درس ششم: امامت در سنّت پيامبر(صلى الله عليه وآله)

 

به هنگام مطالعه كتب احاديث اسلامى مخصوصاً منابع برادران اهل سنت انسان به انبوهى از احاديث پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) برخورد مى كند كه به روشنى مقام امامت و خلافت على(عليه السلام) را اثبات مى كند.

انسان غرق تعجّب مى شود كه با اين همه احاديث در اين مسئله ديگر جاى ترديد باقى نمى ماند، تا چه رسد به اين كه گروهى بخواهند راهى غير از راه اهل بيت را برگزينند.

اين احاديث كه بعضى صدها سند دارد (مانند حديث غدير) و بعضى ده ها سند، و در ده ها كتاب معروف اسلامى نقل شده، آنچنان روشن است كه اگر گفتوگوهاى اين و آن را ناديده بگيريم و تقاليد را كنار بگذاريم مسئله چنان براى ما روشن خواهد بود كه نيازى به دليل ديگر نمى بينيم.

به عنوان نمونه چند حديث معروف از انبوه اين احاديث را در اين جا يادآور مى شويم، و براى آنها كه مايلند مطالعات بيشترى در اين زمينه

داشته باشند منابعى را معرفى مى كنيم تا به آن مراجعه نمايند.(1)

* * *

 

1- حديث غدير

بسيارى از مورّخان اسلامى نوشته اند كه پيغمبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله)در آخرين سال عمرش مراسم حج را بجا آورد، و پس از انجام آن با انبوه عظيمى از ياران قديم و جديد و مسلمانان شيفته اى كه از تمام نقاط حجاز براى انجام اين مراسم به او پيوسته بودند به هنگام بازگشت از مكّه به سرزمين «جحفه» در ميان مكّه و مدينه، و سپس به بيابان خشك و سوزان «غدير خم» كه در حقيقت چهارراهى بود كه مردم حجاز را از هم جدا مى كرد، رسيدند.

پيش از آن كه مسلمانانى كه به نقاط مختلف حجاز مى رفتند از هم جدا شوند پيامبر دستور توقف به همراهان داد، آنها كه در پيشاپيش قافله در حركت بودند به بازگشت دعوت شدند، و عقب افتادگان نيز به قافله رسيدند، هوا بسيار داغ و سوزان بود، و سايبانى در صحرا به چشم نمى خورد، مسلمانان نماز ظهر را با پيامبر(صلى الله عليه وآله) ادا كردند، هنگامى كه تصميم داشتند به خيمه هاى خود پناه برند، پيامبر به آنها اطّلاع داد، همه بايد براى شنيدن يك پيام تازه و مهم الهى كه در ضمن خطبه مفصلى بيان مى شد آماده شوند.

منبرى از جهاز شتران ترتيب داده شد و پيامبر(صلى الله عليه وآله) بر فراز آن قرار گرفت، و بعد از حمد و ثناى الهى مردم را مخاطب ساخته چنين فرمود:

من به زودى دعوت خدا را اجابت كرده از ميان شما مى روم، من مسئولم، شما هم مسئوليد شما درباره من چگونه شهادت مى دهيد؟

مردم صدا بلند كردند و گفتند: «نشهد انك قد بلغت و نصحت و جهدت فجزاك الله خيراً; «ما گواهى مى دهيم تو وظيفه رسالت را ابلاغ كردى، و شرط خيرخواهى را انجام دادى، و نهايت تلاش را در راه هدايت ما نمودى، خدا تو را جزاى خير دهد».

پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: «آيا شما گواهى به يگانگى خدا و رسالت من و حقانيّت روز رستاخيز و برانگيخته شدن مردگان در آن روز مى دهيد؟ همه گفتند: آرى گواهى مى دهيم، فرمود: خداوندا گواه باش…».

بار ديگر فرمود: «اى مردم! آيا صداى مرا مى شنويد؟ گفتند: آرى، و به دنبال آن سكوت سراسر بيابان را فرا گرفت، و جز صداى زمزمه باد چيزى شنيده نمى شد، پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: اكنون بگوييد با اين دو چيز گرانمايه و گرانقدر كه در ميان شما به يادگار مى گذارم چه خواهيد كرد؟

كسى از ميان جمعيّت صدا زد كدام دو چيز گرانمايه يا رسول الله؟

پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: «اول «ثقل اكبر»، «كتابِ خدا قرآن» است، دست از دامن آن برنداريد تا گمراه نشويد، دومين يادگار گران قدر من خاندان منند، و خداوند لطيف خبير به من خبر داده كه اين دو هرگز از من جدا نشوند تا در بهشت به من بپيوندند، از اين دو پيشى نگيريد كه هلاك مى شويد و عقب نيفتيد كه باز هلاك خواهيد شد!».

ناگهان پيامبر(صلى الله عليه وآله) به اطراف خود نگاه كرد، كسى را جستوجو مى نمود، و همين كه چشمش به على(عليه السلام) افتاد، خم شد و دست او را گرفت و بلند كرد آنچنان كه سفيدى زير بغل هر دو نمايان شد و همه مردم او را ديدند و شناختند.

در اين جا صداى پيامبر رساتر و بلندتر شد و فرمود: «ايها الناس! من اولى الناس بالمؤمنين من انفسهم؟; چه كسى از همه مردم نسبت به مؤمنين از خود آنها سزاوارتر است؟»

گفتند: خدا و پيامبر داناترند.

پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: «خدا مولا و رهبر من است، و من مولا و رهبر مؤمنانم و نسبت به آنها از خودشان سزاوارترم»، سپس افزود:«فمن كنت مولاه فعلى مولاه; هر كس من مولا و رهبر او هستم على مولا و رهبر اوست».

اين سخن را سه بار تكرار كرد، و به گفته بعضى از راويان حديث چهار بار، سپس سر به آسمان بلند كرد و گفت: «اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، و احب من احبه، و ابغض من ابغضه، و انصر من نصره، و اخذل من خذله، و ادر الحق معه حيث دار!;

خداوندا دوستان او را دوست دار، و دشمنانش را دشمن دار، محبوب دار آن كس كه او را محبوب دارد، و مبغوض دار آن كس كه كينه او به دل گيرد، يارانش را يارى كن، و ترك كنندگان ياريش را محروم ساز، حق را همراه او بدار، و او را همراه حق».

سپس فرمود: «همه حاضران به غائبان اين خبر را برسانند».

هنوز صفوف جمعيّت از هم متفرّق نشده بود كه جبرئيل، امينِ وحى خدا را نازل گشت و اين آيه را بر پيامبر فروخواند (اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى…);

«امروز آيين شما را كامل و نعمت خود را بر شما تمام نمودم»!

در اين هنگام پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: «الله اكبر، الله اكبر، على اكمال الدين و اتمام النعمة و رضى الرب برسالتى و الولاية لعلى من بعدى; خدا را تكبير مى گويم، خدا را تكبير مى گويم، بر اين كه آيين خود را كامل و نعمت خويش را بر ما تمام كرد، و رضايت خود را به رسالت من، و ولايت على پس از من، اعلام داشت».

در اين هنگام شور و غوغايى در ميان مردم افتاد، و همگان على(عليه السلام)را به اين مقام تبريك گفتند از جمله ابوبكر و عمر اين جمله را در حضور جمعيّت به على(عليه السلام)گفتند: «بخ بخ لك يابن ابيطالب اصبحت و امسيت مولاى و مولا كل مؤمن و مؤمنة; آفرين بر تو، آفرين بر تو، اى فرزند ابوطالب تو مولا و رهبر من و تمام مردان و زنان با ايمان شدى…»!

* * *

 

حديث فوق را با عبارات مختلف گاهى مفصّل و گاهى بسيار فشرده و كوتاه، گروه عظيمى از علماء و دانشمندان اسلام در كتب خود آورده اند، و اين حديث از احاديث متواترى است كه احدى نمى تواند در صدور آن از پيامبر(صلى الله عليه وآله) ترديد داشته باشد، تا آن جا كه نويسنده محقّق «علاّمه امينى» در كتاب معروف الغدير اين حديث را از صد و ده نفر از صحابه و

ياران پيامبر(صلى الله عليه وآله) و از سيصد و شصت دانشمند و كتاب معروف اسلامى، نقل كرده است، و در غالب كتب تفسير و تاريخ و حديث برادران اهل سنّت آمده است، حتّى گروه عظيمى از علماى اسلام كتاب مستقل درباره خصوص اين حديث نگاشته اند، از جمله مرحوم علاّمه امينى كه خود كتاب مستقل بسيار پرمايه و كم نظيرى در اين باره نوشته، نام بيست و شش تن از علماى اسلام را كه درباره حديث غدير «كتاب جداگانه» نوشته اند نام برده است.

* * *

 

جمعى از كسانى كه سند حديث را غير قابل انكار ديده اند سعى داشته اند در دلالت آن در مسئله امامت و خلافت ترديد كنند، و مولا را در اينجا تنها به معنى «دوست» تفسير كنند، در حالى كه دقّت در مضمون حديث، و شرايط زمانى و مكانى آن و قرائن ديگر به خوبى گواهى مى دهد كه هدف از آن چيزى جز مسئله امامت و ولايت به معنى رهبرى همه جانبه خلق نبوده است:

الف - آيه تبليغ كه در بحث گذشته آورديم و قبل از اين ماجرا نازل شده، با آن لحن تند و داغ و قرائنى كه در آن بود به خوبى گواهى مى دهد كه سخن از دوستى و صداقت معمولى نبوده، چرا كه اين امر جاى نگرانى نبود و اين همه اهميّت و تأكيد لازم نداشت، همچنين آيه «اكمال دين» كه بعد از آن نازل شده گواه بر اين است كه مسئله فوق العاده مهمّى همچون مسئله رهبرى و جانشينى پيامبر(صلى الله عليه وآله) مطرح بوده است.

 

 

ب - طرز پياده شدن حديث با آن همه مقدّمات در آن بيابان سوزان با آن خطبه مفصّل و با اقرار گرفتن از مردم و در آن شرايط حسّاس زمانى و مكانى همه دليل بر مدّعاى ماست.

ج - تبريك هايى كه از ناحيه گروه ها و اشخاص مختلف به على(عليه السلام)گفته شد و نيز اشعارى كه شعرا در همان روز و بعد از آن سرودند، همه بيانگر اين واقعيت است كه سخن از نصب على(عليه السلام) به مقام والاى امامت و ولايت بوده و نه چيز ديگر.

* * *

 

 

فكر كنيد و پاسخ دهيد

  1- داستان غدير را شرح دهيد.

2- حديث غدير با چند سند از پيامبر(صلى الله عليه وآله) و در چند كتاب معروف اسلامى نقل شده؟

3- چرا «مولا» در حديث غدير به معنى رهبر و امام است نه به معنى دوست؟

4- پيامبر(صلى الله عليه وآله) چه دعايى بعد از ماجراى غدير در حق على(عليه السلام)فرمود؟

5- «غدير» و «جحفه» كجاست؟

موضوعات: 50 درس خدا شناسی  لینک ثابت



[شنبه 1395-01-21] [ 10:16:00 ب.ظ ]