حُسنِ حَسَن
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   
فروردین 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31



این وبلاگ بمنظور معرفی شاخه ای از ابعاد وجودی امام حسن مجتبی (ع) به فعالیت مشغول شده است.




آمار

  • امروز: 192
  • دیروز: 438
  • 7 روز قبل: 1510
  • 1 ماه قبل: 9938
  • کل بازدیدها: 2386320





  • رتبه







    کاربران آنلاین

  • دهقان
  • زفاک
  • سعید رضایی
  • نویسنده محمدی


  •   خداشناسى   ...

     

    درس اوّل: خدا جويى

     

    چرا براى شناسايى آفريدگار جهان فكر و مطالعه مى كنيم؟

    1- عشق به آگاهى و آشنايى به جهان هستى، در درون جان همه ما است.

    همه ما به راستى مى خواهيم بدانيم:

    اين آسمان بلندپايه، با اختران زيبايش

    اين زمين گسترده با مناظر دل فريبش

    اين موجودات رنگارنگ، پرندگان زيبا، ماهيان گوناگون، درياها و كوه ها، شكوفه ها و گل ها، انواع درختان سر به آسمان كشيده و… خود به خود به وجود آمده اند، يا اين نقش هاى عجيب به دست نقاشى ماهر و توانا و چيره دست، كشيده شده است؟…

    از اين گذشته، نخستين سؤالاتى كه در زندگى براى همه ما پيدا مى شود; اين است كه:

    از كجا آمده ايم؟ در كجا هستيم؟ و به كجا مى رويم؟

    و ما اگر پاسخ هاى اين پرسش هاى سه گانه را بدانيم; چقدر خوشبخت

    [ 14 ]

    خواهيم بود؟ يعنى بدانيم آغاز زندگى ما از كجا شروع شده و سرانجام به كجا خواهيم رفت؟ و اكنون چه وظيفه اى داريم؟

    روح جستوجوگرِ ما به ما مى گويد: بايد آرام ننشينى تا پاسخ اين سؤالات را پيدا كنى.

    گاهى در يك حادثه رانندگى، كسى مجروح و بيهوش مى شود; و براى درمان قطعى، او را به بيمارستان مى برند; هنگامى كه حال او كمى بهتر مى شود و به هوش مى آيد; نخستين چيزى كه از اطرافيان خود مى پرسد اين است كه اين جا كجاست؟ چرا مرا به اين جا آورده اند؟ و كى از اينجا خواهم رفت؟ اينها نشان مى دهد، كه انسان نمى تواند در برابر اين گونه سؤال ها، خاموش بنشيند.

    بنابراين نخستين چيزى كه ما را به دنبال خداجويى و شناسايى آفريننده جهان هستى مى فرستد; همان روح تشنه و جستوجوگر ما است.

    2- حس شكرگزارى - فكر كنيد شما را به يك ميهمانى آبرومندانه دعوت كرده اند، و همه گونه وسائل پذيرائى براى راحتى شما فراهم ساخته اند، امّا چون شما به اتّفاق برادر بزرگ ترتان كه واسطه اين دعوت است، به اين ميهمانى مى رويد، ميزبان خود را درست نمى شناسيد شك نيست كه به هنگام ورود در اين مجلس دل پذير، نخستين فكر شما اين است كه ميزبان خود را بشناسيد و از او تشكر كنيد.

    ما نيز هنگامى كه به اين سفره گسترده آفرينش نگاه مى كنيم و انواع نعمت هايى كه در اختيار ما قرار دارد; چشمان بينا، گوش هاى شنوا،

    [ 15 ]

    عقل و هوش كافى، نيروهاى مختلف جسمانى و روانى، انواع وسائل زندگى، و روزى هاى پاك و پاكيزه، در اين سفره پهناور مى بينيم، بى اختيار به اين فكر مى افتيم كه بخشنده اين همه نعمت ها را بشناسيم; و اگر چه نياز به تشكر ما نداشته باشد، در برابر او شكرگزارى كنيم و تا اين كار را نكنيم، احساس ناراحتى و كمبود داريم و اين دليل ديگرى است كه ما را به دنبال شناسايى خدا مى فرستد.

    3- پيوند سود و زيان ما با اين مسئله - فكر كنيد در مسير مسافرت خود به چهارراهى مى رسيد كه در آنجا غوغايى بپاست، همه مى گويند در اين چهارراه توقف نكنيد; كه خطرهاى بزرگى دارد، ولى هر دسته اى ما را به سويى دعوت مى كند، يكى مى گويد: بهترين راه اينست كه از سمت شرق برويد، ديگرى سمت غرب را مطمئن ترين راه مى شمارد; سومين دسته ما را به راهى كه ميان اين دو وجود دارد، دعوت مى كنند، و مى گويند تنها راه نجات از خطر و رسيدن به سرمنزل نجات و جايگاه امن و امان كه داراى همه گونه وسيله سعادت است، اين راه است.

    آيا ما به خود اجازه مى دهيم كه بدون مطالعه، يك راه را انتخاب كنيم؟ و يا عقل ما مى پذيرد كه در همانجا متوقف شويم و هيچ راهى را انتخاب نكنيم؟ مسلماً نه.

    بلكه عقل و خرد، به ما مى گويد هر چه زودتر شروع به بررسى و مطالعه كنيم و سخنان هر يك از اين گروه ها را به دقّت بشنويم و در هر كدام نشانه درستى و صداقت و دلائل قانع كننده بود بپذيريم، و با اطمينان خاطر آن راه را انتخاب كرده، پيش برويم.

     

    [ 16 ]

    در زندگى اين دنيا نيز ما چنين حالى را داريم، مذهب ها و مكتب هاى مختلف هر كدام ما را به سوى خود دعوت مى كند، ولى از آنجا كه سرنوشت ما، خوشبختى و بدبختى ما، پيشرفت و عقب افتادگى ما، به بررسى و انتخاب بهترين راه بستگى دارد، خود را ناگزير مى بينيم كه در اين باره فكر كنيم، راهى كه موجب پيشرفت و تكامل ما است انتخاب كنيم و از آنچه ما را به پرتگاه بدبختى و فساد و سيه روزى مى كشاند پرهيز نماييم.

    اين نيز دليل ديگرى است، كه ما را به مطالعه درباره آفريننده جهان هستى دعوت مى كند.

    قرآن مجيد مى گويد:

    (فبشر عباد الذين يستعمون القول فيتبعون احسنه );

    «به بندگان من بشارت ده، آنها كه سخنان گوناگون را مى شنوند; و بهترين را انتخاب مى كنند».(1)

    * * *

     


     

    1. (سوره زمر، آيه 18).

     

    موضوعات: 50 درس خدا شناسی  لینک ثابت



    [سه شنبه 1395-01-17] [ 01:05:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      خداشناسى   ...

     

    درس چهارم: پاسخ به يك سؤال مهم

     

    سؤال

    در درس گذشته به اين جا رسيديم كه ما هميشه صداى توحيد و خداپرستى را از درون جان خود مى شنويم و مخصوصاً در مشكلات و گرفتارى ها، اين آهنگ رساتر و قوى تر مى شود; و ما بى اختيار به ياد خدا مى افتيم و از قدرت بى پايان و لطف و محبّت او يارى مى جوييم.

    در اين جا ممكن است، اين سؤال پيش آيد كه اين نداى درونى كه نام آن را نداى فطرت مى گذاريم ممكن است نتيجه تبليغاتى باشد كه در محيط اجتماع و در مكتب و مدرسه و از پدر و مادر شنيده ايم و اين يك نوع عادت براى ما شده است.

     

    جواب

    پاسخ اين اشكال با توجّه به يك مقدمه كوتاه روشن مى شود.

    عادات و رسوم; چيزهاى متغير و ناپايدارند يعنى ما نمى توانيم عادت و رسمى را پيدا كنيم كه در سراسر تاريخ بشر و در ميان تمام اقوام،

    يكسان باقى مانده باشد، مسايلى كه امروز عادت و رسم مى شود، ممكن است فردا دگرگون گردد، به همين دليل عادات و رسوم يك ملّت ممكن است در ميان ملّت هاى ديگر ديده نشود.

    بنابراين اگر مشاهده كنيم موضوعى در ميان تمام اقوام و ملّت ها و در هر عصر و زمان بدون استثناء وجود داشته است بايد بدانيم يك ريشه فطرى دارد و در درون بافت روح و جان انسان قرار گرفته است.

    مثلا علاقه مادر به فرزند به طور قطع نمى تواند نتيجه يك تلقين و يا تبليغ و يا عادت و رسم باشد; زيرا در هيچ قوم و ملّتى و در هيچ عصر و زمانى نمى بينيم مادرى نسبت به فرزند خود مهر نورزد.

    البته ممكن است، مادرى بر اثر ناراحتى روانى خود را از بين ببرد و يا پدرى در زمان جاهليت دختر خود را بر اثر افكار غلط و خرافى زنده به گور كند، ولى اينها موارد بسيار نادر و استثناهاى زودگذرى هستند، كه به سرعت از ميان رفته حالت اصلى يعنى عشق به فرزند، خود را نشان مى دهد.

    * * *

     

    با توجّه به اين مقدّمه، نگاهى به مسئله خداپرستى در ميان انسان هاى امروز و گذشته مى افكنيم:

    (اين درس چون كمى پيچيده است بيشتر دقّت فرماييد)

    1- به گواهى دانشمندان جامعه شناس و مورّخان بزرگ هيچ عصر و زمانى را نمى يابيم كه مذهب و ايمان مذهبى در ميان بشر وجود

    نداشته باشد بلكه در هر عصر و زمان و در هر نقطه اى از دنيا شكلى از مذهب وجود داشته است، و اين خود يك دليل روشنى است بر اين كه خداپرستى از اعماق روح و فطرت انسان سرچشمه گرفته، نه اين كه نتيجه تلقين و رسم و عادت باشد زيرا اگر نتيجه رسم و عادت و تلقين بود، نبايد اين چنين عمومى و جاودانى باشد.

    حتّى قرائنى در دست داريم كه نشان مى دهد اقوامى كه قبل از تاريخ زندگى مى كردند، آنها نيز داراى نوعى مذهب بوده اند (دوران قبل از تاريخ را به زمانى مى گوييم كه هنوز خط اختراع نشده بود و انسان نمى توانست نوشته هايى از خود به يادگار بگذارد).

    البته شك نيست كه اقوام ابتدايى چون نمى توانستند خدا را به عنوان يك وجود مافوق طبيعى بشناسند او را در لابه لاى موجودات طبيعى جستوجو مى كردند و از موجودات طبيعت براى خود بت مى ساختند. ولى انسان با پيشرفت فكرى تدريجاً توانست حق را بيابد و چشم از بت ها كه موجودات مادى هستند برگيرد و در وراى اين جهان مادى به قدرت بزرگ خداوند آشنا گردد.

    * * *

     

    2- بعضى از روان شناسان بزرگ صريحاً مى گويند كه براى روح آدمى چهار بُعد يا چهار حس اصلى وجود دارد:

    1- «حس دانايى»: كه انسان را به دنبال علوم و دانش ها مى فرستند و روح او را تشنه فراگرفتن علم مى كند خواه اين علم، نفع مادى داشته

    باشد يا نه.

    2- «حس نيكى»: كه سرچشمه مسائل اخلاقى و انسانى در جهان بشريّت است.

    3- «حس زيبايى»: كه منشأ پيدايش شعر و ادبيات و هنر، به معنى واقعى، است.

    4- «حس مذهبى»:كه انسان را دعوت به شناسائى خدا و انجام فرمان او مى كند و به اين ترتيب مشاهده مى كنيم كه حس مذهبى يكى از احساسات ريشه دار و اصلى روح انسان است. يعنى هيچ گاه از او جدا نبوده و هيچ گاه از او جدا نخواهد شد.

    * * *

     

    3- در بحث هاى آينده نيز ملاحظه خواهيم كرد كه بيشتر مادى ها و منكران خدا نيز به نوعى اعتراف به وجود خدا كرده اند، اگر چه از بردن نام او خوددارى مى كنند، و نام طبيعت يا نام هاى ديگر بر او مى گذارند، ولى صفاتى براى طبيعت قائل مى شوند كه شبيه صفات خدا است.

    مثلا مى گويند: طبيعت اگر دو كليه به انسان داده است براى اين بوده است كه مى دانسته، ممكن است يكى از اين كليه ها از كار بيفتد و بايد ديگرى كار حياتى آن را ادامه دهد و مانند اين تعبيرات. آيا اين موضوع با طبيعت بى شعور سازگار است؟ يا اين كه اشاره به خداوندى است كه علم و قدرتش بى پايان مى باشد اگر چه نام او را طبيعت گذارده اند.

    از آنچه در اين بحث گفتيم چنين نتيجه مى گيريم كه:

     

    عشق به خدا هميشه در جان ما بوده و خواهد بود.

    ايمان به خدا شعله جاويدانى است كه قلب و روح ما را گرم مى سازد.

    براى شناسايى خدا ما مجبور نيستيم راه هاى طولانى بپيماييم سرى به اعماق وجود خود مى زنيم، ايمان به او را در آن جا مى يابيم.

    قرآن مجيد مى گويد:

    (و نحن اقرب اليه من حبل الوريد(1));

    «ما به انسان از رگ گردن او نزديك تريم».

     


     

    1. سوره ق، آيه 16.

     

    موضوعات: 50 درس خدا شناسی  لینک ثابت



     [ 01:03:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


    1 2 3 4 6

      خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

     
     
    این وبلاگ بمنظور معرفی شاخه ای از ابعاد وجودی امام حسن مجتبی (ع) به فعالیت مشغول شده است.