حُسنِ حَسَن
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   
اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        



این وبلاگ بمنظور معرفی شاخه ای از ابعاد وجودی امام حسن مجتبی (ع) به فعالیت مشغول شده است.




آمار

  • امروز: 302
  • دیروز: 231
  • 7 روز قبل: 1863
  • 1 ماه قبل: 9436
  • کل بازدیدها: 2388183





  • رتبه







    کاربران آنلاین

  • دهقان
  • avije danesh
  • فائزه ابوالقاسمی
  • سمیه صالحی
  • نازنین


  •   غيبت، تلاش عاجزان است!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اَلْغيبَةُ جُهْدُ الْعاجِزِ»;
    «غيبت كردن آخرين تلاش افراد ناتوان است»(1).

     

    شرح و تفسير

    در ميان گناهان كبيره كمتر گناهى همانند غيبت نشانه پستى و ضعف و زبونى و ناجوانمردى است. آن ها كه به مذمّت و عيب جويى مردم در پشت سر آن ها مى پردازند و آبرو و حيثيّت افراد را با إفشاى عيوب پنهانى، كه غالب مردم به يكى از اين عيوب گرفتارند، مى برند و آتش حسد و كينه خود را به اين وسيله فرومى نشانند، افرادى ناتوان و فاقد شخصيّتند، كه در مبارزه بى دليل و ظالمانه خود شهامت ندارند و تمام قدرتشان اين است كه از پشت خنجر بزنند.
    در حديث(2) آمده است: «آن كس كه غيبت مردم كند اگر توبه نمايد آخرين كس است كه وارد بهشت مى شود و اگر توبه نكند نخستين كسى است كه وارد دوزخ مى شود!»(3).
    در آيه 12 سوره حجرات غيبت به خوردن گوشت مرده برادر مسلمان تشبيه شده است!(4)
    و در حديث ديگرى چنين مى خوانيم: «در روز قيامت براى جبران خسارت حيثيّتى غيبت شونده، ثواب كارهاى غيبت كننده را به پرونده غيبت شونده منتقل مى كنند و اگر ثوابى نداشته باشد، گناهان غيبت شونده را به پرونده غيبت كننده منتقل مى نمايند!»(5).
    با توجّه به آنچه گذشت، انسان عاقل هرگز غيبت نمى كند; زيرا غيبت شونده يا دوست اوست و يا دشمنش مى باشد. اگر دوست او باشد شخص عاقل در تحت هيچ شرايطى حاضر به خوردن گوشت مرده دوست خود نمى شود و اگر دشمنش باشد هرگز راضى نمى شود كه ثواب اعمالش در روز قيامت به پرونده اعمال او منتقل گردد، يا مجازات گناهان غيبت شونده را متحمّل شود!.
    بنابراين عقل سليم حكم مى كند كه با كمك همديگر اين گناه كبيره را از زندگى خويش بشوييم، و جامعه را از شرّ عواقب سوء و تبعات آن رهايى بخشيم.


     
    1. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 461.
    2. بحار الانوار، جلد 72، صفحه 222.
    3. يكصد و پنجاه درس زندگى، صفحه 60.
    4. مشروح مباحث مربوط به آيه مذكور، و پاره اى از مطالب مربوط به غيبت را، در كتاب «مثال هاى زيباى قرآن»، جلد دوم، آورده ايم.
    5. المحجّة البيضاء، جلد 5، صفحه 273.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



    [جمعه 1394-12-28] [ 11:45:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      غافلان بى خبر!   ...

     

    قال على (عليه السلام):
    «كَمْ مِنْ غافِل يَنْسَجُ ثَوْباً لِيَلْبِسَهُ وَ اِنَّما هُوَ كَفَنُهُ، وَ يَبْنى بَيْتاً لِيَسْكُنَهُ وَ اِنَّما هُوَ مَوْضِعُ قَبْرِه»;
    «چه بسيار غافلانى كه لباسى براى پوشيدن تهيّه مى كنند، امّا همان لباس كفن آن ها مى شود! و خانه اى براى سكونت مى سازند و آن خانه قبر آن ها مى گردد»(1).

     

    شرح و تفسير

    سؤال: غفلت نعمت است، يا بلا؟
    پاسخ: غفلت از جهتى از نعمت هاى الهى است; زيرا زندگى بدون غفلت امكان پذير نيست! خانواده اى كه نوجوان عزيز خويش را از دست مى دهد را تصوّر كنيد، اگر آن سوز و گداز روزهاى اوّل مرگ فرزند خود را در روزهاى بعد هم داشته باشند، بزودى خود آن ها هم از بين خواهند رفت، ولى تدريجاً پرده هاى غفلت به عنوان يك نعمت الهى بر روى اين مصيبت مى افتد و كم كم آن را به فراموشى مى سپارند. همچنين در مشكلات ديگر، مثل بىوفايى ها، خيانت ها، ضرر و زيان ها، شكست ها و مانند آن غفلت به كمك انسان مى آيد. امام صادق (عليه السلام) در توحيد مفضّل(2) به اين معنى اشاره فرموده است.
    البتّه اگر همين نعمت الهى از حدّ اعتدال خارج شود، تبديل به يك بلا مى شود; نسيم يك نعمت است; زيرا هوا را جابجا مى كند، مسموميّت ها را از بين مى برد، گل ها را بارور و ميوه ها را به ثمر مى نشاند، امّا اگر از اعتدال خارج شود و تبديل به طوفان گردد، مصيبت بزرگى مى شود. بنابراين نسيم در حدّ اعتدال نعمت و خارج از آن حد، بلا است.
    غفلت نيز چنين است، اگر انسان از پايان زندگى، از مرگ، از خداوند، از معاد غافل شود، بدبخت مى گردد و گاهى ضررهاى غيرقابل جبران مى بيند; مثل اين كه تا آخرين لحظات زندگى غافل باشد و با مرگ از خواب غفلت بيدار شود، كه ديگر وقتى براى جبران باقى نمى ماند. 

     

    راه هاى مبارزه با غفلت
    اولياء الله براى از بين بردن اين غفلت ها به مردم هشدار مى دادند، يكى از هشدارها و راه هاى مبارزه با غفلت يادآورى مرگ است، اين كه گفته شده است: «هر شب وصيّت نامه خود را زير سر داشته باشيد»(3)، به منظور رسيدن به همين هدف است. امام على (عليه السلام) در حديث فوق به دنبال همين مطلب است و مى خواهد با يادآورى مرگ، غافلان را هوشيار سازد. طبق اين روايت آن حضرت مى فرمايد: «غافل پارچه اى آماده پوشيدن مى كند تا در اين دنيا عيش و نوش كند، بى خبر از اين كه همين پارچه كفن او مى گردد!». مخصوصاً در عصر و زمان ما كه مرگ بسيار رايج و ساده گرديده است. شخص غافل خانه اى مى سازد و از هر طريقى هزينه آن را تأمين مى كند تا در آن زندگى نمايد، غافل از اين كه همان خانه مقبره و محلّ دفن او مى گردد! در قبرستان شهرهاى بزرگ قبرهاى زيادى از پيش توسّط گوركن ها آماده مى شود، چه بسا خود اين گوركن ها بميرند و در قبرى كه براى ديگران كنده اند دفن شوند!
    نتيجه اين كه غفلت در حدّ طبيعى آن نعمت و اگر از اعتدال خارج شود تبديل به بلا مى گردد.


     
    1. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 382.
    2. بحارالانوار، جلد 3، صفحه 57 به بعد.
    3. وسايل الشيعه، جلد 13، صفحه 352، حديث 5 و 7.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 11:45:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      عيد چه روزى است؟   ...

     

     قال على (عليه السلام):

    «كُلُّ يَوْم لايُعْصَى اللهُ فيهِ فَهُوَ عيدٌ»;
    «هر روزى كه در آن، معصيت و نافرمانى خداوند نشود عيد است»(1).

      

    شرح و تفسير

    عيد دو رقم است: عيد «تشريعى» و عيد «تكوينى».
    امّا عيدهاى تكوينى نوعى بازگشت به جهان طبيعت است، مانند عيد نوروز كه يك عيد كاملا طبيعى است.
    با توجّه به توضيح بالا، حضرت على (عليه السلام) هر روزى را كه انسان موفّق شود بر هواى نفس خويش غلبه كند و از اطاعت ابليس و شيطان روى برتابد و دشمن بزرگ خويش را دشمن بگيرد و در يك كلمه عصيان نكند، آن روز را عيد مى داند.
    با توجّه به اين روايت و توضيحاتى كه گذشت، عيد نوروز مى تواند يك عيد باشد، ولى نه به عنوان يك عيد تشريعى. و رواياتى كه در اين زمينه وارد شده روايات معتبرى نيست(2).
    عيد نوروز جنبه هاى مثبت و منفى متعدّدى دارد، جنبه هاى مثبت آن نظافت، صله رحم، كمك به اقشار ضعيف و كم در آمد و مانند آن است. و جنبه هاى منفى آن، مراسم خرافى چهارشنبه سورى، سيزده بدر، تشريفات كمرشكن، چشم و هم چشمى، مسافرت هاى گناه آلود، شكستن مرز محرميّت ها و امثال آن مى باشد. حال اگر به جنبه هاى مثبت آن پرداخته شود و از جنبه هاى منفى آن اجتناب گردد، طبق روايت فوق عيد نوروز طبيعى، عيد تشريعى هم مى شود و اگر خداى ناكرده بر عكس شود، از منظر حضرت على (عليه السلام)چنين روزى عيد نخواهد بود.
    جالب اين كه اسلام در برخورد با اين آداب و رسومى كه مردم به آن اعتقاد داشته اند سعى كرده با هدايت آن به سمت جهات مثبت، يا تفسيرى نو از آن، جنبه هاى منفى آن را از بين ببرد; مثلا اين سخن كه «فلان زن بدقدم است!» را اسلام به شكل خاصّى تفسير و از آن استفاده كرده است. در روايتى مى خوانيم: «مِنْ بَرَكَةِ الْمَرْأَةِ قِلَّةُ مَهْرِها وَ مِنْ شُوْمِها كَثْرَةُ مَهْرِها; زنانى خوش قدم هستند كه مهريّه اى سبك داشته باشند و زنانى بدقدم هستند كه مهريه آنها سنگين باشد»(3) و اين نكته جالبى است در بر خورد با آداب و رسوم ديگران!.


     
    1. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 428.
    2. قسمتى از اين روايات را، در ميزان الحكمة، باب 3006، جلد 7، صفحه 132، مطالعه فرماييد.
    3. وسايل الشيعه، جلد 15، ابواب المهور، باب 5، حديث 8.

    منبع: کتاب 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع) - شماره 83

    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 11:45:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      على از زبان خودش!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اِنَّما مَثَلى بَيْنَكُمْ كَمَثَلِ السِّراجِ فِى الظُّلْمَةِ، يَسْتَضىءُ بِهِ مَنْ وَ لَجَها»;
    «مَثَل من در بين شما، مثل چراغ پر نورى در تاريكى است، تنها كسانى از آن بهره مى برند كه در شعاع نور آن باشند»(1).

     

    شرح و تفسير

    در كلمات پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) و ائمّه طاهرين (عليهم السلام) تعبيراتى ديده مى شود كه گاه ناآگاهان تصوّر مى كنند كه اين سخنان خودستايى و تعريف از خويشتن است. در حالى كه بين خودستايى و معرّفى كردن خويش تفاوت روشنى وجود دارد.
    گاه شما شخصى را كاملا مى شناسيد، ولى او بر اثر خودخواهى و غرور به ستايش از خود مى پردازد، اين كار خودستايى و مذموم است. ولى گاهى از اوقات شما آن شخص را نمى شناسيد و او خود را معرّفى مى كند، رشته تخصّصى اش را بيان مى كند، تا بهتر بتوان از او بهره برد. اين، خودستايى نيست و مذموم نمى باشد. آنچه درباره معصومين (عليهم السلام)نقل شده از قبيل قسم دوم است; نه اوّل.
    حضرت على (عليه السلام) علاوه بر روايت فوق در موارد ديگرى نيز به معرّفى خود پرداخته است(2); مثلا در روايتى مى خوانيم كه آن حضرت خطاب به كميل بن زياد، در حالى كه به سينه اش اشاره مى كرد، فرمود:
    «اِنَّ هاهُنا لَعِلْماً جَمّاً لَوْ اَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً; در سينه ام علم فراوانى وجود دارد. اگر افراد لايقى مى يافتم به آن ها تعليم مى دادم»(3).
    يا در روايت ديگرى مى فرمايد: «اَيُّهَا النّاسُ سَلُونى قَبْلَ اَنْ تَفْقِدُونى فَلاََنَا بِطُرُقِ السَّماءِ اَعْلَمُ مِنّى بِطُرُقِ الاَْرْضِ; اى مردم! پيش از اين كه مرا از دست بدهيد آنچه مى خواهيد از من بپرسيد كه من به راه هاى آسمان از راه هاى زمين آشناترم»(4).
    و بالاخره در روايت فوق مى فرمايد: «من در ميان شما به منزله چراغ پر نورى هستم كه در تاريكى مى درخشد، و كسانى مى توانند از نور اين چراغ استفاده كنند كه وارد فضاى اين چراغ شوند».
    اين روايت اشاره به نكته مهمّى دارد، كه در روايات ديگر و برخى از آيات قرآن نيز مورد اشاره قرار گرفته و آن نكته اين است:
    ترقّى و تكامل همواره بر دو پايه استوار است: 1ـ فاعليّت فاعل. 2ـ قابليّت قابل.
    اگر بهترين امكانات پيشرفت و ترقّى وجود داشته باشد، امّا كسانى از آن استفاده كنند كه قابليّت ندارند هيچ فايده اى ندارد، از خورشيد نورانى تر سراغ نداريم، امّا شخص نابينا نمى تواند از خورشيد استفاده كند، چون قابليّت ندارد. اگر بهترين آب ها را با بذرهاى اصلاح شده و باغبان هاى لايق و باران هاى پى در پى، در زمين شوره زار هدايت كنيم، بهره اى نمى گيريم; چون زمين شوره زار قابليّت بهره بردارى ندارد.
    اشخاص زيادى تا پايان عمر در كنار انبياء بودند، ولى كافر مردند; چون قابليّت دريافت نور هدايت را نداشتند. در اوّلين آيه سوره بقره مى خوانيم كه قرآن مجيد هدايت گر افراد باتقوى است، نه همه مردم; يعنى براى كسانى كه قابليّت هدايت را دارند هدايت گر است.
    در ضمن قابليّت ها متفاوت است و هركس به اندازه قابليّت خود از فيض خدايى استفاده مى كند. قرآن مجيد نيز مى فرمايد:
    (اَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ اَوْدِيَةٌ بِقَدَرِها); «هر درّه اى به اندازه ظرفيّت خود آب ذخيره مى كند»(5).
    سؤال: قابليّت ها را چگونه افزايش دهيم؟
    پاسخ: قابليّت ها دو بخش هستند: بخشى از آن ها ذاتى است، و بخشى ديگر اكتسابى. قسم اوّل قابل افزايش نيست، امّا قسم دوم را مى توان با توبه و تقوى و مداومت بر ياد خداوند، كنار زدن حجاب ها، شركت در مجالس علم و معرفت، مطالعات مفيد، انتخاب دوست مناسب، محيط خوب و مانند آن افزايش داد.


     
    1. نهج البلاغه، خطبه 187.
    2. كتاب هايى در اين زمينه نوشته شده است. از جمله مى توان به كتاب «على (عليه السلام) از ديدگاه على بن ابيطالب (عليه السلام)» اشاره كرد.
    3. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 147.
    4. نهج البلاغه، خطبه 189.
    5. سوره رعد، آیه 17.

     

     

    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 11:45:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      على از زبان على (عليه السلام)   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اَللهُ قَدْ اَعْطانى مِنَ الْعَقْلِ ما لَوْ قُسِّمَ عَلى جَميعِ حُمَقاءِ الدُّنْيا وَ مَجانينِها لَصارُوا بِه عُقَلاءَ، وَ مِنَ الْقُوَّةِ ما لَوْ قُسِّمَ عَلى جَميعِ ضُعَفاءِ الدُّنْيا لَصارُوا بِه اَقْوِياءَ، وَ مِنَ الشُّجاعَةِ ما لَوْ قُسِّمَ عَلى جَميع جُبَناءِ الدُّنْيا لَصارُوا بِه شَجْعاناً»;

    «خداوند به من آن قدر عقل داده كه اگر بين تمام بى عقل هاى دنيا تقسيم كنند، همه آن ها عاقل مى شوند; و آن قدر به من نيرو و توان داده كه اگر بين تمام ضعيفان دنيا تقسيم كنند، همه آن ها توانمند مى گردند; و آن قدر به من شجاعت داده كه اگر بين تمام ترسوهاى دنيا تقسيم كنند، همه آن ها شجاع مى شوند!»(1).

     

    شرح و تفسير

    هنگامى كه دشمنان اسلام در ماجراى «ليلة المبيت»(2) به خانه پيامبر (صلى الله عليه وآله) هجوم بردند و حضرت على (عليه السلام) را در رختخواب پيامبر (صلى الله عليه وآله)يافتند، عدّه اى گفتند: «على را بكشيم!» ابوجهل با لحن گستاخانه اى گفت: «اين جوان بيچاره را رها كنيد، محمّد او را فريب داده است!» على (عليه السلام) در پاسخ ابوجهل جملات مهمّ بالا را بيان فرمود، تا آن ها بدانند با چه كسى رو به رو هستند و آنچه مى گويند سراسر اشتباه است.
    با توجّه به اين كه حضرت على (عليه السلام) خودستايى نمى كند و اهل گزافه و مبالغه گويى هم نمى باشد، مى فهميم كه وجود او مجموعه اى از عقل و علم و شجاعت است، به اندازه يك جهان; يعنى خداوند يك دنيا را در يك انسان جمع كرده است.
    مطلب ديگر اين كه على (عليه السلام) در سخت ترين لحظات پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله)را تنها نگذاشت. صحنه هاى خطرناك در طول عمر پر بركت پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) كم نبوده است، ولى در سه مورد خطر به اوج خود رسيد و على در تمام اين سه مورد نقش حياتى داشت. 1ـ ليلة المبيت. 2ـ جنگ اُحد. 3ـ جنگ خندق.
    پس از پايان يافتن جنگ اُحد، وقتى على با بدنى مجروح و خون آلود خدمت پيامبر (صلى الله عليه وآله) رسيد، عرض كرد: «هنگامى كه گرما گرم دفاع از شما بودم و همانند پروانه اى بر گرد شمع وجودتان مى چرخيدم، ضربات فراوانى بر من وارد شد. كه شانزده ضربه آن سنگين بود، به گونه اى كه چهار بار نقش بر زمين شدم، هر بار كه زمين مى خوردم شخص والايى مى آمد و زير بغلم را مى گرفت و مرا بلند مى كرد و مى گفت: از پيامبر (صلى الله عليه وآله)دفاع كن! يا رسول الله اين شخص كه بود؟».
    پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمود: بشارت باد بر تو! آن شخص جبرييل امين، امين وحى خداوند بود!»(2).
    در جنگ خندق، كه داستان مبارزه على (عليه السلام) و عمر بن عبدود بسيار مشهور است، پيامبر (صلى الله عليه وآله) ارزش مبارزه آن حضرت را در آن روز از عبادت تمام جن و انس بالاتر و والاتر مى شمرد، چرا كه هيچ كس آمادگى مقابله با «عمرو بن عبدود» را نداشت و او بود كه با شكست «عمرو»، يعنى بزرگ ترين قهرمان دشمن، لرزه بر اندام آن ها انداخت(1). آرى على (عليه السلام)در سخت ترين لحظات پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) را ترك نكرد و يار و ياور او بود.
    ما به اين على (عليه السلام)، كه امام اوّل ما شيعيان است، افتخار مى كنيم. امّا آيا فقط افتخار، به فضايل آن حضرت كافى است، و هيچ وظيفه اى در قبال آن نداريم؟ حقيقت اين است كه فضايل آن حضرت براى ما ايجاد مسؤوليّت مى كند و ما بايد از صفات والاى او بهره بگيريم و لااقل پرتوى از آن را در وجود خويش پياده كنيم.


     
    1. مشروح وقايع مربوط به جنگ اُحد را در كتاب «فروغ ابديّت»، جلد دوم، صفحه 27 به بعد، مطالعه فرماييد.
    2. جزييّات مربوط به جنگ خندق، كه نام ديگر آن «جنگ احزاب» است، را در جلد دوم «فروغ ابديّت» صفحه 121 به بعد، مطالعه فرماييد.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 11:44:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      علم و يقين   ...

     

    قال على (عليه السلام):
    «لا تَجْعَلوُا عِلْمَكُمْ جَهْلاً، وَ يَقينَكُمْ شَكًّا، اِذا عَلِمْتُمْ فَاعْمَلوُا وَ اِذا تَيَقَّنْتُمْ فَأَقْدِمُوا»;
    «علم و دانش خود را تبديل به جهل و نادانى نكنيد! و يقين خويش را مبدّل به شك و ترديد ننماييد! هنگامى كه به چيزى علم پيدا كرديد طبق آن عمل كنيد، و زمانى كه يقين يافتيد اقدام نماييد»(1).

     

    شرح و تفسير

    در روح و جان آدمى، امور مختلفى وجود دارد; يكى از آن ها ادراك است كه آن را علم ناميده اند، و يكى ديگر از آن ها باورهاست.
    سؤال: فرق بين «علم» و «باور» چيست؟
    پاسخ: علم همان آگاهى است; چه قلب و جان انسان آن را بپذيرد و چه نپذيرد. ولى هر گاه انسان نسبت به چيزى علم پيدا كرد و دل و جانش نيز آن آگاهى را پذيرفت و در برابر آن تسليم شد، به آن «باور» مى گويند. خداوند در آيه 14 سوره نمل به اين مطلب اشاره دارد، مى فرمايد:
    (وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوّاً) «آن ها آيات الهى را از روى ظلم و سركشى انكار كردند، در حالى كه در دل به آن يقين داشتند».
    فرعون، مخصوصاً بعد از مشاهده معجزات حضرت موسى (عليه السلام)، علم به خدا داشت و مى دانست كه «او» خالق جهان هستى و همه موجودات است، ولى اين مطلب را «باور» نداشت و در برابر آن تسليم نبود.
    حضرت على (عليه السلام)در روايت فوق علم و يقين را بر اساس آثار آن ها مورد ارزيابى قرار مى دهد. بدين جهت علمى كه به آن عمل نمى شود را جهل، و يقينى كه موجب اقدام نمى گردد را شك و ترديد معرّفى مى كند; زيرا كسى كه، مثلا، مدّعى است يقين به قيامت دارد، ولى هيچ اثرى در اعمال او ديده نمى شود، در حقيقت قيامت را باور نكرده است! بنابراين از ديدگاه فرهنگ اسلامى همه چيز زمانى ارزش پيدا مى كند كه در عمل تحقّق پيدا كند و مورد عمل قرار مى گيرد و چيزى كه عينيّت ندارد و فقط جنبه تئورى و ذهنى دارد ارزش چندانى در فرهنگ اسلامى ندارد.
    سؤال: چرا به علم و يقين عمل نمى شود؟
    پاسخ: در پاسخ به اين سؤال به دو عامل مى توان اشاره كرد:
    1ـ ضعف علم و يقين از عوامل عمل نكردن به آن چيزى است كه نسبت به آن علم داريم. اگر حقيقتاً بدانيم كه خوردن مال يتيم مانند خوردن آتش است،(2) هرگز اقدام به خوردن آن نمى كنيم. پس تزلزل پايه هاى ايمان و ضعف مبانى اعتقادى و علمى سبب مى شوند كه ايمان در عمل نمايان نشود.
    2ـ گاه هوى و هوس هاى سركش مانع از عمل كردن به علم و يقين مى گردد، هوى و هوس ها گاهى همچون سيلاب هاى قوى سدّ محكم علم و يقين را در هم مى شكنند و براى جلوگيرى از چنين ضايعاتى بايد پايه هاى ايمان و يقين محكم تر گردد، تا بدان جا كه هيچ سيلابى قادر بر شكستن سدّ ايمان و يقين نباشد.


     
    1. نهج البلاغه، كلمات قصار. شماره 274.
    2. پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) فرمود: «در سفر معراج عدّه اى را ديدم كه آتش از دهانشان وارد و از پشت آن ها خارج مى گشت! از جبرئيل پرسيدم: آن ها كيانند؟ جبرئيل گفت: «آن ها كسانى هستند كه اموال يتيمان را به ظلم خورده اند!» (ميزان الحكمه، باب 4238، حديث 22590).
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 11:44:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      دام هاى فريبنده   ...

     

    قال على (عليه السلام):
    «رَحِمَ اللهُ امْرَءً غالَبَ الْهَوى، وَ اَفْلَتَ مِنْ حَبائِلِ الدُّنْيا»;
    «رحمت خداوند بر انسانى كه بر هواى نفس پيروز گردد و از دام هاى دنيا خويش را نجات دهد(1)».

     

    شرح و تفسير

    مفهوم مقابله و جهاد با نفس، جنگ ميان حقيقت انسان و هواى نفس است; در يك سوى هوس هاى سركش قرار دارد و در سوى ديگر واقعيّت انسان. حضرت على (عليه السلام) براى انسانى كه با هواى نفس مى جنگد دعا مى كند. و سپس به دام هاى دنيا اشاره مى نمايد و مردم را از آن دام هاى به ظاهر زيبا و فريبنده، برحذر مى دارد.

    ويژگى هاى دام
    دام داراى ويژگى هايى است:
    1ـ يكى از ويژگى هاى دام مخفى بودن آن است تا جلب توجّه نكند و شكار بدون توجّه و بر اثر غفلت اسير آن گردد.
    2ـ ويژگى ديگر دام، اين است كه محكم باشد و شكار پس از گرفتارى در آن، نتواند خود را برهاند و فرار كند.
    دام هاى دنيا نيز اين خصوصيّات را دارد، يكى از دام هاى دنيا حُبّ مقام است كه از اوّل بچگى تا آخرين لحظات عمر، در دل انسان ها وجود دارد(2). هر چيزى دوران خاصّى دارد، ولى علاقه به مقام در سراسر عمر انسان، همراه اوست. و گاهى از اوقات اين دام مخفى است; در لباس خدمت به همنوعان، خدمت به انقلاب و دين، احساس مسؤوليّت شرعى و مانند آن خود را پنهان مى كند. دانه هايى هم در اطرافش ريخته شده كه جلب توجّه مى كند; استفاده از نعمت هاى الهى، ضرورت هاى زندگى، حفظ آبرو، امكانات بيش تر، آرامش روح، تفريح بهتر و مانند آن، دانه هايى است كه اطراف آن ريخته شده است. و عجيب اين كه اين دام بسيار محكم است و رهايى از آن براى گرفتارانش بسيار مشكل.
    يكى از دام ها عبادت بى تفكّر است، در اين نوع از عبادت آهسته آهسته ريا شروع مى شود و كم كم منتهى به عُجب مى شود، چنين شخصى خود را از همه بهتر و سرآمد امّت و شفيع يوم المحشر تصوّر مى كند! كار به اين جا ختم نمى شود، بلكه آن قدر عقل او اسير مى گردد و هوى و هوس امير، كه از خداوند هم طلب كار مى شود!
    بايد اين دام ها را به خوبى شناسايى نمود و از گرفتار شدن در آن پرهيز كرد. و اگر خداى ناكرده گرفتار شده ايم، هر چه سريع تر به فكر رهايى از آن باشيم، كه هر چه زمان بگذرد آزادى از اين دام مشكل تر مى شود.


     
    1. ميزان الحكمة، باب 4042، حديث 21157، (جلد 10، صفحه 384).
    2. در عبارتى مى خوانيم: «آخِرُ ما يَخْرُجُ مِنْ قُلُوبِ الصِّدّيقينَ حُبُّ الْجاهِ; آخرين چيزى كه از دل انسان هاى راستين خارج مى شود جاه طلبى است». (اخلاق در قرآن، جلد 3، صفحه 30).

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 11:11:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      عقل هاى نورانى و چشم هاى تيزبين!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اَيْنَ الْعُقُولُ الْمُسْتَصْبِحَةُ بِمَصابيحِ الْهُدى، وَ الاَْبْصارُ اللاَّمِحَةُ اِلى مَنارِ التَّقْوى! اَيْنَ الْقُلُوبُ الّتى وُهِبَتْ لِلّهِ، وَ عُوقِدَتْ عَلى طاعَةِ اللهِ!»;
    «كجايند آن عقل هايى كه از چراغ هاى هدايت روشنى مى گيرند؟! كجايند چشم هايى كه به نشانه هاى تقوى مى نگرند؟! و كجايند آن دل هاى كه به خدا بخشيده شده و پيمان اطاعت خدا را بسته اند؟!»(1).

     

    شرح و تفسير

    در وجود انسان دو محور مهمّ وجود دارد: نخست محور عقل و علم است، كه انسان به وسيله آن حقايق را درك مى كند. ديگر محور عواطف و احساسات است. منظور از عواطف، انگيزه هاى غير متكّى به دليل است كه مايه حركت و باعث فعاليّت مى شود و اگر درست هدايت شود به نتايج بسيار مطلوبى مى رسد.
    اين كه انسان مى داند دو به اضافه دو مساوى است با چهار، اين علم است; امّا اين كه به فرزندش علاقه دارد، علم نيست; بلكه عاطفه است. اگر اين دو (علم و عاطفه) اصلاح شود، يعنى علم متكّى به مبدأ الهى و ارزشى گردد و عواطف هم مطابق موازين تعديل گردد، انسان كامل مى شود.
    حضرت على (عليه السلام) در روايت فوق براى تكامل در هر دو بخش ضابطه تعيين مى كند. طبق فرمايش حضرت در جمله اوّل، اگر عقل هدايت شود و هادى او خداوند باشد و آدمى چشم به نور تقوى دوخته باشد و احساسات و غرايز خويش را به وسيله تقوى كنترل كند، شرط اوّل حاصل مى شود. و در جمله دوم معيار عواطف و انگيزه ها را اخلاص و طاعت خداوند بيان مى كند; يعنى دل را فقط در گرو او قرار دهيم، تنها با او پيمان ببنديم و تنها براى او عبادت كنيم. البتّه شرط دوم مشكل تر است، همان گونه كه آن ضرب المثل عاميانه معروف مى گويد: «ملاّ شدن چه آسان، آدم شدن چه مشكل!».
    خدايا! ما خود را به تو سپرده ايم، ما را در آنچه رضا و خشنودى توست موفّق بدار.


     
    1. نهج البلاغه، خطبه 144.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 08:18:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      عقل هاى اسير شهوت!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «وَ كَمْ مِنْ عَقْل اَسير تَحْتَ هَوى اَمير»;
    «چه بسيار هوى و هوس هايى كه عقل ها را تحت سلطه خود در آورده و آن ها را اسير كرده است»(1).

     

    شرح و تفسير

    در وجود هر انسانى دو نيرو وجود دارد:
    1ـ نيروى عقل، كه بايد بر تمام اعضاء و نيروها و احساسات انسان امير باشد.
    2ـ تمايلات و شهوات نفسانى، كه بايد ابزار اجرايى عقل باشند و تحت فرمان او.
    اگر هر يك از اين دو نيرو در جاى خود به كار گرفته شود، آنچه خداوند از انسان انتظار دارد به انجام مى رسد، و انسان حقيقتاً خليفه خداوند مى شود. امّا اگر برعكس شد، و هوى و هوس فرماندهى را در دست گرفت و عقل به عنوان ابزارى در اختيار آن قرار گرفت و اسير تمايلات شهوانى شد، چنين انسانى از مسير حق منحرف مى گردد و اين انحراف ممكن است آن قدر زياد شود و چنين انسانى به قدرى از صراط مستقيم دور گردد، كه مانند چهارپايان بلكه پست تر از آن ها شود!(2)
    آرى اگر عقل، كه به منزله پدر پر تجربه اى در يك خانواده است، اسير تمايلات و بى بندوبارى هاى جوان هاى خام و بى تجربه و مالامال از شهوات گردد، چنين خانواده اى از هيچ خطرى در امان نخواهد بود!.
    بنابراين اگر مى خواهيم مورد نظر خداوند باشيم، بايد عقل را در خانواده، جامعه، كلّ كشور، و بلكه سراسر دنيا حاكم كنيم و او را از اسارت هوى ها و هوس ها آزاد نماييم. در اين صورت بدون شك جهان، كه در شرايط موجود همچون جهنّمى سوزان است، تبديل به گلستانى با صفا خواهد شد، و همه انسان ها مى توانند بدون تجاوز به حقوق يكديگر، به صورت مسالمت آميز زندگى راحت و بى دغدغه اى داشته باشند.


     
    1.نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 211.
    2. در آيه 179 سوره اعراف و آيه 44 سوره فرقان به اين مطلب اشاره شده است.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 07:18:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      عشق سوزان، مانع مهمّ شناخت   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «مَنْ عَشِقَ شَيْأً اَعْشى بَصَرَهُ، وَ اَمْرَضَ قَلْبَهُ، فهو يَنْظُرُ بِعَيْن غَيْرِ صَحيحَة، وَ يَسْمَعُ بِاُذُن غَيْرِ سَميعَة، قَدْ خَرَقَتِ الشَّهَواتُ عَقْلَهُ، وَ اَماتَتِ الدُّنْيا قَلْبَهُ»;
    «هر كس به چيزى (ديوانهوار) عشق بورزد، چشمانش را ضعيف مى كند، و قلبش را بيمار مى سازد، سپس با چشمى معيوب مى نگرد، و با گوشى ناشنوا مى شنود، (زيرا) خواسته هاى دل، عقلش را از كار انداخته، و دنيا قلبش را ميرانده است»(1).

     

    شرح و تفسير

    اين جملات به مسأله مهمّى براى همه انسان ها اشاره دارد، و آن اين كه: انسان در صورتى مى تواند در زندگى خويش راه صحيح را طى كند كه شناخت درستى از «حقّ» و «باطل» و «صحيح» و «فاسد» داشته باشد و خوشبختانه خداوند ابزار شناخت را در اختيار همگان قرار داده است.
    (وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الاَْبْصارَ وَ الاَْفْئِدَةَ); «خداوند براى شما (ابزار شناختى، كه عبارتند از:) گوش و چشم و عقل قرار داده است»(2).
    ولى گاهى اين ابزار تبديل به موانع و حجاب هايى براى شناخت مى شود كه در اين صورت نتيجه معكوس مى دهد.
    موانع شناخت فراوان است و شرح آن را در تفسير پيام قرآن، جلد اوّل، آورده ايم(3). يكى از موانع شناخت عشق سوزان به مسايل غير واقعى است كه در حديث فوق به آن اشاره شده است. اين مطلب را هر كس در زندگى شخصى خود تجربه كرده است. گاه ديده ايم كه مبتلايان به عشق سوزان، گناه را در لباس عبادت انجام مى دهند! و ترك عبادت را عبادت مى پندارند! اين مسأله مخصوصاً در جريانات حزبى و سياسى خيلى روشن و آشكار است.
    بنابراين بر ما لازم است كه با الهام از اين فرمايش نورانى حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام)تعادل را در همه مسايل، از جمله در عشق و محبّت، مراعات كنيم تا دستخوش عوارض سوء آن نشويم و عشق سوزان بسان پرده اى ضخيم مانع شناخت حقايق نشود.


     
    1. نهج البلاغه، خطبه 109.
    2. سوره نحل، آيه 78.
    3. مباحث مربوط به موانع و آفات شناخت در تفسير پيام قرآن، جلد اوّل، صفحه 296 به بعد، آمده است.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 06:18:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...



      خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

     
     
    این وبلاگ بمنظور معرفی شاخه ای از ابعاد وجودی امام حسن مجتبی (ع) به فعالیت مشغول شده است.