حُسنِ حَسَن
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   
اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        



این وبلاگ بمنظور معرفی شاخه ای از ابعاد وجودی امام حسن مجتبی (ع) به فعالیت مشغول شده است.




آمار

  • امروز: 131
  • دیروز: 362
  • 7 روز قبل: 2258
  • 1 ماه قبل: 10702
  • کل بازدیدها: 2387249





  • رتبه







    کاربران آنلاین

  • متین
  • زینت
  • ریحانه مقدم


  •   139 ـ هدف از تكامل انسان چيست؟   ...

    بعضى مى گويند هدف از آفرينش ما تكامل انسانى است ولى هدف از اين تكامل چيست؟

    ‏ پاسخ اين سؤال نيز با اين جمله روشن مى شود كه تكامل، هدف نهائى و يا به تعبير ديگر «غاية الغايات» است.

    توضيح اينكه: اگر از محصلى سؤال كنيم براى چه درس مى خوانى؟ مى گويد: براى اينكه به دانشگاه راه يابم.

    باز اگر سؤال كنيم دانشگاه را براى چه مى خواهى؟ مى گويد: براى اينكه فى المثل دكتر يا مهندس لايقى شوم.

    مى گوئيم: مدرك دكترا و مهندسى را براى چه مى خواهى؟ مى گويد: براى اينكه فعاليت مثبتى كنم و هم درآمد خوبى داشته باشم.

    باز مى گوئيم: درآمد خوب را براى چه مى خواهى؟ مى گويد: براى اينكه زندگى آبرومند و مرفهى داشته باشم.

    سرانجام مى پرسيم زندگى مرفه و آبرومند براى چه مى خواهى؟

    در اينجا مى بينيم لحن سخن او عوض مى شود و مى گويد: خوب، براى اينكه زندگى مرفه و آبرومندى داشته باشم، يعنى همان پاسخ سابق را تكرار مى كند.

    اين دليل بر آن است كه او به پاسخ نهائى، و به اصطلاح به «غاية الغايات» كار خويش رسيده كه ماوراى آن پاسخ ديگرى نيست، و هدف نهائى را تشكيل مى دهد. اين در مسائل زندگى مادى.

    در زندگى معنوى نيز مطلب همين گونه است، وقتى گفته مى شود آمدن انبياء و نزول كتب آسمانى، و تكاليف و برنامه هاى تربيتى براى چيست؟ مى گوئيم: براى تكامل انسانى و قرب به خدا.

    و اگر سؤال كنند تكامل و قرب پروردگار براى چه منظورى است؟ مى گوئيم براى قرب به پروردگار! يعنى اين هدف نهائى است، و به تعبير ديگر ما همه چيز را براى تكامل و قرب به خدا مى خواهيم اما قرب به خدا را براى خودش (يعنى براى قرب به پروردگار).(1)

    ________________________________________

    1 ـ تفسير نمونه 22/393

    موضوعات: 180 پرسش و پاسخ  لینک ثابت



    [پنجشنبه 1395-01-26] [ 06:32:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      138چرا خدا از آغاز انسان را كامل نيافريد؟   ...

    ‏ سرچشمه اين ايراد غفلت از اين نكته است كه شاخه اصلى تكامل، «تكامل اختيارى» است، و به تعبير ديگر تكامل آن است كه انسان راه را با پاى خود و اراده و تصميم خويش بپيمايد، اگر دست او را بگيرند و بزور ببرند نه افتخار است و نه تكامل، فى المثل اگر انسان، يك ريال از مال خود را با تصميم و اراده خويش انفاق كند به همان نسبت راه كمال اخلاقى پيموده، در حالى كه اگر ميليونها از ثروت او را به اجبار بردارند و انفاق كنند، حتى يك گام هم در اين راه پيش نرفته است، و لذا در آيات مختلف قرآن مجيد به اين واقعيت تصريح شده كه اگر خدا مى خواست همه مردم به اجبار ايمان مى آوردند ولى اين ايمان براى آنها سودى نداشت (و لو شاء ربك لآمن من فى الارض كلهم جميعاً ـ يونسـ99).(1)

    ________________________________________

    1 ـ تفسير نمونه 13/375

    موضوعات: 180 پرسش و پاسخ  لینک ثابت



     [ 06:32:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      137 ـ هدف از آفرينش انسان چيست؟   ...

    ‏ كمتر كسى است كه اين سؤال را از خود يا از ديگران نكرده باشد كه هدف از آفرينش ما چه بوده؟ همواره گروهى متولد مى شوند، گروهى از جهان مى روند و براى هميشه خاموش مى شوند، مقصود از اين آمد و رفتها چيست؟

    به راستى اگر ما انسانها روى اين كره خاكى زندگى نمى كرديم كجاى عالم خراب مى شد؟ و چه مشكلى به وجود مى آمد؟ آيا ما بايد بدانيم چرا آمديم و چرا مى رويم؟ و اگر بخواهيم از اين معنى آگاه شويم آيا قدرت داريم؟ و به دنبال اين سؤال، انبوهى از سؤالات ديگر فكر انسان را احاطه مى كند.

    اين سؤال هرگاه از ناحيه ماديين مطرح شود ظاهراً هيچ پاسخى براى آن وجود ندارد، چرا كه ماده و طبيعت اصلا عقل و شعورى ندارند كه هدفى داشته باشد، به همين دليل آنها خود را از اين نظر آسوده كرده و معتقد به پوچى آفرينش و بى هدفى خلقتند! و چه زجرآور است كه انسان براى جزئيات زندگى خود اعم از تحصيل و كسب و كار، و درمان و بهداشت و ورزش، هدفهاى دقيق و برنامه هاى منظمى در نظر گيرد، ولى مجموعه زندگى را پوچ و بى هدف بداند؟!

    لذا جاى تعجب نيست كه گروهى از آنان هنگامى كه در اين مسائل مى انديشند از اين زندگى پوچ و بى هدف، سير مى شوند و دست به انتحار مى زنند.

    اما اين سؤال را هنگامى كه يك خدا پرست از خود مى كند هرگز با بن ـ بست روبرو نمى شود زيرا از يكسو مى داند خالق اين جهان حكيم است، حتماً آفرينش او حكمتى داشته، هر چند ما از آن بيخبر باشيم، و از سوى ديگر هنگامى كه به جزء جزء اعضاء خود مى نگرد براى هر يك هدف و فلسفه اى مى يابد، نه تنها براى اعضائى همچون قلب و مغز و عروق و اعصاب، بلكه اعضائى همانند ناخنها، مژه ها، خطوط سرانگشتان، گودى كف دستها و پاها هركدام فلسفه اى دارد كه امروز همگى شناخته شده است.

    چقدر ساده انديشى است كه ما براى همه اينها هدف قائل باشيم، ولى مجموع را بى هدف بدانيم!

    اين چه قضاوت ساده لوحانه اى است كه ما براى هر يك از بناهاى يك شهر فلسفه اى قائل شويم، اما براى تمام آن هيچ؟!

    آيا ممكن است مهندسى بناى عظيمى بسازد اطاقها، سالن ها، درها، دريچه ها، حوضها و باغچه ها و دكورها هر كدام روى حساب و براى منظورى ساخته شده باشد، ولى مجموعه آن بناى عظيم هيچ هدفى را تعقيب نكند؟

    اينها است كه به يك انسان خداپرست و مؤمن اطمينان مى دهد كه آفرينش او هدفى بس عظيم داشته، كه بايد بكوشد و با نيروى عقل و علم آنرا بيابد.

    عجيب است كه اين طرفداران پوچى خلقت در هر رشته اى از علوم طبيعى وارد مى شوند براى تفسير پديده هاى مختلف دنبال هدفى مى گردند، و تا هدف را نيابند آرام نمى نشينند، حتى حاضر نيستند وجود يك غده طبيعى كوچك را در گوشه اى از بدن بيكار بدانند، و براى پيدا كردن فلسفه وجوديش ممكن است سالها مطالعه و آزمايش كنند، اما وقتى به اصل آفرينش انسان مى رسند با صراحت مى گويند هيچ هدفى ندارد!

    چه تناقض شگفت آورى؟!

    به هرحال، ايمان به حكمت خداوند از يكسو، و توجه به فلسفه هاى اجزاى وجود انسان از سوى ديگر، ما را مؤمن مى سازد كه هدفى بزرگ از آفرينش انسان بوده است.

    اكنون بايد به دنبال اين هدف بگرديم و تا آنجا كه در توان داريم آنرا مشخص سازيم و در مسيرش گام برداريم.

    توجه به يك نكته اساسى مى تواند چراغها و نور افكنهائى بسازد كه اين مسير تاريك را براى ما روشن كند.

    ما هميشه در كارهاى خود هدفى داريم كه اين هدف معمولاً دفع كمبودها و نيازهاى ما است، حتى اگر به ديگرى خدمت مى كنيم يا دست گرفتارى را مى گيريم و از گرفتارى نجات مى بخشيم، و يا حتى ايثار و فداكارى مى كنيم، آنها نيز نوعى كمبود معنوى ما را برطرف مى سازد، و نيازهاى مقدسى از ما را برآورده مى كند.

    و چون در مورد صفات و افعال خدا غالباً گرفتار مقايسه با خويش مى شويم گاه ممكن است اين تصور به وجود آيد كه خداوند چه كمبودى داشت كه با خلقت ما مرتفع مى شد؟! و يا اگر در آيات قرآن مى خوانيم هدف آفرينش انسان، عبادت است مى گوئيم او چه نيازى به عبادت ما دارد؟

    در حالى كه اين طرز تفكرها ناشى از همان مقايسه صفات خالق و مخلوق و واجب و ممكن است.

    ما به حكم اينكه وجودمان محدود است، براى رفع كمبودهايمان تلاش مى كنيم، و اعمالمان همه در اين مسير است، ولى درباره يك وجود نامحدود اين معنى امكان پذير نيست، بايد هدف افعال او را در غير وجود او جستجو كنيم.

    او چشمه اى است فياض و مبدئى است نعمت آفرين كه موجودات را در كنف حمايت خود مى گيرد، و آنها را پرورش داده، از نقص به كمال مى برد، و اين است هدف واقعى عبوديت و بندگى ما، و اين است فلسفه عبادات و نيايشهاى ما كه همگى كلاسهاى تربيت براى تكامل ما است.

    به اين ترتيب نتيجه مى گيريم كه هدف آفرينش ما پيشرفت و تكامل هستى ما است.

    اساساً اصل آفرينش، يك گام تكاملى عظيم است، يعنى چيزى را از عدم به وجود آوردن و از نيست هست كردن، و از صفر به مرحله عدد رساندن.

    وبعد از اين گام تكاملى عظيم، مراحل ديگر تكامل شروع مى شود، و تمام برنامه هاى دينى و الهى در همين مسير است.(1)

    ________________________________________

    1 ـ تفسير نمونه 22/389

    موضوعات: 180 پرسش و پاسخ  لینک ثابت



     [ 06:32:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      136 ـ فلسفه تحريم ازدواج با محارم چيست؟   ...

    در سوره نساء آيه 23 مى خوانيم

    حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ امَّهاتُكُمْ وَ بَنَاتُكُمْ وَ اَخَواتُكُمْ وَ عَمّاتُكُمْ وَ خالاتُكُمْ وَ بَنَاتُ الاْخِ وَ بَناتُ الأُخْتِ وَاُمَّهاتُكُمْ اللاّتى اَرْضَعْنَكُمْ وَ اَخَواتُكُمْ مِنَ الرَّضاعَةِ وَ اُمَّهاتُ نِسآئِكُمْ وَ رَبآئِبُكُمُ اللاّتى فى حُجُورِكُمْ مِنْ نِسآئِكُمُ اللاّتى دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَاِنْ لَمْ تَكُونُوا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَلاجُناحَ عَلَيْكُمْ وَحَلائِل اَبْنائِكُمْ الَّذينَ مِنْ اَصْلابِكُمْ وَ اَنْ تَجْمَعُوا بَيْنَ الأُخْتَيْنِ اِلاّ ما قَدْ سَلَفَ اِنَّ اللهَ كانَ غَفُوراً رَحيما.

    ترجمه:

    حرام شده است بر شما مادرانتان و دختران و خواهران و عمه ها و خاله ها و دختران برادر و دختران خواهر شما و مادرانى كه شما را شير داده اند و خواهران رضاعى شما و مادران همسر و دختران همسرتان كه در دامان شما پرورش يافته اند از همسرانى كه با آنها آميزش جنسى داشته ايد و چنانچه آميزش جنسى با آنها نداشته ايد (دختران آنها) براى شما مانعى ندارد و (همچنين) همسرهاى پسرانتان كه از نسل شما هستند (نه پسر خوانده ها) و (نيز حرام است بر شما) اينكه جمع ميان دو خواهر كنيد مگر آنچه در گذشته واقع شده خداوند آمرزنده و مهربان است.

    در اينجا اين سؤال مطرح مى شود كه فلسفه تحريم ازدواج با محارم چيست؟

    ‏ در اين آيه به محارم يعنى زنانى كه ازدواج با آنها ممنوع است اشاره شده است و بر اساس آن محرميت از سه راه ممكن است پيدا شود:

    1 ـ ولادت كه از آن تعبير به «ارتباط نسبى» مى شود.

    2 ـ از طريق ازدواج كه به آن «ارتباط سببى» مى گويند.

    3 ـ از طريق شيرخوارگى كه به آن «ارتباط رضاعى» گفته مى شود.

    نخست اشاره به محارم نسبى كه هفت دسته هستند كرده و مى فرمايد: حرمت عليكم امهاتكم و بناتكم و اخواتكم و عماتكم و خالاتكم و بنات الاخ و بنات الاخت: «مادران شما و دخترانتان و خواهرانتان و عمه ها و خاله هايتان و دختران برادر و دختران خواهرانتان بر شما حرام شده اند».

    بايد توجه داشت كه منظور از مادر فقط آن زنى كه انسان بلاواسطه از او تولد شده، نيست بلكه جده و مادر جده و مادر پدر و مانند آنها را شامل مى شود، همانطور كه منظور از دختر، تنها دختر بلاواسطه نيست بلكه دختر و دختر پسر و دختر دختر و فرزندان آنها را نيز در برمى گيرد و همچنين در مورد پنج دسته ديگر.

    ناگفته پيدا است كه همه افراد طبعاً از اين گونه ازدواج ها تنفر دارند و به همين دليل همه اقوام و ملل (جز افراد كمى) ازدواج با محارم را ممنوع مى دانند و حتى مجوسى ها كه در منابع اصلى خود قائل به جواز اين گونه ازدواج ها بوده اند، امروز آن را انكار مى كنند.

    گرچه بعضى كوشش دارند كه اين موضوع را ناشى از يك عادت و رسم كهن بدانند ولى مى دانيم عموميت يك قانون در ميان تمام افراد بشر، در قرون و اعصار طولانى، معمولاً حكايت از فطرى بودن آن مى كند، زيرا رسم و عادت نمى تواند عمومى و دائمى گردد.

    از اين گذشته امروز اين حقيقت ثابت شده كه ازدواج افراد همخون با يكديگر خطرات فراوانى دارد يعنى بيمارى نهفته و ارثى را آشكار و تشديد مى كند (نه اين كه خود آن توليد بيمارى كند) حتى بعضى، گذشته از محارم، ازدواج با اقوام نسبتاً دورتر را مانند عموزاده ها را با يكديگر خوب نمى دانند و معتقدند خطرات بيمارى هاى ارثى را تشديد مى نمايد(1) ولى اين مسئله اگر در خويشاوندان دور مشكلى ايجاد نكند (همانطور كه غالباً نمى كند) در خويشان نزديك كه «همخونى» شديدتر است مسلماً توليد اشكال خواهد كرد.

    بعلاوه در ميان محارم جاذبه و كشش جنسى معمولاً وجود ندارد زيرا محارم غالباً باهم بزرگ مى شوند و براى يكديگر يك موجود عادى و معمولى هستند و موارد نادر و استثنائى نمى تواند مقياس قوانين عمومى و كلى گردد و مى دانيم كه جاذبه جنسى، شرط استحكام پيوند زناشوئى است، بنابراين اگر ازدواجى در ميان محارم صورت گيرد، ناپايدار و سست خواهد بود.

    سپس به محارم رضاعى اشاره كرده و مى فرمايد: و امهاتكم اللاتى ارضعنكم و اخواتكم من الرضاعه: «و مادرانى كه شما را شير مى دهند و خواهران رضاعى شما بر شما حرامند».

    گرچه قرآن در اين قسمت از آيه، تنها به دو دسته يعنى خواهران و مادران رضاعى اشاره كرده ولى طبق روايات فراوانى كه در دست است، محارم رضاعى منحصر به اينها نيستند، بلكه طبق حديث معروف كه از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نقل شده «يحرم من الرضاع ما يحرم من النسب»: «تمام كسانى كه از نظر ارتباط نسبى حرامند از نظر شيرخوارگى نيز حرام مى شوند».

    البته مقدار شيرخوارگى كه تأثير در محرميت مى كند و همچنين شرائط و كيفيت آن، ريزه كاريهاى فراوانى دارد كه در كتابهاى فقهى آمده است.

    فلسفه تحريم محارم رضاعى اين است كه پرورش گوشت و استخوان آنها با شير شخص معينى شباهت به فرزندان او پيدا مى كند، مثلاً زنيكه كودكى را به اندازه اى شير مى دهد كه بدن او با آن شير نمو مخصوصى مى كند يك نوع شباهت در ميان آن كودك و ساير فرزندان آن زن پيدا مى شود و در حقيقت هر كدام جزئى از بدن آن مادر محسوب مى گردند و همانند دو برادر نسبى هستند.

    و در آخرين مرحله اشاره به دسته سوم از محارم كرده و آنها را تحت چند عنوان بيان مى كند:

    1 ـ وامهات نسائكم: «و مادران همسرانتان» يعنى به مجرد اينكه زنى به ازدواج مردى درآمد وصيغه عقد جارى گشت مادر او و مادر مادر او و… بر او حرام ابدى مى شوند.

    2 ـ و ربائبكم اللاتى فى حجوركم من نسائكم اللاتى دخلتم بهن: «و دختران همسرانتان كه در دامان شما قرار دارند به شرط اينكه با آن همسر آميزش جنسى پيدا كرده باشيد» يعنى تنها با عقد شرعى يك زن «دختران او» كه از شوهر ديگرى بوده اند بر شوهر حرام نمى شوند، بلكه مشروط بر اين است كه علاوه بر عقد شرعى با آن زن همبستر هم شده باشد. وجود اين قيد در اين مورد تأييد مى كند كه حكم مادر همسر كه در جمله سابق گذشت مشروط به چنين شرطى نيست، و به اصطلاح اطلاق حكم را تقويت مى كند.

    گرچه ظاهر قيد «فى حجوركم»: «در دامان شما باشند» چنين مى فهماند كه اگر دختر همسر از شوهر ديگر در دامان انسان پرورش نيابد بر او حرام نيست ولى به قرينه روايات و مسلم بودن حكم، اين قيد به اصطلاح قيد احترازى نيست بلكه در واقع اشاره به نكته تحريم است زيرا اينگونه دختران كه مادرانشان اقدام به ازدواج مجدد مى كنند معمولاً در سنين پائين هستند و غالباً در دامان شوهر جديد همانند دختر او پرورش مى يابند، آيه مى گويد اينها در واقع همچون دختران خود شما هستند، آيا كسى با دختر خود ازدواج مى كند؟ و انتخاب عنوان «ربائب» كه جمع «ربيبه» به معنى تربيت شده است نيز به همين جهت مى باشد.

    به دنبال اين قسمت براى تأكيد مطلب اضافه مى كند كه اگر با آنها آميزش جنسى نداشتيد دخترانشان بر شما حرام نيستند (فان لم تكونوا دخلتم بهن فلا جناح عليكم).

    3 ـ وحلائل(2) ابنائكم الذين من اصلابكم. «و همسران فرزندانتان كه از نسل شما هستند». در حقيقت تعبير «من اصلابكم» (فرزندانى كه از نسل شما باشد) براى اين است كه روى يكى از رسوم غلط دوران جاهليّت خط بطلان كشيده شود، زيرا در آن زمان معمول بود افرادى را به عنوان فرزند خود انتخاب مى كردند، يعنى كسى كه فرزند شخص ديگرى بود به نام فرزند خود مى خواندند و فرزند خوانده مشمول تمام احكام فرزند حقيقى بود، و به همين دليل با همسران فرزند خوانده خود ازدواج نمى كردند. فرزند خواندگى و احكام آن، در اسلام به كلّى بى اساس شمرده شده است.

    4 ـ و ان تجمعوا بين الاختين: «و براى شما جمع در ميان دو خواهر ممنوع است» يعنى ازدواج با دو خواهر در زمان واحد مجاز نيست، بنابراين اگر ازدواج با دو خواهر يا بيشتر در زمانهاى مختلف و بعد از جدائى از خواهر قبلى انجام گيرد، مانعى ندارد.

    و از آنجا كه در زمان جاهليّت جمع ميان دو خواهر رائج بود، و افرادى مرتكب چنين ازدواجهائى شده بودند قرآن بعد از جمله فوق مى گويد: «الا ما قد سلف» يعنى اين حكم (همانند احكام ديگر) عطف به گذشته نمى شود، و كسانى كه قبل از نزول اين قانون، چنين ازدواجى انجام داده اند كيفر و مجازاتى ندارند، اگر چه اكنون بايد يكى از آن دو را انتخاب كرده، و ديگرى را رها كنند.

    رمز اينكه اسلام از چنين ازدواجى جلوگيرى كرده شايد اين باشد، كه دو خواهر به حكم نسب و پيوند طبيعى نسبت به يكديگر علاقه شديد دارند، ولى به هنگامى كه رقيب هم شوند طبعاً نمى توانند آن علاقه سابق را حفظ كنند، و به اين ترتيب يك نوع تضاد عاطفى در وجود آنها پيدا مى شود، كه براى زندگى آنها زيان بار است، زيرا دائماً انگيزه «محبّت» و انگيزه «رقابت» در وجود آنها در حال كشمكش و مبارزه اند.(3)

    ________________________________________

    1 ـ البته در اسلام ازدواج عموزاده ها و مانند آن با يكديگر تحريم نشده زيرا همانند ازدواج با محارم نيست و احتمال بروز حوادثى در اين گونه ازدواجها كمتر است و ما خود شاهد موارد زيادى از اين گونه ازدواج ها بوده ايم و فرزندانى كه ثمرات اين ازدواجها بوده اند سالم و از نظر فكرى پر استعداد بوده اند.

    2 ـ «حلائل» جمع «حليله» از مادّه «حل» به معنى زنى است كه بر انسان حلال است، و يا از ماده «حلول» به معنى زنى است كه با مردى در يك محل زندگى و آميزش جنسى دارد.

    3 ـ تفسير نمونه 3/326

    موضوعات: 180 پرسش و پاسخ  لینک ثابت



     [ 06:32:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      135 ـ فلسفه تحريم آميزش جنسى در ايّام عادت چيست؟   ...

    ‏ آميزش جنسى با زنان در چنين حالتى علاوه بر اين كه تنفرآور است زيانهاى بسيار به بار مى آورد كه طب امروز نيز آنرا اثبات كرده است، از جمله احتمال عقيم شدن مرد و زن، و ايجاد يك محيط مساعد براى پرورش ميكرب بيماريهاى آميزشى، چون سفليس و سوزاك و نيز التهاب اعضاى تناسلى زن، و وارد شدن مواد حيض كه آكنده از ميكربهاى داخل بدن است در عضو تناسلى مرد، و غير اينها كه در كتب طب موجود است، لذا پزشكان، آميزش جنسى با چنين زنانى را ممنوع اعلام ميدارند.

    ريزش خون حيض مربوط به احتقان عروق رحم و پوسته پوسته شدن مخاط آن است، تخمدان نيز در عمل احتقان با عروق رحم هم آهنگى مى كند.

    تقريباً مقارن قاعده گى نطفه زن از لوله اى بنام شيپور «فالپ» عبور و وارد رحم مى شود تا در صورت ورود نطفه مرد مشتركاً توليد جنين كند.

    «ترشح خونى» مزبور ابتداء نامنظم و بى رنگ بوده ولى به زودى منظم و قرمز مى شود و در اواخر مجدداً كم رنگ و نامرتب مى گردد.(1)

    اصولاً خونى كه به هنگام عادت ماهيانه دفع مى شود خونيست كه هر ماه در عروق داخلى رحم براى تغذيه احتمالى جنين جمع مى گردد، زيرا مى دانيم رحم زن در هر ماه توليد يك تخمك مى كند، و مقارن آن عروق داخلى رحم بعنوان حالت آماده باش براى تغذيه نطفه، مملو از خون مى شود، اگر هنگاميكه تخمك از لوله بنام شيپور «فالپ» عبور و وارد رحم مى شود، اسپرماتوزئيد كه نطفه مرد است در آنجا موجود باشد تشكيل جنين مى دهد و خونهاى موجود در عروق صرف تغذيه آن مى گردد، در غير اين صورت خونهاى موجود بر اثر پوسته پوسته شدن مخاط رحم و شكافتن جدار رگهاى رحم بصورت خون حيض از رحم خارج مى شود، از اين سخن روشن مى شود كه چرا آميزش جنسى در اين حال زيان آور و ممنوع است، زيرا رحم زن در موقع تخليه اين خونها هيچ گونه آمادگى طبيعى براى پذيرش نطفه ندارد و به همين دليل از آن صدمه مى بيند.(1)

    ________________________________________

    1 ـ اعجاز قرآن ص 55 ـ 56.

    2 ـ تفسير نمونه 2/92

    موضوعات: 180 پرسش و پاسخ  لینک ثابت



     [ 06:32:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      134 ـ فلسفه تحريم گوشت خوك چيست؟   ...

    ‏ خوك حتى نزد اروپائيان كه بيشتر گوشت آن را مى خورند سمبل بى غيرتى است، و حيوانى است كثيف، خوك در امور جنسى فوق العاده بى تفاوت ولاابالى است و علاوه بر تأثير غذا در روحيات كه از نظر علم ثابت است، تأثير اين غذا در خصوص لااباليگرى در مسائل جنسى مشهود است.

    در شريعت حضرت موسى(عليه السلام) حرمت گوشت خوك نيز اعلام شده است، و در اناجيل، گناهكاران به خوك تشبيه شده اند، و در ضمن داستانها، مظهر شيطان، خوك معرفى شده است.

    جاى تعجب است كه بعضى با چشم خود مى بينند از يكسو خوراك خوك نوعاً از كثافات و گاهى از فضولات خودش است و از سوى ديگر براى همه روشن شده كه گوشت اين حيوان پليد داراى دو نوع انگل خطرناك بنام كرم «تريشين» و يكنوع «كرم كدو» است باز هم در استفاده از گوشت آن اصرار مىورزند.

    تنها كرم «تريشين» كافى است كه در يكماه 15 هزار تخم ريزى كند و در انسان سبب پيدايش امراض گوناگونى مانند كم خونى، سرگيجه، تبهاى مخصوص اسهال، دردهاى رماتيسمى، كشش اعصاب، خارش داخل بدن، تراكم پيه ها، كوفتگى و خستگى، سختى عمل جويدن و بلعيدن غذا و تنفس و غيره گردد.

    در يك كيلو گوشت خوك ممكن است 400 ميليون نوزاد كرم «تريشين» باشد و شايد همين امور سبب شد كه چند سال قبل در قسمتى از كشور روسيه خوردن گوشت خوك ممنوع اعلام شد.

    آرى آئينى كه دستوراتش به مرور زمان جلوه تازه اى پيدا مى كند آئين خدا، آئين اسلام است.

    بعضى مى گويند با وسائل امروز مى توان تمام اين انگلها را كشت و گوشت خوك را از آنها پاك نمود، ولى به فرض كه با وسائل بهداشتى با پختن گوشت خوك در حرارت زياد انگلهاى مزبور بكلى از ميان بروند باز زيان گوشت خوك قابل انكار نيست، زيرا طبق اصل مسلمى كه اشاره شد گوشت هر حيوانى حاوى صفات آن حيوان است و از طريق غده ها و تراوش آنها (هورمونها) در اخلاق كسانى كه از آن تغذيه مى كنند اثر مى گذارد، و به اين ترتيب خوردن گوشت خوك مى تواند صفت بى بند و بارى جنسى و بى اعتنائى به مسائل ناموسى را كه از خصائص بارز نر اين حيوان است به خورنده آن منتقل كند.

    و شايد يكى از علل بى بند و بارى شديد جنسى كه در كشورهاى غربى حكومت مى كند همان تغذيه از گوشت اين حيوان آلوده باشد.(1)

    ________________________________________

    1 ـ تفسير نمونه 1/586

    موضوعات: 180 پرسش و پاسخ  لینک ثابت



     [ 06:32:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      133 ـ فلسفه تحريم نوشابه هاى الكلى چيست؟   ...

    ‏ اثر الكل در عمر: يكى از دانشمندان مشهور غرب اظهار مى دارد، كه هرگاه از جوانان 21 ساله تا 23 ساله معتاد به مشروبات الكلى 51 نفر بميرند در مقابل، از جوانهاى غير معتاد 10 نفر هم تلف نمى شوند.

    دانشمند مشهور ديگرى ثابت كرده كه جوانهاى 20 ساله كه انتظار مى رود پنجاه سال عمر كنند در اثر نوشيدن الكل بيشتر از 35 سال عمر نمى كنند.

    بر اثر تجربياتى كه كمپانيهاى (بيمه عمر) كرده اند، ثابت شده است، كه عمر معتادان به الكل نسبت بديگران، 25 الى 30 درصد كمتر است.

    آمار ديگرى نشان مى دهد كه حد متوسط عمر معتادان به الكل در حدود 35 الى 50 سال است، در صورتى كه حد متوسط عمر با رعايت نكات بهداشتى از 60 سال به بالاست.

    اثر الكل در نسل

    كسى كه در حين انعقاد نطفه مست است 35 درصد عوارض الكليسم حاد را به فرزند خود منتقل مى كند و اگر زن و مرد هر دو مست باشند، صددرصد عوارض حاد در بچه ظاهر مى شود براى اينكه به اثر الكل در فرزندان بهتر توجه شود آمارى را در اينجا مى آوريم:

    كودكانى كه زودتر از وقت طبيعى بدنيا آمده اند از پدران و مادران الكلى 45 درصد، و از مادران الكلى 31 درصد، و از پدران الكلى 17 درصد، بوده اند. كودكانى كه هنگام تولد توانائى زندگى را ندارند، از پدران الكلى 6 درصد، و از مادران الكلى 45 درصد، كودكانيكه كوتاه قد بوده اند از پدران و مادران الكلى 75 درصد و از مادران الكلى 45 درصد بوده است، كودكانيكه فاقد نيروى كافى عقلانى و روحى بوده اند از مادران 75 درصد و از پدران الكلى 75 درصد بوده است.

    اثر الكل در اخلاق

    در شخص الكلى عاطفه خانوادگى و محبت نسبت بزن و فرزند ضعيف مى شود بطوريكه مكرر ديده شده كه پدرانى فرزندان خود را با دست خود كشته اند.

    زيانهاى اجتماعى الكل

    طبق آمارى كه «انستيتوى» پزشكى قانونى شهر «نيون» در 1961 تهيه نموده است جرائم اجتماعى الكليستها از اين قرار است:

    مرتكبين قتل هاى عمومى 50 درصد. ضرب و جرحها در اثر نوشيدن الكل 8/77 درصد سرقتهاى مربوط بالكليستها 5/88 درصد. جرائم جنسى مربوط بالكليها 8/88 درصد، مى باشد. اين آمار نشان مى دهد كه اكثريت قاطع جنايات و جرائم بزرگ در حال مستى روى مى دهد.

    زيانهاى اقتصادى مشروبات الكلى

    يكى از روانپزشكهاى معروف مى گويد: متأسفانه حكومتها حساب منافع و عايدات مالياتى شراب را مى كنند، ولى حساب بودجه هاى هنگفت ديگرى را كه صرف ترميم مفاسد شراب مى شود، نكرده اند، اگر دولتها حساب هاى ازدياد بيماريهاى روحى را در اجتماع و خسارتهاى جامعه منحط، و اتلاف وقتهاى گرانبها، و تصادفات رانندگى در اثر مستى، و فساد نسلهاى پاك، و تنبلى و بى قيدى و بى كارى، و عقب ماندن فرهنگ و زحمات و گرفتاريهاى پليس، و پرورشگاهها جهت سرپرستى اولاد الكليها و بيمارستانها، و تشكيلات دادگسترى براى جنايات آنها و زندانها براى مجرمين از الكليها، و ديگر خسارتهاى ناشى از مى گسارى را يكجا بكنند خواهند دانست درآمدى كه بعنوان عوارض و ماليات شراب عايد مى گردد، در برابر خسارت نامبرده هيچ است، بعلاوه نتايج اسف انگيز صرف مشروبات الكلى را تنها با دلار و پول نمى توان سنجيد، زيرا مرگ عزيزان، و بهم خوردن خانواده ها، و آرزوهاى بر باد رفته و فقدان مغزهاى متفكر انسانى، به هيچ وجه قابل مقايسه با پول نمى باشد.

    خلاصه ضررهاى الكل آنقدر زياد است كه به گفته يكى از دانشمندان اگر دولت ها ضمانت كنند درب نيمى از ميخانه ها را ببندند مى توان ضمانت كرد كه از نيمى از بيمارستانها و تيمارستانها بى نياز شويم. اگر در تجارت مشروبات الكلى سودى براى بشر باشد و يا فرضاً چند لحظه بى خبرى و فراموش كردن غمها براى او سودى محسوب شود، زيان آن به درجات، بيشتر، وسيعتر و طولانى تر است بطورى كه اين دو باهم قابل مقايسه نيستند.(1)

    در اينجا نكات ديگرى را يادآور مى شويم، اين نكات مجموعه اى است از آمارهاى مختلف كه هر كدام به تنهائى به اندازه يك بحث مشروح براى بيان عمق و عظمت اين زيانها گويا است:

    1 ـ به موجب آمارى كه در انگلستان درباره جنون الكلى انتشار يافت، و اين جنون با جنونهاى ديگر در آن مقايسه شده بود، چنين بدست آمده كه در برابر 2249 ديوانه الكلى فقط 53 ديوانه به علل ديگر وجود داشته است!(2).

    2 ـ به موجب آمار ديگرى كه از تيمارستانهاى آمريكا بدست آمده 85 درصد از بيماران روانى آنها را بيماران الكلى تشكيل مى دهد!(3)

    3 ـ يكى از دانشمندان انگليسى به نام «بنتام» مى نويسد: مشروبات الكلى در كشورهاى شمالى انسان را كودن و ابله، و در كشورهاى جنوبى ديوانه مى كند، سپس مى افزايد: آئين اسلام تمام انواع نوشابه هاى الكلى را تحريم كرده است و اين يكى از امتيازات اسلام مى باشد(4).

    4 ـ اگر از كسانى كه در حال مستى دست به انتحار يا جنايت زده و خانه هائى را ويران ساخته و خانمانهائى را برباد داده اند آمارى تهيه شود، رقم سرسام آورى را تشكيل مى دهد(5).

    5 ـ در فرانسه، هر روز 440 نفر جان خود را فداى الكل مى كنند!(6)

    6 ـ طبق آمار ديگرى تلفات بيماريهاى روانى آمريكا در يكسال دو برابر تلفات آن كشور در جنگ جهانى دوم بوده است و به عقيده دانشمندان در بيماريهاى روانى آمريكا مشروبات «الكلى» و «سيگار» نقش اساسى داشته اند!(7)

    7 ـ به موجب آمارى كه توسط يكى از دانشمندان به نام «هوگر» به مناسبت بيستمين سالگرد مجله علوم ابراز شد 60 درصد قتلهاى عمدى 75 درصد، ضرب وجرح، 30 درصد جرائم ضد اخلاقى (از جمله زنا با محارم!) 20 درصد جرائم سرقت مربوط به الكل و مشروبات الكلى بوده است و به موجب آمارى از همين دانشمند 40 درصد از اطفال مجرم داراى سابقه اثر الكليت هستند(8)

    8 ـ از نظر اقتصادى تنها در انگلستان زيانهاى ناشى از طريق غيبت كارگران از كار به خاطر الكليسم به 50 ميليون دلار در سال (تقريباً 1750 ميليون تومان) برآورد شده است، كه اين مبلغ بتنهائى مى تواند هزينه ايجاد هزاران كودكستان و دبستان و دبيرستان را تأمين كند(9).

    9 ـ به موجب آمارى كه درباره زيانهاى مشروبات الكلى در فرانسه انتشار يافته: الكل 137 ميليارد فرانك در سال بر بودجه فرانسه غير از خسارات شخصى به شرح زير تحميل مى كند:

    60 ميليارد فرانك خرج دادگسترى و زندانها.

    40 ميليارد فرانك خرج تعاون عمومى و خيريه.

    10 ميليارد فرانك مخارج بيمارستانها براى الكليها.

    70 ميليارد فرانك هزينه امنيت اجتماعى!

    و به اين ترتيب روشن مى شود كه تعداد بيماران روانى و بيمارستانها و قتلها و نزاعهاى خونين و سرقتها و تجاوزها و تصادفها با تعداد ميخانه ها تناسب مستقيم دارد(10).(11)

    ________________________________________

    1 ـ تفسير نمونه 2/74

    2 ـ كتاب سمپوز يوم الكل صفحه 65.

    3 ـ كتاب سمپوز يوم الكل صفحه 65.

    4 ـ تفسير طنطاوى جلد اول صفحه 165.

    5 ـ دائرة المعارف فريد و جدى ج 3 ص 790.

    6 ـ بلاهاى اجتماعى قرن ما صفحه 205.

    7 ـ مجموعه انتشارات نسل جوان.

    8 ـ سمپوز يوم الكل صفحه 66.

    9 ـ مجموعه انتشارات نسل جوان سال دوم صفحه 330.

    10 ـ نشريه مركز مطالعه پيشرفتهاى ايران (درباره الكل و قمار).

    11 ـ تفسير نمونه 5/74

    موضوعات: 180 پرسش و پاسخ  لینک ثابت



     [ 06:32:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      132فلسفه تحريم همجنس گرائى چيست؟   ...

    ‏ گرچه در دنياى غرب كه آلودگى هاى جنسى فوق العاده زياد است، اين گونه زشتيها مورد تنفر نيست و حتى شنيده مى شود در بعضى از كشورها همانند انگلستان طبق قانونى كه با كمال وقاحت از پارلمان گذشته اين موضوع جواز قانونى پيدا كرده!! ولى شيوع اين گونه زشتيها هرگز از قبح آن نمى كاهد و مفاسد اخلاقى و روانى و اجتماعى آن در جاى خود ثابت است.

    گاهى بعضى از پيروان مكتب مادى كه اينگونه آلودگيها را دارند براى توجيه عملشان مى گويند ما هيچگونه منع طبى براى آن سراغ نداريم!.

    ولى آنها فراموش كرده اند كه اصولاً هر گونه انحراف جنسى در تمام روحيات و ساختمان وجود انسان اثر مى گذارد و تعادل او را بر هم مى زند.

    توضيح اينكه: انسان به صورت طبيعى و سالم تمايل جنسى به جنس مخالف دارد و اين تمايل از ريشه دارترين غرائز انسان و ضامن بقاء نسل او است.

    هرگونه كارى كه تمايل را از مسير طبيعيش منحرف سازد، يكنوع بيمارى و انحراف روانى در انسان ايجاد مى كند.

    مردى كه تمايل به جنس موافق دارد و يا مردى كه تن به چنين كارى مى دهد هيچكدام يك مرد كامل نيستند، در كتابهاى امور جنسى «هموسكوآليسم» (همجنس گرائى) به عنوان يكى از مهمترين انحرافات ذكر شده است.

    ادامه اين كار تمايلات جنسى را نسبت به جنس مخالف در انسان تدريجاً مى كشد و در مورد كسى كه تن به اين كار در مى دهد احساسات زنانه تدريجاً در او پيدا مى شود، و هر دو گرفتار ضعف مفرط جنسى و به اصطلاح سرد مزاجى مى شوند، به طورى كه بعد از مدتى قادر به آميزش طبيعى (آميزش با جنس مخالف) نخواهند بود.

    با توجه به اينكه احساسات جنسى مرد و زن هم در ارگانيسم بدن آنها مؤثر است و هم در روحيات و اخلاق ويژه آنان، روشن مى شود كه از دست دادن احساسات طبيعى تا چه حد ضربه بر جسم و روح انسان وارد مى سازد، و حتى ممكن است افرادى كه گرفتار چنين انحرافى هستند، چنان گرفتار ضعف جنسى شوند كه ديگر قدرت بر توليد فرزند پيدا نكنند.

    اين گونه اشخاص از نظر روانى غالباً سالم نيستند و در خود يكنوع بيگانگى از خويشتن و بيگانگى از جامعه اى كه به آن تعلق دارند احساس مى كنند.

    قدرت اراده را كه شرط هر نوع پيروزى است تدريجاً از دست مى دهند، و يكنوع سرگردانى و بى تفاوتى در روح آنها لانه مى كند.

    آنها اگر به زودى تصميم به اصلاح خويشتن نگيرند و حتى در صورت لزوم از طبيب جسمى يا روانى كمك نخواهند و اين عمل به صورت عادتى براى آنها درآيد، ترك آن مشكل خواهد شد، ولى در هر حال هيچوقت براى ترك اين عادت زشت دير نيست، تصميم مى خواهد و عمل.

    بهر حال سرگردانى روانى تدريجاً آنها را به مواد مخدر و مشروبات الكلى و انحرافات اخلاقى ديگر خواهد كشانيد و اين يك بدبختى بزرگ ديگر است.

    جالب اينكه در روايات اسلامى در عباراتى كوتاه و پرمعنى اشاره به اين مفاسد شده است، از جمله در روايتى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم كه كسى از او سؤال كرد: «چرا خداوند لواط را حرام كرده است» فرمود: «اگر آميزش با پسران حلال بود مردان از زنها بى نياز (و نسبت به آنان بى ميل) مى شدند، و اين باعث قطع نسل انسان مى شد و باعث از بين رفتن آميزش طبيعى جنس موافق و مخالف مى گشت و اين كار مفاسد زياد اخلاقى و اجتماعى ببار مى آورد»(1).

    ذكر اين نكته نيز قابل توجه است كه اسلام يكى از مجازاتهائى را كه براى چنين افرادى قائل شده آنست كه ازدواج خواهر و مادر و دختر شخص مفعول بر فاعل حرام است يعنى اگر چنين كارى قبل از ازدواج صورت گرفته شد. اين زنان براى او حرام ابدى مى شوند.(1)

    ________________________________________

    1 ـ وسائل الشيعه جلد 14 صفحه 252.

    2 ـ تفسير نمونه 9/194

    موضوعات: 180 پرسش و پاسخ  لینک ثابت



     [ 06:32:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      131 ـ فلسفه تحريم زنا چيست؟   ...

    ‏ 1 ـ پيدايش هرج و مرج در نظام خانواده، و از ميان رفتن رابطه فرزندان و پدران، رابطه اى كه وجودش نه تنها سبب شناخت اجتماعى است، بلكه موجب حمايت كامل از فرزندان مى گردد، و پايه هاى محبتى را كه در تمام طول عمر سبب ادامه اين حمايت است مى گذارد.

    خلاصه، در جامعه اى كه فرزندان نامشروع و بى پدر فراوان گردند روابط اجتماعى كه بر پايه روابط خانوادگى بنيان شده سخت دچار تزلزل مى گردد.

    براى پى بردن به اهميت اين موضوع كافى است يك لحظه چنين فكر كنيم كه چنانچه زنا در كل جامعه انسانى مجاز گردد و ازدواج برچيده شود، فرزندان بى هويتى كه در چنين شرائطى متولّد شوند تحت پوشش حمايت كسى نيستند، نه در آغاز تولد و نه به هنگام بزرگ شدن.

    از اين گذشته از عنصر محبت كه نقش تعيين كننده اى در مبارزه با جنايتها و خشونتها دارد محروم مى شوند، و جامعه انسانى به يك جامعه كاملاً حيوانى توام با خشونت در همه ابعاد، تبديل مى گردد.

    2 ـ اين عمل ننگين سبب انواع برخوردها و كشمكشهاى فردى و اجتماعى در ميان هوسبازان است، داستانهائى را كه بعضى از چگونگى وضع داخل محله هاى بدنام و مراكز فساد نقل كرده و نوشته اند به خوبى بيانگر اين واقعيت است كه در كنار انحرافات جنسى بدترين جنايات رخ مى دهد.

    3 ـ تجربه نشان داده و علم ثابت كرده است كه اين عمل باعث اشاعه انواع بيماريها است و با تمام تشكيلاتى كه براى مبارزه با عواقب و آثار آن امروز فراهم كرده اند باز آمار نشان مى دهد كه تا چه اندازه افراد از اين راه سلامت خود را از دست داده و مى دهند.

    4 ـ اين عمل غالباً سبب سقوط جنين و كشتن فرزندان و قطع نسل مى گردد، چرا كه چنين زنانى هرگز حاضر به نگهدارى اينگونه فرزندان نيستند، و اصولاً وجود فرزند مانع بزرگى بر سر راه ادامه اعمال شوم آنان مى باشد، لذا هميشه سعى مى كنند آنها را از ميان ببرند.

    و اين فرضيه كاملاً موهوم، كه مى توان اينگونه فرزندان را در مؤسساتى زير نظر دولتها جمع آورى كرد شكستش در عمل روشن شده، و ثابت گرديده كه پرورش فرزندان بى پدر و مادر به اين صورت چقدر مشكلات دارد، و تازه محصول بسيار نامرغوبى است، فرزندانى سنگدل: جنايتكار بى شخصيت و فاقد همه چيز!

    5 ـ نبايد فراموش كرد كه هدف از ازدواج تنها مسأله اشباع غريزه جنسى نيست، بلكه اشتراك در تشكيل زندگى و انس روحى و آرامش فكرى، و تربيت فرزندان و همكارى در همه شئون حيات از آثار ازدواج است كه بدون اختصاص زن و مرد به يكديگر و تحريم زنان هيچيك از اينها امكان پذير نيست.

    امام علي بن ابيطالب(عليه السلام) در حديثى مى گويد: از پيامبر شنيدم چنين مى فرمود:

    «در زنا شش اثر سوء است، سه قسمت آن در دنيا و سه قسمت آن در آخرت است.

    اما آنها كه در دنيا است يكى اين است كه صفا و نورانيت را از انسان مى گيرد روزى را قطع مى كند، و تسريع در نابودى انسانها مى كند.

    و اما آن سه كه در آخرت است غضب پروردگار، سختى حساب و دخول ـ يا خلود ـ در آتش دوزخ است»(1).(2)

    ________________________________________

    1 ـ تفسير مجمع جلد 6 صفحه 414.

    2 ـ تفسير نمونه 12/103

    موضوعات: 180 پرسش و پاسخ  لینک ثابت



     [ 06:32:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      130 ـ غنا چيست و فلسفه تحريم آن كدام است؟   ...

    ‏ در حرمت غناء چندان مشكلى وجود ندارد، مشكل، تشخيص موضوع غناء است.

    آيا هر صوت خوش و زيبائى غنا است؟

    مسلماً چنين نيست، زيرا در روايات اسلامى آمده و سيره مسلمين نيز حكايت مى كند كه قرآن و اذان و مانند آن را با صداى خوش و زيبا بخوانيد.

    آيا غنا هر صدائى است كه در آن «ترجيع» (رفت و آمد صدا در حنجره و به اصطلاح غلت دادن) باشد؟ آن نيز ثابت نيست.

    آنچه از مجموع كلمات فقهاء و سخنان اهل سنت در اين زمينه مى توان استفاده كرد اين است كه غناء، آهنگهاى طرب انگيز و لهو و باطل است.

    و به عبارت روشنتر: غناء آهنگهائى است كه متناسب مجالس فسق و فجور و اهل گناه و فساد مى باشد.

    و باز به تعبير ديگر: غناء به صوتى گفته مى شود كه قواى شهوانى را در انسان تحريك مى نمايد، و انسان در آن حال احساس مى كند كه اگر در كنار آن صدا، شراب و فساد جنسى نيز باشد كاملا مناسب است!.

    اين نكته نيز قابل توجه است كه گاه يك «آهنگ» هم خودش غنا و لهو و باطل است و هم محتواى آن، به اين ترتيب كه اشعار عشقى و فساد انگيز را با آهنگهاى مطرب بخوانند، و گاه تنها آهنگ، غنا است، به اين ترتيب كه اشعار پرمحتوى يا آيات قرآن و دعاء و مناجات را به آهنگى بخوانند كه مناسب مجالس عياشان و فاسدان است، و در هر دو صورت حرام مى باشد (دقت كنيد).

    ذكر اين نكته نيز لازم است كه گاه براى غنا دو رقم معنى ذكر مى شود «معنى عام» و «معنى خاص»، معنى خاص همان است كه در بالا گفتيم يعنى آهنگهاى تحريك كننده شهوات و متناسب مجالس فسق و فجور.

    ولى معنى عام هرگونه صوت زيبا است، و لذا آنها كه غنا را به معنى عام تفسير كرده اند براى آن دو قسم قائل شده اند «غناى حلال» و «غناى حرام».

    منظور از غناى حرام همان است كه در بالا گفته شد و منظور از غناى حلال صداى زيبا و خوشى است كه مفسده انگيز نباشد، و متناسب با مجالس فسق و فجور نگردد.

    بنابراين در اصل تحريم غنا تقريباً اختلافى نيست، اختلاف در نحوه تفسير آن است.

    البته «غنا» مصاديق مشكوكى نيز دارد (مانند همه مفاهيم ديگر) كه انسان به راستى نمى داند فلان صوت مناسب مجالس فسق و فجور است يا نه؟ و در اين صورت به حكم اصل برائت محكوم به حليت است (البته بعد از آگاهى كافى از مفهوم عرفى غنا طبق تعريف فوق).

    و از اينجا روشن مى شود صداها و آهنگهاى حماسى كه متناسب ميدانهاى نبرد و يا ورزش و يا مانند آن است دليلى بر تحريم آن نيست.

    البته در زمينه غنا بحثهاى ديگرى نيز وجود دارد از قبيل پاره اى از استثناها كه بعضى براى آن قائل شده اند، و جمعى آن را انكار كرده اند، و مسائل ديگر كه بايد در كتب فقهى از آن سخن گفت.

    آخرين سخنى كه در اينجا ذكر آن را لازم مى دانيم اين است كه آنچه در بالا گفتيم مربوط به خوانندگى است و اما استفاده از آلات موسيقى و حرمت آن بحث ديگرى دارد كه از موضوع اين سخن خارج است.

    3 ـ فلسفه تحريم غنا

    دقت در مفهوم «غنا» با شرائطى كه در شرح موضوع آن گفتيم، فلسفه تحريم آن را به خوبى روشن مى سازد.

    در يك بررسى كوتاه به مفاسد زير برخورد مى كنيم:

    الف: تشويق به فساد اخلاق ـ تجربه نشان داده است ـ و تجربه بهترين شاهد و گواه است ـ كه بسيارى افراد تحت تأثير آهنگهاى غناء، راه تقوى و پرهيزكارى را رها كرده، و به شهوات و فساد روى مى آورند.

    مجلس غنا معمولاً مركز انواع مفاسد است و آنچه به اين مفاسد دامن مى زند همان غناء است.

    در بعضى از گزارشهائى كه در جرائد خارجى آمده مى خوانيم كه در مجلسى كه گروهى از دختران و پسران بودند، و آهنگ خاصى از غناء در آنجا اجرا شد آنچنان هيجانى به دختران و پسران دست داد كه به يكديگر حملهور شدند و فجايع زيادى بار آوردند كه قلم از ذكر آن شرم دارد.

    در تفسير «روح المعانى»، سخنى از يكى از سران «بنى اميه» نقل مى كند كه به آنها مى گفت: از غنا بپرهيزيد كه حيا را كم مى كند، شهوت را مى افزايد شخصيت را درهم مى شكند، جانشين شراب مى شود، و همان كارى را مى كند كه مستى انجام مى دهد(1).

    و اين نشان مى دهد كه حتى آنها نيز به مفاسد آن پى برده بودند.

    و اگر مى بينيم در روايات اسلامى كراراً آمده است كه غنا روح نفاق را در قلب پرورش مى دهد اشاره به همين حقيقت است، روح نفاق همان روح آلودگى به فساد و كناره گيرى از تقوا و پرهيزكارى است.

    و نيز اگر در روايات آمده است كه فرشتگان در خانه اى كه غنا در آن است وارد نمى شوند به خاطر همين آلودگى به فساد است، چرا كه فرشتگان پاكند و طالب پاكيند، و از اين محيطهاى آلوده بيزارند.

    ب ـ غافل شدن از ياد خدا ـ تعبير به «لهو» كه در تفسير «غنا» در بعضى از روايات اسلامى آمده است، اشاره به همين حقيقت است كه غناء انسان را آنچنان مست شهوات مى كند كه از ياد خدا غافل مى سازد.

    در حديثى از على (عليه السلام) مى خوانيم : كل ما الهى عن ذكر الله فهو من الميسر: و هر چيزى كه انسان را از ياد خدا غافل كند (و در شهوات فرو ببرد) آن در حكم قمار است»(2).

    ج ـ آثار زيانبار بر اعصاب ـ غنا و موسيقى در حقيقت، يكى از عوامل مهم تخدير اعصاب است، و به تعبير ديگر مواد مخدر گاهى از طريق دهان و نوشيدن وارد بدن مى شوند، (مانند شراب).

    و گاه از طريق بوئيدن و حس شامه (مانند هروئين).

    و گاه از طريق تزريق (مانند مرفين)

    و گاه از طريق حس سامعه است (مانند غنا).

    به همين دليل گاهى غنا و آهنگهاى مخصوصى، چنان افراد را در نشئه فرو مى برد، كه حالتى شبيه به مستى به آنها دست مى دهد، البته گاه به اين مرحله نمى رسد اما در عين حال تخدير خفيف ايجاد مى كند.

    و به همين دليل بسيارى از مفاسد مواد مخدر در غنا وجود دارد، خواه تخدير آن خفيف باشد يا شديد.

    «توجه دقيق به بيوگرافى مشاهير موسيقى دانان نشان مى دهد كه در دوران عمر به تدريج دچار ناراحتيهاى روحى گرديده اند، تا آنجا كه رفته رفته اعصاب خود را از دست داده، و عده اى مبتلا به بيماريهاى روانى شده، و گروهى مشاعر خود را از كف داده، و به ديار جنون رهسپار شده اند، دسته اى فلج و ناتوان گرديده بعضى هنگام نواختن موسيقى درجه فشار خونشان بالا رفته و دچار سكته ناگهانى شده اند»(3)

    در بعضى از كتبى كه در زمينه آثار زيانبار موسيقى بر اعصاب آدمى نوشته شده است حالات جمعى از موسيقى دانان و خوانندگان معروف آمده است كه به هنگام اجراى برنامه گرفتار سكته و مرگ ناگهانى شده، و در همان مجلس جان خود را از دست داده اند(4).

    كوتاه سخن اينكه آثار زيانبخش غنا و موسيقى بر اعصاب تا سرحدّ توليد جنون، و بر قلب و فشار خون، و تحريكات نامطلوب ديگر به حدى است كه نياز به بحث زيادى ندارد.

    از آمارهائى كه از مرگ و ميرها در عصر ما تهيه شده چنين استفاده مى شود كه مرگهاى ناگهانى نسبت به گذشته افزايش زيادى يافته است، عوامل اين افزايش را امور مختلفى ذكر كرده اند از جمله افزايش غنا و موسيقى در سطح جهان.

    ________________________________________

    1 ـ تفسير روح المعانى جلد 21 صفحه 60.

    2 ـ وسائل الشيعه جلد 12 صفحه 235.

    3 ـ تأثير موسيقى بر روان و اعصاب صفحه 26.

    4 ـ به همان مدرك سابق صفحه 92 به بعد مراجعه شود.

    د ـ غنا يكى از ابزار كار استعمار

    استعمارگران جهان هميشه از بيدارى مردم، مخصوصاً نسل جوان، وحشت داشته اند، به همين دليل بخشى از برنامه هاى گسترده آنها براى ادامه استعمار، فرو بردن جامعه ها در غفلت و بيخبرى و ناآگاهى و گسترش انواع سرگرميهاى ناسالم است.

    امروز مواد مخدر تنها جنبه تجارتى ندارد، بلكه يك ابزار مهم سياسى، يعنى سياستهاى استعمارى است، ايجاد مراكز فحشاء، كلوپهاى قمار و همچنين سرگرميهاى ناسالم ديگر، و از جمله توسعه غنا و موسيقى، يكى از مهمترين ابزارى است كه آنها براى تخدير افكار مردم بر آن اصرار دارند، و به همين دليل قسمت عمده وقت راديوهاى جهان را موسيقى تشكيل مى دهد و از برنامه هاى عمده وسائل ارتباط جمعى همين موضوع است.(1)

    ________________________________________

    1 ـ تفسير نمونه 17/22

    موضوعات: 180 پرسش و پاسخ  لینک ثابت



     [ 06:32:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...



      خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

     
     
    این وبلاگ بمنظور معرفی شاخه ای از ابعاد وجودی امام حسن مجتبی (ع) به فعالیت مشغول شده است.