حسين كوفى شاعر را در اين زمره نيز ذكر كرده اند، كه ادعاء نبوت نموده است، در صورتى كه قرائن زيادى نشان مى دهد كه داعيه او بيشتر بلند پروازى، محروميتهاى خانوادگى و حس جاه طلبى بوده است.

    «ابوالعلاى معرى» نيز متهم به اين امر شده است، گرچه از او سخنان زننده نسبت به اسلام نقل شده اما هيچ وقت داعيه مبارزه با قرآن را نداشته است بلكه جملات جالبى درباره عظمت قرآن گفته است.

    ولى «مسيلمه كذاب» از مردم يمامه مسلماً از كسانى است كه به مبارزه با قرآن برخاسته و به اصطلاح آياتى آورده است كه جنبه تفريحى آن بيشتر است، بد نيست چند جمله از آنها را در اينجا بياوريم:

    1 ـ در برابر سوره «الذاريات»، اين جمله ها را آورده است.

    «والمبذرات بذراً والحاصدات حصداً و الذاريات قمحاً و الطاحنات طحنا والعاجنات عجناً و الخابزات خبزاً و الثاردات ثرداً واللاقمات لقما اهالة وسمناً»(1).

    يعنى قسم به دهقانان و كشاورزان، قسم به درو كنندگان، قسم به جدا كنندگان كاه از گندم، قسم به جدا كنندگان گندم از كاه، قسم به خمير كنندگان، قسم به نان پزندگان، قسم به تريد كنندگان! قسم به آن كسانى كه لقمه هاى چرب و نرم برمى دارند»!!

    2 ـ يا ضفدع بنت ضفدع، نقى ما تنقين، نصفك فى الماء و نصفك فى الطين، لاالماء تكدرين ولا الشارب تمنعين(2).

    «اى قورباغه دختر قورباغه! آنچه مى خواهى صدا كن! نيمى از تو در آب و نيمى ديگر در گل است، نه آب را گل آلود مى كنى، ونه كسى را از آب خوردن جلوگيرى مى نمائى»!(3)

    ________________________________________

    1 ـ اعجاز القرآن رافعى.

    2 ـ از قرآن و آخرين پيامبر.

    3 ـ تفسير نمونه 1/133

    موضوعات: 180 پرسش و پاسخ  لینک ثابت



    [چهارشنبه 1395-01-25] [ 05:49:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      67 ـ آيا اعجاز قرآن منحصر به فصاحت و بلاغت آن است؟   ...

    ‏ شك نيست كه اعجاز قرآن منحصر به جنبه فصاحت و بلاغت و شيرينى بيان و رسائى تعبيرات ـ آنچنان كه گروهى از قدماى مفسرين فكر كرده اند ـ نيست، بلكه علاوه بر اينها از نظر بيان معارف دينى، وعلومى كه تا آن روز شناخته نشده بود، و بيان احكام و قوانين، و ذكر تواريخ پيشين پيراسته از هر گونه خطا و خرافات، و عدم وجود تضاد و اختلاف در آن، نيز جنبه اعجاز دارد.

    بلكه به گفته بعضى از مفسران، آهنگ مخصوص لغات و كلمات قرآن نيز در نوع خود معجز آسا است.

    شواهد گوناگون جالبى براى اين موضوع ذكر كرده اند از جمله جريان زير است كه براى سيد قطب مفسر معروف واقع شده:

    او چنين مى گويد:

    من از حوادثى كه براى ديگران واقع شده سخنى نمى گويم، تنها حادثه اى را بيان مى كنم كه براى خود من واقع شده و شش نفر ناظر آن بودند (خودم و پنج نفر ديگر).

    ما شش نفر از مسلمانان بوديم كه با يك كشتى مصرى، اقيانوس اطلس را به سوى نيويورك مى پيموديم، مسافران كشتى 120 مرد و زن بود، و كسى در ميان مسافران جز ما مسلمان نبود، روز جمعه به اين فكر افتاديم كه نماز جمعه را در قلب اقيانوس و بر روى كشتى انجام دهيم، و ما علاوه بر اقامه فريضه مذهبى مايل بوديم يك حماسه اسلامى در مقابل يك مبشر مسيحى كه در داخل كشتى نيز دست از برنامه تبليغاتى خود برنمى داشت، بيافرينيم، به خصوص كه او حتى مايل بود ما را هم به مسيحيت تبليغ كند!.

    ناخداى كشتى كه يك نفر انگليسى بود موافقت كرد كه ما نماز جماعت را در صفحه كشتى تشكيل دهيم، و به كاركنان كشتى نيز كه همه از مسلمانان آفريقا بودند نيز اجازه داده شد كه با ما نماز بخوانند، و آنها از اين جريان بسيار خوشحال شدند زيرا اين نخستين بارى بود كه نماز جمعه بر روى كشتى انجام مى گرفت!

    من (سيد قطب) به خواندن خطبه نماز جمعه و امامت پرداختم و جالب اينكه مسافران غير مسلمان، اطراف ما حلقه زده بودند و با دقت مراقب انجام اين فريضه اسلامى بودند.

    پس از پايان نماز گروه زيادى از آنها نزد ما آمدند، و اين موفقيت را به ما تبريك گفتند، ولى در ميان اين گروه خانمى بود كه بعداً فهميديم يك زن مسيحى و اهل يوگسلاوى است كه از جهنم «تيتو» و كمونيسم او، فرار كرده است!.

    او فوق العاده تحت تأثير نماز ما قرار گرفته بود به حدى كه اشك از چشمانش سرازير بود و قادر به كنترل خويشتن نبود.

    او به زبان انگليسى ساده و آميخته با تأثر شديد و خضوع و خشوع خاصى سخن مى گفت، و از جمله سخنانش اين بود، بگوئيد ببينم كشيش شما با چه لغتى سخن مى گفت (او فكر مى كرد كه حتماً بايد كشيش يا يك مرد روحانى اقامه نماز كند آنچنانكه در نزد مسيحيان است، ولى ما به زودى به او حالى كرديم كه اين برنامه اسلامى را هر مسلمان با ايمانى مى تواند انجام دهد) و سرانجام به او گفتيم كه ما با لغت عربى صحبت مى كرديم.

    ولى او گفت من هر چند يك كلمه از مطالب شما را نفهميدم اما به وضوح ديدم كه اين كلمات، آهنگ عجيبى داشت اما از اين مهم تر مطلبى كه نظر مرا فوق العاده به خود جلب كرد اين بود كه در لابلاى خطبه امام شما جمله هائى وجود داشت كه از بقيه ممتاز بود، آنها داراى آهنگ فوق العاده مؤثر و عميقى بودند آنچنان كه لرزه بر اندام من مى انداخت يقيناً اين جمله ها مطالب ديگرى بودند، فكر مى كنم امام شما به هنگامى كه اين جمله ها را ادا مى كرد مملو از روح القدس شده بود!

    ما كمى فكر كرديم و متوجه شديم اين جمله ها همان آياتى از قرآن بود كه من در اثناء خطبه و در نماز آنها را مى خواندم، اين موضوع ما را تكان داد و متوجه اين نكته ساخت كه آهنگ مخصوص قرآن آنچنان مؤثّر است كه حتى بانوئى را كه يك كلمه مفهوم آنرا نمى فهمد تحت تأثير شديد خود قرار مى دهد(1)(2)

    ________________________________________

    1 ـ تفسير فى ظلال جلد 4 صفحه 422.

    2 ـ تفسير نمونه 8/289

    موضوعات: 180 پرسش و پاسخ  لینک ثابت



     [ 05:49:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      66 ـ چگونه قرآن معجزه است؟   ...

    ‏ ابتداء چند جمله از گفته هاى بزرگان و حتى كسانى كه متهم به مبارزه با قرآن هستند، درباره عظمت قرآن نقل مى نمائيم:

    1 ـ ابوالعلاء معرّى (متهم به مبارزه با قرآن) مى گويد:

    «اين سخن در ميان همه مردم ـ اعم از مسلمان و غير مسلمان ـ مورد اتفاق است كه كتابى كه محمّد(صلى الله عليه وآله) آورده است، عقلها را در برابر خود مغلوب ساخت و تاكنون كسى نتوانسته است مانند آن را بياورد، سبك اين كتاب با هيچيك از سبكهاى معمول ميان عرب، اعم از خطابه، رجز، شعر و سجع كاهنان شباهت ندارد.

    امتياز و جاذبه اين كتاب به قدرى است كه اگر يك آيه از آن در ميان كلمات ديگران قرار گيرد همچون ستاره اى فروزان در شب تاريك مى درخشد!»

    2 ـ وليد بن مغيره مخزومى ـ مردى كه به حسن تدبير در ميان عرب شهرت داشت و براى حل مشكلات اجتماعى از فكر و تدبير او در زمان جاهليت استفاده مى كردند، و به همين جهت او را «ريحانه قريش» (گل سرسبد آنها!) مى ناميدند. پس از اينكه چند آيه از اول سوره «غافر» را از پيغمبر شنيد در محفلى از طائفه بنى مخزوم حاضر شد و چنين گفت:

    «به خدا سوگند از محمّد سخنى شنيدم كه نه شباهت به گفتار انسانها دارد و نه پريان وان له لحلاوة، و ان عليه لطلاوة و ان اعلاه لمثمر و ان اسفله لمغدق، و انه يعلو ولايعلى عليه»: «گفتار او شيرينى خاص و زيبائى مخصوصى دارد، بالاى آن (همچون شاخه هاى درختان برومند) پرثمر، و پائين آن (مانند ريشه هاى درختان كهن) پرمايه است، گفتارى است كه برهمه چيز پيروز مى شود و چيزى بر آن پيروز نخواهد شد»(1).

    3 ـ كارلايل ـ مورخ و دانشمند معروف انگليسى درباره قرآن مى گويد:

    «اگر يك بار به اين كتاب مقدس نظر افكنيم، حقائق برجسته و خصائص اسرار وجود، طورى در مضامين جوهره آن پرورش يافته كه عظمت و حقيقت قرآن به خوبى از آنها نمايان مى گردد و اين خود مزيت بزرگى است كه فقط به قرآن اختصاص يافته و در هيچ كتاب علمى و سياسى و اقتصادى ديگر ديده نمى شود، بلى خواندن برخى از كتابها تأثيرات عميقى در ذهن انسان مى گذارد ولى هرگز با تأثير قرآن قابل مقايسه نيست، از اين جهت بايستى گفت: مزاياى اوليه قرآن و اركان اساسى آن مربوط به حقيقت و احساسات پاك و عناوين برجسته مسائل و مضامين مهم آن است كه هيچگونه شك و ترديد در آن راه نيافته و پايان تمام فضائل را كه موجد تكامل و سعادت بشرى است در برداشته و آنها را به خوبى نشان مى دهد»(2).

    4 ـ «جان ديون پورت» مؤلف كتاب «عذر تقصير به پيشگاه محمّد و قرآن» مى نويسد:

    «قرآن به اندازه اى از نقائص مبرا و منزه است كه نيازمند كوچكترين تصحيح و اصلاحى نيست و ممكن است از اول تا به آخر آن خوانده شود بدون آنكه انسان كمترين ملالتى از آن احساس كند»(3) و باز او مى نويسد: «و همه اين معنى را قبول دارند كه قرآن بابليغترين و فصيحترين لسان و به لهجه قبيله قريش كه نجيبترين و مؤدبترين عربها هستند نازل شده… و مملو از درخشنده ترين اشكال و محكمترين تشبيهات است…»(4).

    5 ـ «گوته» شاعر و دانشمند آلمانى مى گويد:

    «قرآن اثرى است كه (احياناً) به واسطه سنگينى عبارت آن خواننده در ابتدا رميده مى شود و سپس مفتون جاذبه آن مى گردد و بالاخره بى اختيار مجذوب زيبائيهاى متعدد آن مى شود»(5).

    و در جاى ديگر مى نويسد:

    «ساليان درازى كشيشان از خدا بى خبر، ما را از پى بردن به حقائق قرآن مقدس و عظمت آوردنده آن محمّد(صلى الله عليه وآله) دور نگاه داشته بودند، اما هر قدر كه ما قدم در جاده علم و دانش گذارده ايم پرده هاى جهل و تعصب نابجا از بين مى رود و به زودى اين كتاب توصيف ناپذير (قرآن) عالم را به خود جلب نموده و تأثير عميقى در علم و دانش جهان كرده، سرانجام محور افكار مردم جهان مى گردد»!

    هم او مى گويد: «ما در ابتدا از قرآن رو گردان بوديم، اما طولى نكشيد كه اين كتاب توجه ما را به خود جلب كرد، و ما را دچار حيرت ساخت تا آنجا كه در برابر اصول و قوانين علمى و بزرگ آن سرتسليم فرود آوريم»!

    6 ـ «ويل دورانت» مورخ معروف مى گويد:

    «قرآن در مسلمانان آنچنان عزت نفس و عدالت و تقوائى به وجود آورده كه در هيچيك از مناطق جهان شبيه و نظير نداشته است»

    7 ـ «ژول لابوم» انديشمند و نويسنده فرانسوى در كتاب «تفصيل الايات» مى گويد:

    «دانش و علم براى جهانيان از سوى مسلمانان بدست آمد و مسلمين علوم را از «قرآنى» كه درياى دانش است گرفتند و نهرها از آن براى بشريت در جهان جارى ساختند….».

    8 ـ «دينورت» مستشرق ديگرى مى نويسد:

    «واجب است اعتراف كنيم كه علوم طبيعى و فلكى و فلسفه و رياضيات كه در اروپا رواج گرفت عموماً از بركت تعليمات قرآنى است و ما مديون مسلمانانيم بلكه اروپا از اين جهت شهرى از اسلام است!»(6).

    9 ـ بانو دكتر «لورا واكسيا واگليرى» استاد دانشگاه «ناپل» در كتاب «پيشرفت سريع اسلام» مى نويسد: «كتاب آسمانى اسلام نمونه اى از اعجاز است… «قرآن» كتابى است كه نمى توان از آن تقليد كرد، نمونه سبك و اسلوب قرآن در ادبيات سابقه ندارد، تأثيرى كه اين سبك در روح انسان ايجاد مى كند ناشى از امتيازات و برتريهاى آن است… چطور ممكن است «اين كتاب اعجاز آميز» ساخته «محمد(صلى الله عليه وآله)» باشد در صورتيكه او يك نفر عرب درس نخوانده اى بود…

    ما در اين كتاب گنجينه ها و ذخائرى از علوم مى بينيم كه فوق استعداد و ظرفيت با هوشترين اشخاص و بزرگترين فيلسوفان و قوى ترين رجال سياست و قانون است.

    به دليل اين جهات است كه قرآن نمى تواند كار يك مرد تحصيل كرده و دانشمندى باشد(7).(8)

    يكى از دلائل حقانيت قرآن و اينكه از طرف خدا نازل شده اين است كه در سراسر آن تضاد و اختلاف نيست براى روشن شدن اين حقيقت به توضيح زير توجه فرمائيد:

    «روحيات هر انسانى دائماً در تغيير است، قانون تكامل در شرائط عادى در صورتى كه وضع استثنائى بوجود نيايد انسان و روحيات افكار او را هم در برمى گيرد و دائماً باگذشت روز و ماه و سال، زبان وفكر و سخنان انسانها را دگرگون مى سازد، اگر با دقت نگاه كنيم هرگز نوشته هاى يك نفر نويسنده يكسان نيست بلكه آغاز و انجام يك كتاب نيز تفاوت دارد، مخصوصاً اگر كسى در كوران حوادث بزرگ قرار گرفته باشد حوادثى كه پايه يك انقلاب فكرى و اجتماعى و عقيده اى همه جانبه را پى ريزى كند او هرقدر بخواهد سخنان خود را يكسان و يكنواخت و عطف به سابق تحويل دهد قادر نيست، به خصوص اگر او درس نخوانده و پرورش يافته يك محيط كاملاً عقب افتاده اى باشد.

    امّا قرآن كه در مدت 23 سال بر طبق احتياجات و نيازمنديهاى تربيتى مردم در شرائط و ظروف كاملا مختلف نازل شده، كتابى است كه درباره موضوعات كاملاً متنوع سخن مى گويد و مانند كتابهاى معمولى كه تنها يك بحث اجتماعى يا سياسى يا فلسفى يا حقوقى يا تاريخى را تعقيب مى كند نيست، بلكه گاهى درباره توحيدو اسرار آفرينش، و زمانى درباره احكام و قوانين و آداب وسنن، وقت ديگر درباره امتهاى پيشين و سرگذشت تكان دهنده آنان، وزمانى درباره مواعظ و نصايح و عبادات و رابطه بندگان با خدا سخن مى گويد، و به گفته دكتر گوستاولبون قرآن كتاب آسمانى مسلمانان، منحصر به تعاليم و دستورهاى مذهبى تنها نيست بلكه دستورهاى سياسى و اجتماعى مسلمانان نيز در آن درج است.

    چنين كتاب با اين مشخصات، عادتاً ممكن نيست خالى از تضاد و تناقض و مختلف گوئى و نوسانهاى زياد باشد، امّا هنگاميكه مى بينيم با تمام اين جهات همه آيات آن هماهنگ، خالى از هرگونه تضاد و اختلاف و ناموزونى است، به خوبى مى توانيم حدس بزنيم كه اين كتاب زائيده افكار انسانها نيست بلكه از ناحيه خداوند است چنانكه خود قرآن اين حقيقت را در آيه فوق بيان كرده است»(9).(10)

    آيات 12 تا 14 سوره هود بار ديگر اعجاز قرآن را تأكيد مى كند و مى گويد: اين يك سخن عادى نيست، تراوش مغز بشر نمى باشد بلكه وحى آسمانى است كه از علم و قدرت بى پايان خداوند سرچشمه گرفته، و به همين جهت تحدى مى كند و تمام جهانيان را به مبارزه مى طلبد و با توجه به اينكه معاصران پيامبر(صلى الله عليه وآله) و حتى اقوامى كه تا به امروز روى كار آمدند از انجام چنين چيزى عاجز ماندند و تن به آن همه مشكلات دادند اما اقدامى در راه معارضه با آيات قرآن انجام ندادند روشن مى شود كه چنين كارى اصولاً از بشر ساخته نبوده و نيست، آيا معجزه، چيزى غير از اين است؟

    اين نداى قرآن هنوز در گوش ماست، و اين معجزه جاويدان همچنان جهانيان را به سوى خود مى خواند و تمام محافل علمى دنيا را تحدى مى كند نه تنها از نظر فصاحت و بلاغت، يعنى شيرينى و جذابيت عبارات، و رسائى مفاهيم، بلكه از جهت محتوا، علومى كه ان زمان از نظر انسانها پنهان بود، قوانين و مقرراتى كه ضامن سعادت و نجات بشريت است، بياناتى خالى از هرگونه تناقض و پراكنده گوئى، تواريخى خالى از هرگونه خرافات و گزاف گوئى و مانند اينها(11)

    حتى به گفته سيد قطب در تفسير «فى ظلال» جمعى از ماديون در روسيه شوروى هنگامى كه مى خواستند در كنگره مستشرقين كه در سال 1954 ميلادى تشكيل شد بر قرآن خرده بگيرند، چنين مى گفتند كه اين كتاب نمى تواند تراوش مغز يك انسان ـ محمّد ـ بوده باشد، بلكه بايد نتيجه تلاش و كوشش جمعيت بزرگى باشد! حتى نمى توان باور كرد كه همه آن در جزيرة العرب نوشته شده باشد، بلكه بطور قطع قسمتهائى از آن در خارج جزيرة العرب نوشته شده است!!(12).

    آنها از يك سو چون طبق منطقشان انكار وجود خدا و مساله وحى براى همه چيز تفسير مادى جستجو مى كردند، و از سوى ديگر يعنى، نمى توانستند قرآن را زائيده مغز انسانى در جزيره عرب بدانند ناچار به تفسير مضحكى دست زدند و آنرا به جمعيت كثيرى از داخل و خارج عربستان پيوند دادند همان چيزى كه تاريخ به كلى آنرا انكار مى كند!(13)

    ________________________________________

    1 ـ مجمع البيان جلد دهم سوره مدثر.

    2 ـ از مقدمه كتاب سازمانهاى تمدن امپراطورى اسلام.

    3 ـ همان كتاب صفحه 111.

    4 ـ همان كتاب صفحه 91.

    5 ـ از كتاب عذر تقصير به پيشگاه محمد (صلى الله عليه وآله) وقرآن.

    6 ـ المعجزة الخالده به نقل از قرآن برفراز اعصار.

    7 ـ پيشرفت سريع اسلام ـ در بحثهاى فوق راجع به اعجاز قرآن از كتاب «قرآن و آخرين پيامبر» استفاده شده است.

    8 ـ تفسير نمونه 1/135

    9 ـ قرآن و آخرين پيامبر صفحه 309

    10 ـ تفسير نمونه 4/28

    11 ـ تفسير نمونه 9/42

    12 ـ تفسير فى ظلال جلد 5 صفحه 282.

    13 ـ تفسير نمونه 11/410

    موضوعات: 180 پرسش و پاسخ  لینک ثابت



     [ 05:49:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      65 ـ آيا قرآن تحريف شده است؟   ...

    ‏ معروف و مشهور در ميان همه دانشمندان شيعه و اهل تسنن اين است كه هيچگونه تحريفى در قرآن روى نداده است، وقرآنى كه امروز در دست ماست، درست همان قرآنى است كه بر پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)نازل شده، و حتى كلمه و حرفى از آن كم و زياد نگرديده است.

    در ميان علماى بزرگ شيعه از قدماء و متأخرين، از جمله كسانى را كه به اين حقيقت تصريح كرده اند دانشمندان زير را مى توان نام برد:

    1 ـ مرحوم شيخ طوسى كه به شيخ الطائفه معروف است، او در اول تفسير معروفش (تبيان) بحث روشن و صريح و قاطعى در اين زمينه دارد.

    2 ـ سيد مرتضى كه از اعاظم علماى اماميه در قرن چهارم هجرى است.

    3 ـ رئيس المحدثين مرحوم صدوق محمّد بن على بن بابويه، او در بيان عقائد اماميه مى گويد: «اعتقاد ما اين است كه هيچگونه تحريفى در قرآن رخ نداده است».

    4 ـ مفسر بزرگ مرحوم طبرسى نيز در مقدمه تفسيرش بحث گويائى در اين زمينه دارد.

    5 ـ مرحوم كاشف الغطاء كه از بزرگان علماى متأخرين است.

    6 ـ مرحوم محقق يزدى در كتاب عروة الوثقى عدم تحريف قرآن را از جمهور مجتهدين شيعه نقل مى كند.

    7 ـ و نيز اين عقيده از بسيارى از بزرگان ديگر مانند «شيخ مفيد»، «شيخ بهائى»، «قاضى نورالله» و ساير محققين شيعه نقل شده است.

    بزرگان و محققين اهل سنت نيز غالباً بر همين عقيده اند.

    هر چند وقوع تحريف در قرآن، از بعضى از محدثين شيعه و اهل سنت كه اطلاعات ناقصى درباره قرآن داشته اند نقل شده كه باروشنگرى بزرگان دانشمندان دو مذهب اين عقيده ابطال و به دست فراموشى سپرده شده است.

    تا آنجا كه مرحوم سيّد مرتضى در جواب «المسائل الطرابلسيات» مى گويد: «صحّت نقل قرآن آنقدر واضح و روشن است كه مانند اطلاع ما از شهرهاى معروف دنيا و حوادث بزرگ تاريخى و كتب مشهور و معروف است».

    آيا فى المثل هيچكس مى تواند در وجود شهرهائى همچون مكه و مدينه و يا همچون لندن و پاريس شك كند هر چند هرگز به هيچيك از اين شهرها مسافرت نكرده باشد؟! و آيا كسى مى تواند مسأله حمله مغول را به ايران و يا انقلاب كبير فرانسه و يا جنگ جهانى اول و دوم را منكر شود؟!

    چرا نمى تواند؟ به خاطر اينكه همه اينها به تواتر بما رسيده است، آيات قرآن نيز همينگونه است به شرحى كه بعداً بيان خواهيم كرد.

    و اگر افراد مغرضى خواسته اند براى تفرقه ميان شيعه و اهل تسنن اعتقاد به تحريف را به شيعه نسبت دهند دليل بر باطل بودن ادعايشان كتب بزرگ علماى تشيع است.

    اين عجيب نيست كه فردى همچون «فخر رازى» ـ كه مى دانيم در مسائل مربوط به «شيعه» حساسيت و تعصب خاصى دارد ـ در ذيل آيه نهم از سوره حجر ـ بگويد: اين آيه (اِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ اِنّالَهُ لَحافِظون) دليل بر ابطال قول شيعه است كه قائل به تغيير و زياده و نقصان در قرآن شده اند!

    صريحاً بايد گفت: اگر منظور او، بزرگان و محققان شيعه است كه هيچيك چنين اعتقادى را نداشته و ندارند، و اگر منظور وجود قول ضعيفى در اين زمينه در ميان شيعه است، نظير آن در ميان اهل سنت نيز وجود دارد كه نه آنها به آن اعتنا كرده اند و نه ما.

    محقق معروف «كاشف الغطاء» در كتابش كشف الغطاء چنين مى گويد: «لاريب أنه (اى القرآن) محفوظ من النقصان بحفظ الملك الديان كما دل عليه صريح القرآن و اجماع العلماء فى كل زمان و لاعبرة بنادر:» «شك نيست كه قرآن از هرگونه كمبود (وتحريف) در پرتو حفظ خداوند محفوظ مانده است، همانگونه است كه صريح قرآن و اجماع علما در هر عصر و زمان به اين امر گواهى مى دهد و مخالفت افراد نادرى اصلاً قابل ملاحظه نيست (تفسير آلاء الرحمن صفحه 35).

    تاريخ اسلام از اينگونه نسبتهاى ناروا كه سرچشمه اى جز تعصب ندارد فراوان ديده است، و ما مى دانيم عامل پيدايش قسمتى از اين سوء تفاهمها دشمنانى بوده اند كه به اينگونه مسائل دامن مى زدند و سعى داشتند كه هرگز وحدتى ميان صفوف مسلمين برقرار نشود.

    كار به آنجا رسيده كه نويسنده معروف حجازى «عبدالله على القصيمى» در كتاب خود «الصراع» ضمن مذمّت از شيعه مى گويد:

    «شيعه ها همواره از دشمنان مساجد بوده اند! و به همين دليل كسى كه در شهرهاى شيعه نشين حركت كند از شمال تا جنوب، واز شرق تا به غرب! كمتر مسجد مى بيند!(1).

    خوب فكر كنيد ما از شمارش اين همه مساجد در خيابانها و كوچه ها و بازارها و حتى پس كوچه ها در شهرهاى شيعه نشين خسته مى شويم، گاهى آنقدر مسجد در يك نقطه زياد است كه صداى عده اى بلند مى شود و مى گويند بس است بيائيد به كارهاى ديگر بپردازيم، ولى با اينحال مى بينيم كه نويسنده معروفى با اين صراحت سخنى مى گويد كه براى ما كه در اين مناطق زندگى مى كنيم تنها اسباب خنده است، بنابراين از نسبت دادن فخر رازى نيز نبايد زياد تعجب كرد.(2)

    ________________________________________

    1 ـ والشيعة هم ابداً اعداء المساجد و لهذا يقل ان يشاهد الضارب فى طول بلادهم و عرضها مسجداً (الصراع جلد 2 صفحه 23 ـ طبق نقل علامه امينى در الغدير جلد 3 صفحه 300).

    2 ـ تفسير نمونه 11/18

    موضوعات: 180 پرسش و پاسخ  لینک ثابت



     [ 05:49:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      64 ـ فلسفه تعدد همسران پيامبر (ص) چيست؟   ...

    ‏ ازدواج پيامبر با زنان مختلف و متعدد براى حل يك سلسله مشكلات اجتماعى و سياسى در زندگى او بوده است.

    زيرا مى دانيم هنگامى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) نداى اسلام را بلند كرد تك و تنها بود، و تا مدتها جز، عده محدود و كمى به او ايمان نياوردند، او بر ضد تمام معتقدات خرافى عصر و محيط خود قيام كرد، و به همه اعلان جنگ داد، طبيعى است كه همه اقوام و قبائل آن محيط بر ضد او بسيج شوند.

    و بايد از تمام وسائل براى شكستن اتحاد نامقدس دشمنان استفاده كند كه يكى از آنها ايجاد رابطه خويشاوندى از طريق ازدواج با قبائل مختلف بود، زيرا محكمترين رابطه در ميان عرب جاهلى، رابطه خويشاوندى محسوب مى شد، و داماد قبيله را همواره از خود مى دانستند، و دفاع از او را لازم، و تنها گذاشتن او را گناه مى شمردند.

    قرائن زيادى در دست داريم كه نشان مى دهد ازدواجهاى پيامبر لااقل در بسيارى از موارد جنبه سياسى داشته است.

    و بعضى ازدواجهاى او مانند ازدواج با «زينب»، براى شكستن سنت جاهلى بوده كه شرح آن در ذيل آيه 37 سوره احزاب آمده است.

    بعضى ديگر براى كاستن از عداوت، يا طرح دوستى و جلب محبت اشخاص و يا اقوام متعصب و لجوج بوده است.

    روشن است كسى كه در سن 25 سالگى كه عنفوان جوانى او بوده با زن بيوه چهل ساله اى ازدواج مى كند، و تا 53 سالگى تنها به همين يك زن بيوه قناعت مى نمايد و به اين ترتيب دوران جوانى خود را پشت سر گذاشته و به سن كهولت مى رسد، و بعد به ازدواجهاى متعددى دست مى زند حتماً دليل و فلسفه اى دارد، و با هيچ حسابى آن را نمى توان به انگيزه هاى جنسى پيوند داد، زيرا با اينكه مساله ازدواج متعدد در ميان عرب در آن روز، بسيار ساده و عادى بوده و حتى گاهى همسر اول به خواستگارى همسر دوم مى رفته و هيچگونه محدوديتى براى گرفتن همسرى قائل نبودند براى پيامبر(صلى الله عليه وآله) ازدواجهاى متعدد در سنين جوانى نه مانع اجتماعى داشت، و نه شرائط سنگين مالى، و نه كمترين نقصى محسوب مى شد.

    جالب اينكه در تواريخ آمده است پيامبر(صلى الله عليه وآله) تنها با يك زن «باكره» ازدواج كرد و او عايشه بود، بقيه همسران او همه زنان بيوه بودند كه طبعاً نمى توانستند از جنبه هاى جنسى چندان تمايل كسى را برانگيزند(1).

    حتى در بعضى از تواريخ مى خوانيم كه پيامبر با زنان متعددى ازدواج كرد و جز مراسم عقد انجام نشد، و هرگز آميزش با آنها نكرد، حتى در مواردى تنها به خواستگارى بعضى از زنان قبائل قناعت كرد(2).

    و آنها به همين قدر خوشحال بودند و مباهات مى كردند كه زنى از قبيله آنان به نام همسر پيامبر(صلى الله عليه وآله) ناميده شده، و اين افتخار براى آنها حاصل گشته است، و به اين ترتيب رابطه و پيوند اجتماعى آنها با پيامبر(صلى الله عليه وآله) محكمتر، و در دفاع از او مصمم تر مى شدند.

    از سوى ديگر با اينكه پيامبر(صلى الله عليه وآله) مسلماً مرد عقيمى نبود ولى فرزندان كمى از او به يادگار ماند، در حالى كه اگر اين ازدواجها به خاطر جاذبه جنسى اين زنان انجام مى شد بايد فرزندان بسيارى از او به يادگار مانده باشد.

    و نيز قابل توجه است كه بعضى از اين زنان مانند عايشه هنگامى كه به همسرى پيامبر(صلى الله عليه وآله) درآمد بسيار كم سن و سال بود، و سالها گذشت تا توانست يك همسر واقعى براى او باشد، اين نشان مى دهد كه ازدواج با چنين دخترى انگيزه هاى ديگرى داشته و هدف اصلى همانها بوده است كه در بالا اشاره كرديم.

    گرچه دشمنان اسلام خواسته اند ازدواجهاى متعدد پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)را دستاويز شديدترين حملات مغرضانه قرار دهند، و از آن افسانه هاى دروغين بسازند، ولى سن بالاى پيامبر به هنگام اين ازدواجهاى متعدد از يك سو، و شرائط خاص سنى و قبيله اى اين زنان از سوى ديگر، و قرائن مختلفى كه در بالا به قسمتى از آنها اشاره كرديم از سوى سوم، حقيقت را آفتابى مى كند، و توطئه هاى مغرضان را فاش مى سازد.(3)

    ________________________________________

    1 و 2 - بحار الانوار جلد 22 صفحه 191 و 192.

    3 ـ تفسير نمونه 17/381

    موضوعات: 180 پرسش و پاسخ  لینک ثابت



     [ 05:49:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      63 ـ ازدواج فرزندان آدم چگونه بوده است؟   ...

    ‏ آيه اوّل سوره نساء چنين است «وبثّ منهما رجالاً كثيراً و نساء»

    «خداوند از آدم و همسرش، مردان و زنان فراوانى بوجود آورد»، از اين تعبير استفاده مى شود كه تكثير نسل فرزندان آدم تنها از طريق آدم و همسرش صورت گرفته است و موجود ثالثى در آن دخالت نداشته است.

    لازمه اين سخن آن است كه فرزندان آدم (برادر و خواهر) باهم ازدواج كرده باشند زيرا اگر آنها با نژاد و همسران ديگرى ازدواج كرده باشند «منهما» (از آن دو) صادق نخواهد بود.

    اين موضوع در احاديث متعدّدى نيز وارد شده است و زياد هم جاى تعجّب نيست چه اينكه طبق استدلالى كه در بعضى از احاديث از ائمه اهل بيت نقل شده اين ازدواج ها مباح بوده زيرا هنوز حكم تحريم ازدواج خواهر و برادر نازل نشده بود، بديهى است ممنوعيّت يك كار، بسته به اين است كه از طرف خداوند تحريم شده باشد چه مانعى دارد كه ضرورت ها و مصالحى ايجاب كند كه در پاره اى از زمان ها مطلبى جائز باشد و بعداً تحريم گردد.

    ولى در احاديث ديگرى تصريح شده كه فرزندان آدم هرگز باهم ازدواج نكرده اند و شديداً به كسانى كه معتقد به ازدواج آنها با يكديگرند حمله شده است.

    و اگر بنا باشد كه در احاديث متعارض آنچه موافق ظاهر قرآن است ترجيح دهيم بايد احاديث دسته اوّل را انتخاب نمود زيرا موافق آيه فوق است.

    در اينجا احتمال ديگرى نيز هست كه گفته شود: فرزندان آدم با بازماندگان انسان هاى پيشين ازدواج كرده اند زيرا طبق رواياتى آدم، اولين انسان روى زمين نبوده، مطالعات علمى امروز نيز نشان مى دهد كه نوع انسان احتمالاً از چند ميليون سال قبل در كره زمين زندگى مى كرده، در حالى كه از تاريخ پيدايش آدم تا كنون زمان زيادى نمى گذرد، بنابراين بايد قبول كنيم كه قبل از آدم انسان هاى ديگرى در زمين مى زيسته اند كه به هنگام پيدايش آدم در حال انقراض بوده اند، چه مانعى دارد كه فرزندان آدم با باقيمانده يكى از نسل هاى پيشين ازدواج كرده باشد ولى همانطور كه گفتيم اين احتمال با ظاهر آيه فوق چندان سازگار نيست. (اين بحث احتياج به گفتگوى بيشترى دارد كه از حوصله اين بحث خارج است).(1)

    ________________________________________

    1 ـ تفسير نمونه 3/246

    موضوعات: 180 پرسش و پاسخ  لینک ثابت



     [ 05:49:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      62 ـ آيا پيامبر خدا (ايّوب) به بيمارى نفرت انگيز مبتلا شد؟   ...

    ‏ چهره پاك اين پيامبر بزرگ كه مظهر صبر و شكيبائى است، تا آن پايه كه صبر ايوب در ميان همه ضرب المثل است، در قرآن مجيد سوره (ص) آمده است خداوند در آغاز و پايان داستان آن حضرت، بهترين تجليل را از او به عمل مى آورد.

    ولى متأسفانه سرگذشت اين پيامبر بزرگ نيز از دستبرد جاهلان و يا دشمنان دانا مصون نمانده، و خرافاتى بر آن بسته اند كه ساحت قدس او از آن پاك و منزه است، از جمله اينكه ايوب به هنگام بيمارى بدنش كرم برداشت، و آنقدر متعفن و بدبو شد كه اهل قريه او را از آبادى بيرون كردند!

    بدون شك چنين روايتى مجعول است هر چند در لابلاى كتب حديث ذكر شده باشد، زيرا رسالت پيامبران ايجاب مى كند كه مردم در هر زمان بتوانند با ميل و رغبت با آنها تماس گيرند، و آنچه موجب تنفر و بيزارى مردم و فاصله گرفتن افراد از آنها مى شود، خواه بيماريهاى تنفر آميز باشد، و يا عيوب جسمانى، و يا خشونت اخلاقى، در آنها نخواهد بود، چرا كه با فلسفه رسالت آنها تضاد دارد.

    قرآن مجيد در مورد پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) مى گويد: «فبما رحمة من الله لنت لهم و لو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك:» «در پرتو رحمت الهى براى آنها نرم و مهربان شدى كه اگر خشن و سنگدل بودى، از گرد تو پراكنده مى شدند» (آل عمران ـ 159).

    اين آيه دليل بر آن است كه پيامبر نبايد چنان باشد كه از اطرافش پراكنده شوند.(1)

    ________________________________________

    1 ـ تفسير نمونه 19/303

    موضوعات: 180 پرسش و پاسخ  لینک ثابت



     [ 05:49:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      61 ـ چرا پيامبران از منطقه خاصّى برخاستند؟   ...

    گاهى اين سؤال عنوان مى شود كه پيامبران اولوالعزم كه داراى شريعت و كتاب آسمانى بودند طبق صريح تواريخشان، از شرق ميانه برخاستند. نوح (عليه السلام) از سرزمين «عراق» برخاست(1) و مركز دعوت ابراهيم (عليه السلام)، عراق و شام بود، و به مصر و حجاز نيز سفر كرد.

    موسى (عليه السلام) از مصر برخاست، سپس به فلسطين آمد، مركز تولد و قيام و دعوت مسيح (عليه السلام) نيز شام و فلسطين بود، و پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) از سرزمين حجاز برخاست.

    پيامبران ديگر نيز غالباً در همين مناطق مى زيستند به طورى كه مى توان گفت: شرق ميانه، منطقه پيامبرخيز جهان بوده است!

    آيا دليلى دارد كه آنها همگى از اين منطقه جهان برخيزند؟ و آيا مناطق ديگر، نيازى به ظهور پيامبران يا پذيرش آنها را نداشته است؟

    ‏ با توجه به وضع پيدايش جوامع بشرى، و ظهور تمدّن انسانى، اين مسأله جاى شگفتى نيست، زيرا مورخان بزرگ جهان، تصريح مى كنند كه مشرق زمين (مخصوصاً شرق ميانه) گهواره تمدن انسانى است و منطقه اى كه به نام هلال خصيب (هلال خصيب به معنى هلال پربركت است و اشاره به منطقه اى است كه از دره نيل شروع مى شود و تا مسير دجله و فرات و اروند رود، ادامه پيدا مى كند، و به صورت يك هلال بزرگ روى نقشه جغرافيا منعكس است) زادگاه تمدنهاى بزرگ جهان است.

    تمدن مصر باستان كه قديمى ترين تمدّن شناخته شده جهان است، و تمدّن بابل در عراق، و تمدن يمن در جنوب حجاز، و همچنين تمدّن ايران و شامات همه نمونه تمدنهاى معروف بشرى هستند.

    آثار تاريخى مهمى كه در اين مناطق باقى مانده، و سنگ نوشته ها، همه شاهد گوياى اين مدّعا است.

    قدمت تمدن انسانى در اين مناطق به هفت هزار سال يا بيشتر باز مى گردد، اين از يكسو، از سوى ديگر رابطه نزديكى ميان تمدن انسانى و ظهور پيامبران بزرگ است، زيرا انسانهاى متمدن، نياز زيادترى به آئينهاى الهى دارند، تا هم قوانين حقوقى و اجتماعى را تضمين كرده، جلو تعديات و مفاسد را بگيرد، و هم فطرت الهى آنها را شكوفا سازد، به همين دليل مى گوييم نياز بشر امروز، مخصوصاً كشورهايى كه از تمدن صنعتى، سهم بيشترى دارند، به مذهب، از هر زمانى بيشتر است.

    اقوام وحشى، يا نيمهوحشى، آمادگى زيادى براى پذيرش مذاهب ندارند، و اگر هم مذهب را پذيرا شوند، قدرت نشر آن را ندارند.

    ولى هنگامى كه مذهب در مراكز تمدن آشكار شود، به سرعت از آنجا به نقاط ديگر نشر پيدا مى كند، زيرا مردم مناطق ديگر، براى حل مشكلاتشان دائماً در اين مناطق رفت و آمد دارند، به علاوه وسائل نشر هرچه باشد، در اين مراكز بيشتر است.

    ممكن است گفته شود، پس چرا اسلام بزرگترين آئين الهى، از يك منطقه عقب افتاده برخاست؟

    ولى اگر درست به نقشه جغرافيا نگاه كنيم مى بينيم اين نقطه عقب افتاده يعنى «مكّه» در واقع، مركزى بوده كه در اطراف آن، بقاياى پنج تمدن معروف بزرگ وجود داشته، و مكّه نسبت به آنها مانند مركز دايره حساب مى شده است.

    در شمال، تمدن روم شرقى و شامات، در شمال شرقى، تمدن ايران و كلده و آشور، در جنوب، تمدّن يمن، و در غرب، تمدّن مصر باستان، درست به همين دليل، هنگامى كه اسلام گسترش يافت تمام قلمرو اين تمدنهاى پنجگانه را زير سيطره خود قرار داد و همه را در خود ذوب نمود، جنبه هاى مثبت هر كدام را گرفت، و جنبه هاى منفى را حذف كرد و مسائل مهم عقيدتى و عملى را بر آن افزود و تمدن باشكوه اسلامى در سرتاسر اين مناطق ظاهر گشت.

    خلاصه با توجّه به آنچه در بالا گفتيم روشن مى شود چرا خداوند حكيم پيامبران بزرگ خويش را از شرق ميانه مبعوث كرده، و چرا مشرق زمين كانون ظهور اديان بزرگ الهى است.(2)

    ________________________________________

    1 ـ در حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم كه فرمود: كانت الكوفة و مسجدها فى زمن نوح (عليه السلام) و كان منزل نوح و قومه فى قرية على متن الفرات ممايلى غربى الكوفة: «كوفه و مسجدش، در زمان نوح (عليه السلام) وجود داشت و منزل نوح و قومش در يك آبادى، در كنار فرات در طرف غربى كوفه بود» (تفسير عياشى تفسير سوره هود، حديث 19).

    2 ـ پيام 7/367.

    موضوعات: 180 پرسش و پاسخ  لینک ثابت



     [ 05:49:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      60 ـ روح القدس كيست؟   ...

    در آيه 87 سوره بقره آمده است «وأيّدناه بروح القُدُس» «و او (عيسى بن مريم) را به وسيله روح القدس تأييد نموديم.»

    در اينجا اين سؤال مطرح مى شود كه منظور از روح القدس چه مى باشد؟

    ‏ مفسّران بزرگ درباره روح القدس، تفسيرهاى گوناگونى دارند:

    1 ـ برخى گفته اند منظور جبرئيل است، بنابراين، معنى آيه مورد بحث چنين خواهد بود خداوند عيسى را به وسيله جبرئيل كمك و تأييد كرد.

    شاهد اين سخن آيه 102 نحل است «قل نزله روح القدس من ربك بالحق»: «بگو روح القدس آن را به حقيقت بر تو نازل كرده است».

    اما چرا جبرئيل را روح القدس مى گويند؟ به خاطر اين است كه از طرفى جنبه روحانيت در فرشتگان مسأله روشنى است و اطلاق كلمه «روح» بر آنها كاملاً صحيح است، و اضافه كردن آن به «القدس» اشاره به پاكى و قداست فوق العاده اين فرشته است.

    2 ـ بعضى ديگر معتقدند «روح القدس» همان نيروى غيبى است كه عيسى ((عليه السلام)) را تأييد مى كرد، و با همان نيروى مرموز الهى مردگان را به فرمان خدا زنده مى نمود.

    البته اين نيروى غيبى به صورت ضعيفتر در همه مؤمنان با تفاوت درجات ايمان وجود دارد و همان امدادهاى الهى است كه انسان را در انجام طاعات و كارهاى مشكل مدد مى كند و از گناهان باز مى دارد، لذا در بعضى از احاديث در مورد بعضى شعراى اهل بيت ((عليهم السلام)) مى خوانيم كه پس از خواندن اشعارش براى امام به او فرمود: «انما نفث روح القدس على لسانك:» «روح القدس بر زبان تو دميد و آنچه گفتى به يارى او بود».(1)

    3 ـ بعضى از مفسران نيز روح القدس را به معنى «انجيل» تفسير كرده اند.(2)

    ولى دو تفسير اول نزديكتر به نظر مى رسد.(3)

    ________________________________________

    1 ـ در مورد شاعر معروف معاصر پيامبر (صلى الله عليه وآله) حسان بن ثابت نيز مى خوانيم كه پيامبر (صلى الله عليه وآله)درباره او فرمود: لن يزل معك روح القدس ما ذببت عنا: «اى حسان مادام كه با اشعارت از ما دفاع كنى روح القدس با تو است» (سفينة البحار جلد 2 صفحه 495 ماده كميت).

    2 ـ تفسير المنار ذيل آيه مورد بحث.

    3 ـ نمونه 1/338

    موضوعات: 180 پرسش و پاسخ  لینک ثابت



    [سه شنبه 1395-01-24] [ 10:01:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      59 ـ آياامكان نسيان وفراموشى درانبياء باعصمت آنان سازگاراست؟   ...

    از آيات متعددى در سوره كهف استفاده مى شود كه موسى گرفتار فراموشكارى شد در يكجا مى فرمايد: هنگامى كه آن دو (موسى و دوست همسفرش) به محل تلاقى دو دريا رسيدند ماهى خود را (كه براى تغذيه آورده بودند) فراموش كردند، و ماهى، راه خود را در پيش گرفت و رفت»! «فَلَمّا بَلَغا مَجْمَعَ بَيْنِهِما نَسِيا حُوتَهُما فَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِى الْبَحْرِ سَرَباً» (كهف 61) بنابر اين فراموشى به هر دو دست داد.

    و در دو آيه بعد از آن، از زبان دوست موسى نقل مى كند «من ماهى را فراموش كردم، و فقط شيطان بود كه ياد آن را از خاطر من برد» «فَاِنِّى نَسِيتُ الْحُوتَ وَما اَنْسانِيهُ اِلاَّ الشَّيْطانُ اَنْ اَذْكُرَهُ» (كهف 63).

    اگر دوست او يوشع بن نون بوده ـ همان گونه كه در ميان مفسران مشهور است ـ و در آن حال پيامبر بوده معلوم مى شود نسيان و فراموشكارى براى پيامبران جايز است.

    و باز در چند آيه بعد، از قول موسى (عليه السلام) مى خوانيم هنگامى كه آن مرد الهى (خضر) را ملاقات كرد با او عهد كرد كه از اسرار اعمالش سؤالى نكند تا خودش توضيح دهد، ولى موسى بار اول فراموش كرد، زيرا هنگامى كه خضر، آن كشتى سالم را سوراخ كرد بانگ اعتراض موسى بلند شد كه چرا چنين مى كنى، و هنگامى كه خضر پيمانش را به او يادآورى نمود گفت: «مرا به خاطر اين فراموشكارى مؤاخذه مكن» «قالَ لاتُؤاخِذْنِى بِما نَسِيتُ» (كهف 73) و اين مسأله براى بار دوم و سوم نيز تكرار شد.

    آيا از مجموع اين آيات استفاده نمى شود كه امكان نسيان و فراموشى براى پيامبران وجود دارد؟ و آيا يكى از شاخه هاى عصمت مصونيت از نسيان و خطا نيست؟

    ‏ در جواب اين سؤال، مفسران طرق مختلفى را پيموده اند: بعضى گفته اند «نسيان» گاهى به معنى ترك نمودن چيزى است، هر چند آن را فراموش نكرده باشد، همان گونه كه در داستان حضرت آدم مى خوانيم وَلَقَدْ عَهِدْنا اِلى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِىَ… «ما با آدم عهد و پيمان بستيم و او فراموش كرد» (طه 115).

    مسلماً آدم پيمان الهى را در مورد نخوردن از درخت ممنوع، فراموش نكرده بود، ولى چون نسبت به آن بى اعتنائى كرد تعبير به فراموش شده است.

    بعضى نيز گفته اند «نسيان كننده» در حقيقت، دوست همراه موسى (عليه السلام) بود، نه موسى، و پيامبر بودن او مسلّم نيست، حدّاقل از نظر آيات قرآن، چنين چيزى ثابت نيست، در آيات مورد بحث مى خوانيم كه دوست موسى (عليه السلام) افتادن ماهى به دريا و زنده شدن و حركت او را ديده بود، و تصميم داشت اين مسأله را با موسى (عليه السلام) در ميان بگذارد، ولى فراموش كرد، بنابر اين فراموش كننده، تنها او بوده است، زيرا او اين صحنه را مشاهده كرد، و اگر در جمله «نسيا» به هر دو نسبت داده شده، از قبيل نسبت دادن كار فرد به گروه است، كه بسيار رايج مى باشد.

    و اگر گفته شود چگونه ممكن است مسأله اى به اين مهمى به فراموشى سپرده شود، در پاسخ مى گوييم دوست موسى (عليه السلام)، معجزاتى مهمتر از آن ديده بود، بعلاوه آنها در اين سفر استثنائى، به دنبال مسأله مهمترى بودند كه به خاطر آن فراموش كردن اين صحنه جاى تعجّب نيست.

    و اين كه فراموشى مزبور به شيطان نسبت داده شده ممكن است به خاطر اين باشد كه جريان زنده شدن ماهى، ارتباط نزديكى با پيدا كردن آن مرد عالم داشت كه بنا بود، موسى (عليه السلام) از علم او بهره بگيرد، و از آنجا كه شيطان كارش اغواگرى است و مى خواهد هيچ كس به هدف مقدسش نرسد، يا ديرتر برسد، اين فراموشى را در ذهن «دوست موسى» (عليه السلام) به وجود آورد.

    در بعضى از روايات از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله) نقل شده است كه هنگامى كه ماهى حركت كرد و به دريا افتاد و راه خود را پيش گرفت و رفت، موسى (عليه السلام) در خواب بوده، و دوستش (كه اين ماجرا را ديده بود) نخواست موسى (عليه السلام) را از خواب بيدار كند و ماجرا را بگويد، و بعد از بيداريش، فراموش كرد جريان را به او بازگو كند، و لذا يك شبانه روز ديگر به راه خود ادامه دادند، سپس دوست موسى (عليه السلام) ماجرا را به خاطر آورد و بازگو كرد، ناچار آنها به مكان اوّل كه ماهى در آب افتاده بود، بازگشتند.(1)

    بعضى نيز گفته اند كه پيامبران در برابر نسيان و فراموشى معصومند، اما نسيانهايى كه به نوعى با دعوت آنها ارتباط داشته باشد، ولى نسيان در يك كار عادى روزانه كه هيچ ارتباطى با مسأله وحى و نبوّت و تعليم و تربيت و تبليغ ندارد، بلكه عدم ارتباط آن را همه مى دانند، لطمه اى به مقام عصمت انبياء نمى زند و نسيانى كه در آيات بالا آمده است از همين قبيل است.(2)

    ________________________________________

    1 ـ تفسير مراغى، جلد 15، صفحه 174.

    2 ـ تفسير پيام قرآن 7/126.

    موضوعات: 180 پرسش و پاسخ  لینک ثابت



     [ 10:01:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...



      خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

     
     
    این وبلاگ بمنظور معرفی شاخه ای از ابعاد وجودی امام حسن مجتبی (ع) به فعالیت مشغول شده است.
     
     
    مداحی های محرم