حُسنِ حَسَن
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   
فروردین 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31



این وبلاگ بمنظور معرفی شاخه ای از ابعاد وجودی امام حسن مجتبی (ع) به فعالیت مشغول شده است.




آمار

  • امروز: 838
  • دیروز: 157
  • 7 روز قبل: 2809
  • 1 ماه قبل: 5556
  • کل بازدیدها: 2379480





  • رتبه







    کاربران آنلاین

  • دهقان
  • زفاک
  • آفتاب
  • امیرِعباس(حسین علیه السلام)
  • خانوم آقای میم...♡


  •   على (ع ) در اوج عطوفت و بزرگوارى   ...

    اميرالمؤ منين على عليه السلام پس از آن كه به دست ابن ملجم ضربت خورد، از شدت زخم بى حال شده بود.

    وقتى كه به حال آمد، امام حسن در ظرفى ، شير به حضرت داد. امام كمى از شير خورد بقيه را به حسن داد و فرمود:

    اين شير را به اسيرتان (ابن ملجم ) بدهيد!

    سپس فرمود:

    فرزندم ! به آن حقى كه در گردن تو دارم ، بهترين خوردنيها و نوشيدنى ها را به او بدهيد و تا هنگام مرگم با ايشان مدارا كنيد و از آنچه مى خوريد به او بخورانيد و از آنچه مى نوشيد به ايشان بنوشانيد تا نزد شما گرامى شود!(20)

    20- بحار: ج 42، ص 289.

    موضوعات: داستانهاى بحارالانوار  لینک ثابت



    [سه شنبه 1395-06-30] [ 11:26:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      چاره فراق   ...

    مردى از انصار خدمت پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله آمد و عرض كرد: يا رسول الله ! من طاقت فراق شما را ندارم . هنگامى كه به خانه مى روم به ياد شما مى افتم ، از روى محبت و علاقه اى كه به شما دارم ، دست از كار و زندگى برداشته ، به ديدارتان مى آيم ، تا شما را از نزديك ببينم ، آن گاه به ياد روز قيامت مى افتم كه شما وارد بهشت مى شويد در والاترين جايگاه آن قرار مى گيريد و من آن روز از جدايى شما اى رسول خدا چه كنم ؟

    بعد از صحبت هاى مرد انصارى ، اين آيه شريفه نازل شد:

    آنان كه از خدا و رسولش اطاعت كنند، در زمره كسانى هستند كه خدا برايشان نعمتها عنايت كرده : از پيغمبران ، راستگويان ، صادقان ، شهيدان و صالحان و اينان خوب رفيقانى هستند.(18)

    رسول خدا صلى الله عليه و آله آن مرد را خواست و اين آيه را برايش خواند و اين مژده را به او داد كه پيروان راستين پيامبر صلى الله عليه و آله در بهشت ، كنار آن حضرت خواهند بود.(19)

    18- سوره نساء: آيه 69.

    19- بحار: ج 17، ص 14.

    موضوعات: داستانهاى بحارالانوار  لینک ثابت



     [ 11:26:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      پرهيز از غضب   ...

    مردى خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد و عرض كرد:

    يا رسول الله ! مرا چيزى بياموز كه باعث سعادت و خوشبختى من باشد.

    حضرت فرمود:

    برو و غضب نكن و عصبانى مباش !

    مرد گفت :

    همين نصيحت برايم كافى است .

    سپس نزد خانواده و قبيله اش بازگشت . ديد پس از او حادثه ناگوارى رخ داده است ، قبيله او با قبيله ديگر اختلاف پيدا كرده ، مقدمه جنگ ميان آن دو آماده است و كار به جايى رسيده كه هر دو قبيله در برابر يكديگر صف آرايى كرده ، اسلحه به دست گرفته اند و آماده يك جنگ خونين هستند. در اين حال ، مرد برانگيخته شد و بى درنگ لباس جنگى پوشيد و در صف بستگان خود قرار گرفت .

    ناگاه ! اندرز پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم كه فرموده بود ((غضب نكن )) به خاطرش آمد. فورى سلاح جنگ را بر زمين گذاشت و به سوى قبيله اى كه با خويشان او آماده به جنگ بودند، شتافت و به آنان گفت :

    مردم ! هرگونه (ضرر و زيان ) مثل زخم و قتل … از جانب ما به شما وارد شده و علامت ندارد (ضارب و قاتلى معلوم نيست ) به عهده من است و من آن را به طور كامل از مال خود مى پردازم و هرگونه زخم و قتل كه ضارب و قاتلش ‍ معلوم است از آنها بگيريد.

    بزرگان قبيله پيشنهاد عاقلانه او را شنيدند، دلشان نرم شده و شعله غضبشان فرو نشست و از او تشكر كردند و گفتند:

    ما هيچ گونه نيازى به اين چيزها نداريم و خودمان به پرداخت جريمه و عفو و گذشت سزاوار هستيم .

    بدين گونه با ترك غضب هر دو قبيله با يكديگر صلح و آشتى كرده ، آتش ‍ كينه و عدوات در ميانشان خاموش گرديد.(17)

    17- بحار: ج 73، ص 277.

    موضوعات: داستانهاى بحارالانوار  لینک ثابت



     [ 11:26:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      حدود همسايه   ...

    مردى از انصار خدمت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد و عرض كرد:

    من خانه اى در فلان محل خريده ام و نزديكترين همسايه ام آدمى است كه اميد خيرى از او ندارم و از شرش نيز خاطر جمع نيستم .

    رسول خدا صلى الله عليه و آله به على عليه السلام ، سلمان ، اباذر و (راوى مى گويد: چهارمى شايد مقداد باشد) دستور فرمود كه با صداى بلند در مسجد فرياد زنند كه هركس همسايه اش از آزار او آسوده نباشد، ايمان ندارد، آنان نيز در مسجد سه بار فرمايش حضرت را با صداى بلند به مردم اعلان كردند. سپس حضرت با دست اشاره كرد و فرمود:

    چهل خانه از چپ و راست و جلو و عقب همسايه محسوب مى شود.(16)

    16- بحار: ج 74، ص 152.

    موضوعات: داستانهاى بحارالانوار  لینک ثابت



     [ 11:26:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      محبوب ترين اسمها   ...

    جابر انصارى مى گويد:

    به پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله وسلم عرض كردم :

    در شاءن على بن ابى طالب عليه السلام چه مى فرماييد؟

    فرمود:

    او جان من است !

    عرض كردم :

    در شاءن حسن و حسين عليه السلام چه مى فرماييد؟

    حضرت پاسخ داد: آن دو، روح منند و فاطمه ، مادر ايشان ، دختر من است . هر كه او را غمگين كند مرا غمگين كرده است و هر كه او را شاد كند، مرا شاد گردانيده است و خدا را گواه مى گيرم ، من در جنگم با هر كس كه با ايشان در جنگ است و در صلحم با هر كس كه با ايشان در صلح است .

    اى جابر! هرگاه خواستى دعا كنى و مستجاب گردد، خدا را به اسمهاى ايشان بخوان ، زيرا كه اسمهاى آنان نزد خداوند محبوب ترين اسمها است .(15)

    15- بحار: ج 94، ص 21.

    موضوعات: داستانهاى بحارالانوار  لینک ثابت



     [ 11:26:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      درس محكم كارى   ...

    وقتى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله پيكر فرزندش ، ابراهيم ، را به خاك سپرد چشمانش پر از اشك شد و فرمود:

    دل غمگين است و چشم اشك مى ريزد، ولى سخنى كه سبب خشم خدا شود نمى گويم .

    آنگاه فرمود: ابراهيم ! ما، در مرگ تو غمگينيم .

    سپس حضرت گوشه قبر را ديد كه به طور كامل درست نشده ، با دست مباركش آن را صاف كرد، پس از آن فرمود:

    هرگاه يكى از شما كارى را انجام داد، حتما آن را محكم و استوار انجام دهد.(14)

    14- بحار: ج 22، ص 157.

    موضوعات: داستانهاى بحارالانوار  لینک ثابت



     [ 11:26:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      مبارزه با خرافات   ...

    هنگامى كه ابراهيم پسر رسول خدا صلى الله عليه و آله چشم از جهان فرو بست . در همان روز خورشيد گرفت .

    عده اى گفتند:

    خورشيد نيز به خاطر مرگ ابراهيم غمگين است (و اين علامت عظمت رسول خداست ).

    پيامبر صلى الله عليه و آله فورا پيش از دفن جنازه ابراهيم ، مردم را به مسجد دعوت كرد و بالاى منبر رفت و فرمود:

    اى مرم ! خورشيد و ماه دو نشانه از نشانه هاى خداست و به دستور او در سير و حركتند و به فرمان خدا مطيع مى باشند، هرگز به خاطر مرگ و زندگى كسى گرفته نمى شوند! هرگاه خورشيد و ماه گرفت ، نماز آيات بخوانيد!

    سپس از منبر پايين آمدند و نماز آيات را با جماعت خواندند آنگاه به على عليه السلام فرمود:

    پيكر فرزندم ابراهيم را براى دفن آماده كن !

    على عليه السلام جنازه ابراهيم را غسل داد و كفن كرد پس از آن مردم دفنش ‍ كردند.(13)

    13- بحار: ج 22، ص 155.

    موضوعات: داستانهاى بحارالانوار  لینک ثابت



     [ 11:26:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      در بستر بيمارى   ...

    يكى از مسلمانان در بستر بيمارى افتاده بود. پيغمبر خدا با گروهى از اصحاب خود بر بالين او حاضر شدند. وى در حال بى هوشى بود.

    رسول خدا فرمود:

    اى فرشته مرگ اين شخص را آزاد بگذار تا از او سؤ ال كنم .

    ناگاه مرد به هوش آمد .

    پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم فرمود:

    چه مى بينى ؟

    مرد گفت :

    سفيدى بسيار و سياهى بسيار مى بينم .

    - كدام يك از آن دو، به تو نزديكتر هستند؟

    - سياه به من نزديكتر است .

    حضرت فرمود؛ بگو:

    الهم اغفر لى الكثير من معاصيك و اقبل منى اليسير من طاعتك

    خدايا گناهان بسيارم را ببخش و طاعت اندكم را بپذير!

    مرد اين دعا را خواند و بى هوش شد.

    پيغمبر دوباره به فرشته فرمود:

    ساعتى بر او آسان بگير! تا از او پرسش كنم .

    در اين وقت مرد به هوش آمد.

    پيغمبر صلى الله عليه و آله وسلم فرمود:

    چه مى بينى ؟

    مرد: سياه بسيار و سفيد بسيار مى بينم .

    - كدام يك از آنها به تو نزديكتر است ؟

    - سفيد نزديكتر است .

    پيامبر صلى الله عليه و آله به حاضران فرمود:

    خداوند اين رفيق شما را بخشيد.

    امام صادق عليه السلام پس از نقل اين داستان مى فرمايد:

    وقتى به بالين فردى كه در حال جان دادن است رفتيد، اين دعا (دعاى ذكر شده ) را به او بگوييد و تلقين كنيد.(12)

    12- بحار: ج 6، ص 197.

    موضوعات: داستانهاى بحارالانوار  لینک ثابت



     [ 11:26:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      نه ضرر كردن و نه ضرر رساندن   ...

    سمرة پسر جندب درخت خرمايى در باغ مردى از انصار داشت . او گاهى به درخت خود سر مى زد، بدون اجازه و اعلام اين كار را انجام مى داد. و ضمنا چشم چرانى هم مى كرد!

    روزى مرد انصار گفت :

    سمره ! تو مرتب ، ناگهانى وارد منزل مى شوى كه خوشايند ما نيست هرگاه قصد ورود داشتيد، اجازه بگيريد و بدون اعلام وارد نشويد.

    سمره حرف او را نپذيرفت و گفت :

    راه از آن من است و حق دارم بدون اجازه وارد شوم !

    ناچار مرد انصارى به رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم شكايت كرد و گفت :

    اين مرد بدون اطلاع داخل مى شود و خانواده ام از چشم چرانى محفوظ نيستند بفرماييد بدون اعلام وارد نشود.

    حضرت دستور داد سمره را آوردند و به او فرمود:

    فلانى از تو شكايت دارد و مى گويد: تو بدون اطلاع از خانه او عبور مى كنى و قهرا خانواده او نمى توانند به خوبى خود را از نامحرم حفظ كنند. بعد از اين اجازه بگير و بدون اطلاع وارد نشو!

    سمره فرمايش پيغمبر را نيز قبول نكرد.

    پيامبر فرمود:

    - پس درخت را بفروش !

    سمره حاضر نشد. حضرت قيمت را به چند برابر بالا برد، باز هم راضى نشد. همين طور قيمت را بالا مى برد سمره حاضر نمى شد!! تا اين كه فرمود:

    اگر از اين درخت دست بردارى درختى به تو داده مى شود.

    سمره باز هم تسليم نشد و اصرار داشت كه نه از درخت خودم دست بر مى دارم و نه حاضرم هنگام ورود به باغ اجازه بگيرم .

    در اين وقت پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود:

    تو آدم زيان رسان و سختگيرى هستى و در دين اسلام نه زيان ديدن مورد قبول است و نه زيان رساندن . سپس رو كرد به مرد انصارى فرمود:

    برو درخت خرما را بكن و جلوى سمره بينداز! آنان رفتند و اين كار را كردند در اين موقع ، حضرت به سمره فرمود:

    - حالا برو درختت را، هر كجا خواستى بكار.(11)

    11- بحار: ج 22، ص 135.

    موضوعات: داستانهاى بحارالانوار  لینک ثابت



     [ 11:26:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      عاقبت انديشى   ...

    مردى خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله رسيد و عرض كرد:

    به من نصيحتى بفرما؟

    رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود:

    اگر بگويم عمل مى كنى ؟

    مرد گفت : آرى !

    حضرت دو بار ديگر اين سؤ ال را تكرار كرد و در هر بار مرد جواب داد: بلى !

    پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله وسلم پس از آن كه از او قول محكمى گرفت و او را به اهميت مطلب متوجه ساخت ، فرمود:

    - به تو سفارش مى كنم :

    - هرگاه خواستى كارى انجام دهى ، عاقبت و سرانجام آن را در نظر بگير انديشه كن ! اگر سرانجامش هدايت و نجات است پس انجام بده وگرنه از آن بپرهيز! و آن را انجام مده !

    يعنى اگر رضاى خدا در آن كار باشد، بجاى آور و اگر رضاى خدا نباشد رهايش كن !(10)

    10- بحار: ج 94، ص 70.

    موضوعات: داستانهاى بحارالانوار  لینک ثابت



     [ 11:26:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...



      خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

     
     
    این وبلاگ بمنظور معرفی شاخه ای از ابعاد وجودی امام حسن مجتبی (ع) به فعالیت مشغول شده است.