(26) قوله عليه السلام فى وصف اخ صالح كان له
كان من اعظم الناس ، فى عينى ، صغر الدنيا، فى عينه ، كان خارجا من سلطان ، الجهالة ، فلا يمد يدا الا على ثقة لمنفعة ، كان يشتكى ، و لايتسخط ولايتبرم ، كان اكثر دهره ، صامتا، فاذا قال بذاالقائلين
كان ضعيفا مستضعفا، فاذا جاء الجد فهو الليث عاديا، كان اذا جامع العلماء، على ان يستمع احرص منه على ان يقول كان اذا غلب على الكملام لم يغلب على السكوت
كان لايقول مالايفعل ، و يفعل مالايقول ، كان اذا عرض له امران لا يدرى ايهما اقرب الى ربه ، نظر اقربهما من هواه ، فخالفه ، كان له يلوم احدا على ما قد يقع العذر فى مثله
(26) سخن آن حضرت در توصيف برادر صالحى كه داشت
او در ديد من از ارزشمندترين مردم بود، دنيا در چشمش بى ارزش ، و از فرمانروايى جهل و نادانى ، خارج شده بود، و دستش را به سوى چيزى جز با اعتماد به ارزشمندى آن دراز نمى كرد، از وقايع روزگار شكايت نكرده و خشمگين و ملول مى گرديد، اكثر ايام ، ساكت بود، و چون لب به سخن مى گشود، و بر گويندگان غالب مى گرديد.
انسانى ضعيف و ناتوان شمرده مى شد، و چون زمان كوشش فرا مى رسيد، همانند شير ژيان مى گرديد، آنگاه كه در جمع دانشمندان قرار مى گرفت ، حرص او در شنيدن از گفتن بيشتر بود، مغلوب كلام و سخن مى گشت ، اما مغلوب سكوت نمى گرديد.
و در مورد آنچه انجام نمى داد، سخنى نمى گفت ، در مقابل آنچه نمى گفت را انجام مى داد، اگر دو امر بر او عرضه مى شد كه نمى دانست ، كداميك مورد خشنودى خداست ، آنچه بر هواى نفس خود نزديك بود، را يافته و ترك مى كرد، كسى را بر امرى كه مورد اعتذار واقع مى گردد ملامت نمى كرد.
[شنبه 1395-03-29] [ 11:28:00 ب.ظ ]