حُسنِ حَسَن
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   
فروردین 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31



این وبلاگ بمنظور معرفی شاخه ای از ابعاد وجودی امام حسن مجتبی (ع) به فعالیت مشغول شده است.




آمار

  • امروز: 336
  • دیروز: 567
  • 7 روز قبل: 1983
  • 1 ماه قبل: 10436
  • کل بازدیدها: 2386887





  • رتبه







    کاربران آنلاین

  • فطرس
  • الهی وربی من لی غیرک


  •   تفسيرى ديگر از تقوى   ...

     

     

     

     

    حضرت على (عليه السلام) در نامه اى خطاب به معاويه فرمود:
    «فَاتَّقِ اللهَ فى نَفْسِكَ، وَ نازِعِ الشَّيْطانَ قِيادَكَ، وَ اصْرِفْ اِلَى الاْخِرَةِ وَجْهَكَ، فَهِىَ طَريقُنا وَ طَريقُكَ، وَ احْذَرْ اَنْ يُصيبَكَ اللهُ مِنْهُ بِعاجِل قارِعَة تَمَسُّ الاَْصْلَ، وَ تَقْطَعُ الدّابِرَ»;
    «از خدا بترس! و با شيطان كه در رام كردنت مى كوشد، ستيزه كن! و روى خويش را به سوى آخرت، كه راه من و تو است، بگردان و بترس از آن كه خداوند تو را به زودى به يك بلاى كوبنده، كه ريشه ات را بزند و دنباله ات را قطع كند، دچار سازد!»(1)

     

    شرح و تفسير

    از تعبيرات فوق تفسير ديگرى براى تقوى استفاده مى شود و آن اين كه: «تقوى آن است كه انسان زمام اختيارش را به شيطان نسپرد، و بى تقوايى سپردن زمام اختيار به دست شيطان است». براى توضيح بيش تر بايد توجّه داشت كه مردم از اين ديدگاه بر سه دسته اند:
    1ـ كسانى كه شيطان از انحراف و به دست گرفتن زمام اختيار آن ها نااميد است، البتّه اين دسته عدّه معدودى به نام «مخلصين» هستند كه در قرآن مجيد از قول شيطان در باره آن ها مى خوانيم: (لاَُغْوِيَنَّهُمْ اَجْمَعينَ اِلاّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الُْمخْلَصينَ); و (به يقين) همگى انسان ها و بنده هايت را گمراه خواهم ساخت، مگر بندگان مخلصت را»(2). خداوند متعال نيز اين ها را بيمه كرده است و لهذا مى فرمايد: (اِنَّ عِبادى لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ); «بر بندگانم (بندگان مخلص) تسلّط نخواهى يافت»(3). اين دسته از بندگان خدا عبارتند از: معصومين (عليهم السلام)، اوليا الله و كسانى كه قدم جاى قدم آن ها نهاده اند. آن ها عوامل و ريشه هاى فساد را در درون خود از بين برده اند، به همين دليل شيطان راهى به آن ها ندارد.
    2ـ كسانى كه كاملا در اختيار شيطان هستند، حتّى گاه بدون دستور او به دنبالش حركت مى كنند! وضع اين ها روشن و نيازى به بحث ندارد.
    3ـ گروه سوم كسانى هستند كه نه تابع مطلق خداوند هستند، و نه تسليم محض شيطان مى باشند، بلكه گاهى سر بر فرمان خداوند مى نهند و گاه فريب شيطان را خورده به دنبال او حركت مى كنند!
    خداوند درباره اين گروه، كه تعداد آن ها كم نيست، در آيه 201 سوره اعراف مى فرمايد: (اِنَّ الَّذينَ اتَّقَوْا اِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فِاذاهُمْ مُبْصِرُونَ); «پرهيزكاران هنگامى كه گرفتار وسوسه هاى شيطان شوند، به ياد (خدا و پاداش و كيفر او) مى افتند; و (در پرتو ياد او، راه حق را مى بينند و) ناگهان بينا مى گردند». شيطان به گِرد قلب انسان مى چرخد، تا دريچه اى براى نفوذ خود بيابد و نفوذ كند. دريچه مقام، مال، شهوت، زن و بچّه، تعريف هاى بى جا و مانند آن. بايد حدّاقل در زمره اين گروه قرار گيريم تا بتوانيم با ياد خدا بصير و بينا شويم و سارق شيطانى را همانند سارق اموال با هوشيارى خود فرارى دهيم و اگر غفلت كنيم و در خواب غفلت فرو رويم، شيطان سرمايه ما را به سرقت مى برد.
    پروردگارا! ما را در مسير رسيدن به زمره مخلصين يارى فرما.


     
    1. نهج البلاغه، نامه 55.
    2. سوره حجر، آيات 40 و 41.
    3. سوره حجر، آيه 42.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



    [پنجشنبه 1394-12-27] [ 07:25:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      تعليم و تعلّم الزامى است   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام): 
    «ما اَخَذَ اللهُ عَلى اَهْلِ الْجَهْلِ اَنْ يَتَعَلَّمُوا، حَتّى اَخَذَ عَلى اَهْلِ الْعِلْمِ اَنْ يُعَلِّمُوا»;
    «خداوند از جاهلان و افراد نادان پيمان يادگيرى نگرفت، مگر آن دم كه از دانايان و دانشمندان پيمان گرفت كه آن ها را تعليم دهند»(1).

     

    شرح و تفسير

    دو برنامه مهمّ و مسلّم در اسلام وجود دارد كه اجراى آن ضامن سلامت جامعه و سعادت مردم در دنيا و آخرت در تمام جهات زندگى است. آن دو عبارتند از: 1ـ ارشاد ناآگاهان 2ـ امر به معروف و نهى از منكر.
    تفاوت اين دو در اين است كه در اوّلى شخصى كه مرتكب خلاف مى شود نمى داند و تخلّف مى كند، بر اثر جهل و ناآگاهى دست به كار خلاف مى زند; ولى در دومى دانسته مرتكب خلاف و منكر مى شود و يا از انجام معروف دست مى كشد.
    بدون شك پياده كردن اين دو برنامه اساسى و مهمّ، كه از وظايف انبيا و اوليا بلكه به اعتبارى از وظايف خداوند است، ثمرات و آثار بزرگى به دنبال خواهد داشت و جامعه را احياء و زنده مى كند. مبلّغان دينى و كسانى كه عهده دار هدايت مردم هستند نبايد از هيچ يك از اين دو برنامه غافل شوند و هر كدام را با شرايط و ويژگى هاى خاصّ خود انجام دهند.
    نكته جالبى كه از حديث فوق استفاده مى شود اين كه به همان نسبت كه نادانان و ناآگاهان در برابر اعمال خويش مسؤولند و بايد به دنبال فراگيرى علم بروند، دانشمندان و دانايان نيز در برابر اعمال آن ها مسؤولند، بلكه شايد مسؤوليّت آن ها بيش تر باشد! بدين جهت خداوند از نادانان پيمان تعليم گرفتن و از دانايان پيمان تعليم دادن گرفته است.


     
    1. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 478.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 07:24:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      تا زبان اصلاح نشود   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «وَ لَقَدْ قالَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله): لايَسْتَقيمُ ايمانُ عَبْد حَتّى يَسْتَقيمَ قَلْبُهُ، وَ لايَسْتَقيمُ قَلْبُهُ حَتّى يَسْتَقيمَ لِسانُهُ»;
    «حضرت على (عليه السلام) مى فرمايد: پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) فرمود: ايمان هيچ بنده اى اصلاح و محكم نمى شود، مگر اين كه قلبش اصلاح گردد و قلب هيچ كس اصلاح نمى گردد، مگر اين كه زبانش اصلاح شود»(1).

     

    شرح و تفسير

    براى ايجاد و تقويت ايمان دو راه وجود دارد: نخست راه عقل و استدلال و ديگر راه شهود و باطن. جستجوى ايمان از هر يك از دو راه فوق، بدون اصلاح دل امكان پذير نيست. اگر بخواهيم از راه استدلال وارد شويم، معرفت موانعى دارد كه اگر آن موانع را برطرف نكنيم موفّق نخواهيم شد. شيطان با آن هوش سرشارش از مطلبى روشن و واضح غافل شد و در پاسخ به اين سؤال: چرا بر آدم به همراه ساير فرشتگان سجده نكردى؟ گفت: (لمْ اَكُنْ لاَِسْجُدَ لِبَشَر خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصال مِنْ حَمَإ مَسْنُون); «من هرگز براى بشرى كه او را از گل خشكيده اى، كه از گل بدبويى گرفته شده است، آفريده اى سجده نخواهم كرد»(2). در حالى كه
    عظمت آدم به خاطر جسم او نبود، بلكه بر اثر روح الهى كه در او دميد شد، عظمت پيدا كرد. ولى شيطان متوجّه اين مطلب نشد; چون براى اين معرفت مانع داشت و آن تكبّر و حبّ ذات بود. بنابراين انسان هوى پرست هم نمى تواند از راه استدلال خداپرست شود. نتيجه اين كه اگر از راه استدلال بخواهيم به ايمان برسيم اصلاح قلب و دل لازم است.
    و امّا اگر قرار باشد اين راه از طريق شهود و باطن طى شود، از طريقى كه بتوان همچون على (عليه السلام) ادّعا كرد: «ماكُنْتُ اَعْبُدُ رَبّاً لَمْ اَرَهُ; پروردگارى را كه نبينم پرستش نمى كنم»(3)، روشن است كه نياز به قلب و دل پاك و اصلاح شده اى دارد.بايد گرد و غبار قلب را گرفت تا بتوان يار را ديد!
    جمال يار ندارد غبار و پرده *** ز دل غبار ره بنشان تا نظر توانى كرد

    رابطه قلب و زبان
    آن روز كه حضرت على (عليه السلام) از قول پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) اين حديث را فرمود، علماى اخلاق نبودند; ولى آن ها اكنون مى گويند كه بزرگ ترين و بيش ترين گناهان به وسيله زبان انجام مى شود. بعضى از علماى اخلاق، گناهان كبيره اى كه به وسيله زبان انجام مى شود را بيست عدد شمرده اند، در حالى كه ما در كتاب اخلاق در قرآن تا 30 گناه كبيره براى زبان نوشته ايم!(4) گناهانى كه بعضى از آن ها شديدتر از زناست!(5).
    خوانندگان محترم! تا زبان اصلاح نشود هيچ كس به هيچ جا نمى رسد. 
    چرا كه زبان ابزار و وسيله اى است كه در همه جا در اختيار انسان هست; امّا ابزار ساير گناهان هميشه در اختيار نيست. و از اين بدتر اين كه متأسّفانه قبح و زشتى گناهان زبان كاسته شده و در برخى موارد از بين رفته است. اگر كسى خداى ناكرده در مسجد بساط قمار پهن كند همه به او اعتراض مى كنند، ولى اگر شخصى غيبت كند، كه بدتر از قمار است، كمتر كسى به او اعتراض مى كند.
    بنابراين بايد مواظب زبان خويش، مخصوصاً به هنگام عصبانيّت، حسادت، بروز مشكلات و مصائب باشيم، كه اصلاح زبان يكى از گام هاى سير و سلوك و مقدّمه اصلاح قلب است.


     
    1. نهج البلاغه، خطبه 176.
    2. سوره حجر، آيه 33.
    3. اصول كافى، جلد اوّل، صفحه 98 كتاب التوحيد، باب فى ابطال الرؤية.
    4. به اخلاق در قرآن، جلد اوّل، صفحه 316 به بعد، مراجعه كنيد.
    5. پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) فرمود: «اَلْغيبَةُ اَشَدُّ مِنَ الزِّنا». ميزان الحكمة، جلد 7، صفحه 333.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 07:24:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      پى آمد آرزوهاى طولانى   ...

     


    قال على (عليه السلام):
    «اَطْوَلُ النّاسِ اَمَلا اَسْوَئُهُمْ عَمَلا»;
    «طولانى ترين آرزوهاى انسانى، متعلّق به انسان هايى است كه بدترين اعمال و كردار را دارند»(1).

     

    شرح و تفسير

    حضرت، بين آرزوهاى طولانى و اعمال زشت و بد، رابطه اى برقرار مى كند، و مى فرمايد: نه تنها آرزوهاى طولانى بد است، بلكه هر چه طولانى تر باشد اعمال زشتى كه از انسان سر مى زند نيز زشت تر مى باشد.
    در مورد «طول امل» (آرزوهاى دراز) مباحث مختلفى، مطرح گشته است(2)، كه در اين جا به طرح دو سؤال و پاسخ آن اكتفا مى شود:
    سؤال: در رواياتى كه پيرامون «آرزوها» بحث مى كند، تضادّى ديده مى شود; از يك سو رواياتى، مانند آنچه در بالا آمد، «آرزو» را يك امر منفى و غيرارزشى معرّفى كرده و مردم را از آن برحذر مى دارد، و از سوى ديگر مى دانيم كه اگر اميد و آرزو نباشد زندگى متلاشى مى شود; چرا كه انسان با اميد و آرزو زنده است. به همين جهت در روايتى از پيامبر 
    پاسخ: آرزو در حدّ معمول و معقول چيز خوبى است و اين همان چيزى است كه رحمت است و مايه ادامه زندگى; امّا آرزوهاى طولانى و نامعقول، آرزوهايى كه تمام ذهن و فكر انسان را اشغال كند، آرزوهايى كه ميان او و سعادتش فاصله بيندازد، بدون شك چنين آرزوهايى مطلوب نيست و روايت فوق و مانند آن اشاره به چنين آرزوهايى دارد.
    سؤال ديگر: چرا آرزوهاى طولانى آثار بسيار منفى و نامطلوبى بر اعمال انسان مى گذارد؟
    پاسخ: زيرا انسان را از مرگ، حساب و كتاب و دادگاه عدل الهى غافل مى نمايد، انسانى كه از جهان آخرت غافل شود، سالم نخواهد ماند.
    علاوه بر اين كه وقتى انسان فكر و استعداد و نيروى محدود خويش را در مسير تحقّق آرزوهاى طولانى به كار گرفت، ديگر توانى برايش باقى نمى ماند كه اعمال نيك انجام دهد. در روايت تكان دهنده اى از پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله)مى خوانيم: «وَ الَّذى نَفْسُ مُحَمَّد بِيَدِه ما طَرَفْتُ عَيناىَ اِلاّ ظَنَنْتُ اَنَّ شَفَراىَ لايَلْتَقيانِ حَتّى يَقْبِضَ اللهُ روُحى; قسم به خدايى كه جان محمّد در دست اوست، هر زمان كه پلك هاى چشمانم را بر روى هم مى گذارم، قبل از اين كه چشمانم را باز كنم، احتمال مى دهم قبض روح شوم!»(4). كمترين واحد زمانى در ادبيّات ما «يك چشم بر هم زدن» است، تضمينى براى ادامه زندگى ما حتّى به اندازه يك چشم بر هم زدن نيست، بنابراين بايد آرزوهاى خويش را كوتاه كنيم و بيش تر به فكر تهيّه زاد و توشه اى براى جهان آخرت، كه مقصد اصلى است، باشيم.
    «كسى كه يقين دارد بالاخره (با مرگ) از دوستان خود جدا مى شود، و (در نهايت) همنشين خاك مى گردد و مواجه با حساب (و كتاب الهى در يوم المعاد) مى گردد و نيازى به آنچه در دنيا جمع كرده ندارد و محتاج چيزهايى است كه براى آخرتش فرستاده است، سزاوار است چنين انسانى آرزوهاى خويش را كوتاه و اعمال نيكش را فراوان كند»(5).


     
    1. ميزان الحكمة، باب 117، حديث 720، (جلد اوّل، صفحه 144).
    2. مشروح اين مباحث را در «اخلاق در قرآن»، جلد دوم، صفحه 177، مطالعه فرماييد.
    3. ميزان الحكمة، باب 113، حديث 673، (جلد اوّل، صفحه 140).
    4. ميزان الحكمة، باب 118، حديث 729، (جلد اوّل، صفحه 145).
    5. ميزان الحكمة، باب 118، حديث 724، (جلد اوّل، صفحه 145).
     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 07:23:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      پنج دستور براى زندگى بهتر   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «يا كُمَيْلُ! قُلِ الْحَقَّ عَلى كُلِّ حال وَ وادِّ الْمُتَّقينَ وَ اهْجُرِ الْفاسِقينَ وَ جانِبِ الْمُنافِقينَ وَ لا تُصاحِبِ الْخائِنينَ»;
    «اى كميل! از گفتن حق در هر حال دريغ مكن، و انسان هاى باتقوى را دوست بدار، از فاسقين و گنهكاران دورى كن، و مراقب منافقين و دو رويان باش، و با خيانت پيشگان رفاقت و مصاحبت نكن»(1).

     

    شرح و تفسير

    حضرت على (عليه السلام) طبق اين روايت، براى بهتر زيستن پنج دستور به كميل، كه يكى از دوستان بسيار مورد علاقه آن حضرت بود، مى دهد.
    دستور اوّل: «اى كميل! هيچ گاه از گفتن حق خوددارى مكن» در تمام عمرت طرفدار حق باش; چه در سختى و چه در راحتى، چه به هنگام قدرت و چه زمانى كه فاقد قدرت هستى، چه بر تخت قدرت و چه بر خاك مذلّت، خلاصه در تمام طول عمرت، كه در اين دنيا زيست مى كنى، حرف حق و سخن حق بگو. حضرت سپس به كميل سفارش مى كند، با چه كسانى زندگى كند و از چه كسانى فاصله بگيرد:
    دستور دوم: «اى كميل! همراه پرهيزكاران باش و دوستشان بدار»; زيرا دوست متّقى و پرهيزكار، چون به خاطر رضاى خدا با تو دوست هست، در سختى و مشكلات تو را رها نمى كند و به همين جهت تو را به گناه تشويق نمى نمايد و به همين علّت مانع از اطاعت و بندگى تو نمى گردد. آرى مودّت پرهيزكاران را هميشه در خزانه قلبت حفظ كن. حضرت سپس به كميل دستور مى دهد كه از سه طايفه خوددارى نمايد:
    دستور سوم: «اى كميل! زندگى ات را از فاسقين و اهل گناه «جدا كن»، اهل گناه بالاخره تو و خانواده ات را آلوده مى كنند، پس براى حفظ خود و خانواده ات از آن ها كناره بگير و با آن ها قطع رابطه كن.
    دستور چهارم: «اى كميل! مواظب مكر و حيله منافقين باش» اين كه در مورد فاسقين دستور به هجران وجدايى مى دهد، ولى نسبت به منافقين امر به مواظبت و مراقبت مى كند، بدين جهت است كه در هر جامعه اى منافق وجود دارد و نمى توان آن ها را جداسازى كرد و به راحتى قابل شناسايى نيستند، و اتّفاقاً مسلمين بيش ترين ضربه را از همين طائفه خورده اند و لهذا بايد مواظب شيطنت و مكر و فريب آن ها بود، هر چند نتوان جامعه را از آن ها پاك كرد.
    دستور پنجم: «اى كميل! با خيانت كاران رفاقت نكن» انسان هاى خيانت پيشه صلاحيّت رفاقت، شراكت، دوستى، و مانند آن را ندارند.
    اگر در اين كلام دقّت شود و در يك جامعه عملى گردد، قطعاً در آن جامعه تحوّلى روى خواهد داد; زيرا هر جامعه اى از خيانت، نفاق، گناه و كتمان حق رنج مى برد و نيازمند تقوى و پاكى و بيان حقايق و انسان هاى پرهيزكار است. اگر جامعه اى را از صفات رذيله فوق پاك كنيم و به ويژگى هاى خوب زينت بخشيم بدون شك جامعه اى ايده آل خواهد شد.


     
    1. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 413.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 07:23:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      بهترين شيوه بندگى   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «يا كُمَيْلُ! اِنَّ اَحَبَّ مَا امْتَثَلَهُ الْعِبادُ اِلَى اللهِ، بَعْدَ الاِْقْرارِ بِه وَ بِاَوْليائِه، التَّعَفُفُ وَ التَّحَمُّلُ وَ الاِْصْطِبارُ»;
    «اى كميل! محبوب ترين چيزى كه بندگان خدا مى توانند به وسيله آن بندگى خدا كنند، بعد از اقرار به وحدانيّت خدا و حقانيّت اوليائش، (سه چيز مى باشد): تعفّف و تحمّل و اصطبار است»(1).

     

    شرح و تفسير

    1ـ «تعفّف» چيست؟ تعفّف يك معنى خاص دارد و يك معنى عام: معنى خاصّش همان عفّت در مسايل جنسى است، به تعبير قرآن مجيد: (وَ الَّذينَ هُمْ لِفُروجِهِمْ حافِظُونَ); «مؤمنين كسانى هستند كه دامن خود را (از آلوده شدن به بى عفّتى) حفظ مى كنند»(2)، همان چيزى كه حضرت يوسف (عليه السلام)براى حفظ آن بهاى سنگينى پرداخت.
    و امّا معنى عامّ آن، هرگونه پارسايى و زهد و بى اعتنايى به حرام در مورد مال و مقام و تمام امكانات زندگى مى باشد. تعفّف طبق اين تفسير، چشم پوشى از حرام در تمام زمينه ها است. عفّت به معناى وسيع كلمه نشانه شخصيّت و ايمان انسان است.
    2ـ منظور از «تحمّل» چيست؟ بدون شك زندگى براى هر كس مشكلاتى در پى دارد; درس خواندن، معاشرت با مردم، كسب روزى حلال، بندگى خدا، صداقت و عفاف، سير و سلوك الى الله و خلاصه هرگونه فعاليّتى، مشكلاتى بر سر راه خود دارد، كه بايد آن مشكلات را تحمّل كرد و از پاى نيفتاد. در تحمّل مشكلات ـ همانند ساير مسايل ـ بايد از پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) درس بگيريم، هنگامى كه دشمن دندان هاى آن حضرت را مى شكند و پيشانى اش را مجروح مى نمايد، حضرت نه تنها نااميد نمى شود، بلكه با غلبه بر اين مشكلات حتّى در همان لحظه دست از هدايت مردم برنمى دارد و براى آنان دعا مى كند! «اَللّهُمَّ اهْدِ قَوْمى فَاِنَّهُمْ لايَعْلَمُونَ; پروردگارا! قوم مرا هدايت كن، (اگر آنان اشتباهى كردند و مرا آزردند) آن ها مردمى جاهل و نادان هستند»(3). هدايت مردم و تبليغ دين نياز به تحمّل دارد; تحمّل ملايمات و سختى ها.
    3ـ «اصطبار» چيست؟ اصطبار از مادّه «صبر» است. تفاوت «صبر» و «تحمّل» در اين است كه «صبر» جنبه مثبت دارد، ولى تحمّل داراى جنبه منفى است. حضرت على (عليه السلام) مى فرمايد: «فَصَبَرْتُ وَ فِى الْعَيْنِ قَذًى وَ فِى الْحَلْقِ شَجاً; (در طول خلافت خلفاى ثلاثه) صبر كردم، در حالى كه (بسان انسانى بودم كه) استخوانى در گلو و خار و خاشاكى در چشم داشت»(4). حقيقتاً بيست و پنج سال چنين صبر كردن، كار بسيار مشكلى است.
    ما هم براى رسانيدن انقلاب اسلامى به نسل هاى آينده بايد صبر و تحمّل داشته باشيم. عفّت و چشم پوشى از محرّمات الهيّه و تحمّل مشكلات و ناملايمات و صبر و خويشتن دارى، موجبات مناسبى براى حفظ و بقاء انقلاب اسلامى خواهد بود.


     
    1. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 414.
    2. سوره مؤمنون، آيه 5.
    3. بحار الانوار، جلد 20، صفحه 21.
    4. نهج البلاغه، خطبه سوم.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 07:22:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      بهترين زاد و توشه ها   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «لا خَيْرَ فى شَىْء مِنْ اَزْوادِها اِلاَّ التَّقْوى»;
    «هيچ يك از زاد و توشه هاى دنيا بركتى ندارد، مگر زاد و توشه تقوى»(1).

     

     

    شرح و تفسير

    آن حضرت پس از بازگشت از جنگ صفّين، هنگامى كه به دروازه كوفه مى رسد، در كنار قبرستان مسلمين توقّف مى كند، حوادث و خبرهاى دنيا را براى ارواح مردگان بيان مى كند! سپس از آن ها خواست كه حوادث و اخبار جهان آخرت را براى او و همراهانش بيان كنند! حضرت در ادامه و در ميان بهت و حيرت همراهان فرمود:
    «اَما لَوْ اُذِنَ لَهُمْ فِى الْكَلامِ لاََخْبَرُوكُمْ اَنّ خَيْرَ الزّادِ التَّقْوى; اگر به آن ها اجازه سخن داده شود به شما خواهند گفت: بهترين زاد تقوى است»(2).
    در حقيقت دو روايت فوق، و روايات مشابه ديگر، از آيه شريفه (تَزَوَّدُوا فَاِنَّ خَيْرَ الزّادِ التَّقْوى); «زاد و توشه برگيريد كه بهترين زاد و توشه تقوى است»(3) گرفته شده است.
    مسأله زاد و توشه در مسافرت هاى قديم بسيار مهمّ بود; برخلاف امروز كه اهميّت چندانى ندارد. مسافران در گذشته روستا به روستا و شهر به شهر، لوازم سفر و موادّ خوراكى، كه از آن به زاد و توشه تعبير مى شود، را تهيّه مى كردند. زاد و توشه بايد سه ويژگى داشته باشد: 1ـ كم حجم باشد. 2ـ پرقوّت باشد. 3ـ فاسد نشدنى باشد.
    در آيه شريفه فوق و دو روايتى كه نقل شد، دنيا به منزلگاهى تشبيه شده كه مردم همچون مسافران مى آيند و اندكى در آن اقامت مى كنند و زاد و توشه اى برمى گيرند و به حركت خويش ادامه مى دهند، سپس بهترين زاد و توشه، كه واجد ويژگى هاى سه گانه باشد، را تقوى معرّفى مى كند. حقيقتاً تقوى در هر كجا باشد آن جا را آباد مى كند و هر كجا نباشد ويرانه خواهد شد. بدون شك پليس بيرونى و ممانعت مردم از كارهاى خلاف لازم است، ولى كافى نيست. آنچه كارآيى اصلى دارد پليس درونى و تقواى الهى است. آنچه ملّت سرافراز ايران اسلامى را پس از هشت سال جنگ تحميلى و طاقت فرسا و نا برابر، پيروز كرد و عزّت و عظمت اسلام را در نظر جهانيان دو چندان نمود، تقواى رزمندگان ما بود. ما نبايد از اين سرمايه بزرگ غافل شويم.
    از امام صادق (عليه السلام) در مورد آيه شريفه (يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ اِلاّ مَنْ اَتَى اللهَ بِقَلْب سَليم); «آن روز (روز قيامت) كه مال و فرزندان سودى نمى بخشد، مگر كسى كه با قلب سليم به پيشگاه خدا آيد»(4) پرسيده شد، حضرت فرمودند: «قلب سليم قلبى است كه خدا را ملاقات كند در حالى كه غيرخدا در آن نباشد»(5). و ثمره غيرخدا نبودن تقوى است; آرى تقوى ميوه قلب سليم است.


     
    1. نهج البلاغه، خطبه 111.
    2. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 130.
    3. سوره بقره، آيه 197.
    4. سوره شعراء، آيات 88 و 89.
    5. تفسير نمونه، جلد 15، صفحه 274.
     

     

    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 07:19:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      بهترين رفيق   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «حُسْنُ الْخُلْقِ خَيْرُ رَفيق» و قالَ اَيْضاً: «رُبَّ عَزيز اَذَلَّهُ خُلْقُهُ وَ ذَليل اَعَزَّهُ خُلْقُهُ»;
    «بهترين رفيق انسان اخلاق نيكوى اوست» و نيز مى فرمايد: «چه بسا اخلاق (بد) انسان عزيزى را ذليل كند و اخلاق (خوب) انسان ذليلى را به (اوج) عزّت برساند»(1).

    شرح و تفسير

    زندگى انسان، يك زندگى دستجمعى است و لذا نمى تواند تنها زندگى كند; زيرا در اين صورت از همه چيز عقب مى ماند. و روشن است كه در زندگى اجتماعى و دستجمعى نياز به دوست و رفيق وجود دارد، تا در مشكلات و گرفتارى ها، خوشى ها و ناخوشى ها، فراز و نشيب هاى زندگى همراه انسان باشد و به او كمك كند. زندگى بدون دوست و رفيق، زندگى بسيار ناگوارى است و موجب عذاب روح انسان مى شود، بدين جهت يكى از شكنجه هاى سخت براى زندانيان، زندان انفرادى است.
    طبق روايت فوق، بهترين دوست انسان خلق و خوى خوب خود اوست! زيرا اخلاق خوش موجب مى شود كه ديگران به سوى او جذب شوند و دوستان فراوانى داشته باشد، چون كسى كه خوش اخلاق است همه مردم رفيق او هستند. گاه انسان تمام نقاط قوّت را داراست; مال، مقام، شخصيّت، تحصيلات عالى، خانواده اى اصيل و مذهبى، اعتقادات راسخ و عميق و مانند آن، ولى فاقد اخلاق خوش است. چنين انسانى ذليل مى گردد. و بالعكس امكان دارد شخصى هيچ يك از امكانات فوق را نداشته باشد، امّا داراى اخلاقى نيكو و پسنديده باشد، بدون شك چنين انسانى در نزد همگان عزيز خواهد شد و همه به ديده عزّت به او مى نگرند.
    روايت فوق به همين مطلب مهمّ اشاره دارد، و معناى آن اين است كه حُسن خُلق پوششى بر تمام بدى ها و كاستى ها و نقاط ضعف است، همان گونه كه اخلاق بد تمام محاسن و خوبى ها و نقاط مثبت انسان را تحت الشعاع قرار مى دهد و آن ها را مى پوشاند.
    تأكيد فراوانى كه در روايات و آيات قرآن مجيد بر مسأله اخلاق مى شود براى اين است كه اخلاق در مديريّت و رهبرى جامعه تأثير فراوانى دارد. مخصوصاً اهل علم بايد نسبت به اين مسأله دقّت بيش ترى داشته باشند، بداخلاقى ها و توهين ها را با نرمى پاسخ گو باشند، تا آن ها را متّهم به خشونت نكنند.

     


     
    1. سفينة البحار، جلد 2، صفحه 678.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 07:19:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      بهترين اعمال   ...

     

     

     


    عن اميرالمؤمنين (عليه السلام):
    «عَلَّمَ اَصْحابَهُ فى مَجْلِس واحِد اَرْبَعَمِأَةِ باب مِمّا يَصْلَحُ لِلْمُؤْمِنِ فى دينِه وَ دُنْياهُ، … قالَ: انْتَظِرُوا الْفَرَجَ وَ لا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللهِ، فَاِنَّ اَحَبَّ الاَْعْمالِ اِلى اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ اِنْتِظارُ الْفَرَجِ»;
    «حضرت على (عليه السلام) در يك جلسه چهارصد موضوع به يارانش تعليم داد كه براى دين و دنياى آن ها مفيد بود (يكى از آن موضوعات اين بود): منتظر فرج باشيد و از رحمت الهى مأيوس نشويد، چون محبوب ترين اعمال در نزد خداوند متعال انتظار فرج است»(1).

    شرح و تفسير

    منظور از كلمه «الفرج» چيست؟
    در اين جا دو احتمال وجود دارد: 1ـ «ال» در «الفرج» الف و لام جنس است، يعنى همواره در مشكلات و سختى ها اميدوار به يافتن راه حل و گشايشى باشيد و هيچ گاه از رحمت الهى نااميد نشويد; زيرا رحمت الهى پايان ناپذير و نامتناهى است. دنيا همواره فراز و نشيب داشته و امّت هاى مختلف نيز مشكلات و مصائب گوناگونى داشته اند، و گاه شياطين و فرمانروايان ظالم عرصه را بر مردم تنگ مى كردند و لشكر ايمان تضعيف مى شد، به گونه اى كه گاه مشكلات نفس گير مى شد، ولى هيچ گاه مؤمنان از رحمت الهى مأيوس نمى شدند.
    به عنوان مثال در جنگ احزاب آن قدر عرصه بر مسلمانان تنگ شد كه به تعبير قرآن «مى خواست سينه ها از گلوها خارج شود!»(2) و به تعبير ما «كارد به استخوان رسيده بود» ولى مسلمانان باز هم به حل مشكلات و انتظار رفع ناملايمات اميد داشتند و اين انتظار به ثمر نشست و خداوند به وسيله باد تمام بساط كفّار را در هم ريخت.
    بنابراين اگر مشكلاتى براى جامعه، حوزه هاى علميّه، انقلاب، جوانان، حكومت اسلامى، نواميس مسلمانان و مانند آن پيش مى آيد، نبايد خود را ببازيم و از رحمت حق مأيوس گرديم، او كه رحمتش عام است و شامل كسانى كه حتّى او را نمى خوانند و نمى شناسند(3) مى شود، چطور شامل حال ما نمى شود؟!
    2ـ اين واژه معناى معهودى دارد، يعنى منتظر فرج مخصوص، كه همه شيعيان و مسلمانان در انتظار آن هستند باشيد; به تعبير ديگر اين روايت به ما توصيه مى كند كه منتظر قيام حضرت مهدى (عليه السلام) باشيم. طبق احتمال دوم معناى جمله «احب الاعمال» اين است كه انتظار فرج از نماز، روزه، حجّ، جهاد، امر به معروف و نهى از منكر، و خلاصه از همه اعمال بهتر است و هيچ عملى به ارزش انتظار فرج نمى رسد(4).
    سؤال: انتظار فرج يك حالت باطنى و درونى است، بنابراين همه مى توانند ادّعا كنند كه منتظر هستند، آيا صرف اين حالت درونى، كه كار سختى هم نيست، افضل الاعمال است؟ و حتّى از جهاد با آن همه مشكلات و سختى ها، كه جان انسان در خطر مى افتد، برتر است؟ آيا چنين انسانى مانند كسى است كه خون خود را در راه خدا اهداء مى كند؟
    پاسخ: انتظار چند گونه است:
    1ـ انتظار دروغين كه همراه با هيچ گونه آمادگى نيست و فقط با حركت زبان است.
    2ـ انتظار راستين كه آميخته با آمادگى هايى مى باشد كه اين خود درجاتى دارد. همانند نيروهاى نظامى كه وقتى به آن ها آماده باش مى دهند گاه در آماده باش 50%، و گاه در آماده باش 70%، و گاه در آماده باش كامل 100%، به سر مى برند.
    برخى از منتظرين آمادگى ناقصى دارند، برخى ديگر آمادگى نسبتاً كاملى دارند و گروهى نيز آمادگى 100% و كامل دارند. كدام يك از اين منتظرين مشمول أحبُّ الاعمال هستند؟
    بدون شك كسانى كه آمادگى كامل دارند به اين مقام رفيع و بلند نائل مى شوند; نه هر كسى كه مدّعى انتظار باشد. مگر مى شود ما منتظر ميهمانى بس عزيز و عاليقدر باشيم و عمرى را در انتظار مَقدم او به سر بريم، ولى حتّى ابتدايى ترين اسباب و وسايل پذيرايى را فراهم نكرده باشيم؟ اگر چنين شخصى مدّعى انتظار باشد، در حالى كه هيچ آمادگى ندارد، مردم در عقل او شك مى كنند!
    از سوى ديگر انتظار أشكال گوناگون دارد; انتظار شخصى كه منتظر يك ميهمان است، با انتظار كسى كه منتظر صد ميهمان مى باشد متفاوت است، انتظار يك شخص عادى با انتظار امامى كه برترين انسان روى زمين است و براى برپايى حكومت جهانى و گسترش عدالت و قسط مى آيد بسيار متفاوت است. اگر أشكال مختلف انتظار فرج را بررسى كنيم اعتراف خواهيم كرد كه اين انتظار، بزرگ ترين، با شكوه ترين و پرارزش ترين انتظار در طول تاريخ بشريّت است!
    ولى آنچه مهمّ است اين كه: آيا اعمال ما نشانگر اين انتظار هست؟ ما بايد جايگاه خود را در حكومت جهانى مهدى (عليه السلام) از هم اكنون مشخّص كنيم! آيا از كسانى خواهيم بود كه در خطّ مقدم جبهه خواهيم بود؟ يعنى آن قدر شجاعت، شهامت، آگاهى، تقوى، ايمان، و استقامت داريم كه در اين صف قرار گيريم؟ يا از كسانى خواهيم بود كه در پشت جبهه يار و ياور رزمندگان خواهيم بود؟ يا از كسانى خواهيم بود كه نه در خط مقدّم قرار خواهيم گرفت و نه در پشت جبهه يار و ياور آن ها خواهيم بود، بلكه (خداى ناكرده) فقط و فقط به فكر دنياى خود خواهيم بود؟ يا (نعوذ بالله) در جبهه مخالف و رو در روى امام زمان قرار خواهيم گرفت!؟
    عجبا! كسى كه مدعى انتظار منتظَر بود حالا در صف مخالف قرار مى گيرد و با شمشير آقا كشته مى شود! چنين انسانى در حقيقت با خواندن دعاى فرج، دعاى تعجيل مرگ خود را مى خوانده است؟!
    با اين توضيحات، انتظار واقعى مى تواند يك مكتب و دانشگاه خودسازى باشد.
     

     


     
    1. بحارالانوار، جلد 10، صفحه 94.
    2. سوره احزاب، آيه 10.
    3. اين مطلب در دعاى معروف ماه رجب، كه بعد از نمازهاى واجب و مستحبّ خوانده مى شود، آمده است.
    4. اين مضمون در روايات ديگر نيز ديده مى شود; در برخى از روايات از انتظار فرج به «افضل اعمال امتى» و در برخى روايات به «افضل العبادة» و در روايات ديگر به «افضل عبادة المؤمن» تعبير شده است، مشروح اين روايات را در ميزان الحكمة، باب 240 مطالعه فرماييد.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 07:18:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      به اين طريق از ما باش!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «يا كُمَيْلُ! لا تَأْخُذْ اِلاّ عَنّا، تَكُنْ مِنّا»;
    «اى كميل! اگر مى خواهى از ما باشى، تمام معارف دينت را از ما بگير!»(1).

    شرح و تفسير

    بعضى مسأله ولايت را خيلى آسان گرفته اند و كسانى كه عاشقانه بر ائمّه اطهار (عليهم السلام) مى گريند و براى آن ها سينه مى زنند و عزادارى مى كنند و توسّلاتشان ترك نمى شود را اهل ولايت مى دانند; يعنى همين را كافى مى دانند. بلكه بعضى تصوّر مى كنند كه ولايت با گناه و خلاف كارى هم جمع مى شود!
    البتّه «ولايت» مراحل مختلفى دارد كه يك مرحله آن همان توجّه و توسّل و شركت در مراسم عزاى آن بزرگواران است; امّا بدون شك اين كافى نيست و ولايت كامل و حقيقى آن است كه تمام برنامه هاى زندگى خويش را طبق دستورات آن بزرگواران تنظيم كنيم و آن عزيزان را در تمام زندگى خويش حاضر بدانيم; و معارف اصيل اسلام را از آن ها بگيريم. سلمان فارسى از آن جا جزء اهل البيت شد(2)، كه در تمام مراحل زندگى پا جاى پاى اهل البيت (عليهم السلام) نهاد و در هيچ مرحله اى جز به تبعيت از اهل البيت فكر نكرد.
    نقطه مقابل اين تفكّر ولايى صحيح و ناب امور زير است:
    1ـ اين كه انسان به خيالات و گمان ها و اوهام خويش پناه ببرد و با پوسته ظاهر فريب آن را بيارايد و راه خويش را با آن بپيمايد!
    2ـ اين كه تنها به عقل و خرد خويش متّكى نباشد، بلكه به قرآن و سنّت هم روى آورد; ولى شاگرد آن ها نباشد و به دنبال آن ها حركت نكند، بلكه خود را استاد آن ها بداند! يعنى اوّل تصميم بگيرد و سپس آيات قرآن و روايات معصومان را بر آن تطبيق كند. نظرات خويش را بر دين خدا تحميل كند، تفسيرهاى نادرست از آيات قرآن ارائه كند و خلاصه دست به «تفسير به رأى» و يا به اصطلاح «قرائت جديد» بزند.
    3ـ اين كه از عقل و خرد خويش استفاده كند و در مقابل قرآن و سنّت نيز شاگردى نمايد، ولى بدعت هايى از خود بگذارد و امورى خارج از دين را هم داخل دين كند و مخلوطى از دين و غير دين را به عنوان دين و آيين خدا عمل نمايد، و به تعبير ديگر دچار التقاط گردد.
    پروردگارا! به ما كمك كن تا با پرهيز از اين راه هاى خطرناك سه گانه و گرفتن تمام معارف اسلام از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله) و ائمّه اهل البيت (عليهم السلام)، به حقيقت ولايت نائل شويم.


     
    1. بحارالانوار، جلد 74، صفحه 412.
    2. پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) جمله «سلمان منا اهل البيت» را بارها فرموده و مرحوم علاّمه مجلسى در جلدهاى مختلف بحارالانوار آن را نقل كرده، كه تنها در جلد 22، در صفحات 326، 330، 348، 374 و 385 آمده است!
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 07:18:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...



      خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

     
     
    این وبلاگ بمنظور معرفی شاخه ای از ابعاد وجودی امام حسن مجتبی (ع) به فعالیت مشغول شده است.