حُسنِ حَسَن
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   
آذر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30



این وبلاگ بمنظور معرفی شاخه ای از ابعاد وجودی امام حسن مجتبی (ع) به فعالیت مشغول شده است.




آمار

  • امروز: 6042
  • دیروز: 1092
  • 7 روز قبل: 2006
  • 1 ماه قبل: 11408
  • کل بازدیدها: 2481400





  • رتبه







    کاربران آنلاین

  • قرباني تقدير
  • نورفشان
  • یَا مَلْجَأَ کُلِّ مَطْرُودٍ
  • اشرف مخلوقات


  •   شيعيان ائمه عليهماالسلام در بهشت   ...

    زيد ابن اسامه نقل مى كند كه وقتى به زيارت امام صادق عليه السلام مشرف شدم ، حضرت فرمودند:

    - اى زيد! چند سال از عمرت گذشته ؟

    گفتم : فلان مقدار.

    فرمودند:

    - عبادت هاى خود را اعاده كن و توبه ات را نيز تجديد نما!

    اين فرمايش حضرت مرا سخت متاءثر نمود، به گريه افتادم .

    حضرت فرمودند:

    - چرا گريه مى كنى ؟

    عرض كردم :

    - زيرا با فرمايش خود از مرگ من خبر داديد!

    حضرت فرمودند:

    - اى زيد! تو را بشارت باد كه از شيعيان مايى و جايت در بهشت خواهد بود. - زيرا كه شيعيان واقعى همه اهل بهشتند - (57)

    57- بحار، ج 47، ص 77

    موضوعات: داستانهاى بحارالانوار  لینک ثابت



    [سه شنبه 1395-06-30] [ 11:21:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      امام صادق عليه السلام و ترك مجلس شراب   ...

    هارون پسر جهم نقل مى كند:

    هنگامى كه حضرت صادق عليه السلام در ((حيره )) منصور دوانيقى را ملاقات نمود، من در خدمت ايشان بودم .

    يكى از سران سپاه منصور پسر خود را ختنه كرده بود. عده زيادى از اعيان و اشراف را براى وليمه دعوت كرد. امام صادق عليه السلام نيز از جمله دعوت شدگان بودند. سفره آماده شد و مهمانان بر سر سفره نشستند و مشغول غذا شدند. در اين ميان ، يكى از مهمانان آب خواست . به جاى آب ، جامى از شراب به دستش دادند. جام كه به دست او داده شد، فورا امام صادق عليه السلام نيمه كاره از سر سفره حركت كرد و از مجلس بيرون رفت . هر چه خواستند امام را دوباره برگردانند، برنگشت .

    فرمود:

    از رحمت الهى بدور و ملعون است آن كس كه بر كنار سفره اى بنشيند كه در آن شراب باشد.(56)

    56- بحار، ج 47، ص 39

    موضوعات: داستانهاى بحارالانوار  لینک ثابت



     [ 11:21:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      انفاق نان بدون نمك   ...

    معلى بن خيس مى گويد:

    در يكى از شب هاى بارانى ، امام صادق عليه السلام از تاريكى شب استفاده كردند و تنها از منزل بيرون آمده ، به طرف ((ظله بنى ساعده ))(54) حركت كردند. من هم با كمى فاصله آهسته به دنبال امام روان شدم .

    ناگاه ! متوجه شدم چيزى از دوش امام به زمين افتاد. در آن لحظه ، آهسته صداى امام را شنيدم كه فرمود: ((خدايا! آنچه را كه بر زمين افتاد به من بازگردان .))

    جلو رفتم و سلام كردم . امام از صدايم ، مرا شناخت و فرمود:

    - معلى تو هستى ؟

    - بلى معلى هستم . فدايت شوم !

    من پس از آنكه پاسخ امام عليه السلام را دادم ، دقت كردم تا ببينم چه چيز بود كه به زمين افتاد. ديدم مقدارى نان بر روى زمين ريخته است . امام عليه السلام فرمود:

    - معلى نانها را از روى زمين جمع كن و به من بده !

    من آنها را جمع كردم و به امام دادم . كيسه بزرگى پر از نان بود طورى كه يك نفر به سختى مى توانست آن را به دوش بكشد.

    معلى مى گويد:

    عرض كردم : اجازه بده اين كيسه را به دوش بگيرم .

    فرمود:

    نه ! خودم به اين كار از تو سزاوارترم ، ولى همراه من بيا.

    امام كيسه نان را به دوش كشيد و راه افتاديم ، تا به ظله بنى ساعده رسيديم . گروهى از فقرا و بيچارگان كه منزل و مسكن نداشتند در آنجا خوابيده بودند حتى يك نفر هم بيدار نبود.

    حضرت در بالين هر كدام از آنها يك يا دو قرص نان گذاشت به طوريكه حتى يك نفر هم باقى نماند.

    سپس برگشتيم ، عرض كردم :

    فدايت شوم ! اينان كه تو در اين شب برايشان نان آوردى ، آيا شيعه هستند و امامت شما را قبول دارند؟

    امام عليه السلام فرمود:

    - نه ! ايشان معتقد به امامت من نيستند؛ اگر از شيعيان ما بودند بيشتر از اين رسيدگى مى كردم !(55)

    54- سايبانى كه مردم روزها براى در امان بودن از گرماى طاقت فرسا به زير آن جمع مى شدند و شب هنگام مكان مناسبى بود براى فقرا و افراد غريب كه در آنجا بخوابند.

    55- بحار، ج 47، ص 20

    موضوعات: داستانهاى بحارالانوار  لینک ثابت



     [ 11:21:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      چگونه به وضع يكديگر رسيدگى مى كنيد؟   ...

    امام موسى بن جعفر عليه السلام فرمود:

    - اى عاصم ! چگونه به يكديگر رسيدگى و به هم كمك مى كنيد؟

    عرض كرد:

    - به بهترين وجهى كه ممكن است مردم به حال يكديگر برسند.

    فرمود:

    - اگر يكى از شما تنگدست شود و بيايد خانه برادر مؤ منش و او در منزل نباشد، آيا مى تواند بدون اعتراض كسى دستور دهد كيسه پول ايشان را بياورند و سر كيسه را باز كند و هر چه لازم داشت بردارد؟

    عرض كرد: - نه ! اين طور نيست .

    فرمود: - پس آن طور كه من دوست دارم شما هنگام فقر و تنگدستى به هم رسيدگى و كمك نمى كنيد.(53)

    53- بحار ج 48 ص 118

    موضوعات: داستانهاى بحارالانوار  لینک ثابت



     [ 11:21:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      پابرهنه در ميان آتش !   ...

    ماءمون رقى نقل مى كند:

    روزى خدمت امام صادق عليه السلام بودم ، سهل بن حسن خراسانى وارد شد، سلام كرده ، نشست . آن گاه عرض كرد:

    - يابن رسول الله ، امامت حق شماست زيرا شما خانواده راءفت و رحمتيد، از چه رو براى گرفتن حق قيام نمى كنيد، در حالى كه يكصدهزار تن از پيروانتان با شمشيرهاى بران حاضرند در كنار شما با دشمنان بجنگند!

    امام فرمود:

    - اى خراسانى ! بنشين تا حقيقت بر تو آشكار شود.

    به كنيزى دستور دادند، تنور را آتش كند. بلافاصله آتش تنور افروخته شد، به طورى كه شعله هاى آن ، قسمت بالاى تنور را سفيد كرد.

    به سهل فرمود:

    - اى خراسانى ! برخيز و در ميان اين تنور بنشين !

    خراسانى شروع به عذر خواهى كرد و گفت :

    - يابن رسول الله ! مرا به آتش نسوزان و از اين حقير بگذر!

    امام فرمود:

    - ناراحت نباش ! تو را بخشيدم .

    در همين هنگام ، هارون مكى ، در حالى كه نعلين خود را به دست گرفته بود، با پاى برهنه وارد شد و سلام كرد. امام پاسخ سلام او را داد و فرمود:

    - نعلين را بيانداز و در تنور بنشين !

    هارون نعلينش را انداخت و بى درنگ داخل تنور شد!

    امام با خراسانى شروع به صحبت كرد و از اوضاع بازار و خصوصيات خراسان چنان سخن مى گفت كه گويا سال هاى دراز در آنجا بوده اند. سپس از سهل خواستند تا ببيند وضع تنور چگونه است . سهل مى گويد، بر سر تنور كه رسيدم ، ديدم هارون در ميان خرمن آتش دو زانو نشسته است . همين كه مرا ديد، از تنور بيرون آمد و به ما سلام كرد. امام به سهل فرمود:

    در خراسان چند نفر از اينان پيدا مى شود؟

    عرض كرد:

    - به خدا سوگند! يك نفر هم پيدا نمى شود.

    آن جناب نيز فرمودند:

    آرى ! به خدا سوگند! يك نفر هم پيدا نمى شود. اگر پنج نفر همدست و همداستان اين مرد يافت مى شد، ما قيام مى كرديم .(52)

    52- بحار، ج 47، ص 123

    موضوعات: داستانهاى بحارالانوار  لینک ثابت



     [ 11:21:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      نوشته اى به خط سبز!   ...

    مردى از بزرگان جبل هر سال به زيارت مكه مشرف مى شد و هنگام برگشت در مدينه محضر امام صادق عليه السلام مى رسيد.

    يك بار قبل از تشرف به حج ، خدمت امام عليه السلام رسيد و ده هزار درهم به ايشان داد و گفت :

    - تقاضا دارم با اين مبلغ خانه اى برايم خريدارى نماييد.

    سپس به قصد زيارت مكه معظمه از محضر امام عليه السلام خارج شد.

    پس از انجام مراسم حج ، خدمت امام صادق عليه السلام رسيد و حضرت او را در خانه خود جاى داد و نوشته اى به او مرحمت نمود و فرمود:

    - خانه اى در بهشت برايت خريدم كه حد اول آن به خانه محمد مصطفى صلى الله عليه و آله وسلم ، حد دومش به خانه على عليه السلام ، حد سوم به خانه حسن مجتبى عليه السلام و حد چهارم آن به خانه حسين بن على عليه السلام متصل است .

    مرد كه اين سخن را از امام شنيد، قبول كرد.

    حضرت آن مبلغ را ميان فقرا و نيازمندان از فرزندان امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام تقسيم كردند و مرد جبلى به وطن خود بازگشت.

    چون مدتى گذشت ، آن مرد مريض شد و بستگان خود را احضار نموده ، گفت :

    - من مى دانم آنچه امام صادق عليه السلام فرمود، حقيقت دارد. خواهش مى كنم اين نوشته را با من دفن كنيد!

    پس از مدت كوتاهى از دنيا رفت و بنابر وصيتش آن نوشته را با او دفن كردند. روز ديگر كه آمدند، ديدند مكتوبى با خط سبز روى قبر اوست كه در آن نوشته شده : ((به خدا سوگند! جعفر بن محمد به آنچه وعده داده بود وفا نمود!))(51)

    51- بحارالانوار، ج 47، ص 134

    موضوعات: داستانهاى بحارالانوار  لینک ثابت



     [ 11:21:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      اگر پيش از ملاقات قائم (عج ) بميرم !   ...

    عبدالحميد واسطى نقل مى كند، به امام محمد باقر عليه السلام عرض ‍ كردم :

    به خدا قسم دكان هاى خود را به انتظار ظهور امام زمان (عج ) رها كرديم ، تا جايى كه اكنون چيزى نمانده از فقر و بيچارگى ، دست گدايى پيش مردم دراز كنيم !

    فرمود:

    - اين عبدالحميد! آيا گمان مى كنى اگر كسى خود را وقف راه خدا كند، خداوند راه روزى را به روى او نمى گشايد؟ والله ! خداوند در رحمت خود را به روى او خواهد گشود.

    رحمت خدا بر كسى كه خود را در اختيار ما گذاشته و ما را و امر ما را زنده نگه مى دارد.

    عرض كردم :

    - اگر من پيش از آنكه به ملاقات قائم شما مشرف گردم ، بميرم ، چگونه خواهم بود؟

    فرمود:

    - هر كدام از شما كه مى گويد:

    اگر قائم آل محمد (عج ) را ببينم به يارى او بر مى خيزم ، مانند كسى است كه در ركاب او شمشير بزند و كسى كه در ركاب وى شهيد گردد، مثل اين است كه دوبار شهيد شده است .

    (در روايت ديگرى نقل شده :

    مثل كسى است كه در ركاب او شمشير زند؛ بلكه مثل كسى است كه با وى شهيد شود.)(50)

    50- بحار، ج 52، ص 126

    موضوعات: داستانهاى بحارالانوار  لینک ثابت



     [ 11:21:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      سفارش هايى از امام باقر عليه السلام   ...

    جابر جعفى نقل مى كند:

    بعد از خاتمه اعمال حج ، با جمعى به خدمت امام محمد باقر عليه السلام رسيديم . هنگامى كه خواستيم با حضرت وداع كنيم ، عرض ‍ كرديم توصيه اى بفرمايند!

    اظهار داشتند:

    - اقوياى شما به ضعفا كمك كنند!

    اغنيا از فقرا دلجويى نمايند!

    هر يك از شما خير خواه برادر دينى اش باشد. و آنچه براى خود مى خواهد براى او نيز بخواهد!

    اسرار ما را از نااهلان مخفى داريد، و مردم را بر ما مسلط نكنيد!

    به گفته هاى ما و آنچه از ما به شما مى رسانند توجه كنيد؛ اگر ديديد موافق قرآن است ، آن را بپذيريد و چنانچه آن را موافق قرآن نيافتيد، بر زمين بياندازيد!

    اگر مطلبى بر شما مشتبه شد، درباره آن تصميمى نگيريد و آن را به ما عرضه داريد تا آن طور كه لازم است براى شما تشريح كنيم .

    اگر شما چنين بوديد كه توصيه شد و از اين حدود تجاوز نكرديد و پيش ‍ از زمان قائم ما كسى از شما بميرد، شهيد از دنيا رفته است . هر كس قائم ما را درك كند و در ركاب او كشته شود، ثواب دو شهيد دارد و هر كس در ركاب او يكى از دشمنان ما را به قتل برساند، ثواب بيست شهيد خواهد داشت .(49)

    49- بحار، ج 2، ص 236

    موضوعات: داستانهاى بحارالانوار  لینک ثابت



     [ 11:21:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      حرمت شوخى با زن نامحرم !   ...

    ابوبصير رحمة الله مى گويد:

    در كوفه بودم ، به يكى از بانوان درس قرائت قرآن مى آموختم . روزى در يك موردى با او شوخى كردم !

    مدت ها گذشت تا اينكه در مدينه به حضور امام باقر عليه السلام رسيدم . آن حضرت مرا مورد سرزنش قرار داد و فرمود:

    - كسى كه در حال خلوت گناه كند، خداوند نظر لطفش را از او برمى گرداند، اين چه سخنى بود كه به آن زن گفتى ؟

    از شدت شرم ، سرم را پايين انداخته و توبه نمودم . امام باقر عليه السلام فرمود:

    - مراقب باش كه تكرار نكنى .(48)

    48- بحار، ج 46، ص 247

    موضوعات: داستانهاى بحارالانوار  لینک ثابت



     [ 11:21:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      توشه بر دوش به سوى آخرت !   ...

    زهرى مى گويد:

    در شبى تاريك و سرد، على بن حسين عليه السلام را ديدم كه مقدارى آذوقه به دوش گرفته ، مى رود. عرض كردم :

    - يابن رسول الله ! اين چيست ، به كجا مى بريد؟

    حضرت فرمودند:

    - زهرى ! من مسافرم . اين توشه سفر من است . مى برم در جاى محفوظى بگذارم (تا هنگام مسافرت دست خالى و بى توشه نباشم !)

    گفتم :

    - يابن رسول الله ! اين غلام من است ، اجازه بفرما اين بار را به دوش ‍ بگيرد و هر جا مى خواهى ببرد.

    فرمودند:

    - تو را به خدا بگذار من خودم بار خود را ببرم ، تو راه خود را بگير و برو با من كارى نداشته باش !

    زهرى بعد از چند روز حضرت را ديد، عرض كرد:

    - يابن رسول الله ! من از آن سفرى كه آن شب درباره اش سخن مى گفتى ، اثرى نديدم !

    فرمود:

    - سفر آخرت را مى گفتم و سفر مرگ نظرم بود كه براى آن آماده مى شدم !

    سپس آن حضرت هدف خود را از بردن آن توشه در شب به خانه هاى نيازمندان توضيح داد و فرمود:

    - آمادگى براى مرگ با دورى جستن از حرام و خيرات دادن به دست مى آيد.(47)

    47- بحار، ج 46، ص 65

    موضوعات: داستانهاى بحارالانوار  لینک ثابت



     [ 11:21:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...



      خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

     
     
    این وبلاگ بمنظور معرفی شاخه ای از ابعاد وجودی امام حسن مجتبی (ع) به فعالیت مشغول شده است.
     
     
    مداحی های محرم