خيانت دوستان كوفى در ماجراى امام حسين ، براى وى گام موفقيت آميزى بود در راه رسيدن به آن شكوه و موفقيت درخشان تاريخى ولى خيانت همين جمع ، در ماجراى امام حسن - در مسكن و مدائن - ضربت مهلكى بود كه صفوف او را متلاشى ساخته و حالت آمادگى براى جهاد را از وى گرفت.

توضيح آنكه : حادثه ى بيعت شكنى كوفيان نسبت به حسين عليه السلام پيش از آن بود كه وى آماده ى جنگ شده باشد و به همين دليل بود كه سپاه كوچك ولى يكپارچه ى وى در آن هنگام كه براى نبرد آماده شد از شائبه ى هر گمانى كه موجب دغدغه باشد بر كنار و به سپاهيان فداكار امامى كه داراى هدف ها و ايده آل هاى بزرگ است كاملا شبيه بود .

در حاليكه در ماجراى امام حسن عامل اصلى نوميدى آنحضرت از پيروزى نظامى ، همان سپاهى بود كه دو سوم نفراتش از ميدان گريخته و بازيچه ى دسيسه هاى معاويه گشته و جبهه ى امام حسن را در دستخوش هرج و مرج و آشوب و عصيان ساخته بودند .

از اينجا ميتوان كاملا پذيرفت كه ياران و دوستانى كه با امام حسن بيعت كرده و همچون سپاهيانى مجاهد در اردوگاه وى حضور يافتند و سپس بيعت را شكسته و بسوى دشمن گريخته و يا بر امام خود شوريدند ، از آن كسانيكه بيعت برادرش امام حسين را پيش از روبرو شدن با آن حضرت شكستند ، بدتر و خطرناكتر بوده اند .

بنابرين ، حسين پس از آنكه حوادث كوفه ياران او را در بوته ى آزمايش افكنده و نيك و بد آنان را از يكديگر جدا و ممتاز ساخته بود ، سپاهى فراهم آورد كه - با همه كوچكى - از لحاظ اخلاص و فداكارى ممتازترين سپاهى بود كه تاريخ بياد دارد .

ولى حسن حتى در ميان شيعيان با اخلاص خود نيز نميتوانست ياورانى كه از هر جهت مورد اطمينان وى باشند فراهم آورد چه - همانطور كه در فصول قبل بيان شد - آشفتگى و هرج و مرج چندان در اردوگاه وى همه گير شده بود كه اساسا امكان ادامه ى كار وجود نداشت .

و چه تفاوتى از اين بالاتر ، ميان وضع دوستان و ياوران آن دو برادر ؟

وضع خاص هر يك از لحاظ دشمن :

دشمن امام حسن ، معاويه بود و دشمن امام حسين ، يزيد و براى روشن شدن تفاوت ميان اين پدر و پسر ، شهادت تاريخ كه پسر را ( كودنى احمق) و پدر را ( هشيارى تيزبين) - و بگمان بعضى : نابغه ای در تيز هوشى - معرفى كرده بسنده است .

خصومت اين دو دشمن با حسن و حسين ، مربوط به شرائط و اوضاع همزمان ، نبود اين دنباله ى خصومت فيما بين بنى هاشم و بنى اميه بود كه ساليان درازى از عمر آن ميگذشت .

در تمام اين مدت ، حتى يكروز هم نبود كه بنى اميه هموزن و همطر از بنى هاشم باشد ، وضع وى در برابر بنى هاشم ، وضع دشمن حقيرى بود كه از رقيبى نيرومند واهمه داشته و با وى خصومتى بى امان ميورزد و همين امر موجب شد كه نام امويان در برابر نام بنى هاشم ، ابتدا بر سر زبان مردم و سپس بر قلم مورخان و واقعه نگاران جارى گردد وگرنه چگونه ميتوان طغيان هوس را با فضيلت ايده آل و پليدترين نسب ها را با آنانكه گواه پاكدامنى شان قرآن است در يك رديف آورد و چگونه رواست كه آن مجسمه هاى شهوت و قدرت پرستى وانحصار طلبى و گناه را با مردمى كه مظهر ملكات عقلى و اخلاق برتر و عنصر پاك اند ، معلمانى كه فكر انسانى را در سطحهاى عالى فرهنگ و معرفت مستقر ساخته و بر ذخائر و فرآورده هاى استعداد انسانى ، ثروت هنگفت و پايان ناپذير افزودند ، يعنى با بنى هاشم آن پيام آوران نور و روشنگران جهان ، مقايسه كنيم ؟

آنها كجا و اينها كجا ؟

حدسى كه امام حسن در مورد فرجام كار خود با دشمن تاريخى اش معاوية بن ابى سفيان بن حرب ميزد و دور نمای كه از وضع آينده ى خود در صورت درگيرى با معاويه ، مشاهده ميكرد ، كاملا معقول و به واقع نزديك بود بگمان قوى دنباله ى اين جنگ به بزرگترين فاجعه و قاطعترين ضربت نسبت به اسلام كشيده مى شد و بالاخره عواقب آن با نابودى آخرين فردى كه دل در گرو طرز فكر اصيل اسلام و مكتب علوى داشت ، خاتمه مى يافت و ميدانيم كه معاويه - آن دشمن نمايان على و مكتب علوى - در اجراء اينگونه نقشه ها و در تصفيه ى حسابهاى قديمى و تاريخى داراى استعدادى عجيب بود .

موضوعات: کتاب صلح امام حسن (ع)  لینک ثابت



[جمعه 1395-03-28] [ 05:52:00 ب.ظ ]