حُسنِ حَسَن
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   
اسفند 1394
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << < جاری> >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29            



این وبلاگ بمنظور معرفی شاخه ای از ابعاد وجودی امام حسن مجتبی (ع) به فعالیت مشغول شده است.




آمار

  • امروز: 247
  • دیروز: 567
  • 7 روز قبل: 1983
  • 1 ماه قبل: 10436
  • کل بازدیدها: 2386887





  • رتبه







    کاربران آنلاین

  • زفاک
  • سمیه صالحی


  •   ياد خدا   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «يا كُمَيْلُ! سَمِّ كُلَّ يَوْم بِاسْمِ اللهِ، وَ قُلْ لا حَوْلَ وَ لاقُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ، وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللهِ، وَ اذْكُرْنا وَ سَمِّ بِاَسْمائِنا وَصَلِّ عَلَيْنا، وَ اَدِرْ بِذلِكَ عَلى نَفْسِكَ وَ ما تَحُوطُهُ عِنايَتُكَ، وَ تُكَفُّ شَرَّ ذلِكَ الْيَوْمِ اِنْ شاءَ اللهِ»;
    «اى كميل! هر روز را با ياد خدا آغاز كن و ذكر «لا حَوْلَ وَ لاقُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ» را هر روز فراموش نكن، و توكّل بر خدا بكن (هر روز «تَوَكَّلت عَلَى الله» بگو) و همه روز يادى از ما كن (و صلوات بر ما بفرست). سپس به خودت و خانه ات و خانواده ات فوت كن. (با انجام اين اعمال) به فضل خداوند از شرّ آن روز ايمن خواهى بود»(1).

     

    شرح و تفسير

    انتخاب اين جمله هاى چهارگانه و گذاردن آن ها در كنار هم، همان گونه كه بارها گفته ايم، بى جهت و تصادفى نيست. بلكه به خاطر رابطه اى است كه با يكديگر دارند.
    امّا «بسم الله الرحمن الرحيم» به خاطر اين كه هر كارى در فرهنگ اسلامى بايد با ياد و نام خداوند شروع گردد و هر كار باارزشى بدون آن آغاز شود به سرانجام نمى رسد(2).
    و امّا تكرار «لا حَوْلَ وَ لاقُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ» در هر روز بدين جهت است كه باور كنيم تمام قوّت ها و قدرت ها از اوست، و حايل و مانع بين ما و ناملايمات نيز آن قادر مطلق مى باشد. ما بدون اتّكا بر او نه توان انجام كارى را داريم و نه نيروى دفع موانع.
    و امّا واگذارى همه امور به خداوندِ عالمِ بر سرّ و آشكار و توكّل بر آن قدرت مطلق، بدين جهت است كه با تمام وجود به درگاهش عرض كنيم: «خدايا! ما از خود چيزى نداريم و بدون تكيه بر لطف تو و توكّل بر قدرت و علم تو، قادر بر هيچ كارى نيستيم. هر چه هست از ناحيه تو و به دست توست».
    و بالاخره در پايان با جمله اى كوتاه، به چهارده معصوم (عليهم السلام) متوسّل شويم. مثل اين كه گفته شود: «اَللّهُمَّ صَلّ عَلى مُحَمَّد وَ آلِه وَ اَميرِ الْمُؤْمِنينَ وَ الاَْئِمَّةِ الْمَعْصُومينَ».
    انسان با انجام اين اعمال چهارگانه و اعتقاد به مضامين آن، هر روزه از شرّ آن در امان خواهد بود، از هر شرّى; هم شرّ نفس خويشتن و هم شرّ شياطين جنّ و انس و هم آفات و بلاها و حوادث گوناگون و خلاصه از هر نوع شرّى در امان خواهد بود.

     

    تخلّق به صفات الله
    مسأله مهمّ در اذكار الله تخّلق به ذكرهاست; يعنى ذكر نبايد صرفاً لقلقه زبان باشد، بلكه بايد در روح و جان انسان نفوذ كند و اثر بگذارد و انسان را به رنگ خودش درآورد. يك قطعه آهن سياه سرد وقتى كه در درون آتش نهاده مى شود به رنگ آتش درمى آيد و متخلّق به خُلق آتش مى گردد. بنابراين، ما هم كه اين ذكرها را تكرار مى كنيم بايد همراه با تكرار آن، تدريجاً پلى از زبانمان به قلبمان بزنيم و مضامين آن را باور كنيم.
    پايان


     
    1. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 412.
    2. شرح اين مطلب در حديث اوّل گذشت.

    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



    [شنبه 1394-12-29] [ 06:57:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      هميشه به ضعف ها بينديشيم   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «يا كُمَيْلُ! اِنَّ ذُنُوبَكَ اكْثَرُ مِنْ حَسَناتِكَ، وَ غَفْلَتَكَ اَكْثَرُ مِنْ ذِكْرِكَ، وَ نِعَمَ اللهِ عَلَيْكَ اَكْثَرُ مِنْ عَمَلِكَ»;
    «اى كميل! خطاهايت، از كارهاى خوبت بيش تر، و غفلتت از حضور قلبت فزون تر، و نعمت هاى پروردگار از قدرت شكرگزارى تو بيش تر است.(1)».

     

    شرح و تفسير

    در تفسير جملات سه گانه فوق بايد به اين نكات توجّه كرد:
    1ـ اين كه نعمت هاى پروردگار فزون تر از قدرت شكرگزارى انسان هاست مطلبى واضح و بديهى است. به عنوان مثال، اگر نعمت بسيار ارزشمندِ چشم از انسان گرفته شود، چه مصيبت بزرگى رخ مى دهد! اگر انسان بخواهد تا آخر عمر تنها شكر همين يك نعمت را بجا آورد، آيا قادر خواهد بود؟ چشمه جوشانى كه در چشم انسان ها وجود دارد و دائماً سطح چشم را مرطوب نگه مى دارد، و اگر نباشد پلك ها چشم را آزار خواهند داد و در مدّت زمان كوتاهى بينايى انسان را از بين خواهند برد، و چاه فاضلابى كه اضافه آب چشم را جذب مى كند و اگر نباشد انسان دائماً گريان و صورتش خيس خواهد بود! آيا اين ها نعمت هاى بزرگ الهى نيستند؟ اگر يكى از اين ها نبود (چشمه جوشان، يا چاه فاضلاب) چه مى شد؟ گاهى از اوقات نعمت هايى داريم كه در طول زندگى متوجّه آن نمى شويم! حقيقتاً كه نعمت هاى پروردگار فزون تر از قدرت شكرگزارى ما انسان هاست.
    2ـ امّا جمله دوم: «وَ غَفْلَتَكَ اَكْثَرُ مِنْ ذِكْرِكَ»، با يك محاسبه ساده آن را هم تصديق خواهيم كرد. در طول شبانه روز چقدر به ياد خدا هستيم؟ تمام نمازهاى شبانه روزى ما چقدر طول مى كشد؟ در مدّتى كه مشغول خواندن نماز هستيم، چقدر به ياد خدا هستيم؟ اگر به ياد خدا باشيم، همه گمشده ها را در نماز نمى يابيم! كيست كه دائماً متوجّه خدا باشد؟ آيا در حال خواب و كار به ياد خدا هستيم؟ بله، اولياء الله در حال خواب هم به ياد خدا هستند، ولى آن ها انگشت شمار هستند. نتيجه اين كه مدّت زمان غفلت از ياد خدا، بيش تر از زمان حضور قلب است.
    3ـ امّا جمله سوم: «اِنَّ ذُنُوبَكَ اكْثَرُ مِنْ حَسَناتِكَ»، نيز با قدرى تفكّر روشن مى شود. متأسّفانه بسيارى از گناهان را گناه نمى شمريم! دروغ ها، تهمت ها غيبت ها، ناشكرى ها، شايعه سازى ها، نقل شايعات، تمسخر ديگران و مانند آن. يا برخى كارها شايسته شخصيّت انسان نيست، ولى انجام مى دهيم! مثل پرگويى، نماز بى حضور قلب، نمازى كه شك بين 3 و 4 و 5 مى كنيم، اتلاف وقت و مانند آن. و گاهى حسناتى را انجام مى دهيم كه به ظاهر حسنه است، ولى هنگامى كه در آن دقيق مى شويم مى بينيم كه عبادت نيست. بنابراين گناهان ما از حسنات ما بيش تر است.
    سؤال: هدف حضرت اميرمؤمنان (عليه السلام) از اين جملات سه گانه چيست؟
    پاسخ: هدف حضرت اين است كه مبادا ما خود را از خداوند طلبكار بدانيم، بلكه بايد همواره خويش را بدهكار پروردگار حساب كنيم و به فكر جبران باشيم. يكى از رموز تكامل همين است كه خود را ناقص بدانيم. آن كس كه خود را كامل مى داند، اوّل بدبختى و توقّف اوست.


     
    1. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 415.

    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 06:56:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      همه چيز در پرتو انديشه!   ...

     

    قال على (عليه السلام):
    «اَلا لا خَيْرَ فى عِلْم لَيْسَ فيهِ تَفَهُّمٌ، اَلا لاخَيْرَ فى قِرائَة لَيْسَ فيها تَدَبُّرٌ، اَلا لاخَيْرَ فى عِبادَة لا فِقْهَ فيها»;
    «آگاه باشيد! علمى كه در آن فهم نباشد فايده اى ندارد. بدانيد! قرائت قرآن اگر همراه با تدبّر و انديشه (در معانى آن) نباشد بى فايده است. آگاه باشيد! عبادتى كه در آن تفكّر و انديشه نباشد خيرى ندارد»(1).

     

    شرح و تفسير

    سؤال: در جمله اوّل مى خوانيم: «علمى كه در آن فهم نباشد خيرى ندارد» مگر مى شود علم و دانشى بدون تفهّم حاصل گردد؟
    پاسخ: بله، بسيار است علم و دانش هايى كه حاصل آن تنها ذخيره كردن مشتى دانستنى ها و قواعد يا فورمول هاى خشك است كه صاحب آن، در آن تفكّر نمى كند و به نتيجه آن نمى انديشد. دانشمندى كه توانست هسته اتم را بشكافد و اين نيروى عظيم را آزاد كند، براى چه هدفى اين كار را كرد؟ آيا هدفش نابودى همه موجودات زنده و از بين بردن تمام آثار حيات و زندگى در شهر «ناكازاكى» و «هيروشيماى» ژاپن بود، كه هنوز هم بعد از ده ها سال متأسّفانه آثار شوم آن موجود است!؟
    يا منظورش توليد نيروگاه هاى برق بود، تا به وسيله آن جهان را روشن كند و چرخ هاى كارخانجات را به گردش درآورد و استفاده هاى مثبت فراوان ديگر از آن بشود؟
    متأسّفانه بسيارى از دانشمندان مادّى در علوم و دانش هاى خويش تفهّم ندارند، بدين جهت دنيا تبديل به ظلمتكده اى مى گردد. دنيايى كه دانشمندان آن هدفى جز لذّات مادّى ندارند و براى آن ها تفاوتى نمى كند كه با اختراعات و اكتشافات آن ها كارخانجات داروسازى فعّال شود يا كارخانجات بمب سازى، بلكه هر كدام درآمد بيش ترى عايد آن ها كند و دلارهاى فزون ترى به جيب آن ها سرازير نمايد، همان را ترجيح مى دهند! چنين دنيايى حقيقتاً ظلمتكده و چنان دانشى در حقيقت زيانبار است!
    در جمله دوم مى خوانيم: «آگاه باشيد تلاوت قرآن اگر توأم با انديشه نباشد سودى ندارد» آرى، بسيارند كسانى كه قرآن تلاوت مى كنند، ولى مورد لعن قرآن هستند(2)! زيرا به دستورات اين نسخه شفابخش آسمانى عمل نمى كنند; آن ها هنگامى كه آيات مربوط به غيبت را مى خوانند، در حالى كه خود غيبت مى كنند مورد لعن اين آيات قرار مى گيرند! هنگامى كه آيات مربوط به ربا را قرائت مى كنند، در حالى كه آلوده به اين گناه بزرگ و كثيف هستند، مورد لعن آيات ربا واقع مى شوند! و همچنين در ساير آياتى كه به آن عمل نمى كنند.
    «تدبّر» از ريشه «دَبْر» (بر وزن ابر) گرفته شده و به معناى عاقبت انديشى است، تلاوت كننده قرآن هنگام تلاوت آيات شريفه بايد به عاقبت كسانى كه آيات تلاوت شده در مورد آن ها سخن مى گويد بينديشد كه قرائت يك آيه همراه با تدبّر از يك ختم قرآن بى تدبّر ارزشمندتر است!
    در جمله سوم مى فرمايد: «عبادت بدون تفكّر هم فايده اى ندارد». آيا هنگامى كه در مقابل پروردگار مى ايستيم و آيات بلند و پرمحتواى سوره حمد را مى خوانيم، در معانى آن آيات تفكّر مى كنيم؟ وقتى به (اِيّاكَ نَعْبُدُ وَ اِيّاكَ نَسْتَعينُ)مى رسيم، نگاهى به قلب خويش كنيم و ببينيم آيا حقيقتاً فقط خدا را مى پرستيم و فقط از او كمك مى گيريم؟ يا هواى پرستى، مال پرستى، مقام پرستى در كُنج دل ما جايى براى پرستش خدا نگذارده است!؟ هنگامى كه به تشهّد مى رسيم و به يگانگى خداوند شهادت مى دهيم، سرى به قلب خويش بزنيم و ملاحظه كنيم كه آيا هيچ بتى در خانه قلب ما وجود ندارد، يا اين خانه خدا به اشغال انواع بت ها در آمده است؟ آرى بايد عبادت همراه با تفكّر باشد، چرا كه يك عبادت همراه با تفكّر مى تواند سرنوشت ما را متحوّل و دگرگون نمايد.


     
    1. اصول كافى، كتاب فضل العلم، باب صفة العلماء، حديث سوم.
    2. ميزان الحكمة، باب 2311، حديث 16250، (جلد 8، صفحه 90).
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 06:56:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      همه چيز حساب و كتاب دارد!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «جَعَلَ اللهُ لِكُلِّ عَمَل ثَواباً وَ لِكُلِّ شَىْء حِساباً»;
    «خداوند حكيم براى هر عمل نيكى ثواب و براى هر چيزى حساب قرار داده است»(1).

     

    شرح و تفسير

    مسأله «محاسبه» رستاخيز يكى از ضروريّات دين ماست. بدين جهت يكى از نام هاى فراوان روز قيامت(2)، «روز حساب رسى» مى باشد.
    جمله تركيبات بدن انسان است! تمام اين ها طبق حساب معيّنى است كه اگر كم يا زياد شود انسان بيمار مى شود. بنابراين بيمارى بر اثر بر هم ريختن حساب است. نه تنها تركيبات شيميايى بدن انسان حساب و كتاب دارد، بلكه حركات فيزيكى بدن نيز حساب دارد; يعنى مثلا مشخّص است كه ضربان يك قلب سالم در هر سنّ و سالى به هنگام خواب چقدر و در هنگام بيدارى چقدر، به هنگام راه رفتن چقدر و به هنگام دويدن چه مقدار!
    ضربان نبض آن قدر روى حساب و كتاب است كه دكترهاى قديم از طريق آن، انواع بيمارى ها را تشخيص مى دادند. از اين مهم تر، طبيبى مى گفت: «مى توانم تمام بيمارى ها را از نگاه به چشم بيمار متوجّه شوم، چشم آينه تمام بيمارى هاى انسان است!». اين ها همه نشانه حساب دقيق در سراسر عالم آفرينش است. اگر اين را باور كنيم، يقين پيدا مى كنيم كه در شريعت نيز، همانند طبيعت، حساب خاصّى حاكم است.
    حضرت على (عليه السلام) در حديث فوق به همين مطلب اشاره دارد: «هر عمل خيرى ثواب و هر كار بدى حساب دارد». بايد بدانيم كه تمام حوادث بزرگ و كوچك معلول علّت هايى است; هر چند به بسيارى از آن ها پى نمى بريم و انسان موفّق كسى است كه علّت هر حادثه اى را بيابد و از آن عبرت بگيرد.
    مرحوم علاّمه مجلسى در بحارالانوار نقل مى كند كه: «به حضرت على (عليه السلام) خبر دادند مار يكى از ياران شما را گزيده و بسيار ناراحت است و بى تابى مى كند.
    حضرت فرمود: او را به خانه اش ببريد، به اين زودى خوب نمى شود، او دارد كيفر يك عمل بد خود را پس مى دهد!
    دو ماه طول كشيد تا اين فرد خوب شد، پس از بهبودى خدمت امام رسيد و از حضرتش توضيح خواست.
    حضرت فرمود: تو نزد فلان حاكم ظالم بودى، قنبر وارد شد، تو به احترام قنبر تمام قامت برخواستى، آن حاكم پرسيد: چرا جلوى اين مرد بلند شدى؟ تو در جواب گفتى: آيا شما قنبر را نمى شناسيد؟! او كسى است كه ملائكه آسمان پر و بال خويش را بر سر راهش پهن مى كنند تا او از روى آن عبور كند! حاكم عصبانى شد و قنبر را كتك زد. به خاطر آن تعريف نابجاى تو، كه باعث آزار قنبر شد، مار تو را گزيد!»(3).
    اگر حساب ها اين قدر دقيق است، پس بايد بيش تر مواظب اعمال خويش باشيم و در سلب توفيق ها، از بين رفتن نشاط عبادت ها، گرفتارى ها، مشكلات و امور ديگر، طبق اين قانون به دنبال علّت آن باشيم.
     


     
    1. غرر الحكم، حديث شماره 4779.
    2. در تفسير پيام قرآن، جلد 5، صفحه 49 به بعد، هفتاد نام براى روز قيامت ذكر شده است.
    3. بحار الانوار، جلد 26، صفحه 237.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 06:56:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      هم طراز شهيدان   ...

     

     

     


    حضرت على (عليه السلام) فرمود:
    «مَا الُْمجاهِدُ الشَّهيدُ فى سَبيلِ اللهِ بِاَعْظَمَ اَجْراً مِمَّنْ قَدَرَ فَعَفَّ»;
    «آن كس كه در راه خدا جهاد كند و شربت شهادت بنوشد، بلند مقام تر از آن كس نيست كه توانايى بر گناه داشته باشد و دامن خود را آلوده نكند!»(1).

     

    شرح و تفسير

    بزرگ ترين جهاد از نظر منطق اسلام، جهاد با هوس هاى سركش، مخصوصاً در محيط هاى آلوده است. حتّى جهاد با دشمن آن گاه نتيجه بخش خواهد بود كه با اخلاص و اتّحاد و نيّت پاك و به دور از خودخواهى و أغراض شخصى صورت گيرد و اين ها جز با پرورش اخلاقى كافى و جهاد با نفس ممكن نيست.
    به همين دليل حضرت على (عليه السلام)مى فرمايد: «آن ها كه در ميدانِ جهادِ با هوا و هوس پيروز مى گردند و در محيط هاى آلوده دامان خود را پاك نگه مى دارند، كمتر از مجاهدان شهيد در راه خدا نيستند!» بلكه در ادامه اين حديث در نهج البلاغه مى خوانيم كه اين گونه افراد در رديف فرشتگان آسمانى هستند!(2).
    سرّ اين اهميّت فوق العاده، و تأكيدهاى فراوان رهبران دينى بر مبارزه با هواى نفس، تا آن جا كه آن را «جهاد اكبر» ناميده اند، اين است كه منشأ بسيارى از گناهان يا تمام گناهان هواهاى نفسانى و هوس هاى شيطانى است و از آن جا كه خطر اين دشمن انسانيّت زياد و محدوده عملياتى اش گسترده و از نظر زمان و مكان محدوديتى ندارد، لذا مبارزه با آن ارزش ويژه اى محسوب مى شود و جهادگر با آن هم رديف شهيدان مى گردد و خوشا به حال هر دو گروه!.


     
    1. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 474.
    2. يكصد و پنجاه درس زندگى، صفحه 43.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 06:55:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      هدف نهايى بعثت   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «فَبَعَثَ اللهُ تَعالى مُحَمَّداً (صلى الله عليه وآله) بِالْحقِّ، لِيُخْرِجَ عِبادَهُ مِنْ عِبادَةِ الاَْوْثانِ اِلى عِبادَتِه، وَ مِنْ طاعَةِ الشَّيْطانِ اِلى طاعَتِه»;
    «خداوند متعال محمّد (صلى الله عليه وآله) را به حق مبعوث ساخت، تا بندگانش را از پرستش بت ها خارج و به عبادت خود دعوت كند، و آن ها را از زير بار طاعت شيطان آزاد ساخته به اطاعت خود سوق دهد»(1).

     

    شرح و تفسير

    آيات و روايت متعدّدى وجود دارد كه در آن ها اهداف مهمّى براى بعثت پيامبران الهى مطرح شده است(2). روايت فوق به دو هدف از اهداف مهمّ بعثت مى پردازد، كه در آيات قرآن نيز به آن اشاره شده است:
    1ـ رها ساختن مردم از پرستش بت ها و هدايت آن ها به پرستش خداوند يگانه.
    2ـ رها ساختن مردم از پيروى شيطان و فراخواندن آنان به پيروى از خداوند رحمان.
    در مورد هدف اوّل بايد توجّه داشت كه «اوثان»، كه مفرد آن «وثن» است و به معنى «بت» مى باشد، معناى وسيعى دارد; بنابراين هر چند با ظهور پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) و زحمات فراوان آن حضرت، بت پرستى به ظاهر برچيده شد، ولى با توجّه به اين كه در فرهنگ اسلامى هر چيزى كه انسان را از خدا دور سازد و به خود جذب كند بت مى باشد، در عصر و زمان ما انواع ديگرى از بت پرستى وجود دارد! كه بايد مردم را از آن رها ساخت و به سوى پرستش خداى يكتا دعوت كرد.
    در روايتى از پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله) مى خوانيم:
    «يَأْتى عَلَى النّاسِ زَمانٌ بُطُونُهُمْ آلِهَتُهُمْ، وَ نِساؤُهُمْ قِبْلَتُهُمْ، وَ دَنا نيرُهُمْ دينُهُمْ، وَ شَرَفُهُمْ مَتاعُهُمْ، وَ لايَبْقى مِنَ الاْيمانِ اِلاّ اِسْمُهُ; زمانى بر مردم خواهد آمد كه شكم هايشان معبود آن ها، و زنانشان قبله گاه آن ها، و سرمايه شان دين آن هاست، و شرفشان را در معرض فروش قرار مى دهند و از ايمان جز نام آن باقى نمى ماند …». (مردم كه از اين سخن، پس از برچيده شدن بساط بت پرستى در عصر رسول الله (صلى الله عليه وآله) بسيار متعجّب شده بودند پرسيدند:) يا رَسُولَ الله! اَيَعْبُدُونَ الاَْصْنامَ; آيا امكان دارد كه مسلمانان دوباره به بت پرستى روى آورند؟ قالَ: «نَعَمْ، كُلُّ دِرْهَم عِنْدَهُمْ صَنَمٌ»; حضرت فرمودند: «بله (البتّه نه به شكل بت پرستان قبل از اسلام، بلكه) هر درهمى بتى براى آن ها محسوب مى شود (و آن ها را از ياد خدا غافل مى سازد!)(3).
    در روايت ديگرى نيز مى خوانيم: «هنگامى كه اوّلين درهم و دينار را ساختند، شيطان بسيار خوشحال شد و آن ها را بر چشمش نهاد و سپس آن ها را بوسيد و گفت: شما نور چشمان من هستيد! اگر از اين پس انسان ها بت پرستى نكنند، امّا شما را بپرستند، من غمى نخواهم داشت!»(4).
    آنچه گفته شد يك نوع بت پرستى است كه در عصر ما رواج دارد و بت پرستى أشكال ديگرى هم دارد كه تعريف كامل آن در جمله زير آمده است: «كُلُّما شَغَلَكَ عَنِ اللهِ فَهُوَ صَنَمُكَ; هر چيزى كه تو را از ياد خدا باز دارد آن بت توست».
    اگر بعضى از دل ها را بشكافيم بت خانه بزرگى خواهد بود! دلى كعبه پروردگار است كه جز خدا در آن دل نباشد و اگر غير خدا را هم بخواهد، در راستاى رضايت خداوند باشد.
    امّا در مورد هدف دوم نيز بايد توجّه داشت كه شيطان مفهوم وسيعى دارد; زيرا شيطان به معناى يك موجود طغيانگر در برابر خداوند است، بنابراين پيروى از هر موجودى كه در برابر خداوند طغيانگرى مى كند پيروى از شيطان است. حتّى گوش فرادادن به هر سخنى اطاعت از صاحب آن سخن شمرده مى شود; اگر آن سخن براى رضاى خدا باشد، عبادت الهى محسوب مى شود و اگر در راه خلاف باشد، عبادت شيطان است(5).


     
    1. نهج البلاغه، خطبه 147.
    2. مشروح اين آيات را در پيام قرآن، جلد 7، صفحه 13 به بعد، مطالعه فرماييد.
    3. بحار الانوار، جلد 22، صفحه 453.
    4. بحار الانوار، جلد 70، صفحه 137.
    5. ميزان الحكمة، باب 2496، حديث 11352، (جلد 6، صفحه 19).

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 06:55:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      نقش انتظار فرج در زندگى ما   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام): 
    «اَلْمُنْتَظِرُ لاَِمْرِنا كَالْمُتَشَحِطِّ بِدَمِه فى سَبيلِ اللهِ»;
    «كسى كه در انتظار ظهور ما باشد مانند كسى است كه در ميدان جهاد به خون آغشته است»(1).

     

    شرح و تفسير

    دو تفسير براى اين روايت مى توان ذكر كرد; كه منافاتى با يكديگر ندارد.
    1ـ منتظران ظهور اعمالى انجام مى دهند كه نتيجه اش با نتيجه جهاد در راه خداوند يكى است; همان گونه كه حضرت على (عليه السلام)مى فرمايد: «جهاد باعث عظمت و علوّ و سربلندى دين و نصرت حق و عدالت مى شود»(2). نتيجه انتظار منتظران واقعى نيز همين امور است، انتظارى كه در پرتو آن خودسازى و اجراى احكام اسلام و رسانيدن نداى دين با استفاده از قلم و بيان و تمام وسايل روز به اقصى نقاط عالم تحقّق يابد.
    سؤال: ما چگونه منتظرانى هستيم؟
    پاسخ: برخى از منتظران فقط با تكرار اين جمله «آقا! در ظهورت شتاب كن»، خود را منتظر مى دانند!
    برخى ديگر، انتظار را فقط در خواندن دعاى «ندبه» و زيارت «آل ياسين» و مانند آن خلاصه كرده اند.
    برخى علاوه بر اين، به مسجد مقدّس جمكران نيز مشرّف مى شوند، و همين را كافى مى دانند!
    اين گونه تفسيرها از انتظار سبب مى شود كه وقتى چنين روايات پرمعنايى را مى بينيم تعجّب مى كنيم و از خود مى پرسيم: «كه چطور ثواب يك دعا، با تلاش مجاهدى كه در خون خود غلطيده برابر است؟!». امّا اگر انتظار را به آماده سازى مردم سراسر جهان براى ظهور آن حضرت تفسير كنيم، انتظار معادل جهاد بلكه گاهى ابعاد گسترده تر دارد!
    2ـ بُعد بيرونى انتظار همان تفسير اوّل بود; امّا بُعد درونى انتظار جهاد با نفس است، ما بايد خود را بسازيم و آماده كنيم. چون او مجرى عدالت است، من اگر ظالم باشم چگونه مى توانم منتظر ظهور او باشم. او طيّب و طاهر است، من اگر آلوده باشم چگونه مدعى انتظار اويم و … . بنابراين انتظار واقعى در صورتى تحقّق مى يابد كه جهاد با نفس را انجام دهيم و چنان ساخته شويم كه لايق سربازى آن حضرت گرديم. روشن است كه جهاد با نفس به مراتب سخت تر از جهاد با دشمن است، به همين جهت حضرت رسول (صلى الله عليه وآله) در آن حديث مشهور خطاب به مسلمانانى كه از جنگى سخت برگشته بودند فرمود: «مَرْحَباً بِقَوْم قَضَوْا اَلْجِهادَ الاَْصْغَرَ وَ بَقِىَ عَلَيْهِمُ الْجِهادُ الاَْكْبَرَ، قالُوا: وَ مَا الْجِهادُ الاَْكْبَرُ؟ قالَ: اَلْجِهادُ مَعَ النَّفْسِ»(3).
    نتيجه اين كه انتظار بايد در بعد درونى و بيرونى آن براى مردم تفسير شود تا به صورت بى محتوى در نيايد و در محدوده دعا خلاصه نشود. اگر ما در انتظار مهمان محترمى باشيم، چه مى كنيم؟ هم خود را تميز مى كنيم و هم خانه تكانى مى نماييم. آيا منتظران امام زمان ـ عجل الله فرجه ـ نبايد خانه تكانى كنند؟!.


     
    1. بحار الانوار، جلد 10، صفحه 104.
    2. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 252.
    3. ميزان الحكمة، باب 586، حديث 2741، (جلد 2، صفحه 140).
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 06:55:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      نشانه هاى جهل و نادانى   ...

     

    قال على (عليه السلام):
    «اِنَّ قُلُوبَ الْجُهّالِ تَسْتَفِزُّهَا الاَْطْماعُ وَ تَرْتَهِنُهَا الْمُنى وَ تَسْتَعْلِقُهَا الْخَدائِعُ»;
    «قلب هاى انسان هاى نادان را طمع از جاى خود تكان مى دهد و آرزوهاى دراز آن را به گروگان مى گيرد، و زرق و برق دنيا آن را در دام خود اسير مى سازد»(1).

     

    شرح و تفسير

    حضرت اميرالمؤمنين على (عليه السلام) طبق روايت فوق، سه نشانه براى روح و قلب افراد نادان بيان مى كند:
    1ـ نخست اين كه طمع قلب آن ها را از جايگاه اصلى خود تكان داده است. طمع به معناى انتظار بيهوده از كسى داشتن است; مثل اين كه شخصى كارى كرده كه استحقاق هزار تومان مزد دارد، ولى انتظار دارد كه ده برابر آن به او بدهند.
    2ـ ديگر اين كه آرزوهاى طولانى، كه يكى از عوامل قساوت قلب است(2)، قلب جاهل را به گروگان گرفته است. طبيعى است كه گروگان قادر بر انجام وظايف خويش نيست و در نتيجه نمى تواند عكس العمل هاى مناسبى ارايه دهد. بدين جهت عكس العمل هاى انسان نادان در مقابل كُنش هاى مختلف، مناسب نيست.
    3ـ نشانه سوم قلب جاهل، توجّه به ظواهر و غفلت از واقعيّت هاست. عالِم، اسير زرق و برق هاى دنياى مادّى نمى شود و واقعيّت ها را مى بيند، ولى جاهل دائماً گرفتار اوهام و خيالات است و اسير دامِ زرق و برق دنياست، بدين جهت خطّ سير عالِم كه بر اساس درك واقعيّت ها طراحى شده، صراط المستقيم، ولى مسير جاهل بيراهه است.
    سؤال: چرا، عالم واقع بين است و جاهل اسير ظواهر است و خيال پرور؟
    پاسخ: اوّلا «علم» روشنايى و «جهل» تاريكى است(3) و طبيعى است كسى كه روشنايى در اختيار دارد واقعيّات را دريابد و كسى كه در تاريكى گام برمى دارد اسير اوهام و خيالات شود. ثانياً جاهل گرفتار هوى و هوس است، و هوى و هوس چشم حق بين انسان را كور مى كند. بدين جهت عالم واقع بين است و جاهل دچار اوهام و خيالات مى شود.


     
    1. اصول كافى، جلد اوّل، كتاب العقل و الجهل، حديث 16.
    2. اين مطلب در روايات مختلفى از معصومين (عليهم السلام) نقل شده است. به ميزان الحكمة، باب 3402، جلد 8، صفحه 238 مراجعه فرماييد.
    3. ميزان الحكمة، باب 2833، حديث 13379، (جلد 6، صفحه 452).
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 06:54:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      نشانه اصلى ديندارى   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «مِلاكُ الدّينِ مُخالَفَةُ الْهَوى»;
    «معيار ديندارى مخالفت با هواى نفس است»(1).

     

    شرح و تفسير

    هر چيزى ملاكى دارد كه با آن سنجيده مى شود. ملاك ديندارى و بى دينى چيست؟ آيا ملاك ديندارى فقط نماز خواندن است؟ آيا حجاب به تنهايى مى تواند معيار قرار گيرد؟ همان گونه كه بعضى مردم نماز يا حجاب را مرز دينداران و بى دينان معرّفى مى كنند. آيا كنترل زبان و حفظ آن مى تواند به تنهايى ترازوى سنجش ديندارى باشد؟
    حضرت اميرمؤمنان (عليه السلام) در اين روايت كوتاه و عميق، معيار و ملاك جامع و كاملى را براى مسأله مورد بحث بيان فرموده است. هر چند امور مذكور نيز ملاك هستند; ولى ملاك كامل و فراگير چيز ديگرى است، حتّى گاه مى شود كه همان عبادت و حجاب و حفظ زبان بر اثر خواهش دل است. داستان معروف زير شاهد خوبى بر اين بحث است:
    شخصى ساليان درازى در صف اوّل نماز جماعت شركت مى كرد. روزى دير به مسجد رسيد و در صف آخر قرار گرفت، احساس بدى به او دست داد. با خود گفت: حالا مردم چه مى گويند! فلانى هر روز در صف اوّل بود، چرا امروز در صف آخر قرار گرفته است!؟ پس از اين افكار و تخيّلات، ناگهان تكانى خورد كه اى واى بر من! ساليان دراز نمازهايم را خراب كردم، بايد همه را قضا كنم؟ چون آلوده به انگيزه غير خدايى بود!
    به همين جهت در روايتى مى خوانيم كه: «مجذوب فراوانى نماز و روزه و ساير عبادات ديگران مشويد! چون گاهى اين ها را از سرِ عادت انجام مى دهند، بلكه افراد را به راستگويى و أداى امانت امتحان كنيد»(2). بنابراين آن كس كه تابع عقل و فرمان خداست ديندار، و آن كه تابع هواى نفس است بى دين است.
    در تفسير آيه شريفه (نُؤْمِنُ بِبَعْض وَ نَكْفُرُ بِبَعْض)(3) اين سؤال مطرح شده است: چرا خداوند بنى اسرائيل را به خاطر اين كار سرزنش مى كند، در حالى كه (نُؤْمِنُ بِبَعْض) كه كار خوبى است; هر چند براى (وَ نَكْفُرُ بِبَعْض) مستحق سرزنش هستند؟
    برخى از مفسرين گفته اند: «آن ايمان ببعض نيز بى ارزش بوده است، چون به چيزهايى ايمان مى آوردند كه با هواى نفس آن ها سازگار بود. بنابراين در واقع ايمان به هواى نفس بود، نه ايمان به خدا!»(4).
    خلاصه اين كه روايت فوق ملاك و معيار سنجش دينداران از بى دينان را مخالفت با هواى نفس مى شمارد و با اين ترازوى دقيق مى توانيم ميزان ديندارى خويش را به خوبى بسنجيم.


     
    1. ميزان الحكمة، باب 4041، حديث 21135 (جلد دهم، صفحه 382).
    2. ميزان الحكمة، باب 300، حديث 1490 (جلد اوّل، صفحه 344).
    3. سوره نساء، آيه 150.
    4. تفسير نمونه، جلد 4، صفحه 189.
     

     

    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 06:54:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      نتيجه شناخت   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «يَسيرُ الْمَعْرِفَةِ يُوجِبُ الزُّهْدَ فِى الدُّنْيا»;
    «مقدار كمى از معرفت و عرفان، سبب زهد در دنيا مى گردد»(1).

     

    شرح و تفسير

    منظور از «معرفت» در روايت فوق، كه باعث عدم وابستگى به دنيا مى شود و سبب مى گردد كه انسان اسير دنيا نگردد، چيست؟
    براى پاسخ اين سؤال بايد به سه نكته توجّه كرد:
    1ـ منظور از معرفت در اين روايت معرفة الله است; يعنى اگر انسان مختصر شناختى نسبت به خداوند و صفات جلال و جمال او داشته باشد در دنيا زاهد مى شود، و هرگز اسير دنيا نمى گردد. كسى كه داراى معرفة الله است، مى داند كه خدا درياى كمال است و تمام جهان هستى با همه بزرگيش كمتر از شبنم در مقابل بزرگ ترين اقيانوس هاست! بدون شك چنين انسانى اسير دنيا نمى شود. كسى كه به تعبير حضرت على (عليه السلام)«فقط آفريدگار هستى در نظر او بزرگ است و هر آنچه غير اوست در نظرش كوچك و صغير است; «عَظُمَ الْخالِقُ فى اَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مادُونَهُ فى اَعْيُنِهِمْ»(2) وابسته به دنيا نمى گردد. بر اساس همين جهان بينى است كه آن حضرت دنيا را از آب بينى حيوانى بى ارزش تر مى شمارد!(3).
    2ـ منظور معرفت و شناخت خود دنيا است; يعنى اگر آدمى دنياى ناپايدار و بىوفا را بشناسد، دنيايى كه ممكن است انسان را يك شبه از اوج ثروت و قدرت به نهايت فقر و نكبت تنزّل دهد، دنيايى كه در يك لحظه امكان دارد سلامتى انسان را بگيرد، دنيايى كه بر اثر يك حادثه ممكن است تمام دوستان و بستگان و نزديكان انسان را به كام مرگ فرو ببرد، آيا به چنين دنيايى مى توان دل بست؟! پس وابستگان و اسيران دنيا، دنيا را نشناخته اند; زيرا اگر نسبت به ماهيّت دنيا معرفت و شناخت پيدا كنند، هر چند معرفت اندكى باشد، اسير آن نمى گردند.
    3ـ شناخت مقام و ارزش انسان باعث مى گردد كه وابسته به دنيا نگردد. اگر انسان قدر خود را بداند و قيمت و ارزش خود را بشناسد، خود را به يك مقام ناپايدار يا اندكى از مال نمى فروشد. اين متاع پرقيمتى كه مى تواند برتر از فرشتگان باشد را نبايد ارزان فروخت، آن را به كمتر از بهشت و رضوان الهى نبايد فروخت. امّا كسى كه نمى داند انسان خليفة الله است و تمام فرشتگان در برابرش سجده كرده اند، خود را ارزان مى فروشد. همان طور كه شخص ناآشنا به گوهرهاى گران قيمت امكان دارد آن را به ثمن بخس بفروشد!
    هيچ مانعى ندارد كه هر سه تفسير در معنى روايت جمع باشد; يعنى معرفت خداوند و دنيا و خود انسان باعث مى شود كه آدمى به دنيا وابسته نگردد و خود را اسير آن نكند.


     
    1. غرر الحكم، شماره 10984، (جلد 6، صفحه 456).
    2. نهج البلاغه، خطبه 193.
    3. نهج البلاغه، خطبه 3.
     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 06:54:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      ميوه هاى هدايت   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «مَنْ غَرَسَ اَشْجارَ التُّقى جَنى ثِمارَ الْهُدى»;
    «كسى كه در وجود خويش نهال تقوى بكارد، ميوه هاى هدايت را از آن به دست مى آورد»(1).

     

    شرح و تفسير

    مضمون و محتواى روايت فوق، كه ثمره و نتيجه تقوى در همين دنياست، در آيات و روايات مختلفى مطرح شده است; ثمره تقوى در آيه شريفه 282 سوره بقره تعليم و دانش الهى، و در آيه شريفه 29 سوره انفال دست يافتن به قدرت تميز بين حق و باطل (فرقان) و در آيه دوم سوره بقره ثمره آن هدايت مطرح شده است. امّا آنچه در روايت فوق مطرح شده فقط ارتباط ميان هدايت و تقوى است كه هر چه تقوى بيش تر شود هدايت الهى بيش تر نصيب انسان مى گردد; زيرا قلب همچون آينه است، وقتى آينه غبارآلود شود حقايق را منعكس نمى كند، امّا اگر آينه دل را با قراردادن در مسير نسيم تقوى از غبار گناه بزداييم، چهره حقيقت به خوبى در آن منعكس مى شود. بنابراين نور هدايت همواره در حال تابيدن است و لحظه اى قطع نمى گردد.
    جمال يار ندارد حجاب و پرده اى *** غبار ره بنشان تا نظر توانى كرد!
    ضمناً از روايت فوق مى توان استفاده كرد كه علاوه بر پيمودن راه معرفت از طريق جاده استدلال و فلسفه، مسير ديگرى نيز وجود دارد. و آن، طريق عرفان اسلامى است كه از راه شهود حاصل مى گردد. همان چيزى كه در آيه 29 سوره انفال به آن اشاره شده است، كه با تقوى و گام نهادن در جادّه وسيع عرفان اسلامى براى شخص متّقى قدرتى حاصل مى گردد كه به راحتى حقّ و باطل و حقيقت و سراب را از يكديگر تشخيص خواهد داد.
    نكته ديگر اين كه تأثير تقوى و هدايت دو طرفه است; يعنى همانطور كه هر چه تقوى زيادتر شود هدايت فزونى مى يابد، هر چه هدايت هم بيش تر شود انسان به مراحل عالى ترى از تقوى دست مى يابد.
    بنابراين بايد سعى و تلاش نماييم تقوى الهى را در زندگى فردى و اجتماعى، در مسايل دينى و سياسى و اقتصادى و ادارى و خلاصه تمام زواياى زندگى خود پياده كنيم، تا تمام امّت اسلامى ميوه هاى هدايت الهى را از اين درخت بارور و تنومند بچينند و از آن به نحو شايسته بهره مند گردند.


     
    1. بحار الانوار، جلد 75، صفحه 90.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 06:53:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      موادّ امتحانى بزرگان!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «ثَلاثٌ يُمْتَحَنُ بِها عُقُولُ الرِّجالِ: هُنَّ الْمالُ وَ الْوِلايَةُ وَ الْمُصيبَةُ»;
    «با سه چيز عقل انسان ها محك زده مى شود: ثروت، پست و مقام، مصيبت ها و مشكلات»(1).

     

    شرح و تفسير

    خداوند متعال فلسفه و اساس خلقت انسان را آزمايش و امتحان از او بيان مى كند. بدين جهت دنيا به منزله جلسه بزرگ امتحان، و قيامت به مثابه زمان دادن كارنامه امتحان شوندگان مى باشد! بنابراين نبايد دعا كرد كه خدا ما را به امتحان و آزمايش مبتلا نكند; زيرا اين دعا با هدف خلقت منافات دارد و دور از اجابت است، بلكه بايد از خداوند خواست كه با آزمايش هاى سخت و سنگين ما را آزمايش نكند، پروردگارا ما را به موادّى كه نمره قبولى نمى آوريم امتحان ننما. آزمون هاى خداوند ابزار تكامل ها و پيشرفت هاست و موادّ خاصّى ندارد، ولى سه مادّه اى كه در اين حديث بدان اشاره شده، از همه مهم تر است.
    مادّه اوّل: مال و ثروت است، يكى از موادّ امتحانى كه در اين روايت بدان اشاره شده، ثروت هاى كلان است. تحصيل بيش از نياز ثروت و مصرف نكردن آن بسان حمل مقدار زيادى موادّ غذايى توسّط كوهنورد حريصى است كه فقط قصد دارد يك روز بالاى كوه بماند و بعد ناچار مى شود بقيّه را بالاى كوه بگذارد و برگردد! كسانى در اين مادّه امتحانى قبولند كه با داشتن مال و ثروت عقل خود را گم نكنند و هوش خود را از دست ندهند.
    مادّه دوم: مصائب و مشكلات زندگى است، قبولى در اين مادّه امتحانى صبر و تحمّل زيادى مى طلبد، كه در اين صورت مأجور هم خواهد بود. و اگر صبر و تحمّل نكند و جزع و فزع آغاز نمايد نه تنها قبول نمى شود، كه بار گناهانش سنگين تر مى گردد.
    مادّه سوم: پست و مقام است، بسيارند افرادى كه با به دست آوردن مقام، همه گذشته خود را به فراموشى مى سپارند و آلوده همه چيز مى شوند. انسان عاقل و باشخصيّت كسى است كه هيچ امرى سبب نشود تا حقيقت ها را نبيند يا به فراموشى بسپارد. نمونه هاى فراوانى از اين آزادمردان در طول تاريخ و در ميان علما و دانشمندان بزرگ دينى ديده مى شود.


     
    1. غررالحكم، جلد 3، صفحه 337، حديث 4664.
     

     

    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 06:53:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      مقام دانشجو و طالب علم   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «قالَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله): مَنْ سَلَكَ طَريقاً يَطْلُبُ فيهِ عِلْماً سَلَكَ اللهُ بِه طَريقاً اِلَى الْجَنَّةِ، وَ اَنَّ الْمَلائِكَةَ لَتَضَعُ اَجْنِحَتَها لِطالِبِ الْعِلْمِ رِضاً بِه، وَ اَنَّهُ لَيَسْتَغْفِرُ لِطالِبِ الْعِلْمِ مَنْ فِى السَّماءِ، وَ مَنْ فِى الاَْرْضِ حَتَّى الْحُوتِ فِى الْبَحْرِ»;
    «كسى كه به جاده علم و دانش قدم نهد خداوند او را به سوى بهشت رهنمون خواهد شد، و فرشتگان بال و پر خويش را با ميل و رغبت زير پاهاى اهل علم مى گسترانند و تمام موجودات آسمان و زمين، حتّى ماهيان دريا، براى طالب علم استغفار مى كنند»(1).

     

    شرح و تفسير

    حضرت على (عليه السلام) در اين سه جمله، اهميّت و ارزش بى نظير جويندگان علم و دانش را بيان مى فرمايد. خوشا به حال كسانى كه مشمول اين روايت هستند.

     

    علم و دانش راه بهشت است
    در جمله اوّل ارتباط و پيوندى بين بهشت و علم و دانش برقرار مى كند، و راه رسيدن به بهشت را گذر از خيابان ها و كوچه هاى علم و دانايى معرّفى مى نمايد. مفهوم اين سخن آن است كه راه جهنّم از كوره راه هاى جهل و نادانى مى گذرد! همان گونه كه در آيه شريفه 179 سوره اعراف به اين مطلب تصريح شده است. خداوند متعال مى فرمايد:
    (وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الاِْنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لايَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ اَعْيُنٌ لايُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لايَسْمَعُونَ بِها اُولئِكَ كَالاَْنْعامِ بَلْ هُمْ اَضَلُّ اُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ); «به يقين گروه بسيارى از جنّ و انس را براى دوزخ آفريديم، آن ها دل ها ]= عقل ها[يى دارند كه با آن (انديشه نمى كنند، و) نمى فهمند; و چشمانى كه با آن نمى بينند; و گوش هايى كه با آن نمى شنوند; آن ها همچون چهارپايانند; بلكه گمراه تر! آن ها همان غافلانند».

    چرا بدتر از چهارپايان هستند؟
    زيرا با داشتن همه گونه امكانات هدايت، باز هم گمراهند; آرى اين آيه علّت جهنّمى شدن عدّه اى از جهنّميان را جهل آن ها مى داند و ما به اسلام افتخار مى كنيم كه راه بهشت را علم و دانش، و راه جهنّم را جهل معرّفى مى كند! برخلاف بعضى مذاهب ساختگى كه حيات خويش را در جهل مردم مى دانستند و بدين جهت با علم مبارزه مى كردند و حتّى اگر در كتابخانه شخصى بيش از نوزده عدد كتاب بود، عيب مى دانستند! عجيب اين كه فصول نخستين تورات كنونى كه مورد قبول يهوديان و مسيحيان دنياست، علّت اخراج حضرت آدم (عليه السلام) از بهشت را رسيدن او به علم و دانايى معرّفى كرده است! در آن جا آمده است كه چون آدم از درخت علم و دانايى خورد، به جرم دانايى از بهشت رانده شد! چقدر فرق است بين مكتبى كه راه بهشت را علم و دانايى مى داند و مكتبى كه علم را سبب خروج از بهشت مى شمارد؟!

    فرشتگان براى طالب علم بال و پر مى گشايند
    امام (عليه السلام) در قسمت دوم روايت فوق خبر از بال و پر گشودن ملائكه بر سر راه اهل علم ـ آن هم نه با جبر و فشار، بلكه با ميل و رغبت و اختيار ـ مى دهد، يعنى هنگامى كه طلاّب و دانشجويان به سوى كلاس درس حركت مى كنند، بر بال ملائك گام مى نهند!
    راستى چرا فرشتگان با آن مقام والايى كه دارند چنين مى كنند؟
    پاسخ آن روشن است: فرشتگان قدر علم و دانش را مى دانند، چون وقتى آدم آفريده شد، از سبب آفرينش آدم پرسيدند؟
    خداوند در داستان آفرينش آدم به علم و دانش او اشاره كرد و در مسابقه علم و دانش بين آدم و فرشتگان، آدم برنده شد. از آن جا فهميدند سجده در برابر آدم براى چه بوده است، آن ها از اين طريق به ارزش حقيقى علم و دانش پى بردند و بدين جهت بال و پر خويش را براى جويندگان علم و دانش مى گسترانند. كسانى كه در مسير علم و دانش گام برمى دارند بايد قدر مقام بزرگ خويش را بدانند و همواره خدا را نسبت به آن شاكر باشند و ديگران را از دانش خود محروم نسازند.

    استغفار تمام موجودات براى جويندگان علم
    حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) در جمله سوم از استغفار تمام موجودات زمين و آسمان، حتّى ماهى هاى دريا، براى دانشجويان علم و دانش سخن مى گويد. انبيا، اوليا، جانشينان آنان، فرشتگان، تمام انسان ها، تمام جانداران، حتّى ماهيان دريا، براى طالبان دانش از خداوند عالم طلب غفران و رحمت مى كنند و بدون شك دعايى كه زمزمه تمام جهان هستى باشد به اجابت مى رسد.
    طلاّب محترم! دانشجويان عزيز! و تمام عزيزانى كه در راه علم و دانش گام برمى داريد! اندكى بر اين نعمت هاى بزرگ الهى كه نصيبتان شده انديشه كنيد و از اين كه تا اين حدّ مشمول نعمت هاى پروردگار شده ايد، او را همواره شكرگزار باشيد و قدر خويش را بدانيد. بسيارند كسانى كه آرزو دارند در مسير علم و دانش گام نهند، ولى توفيق رفيق آن ها نمى شود. بى جهت نيست كه اين توفيق شامل حال شما شده است، علل اين توفيق الهى خود بحث مفصلّى مى طلبد، ولى آنچه مسلّم است خداوند حكيم روى حساب و كتاب چنين نعمتى را شامل حال بعضى مى كند و برخى را از آن محروم مى نمايد.
    راستى چه غرور آفرين و مسرّت بخش است كه انسان در مسيرى گام نهد كه به بهشت خداوند منتهى مى شود و در اين مسير بر روى بال و پر فرشتگان حركت كند و مشمول دعاى خير تمام موجودات عالم نيز گردد. آيا افتخارى بالاتر از اين پيدا مى شود!.


     
    1. بحار الانوار، جلد 1، صفحه 164.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 06:53:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      مفاسد بيكارى!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اِنْ يَكُنِ الشُّغْلُ مَجْهَدَةٌ، فَاتِّصالُ الْفَراغِ مَفْسَدَةٌ»;
    «اگر كار و تلاش خسته كننده باشد، بى كارى باعث فساد است!»(1).

     

    شرح و تفسير

    اميرمؤمنان (عليه السلام) در اين روايت كوتاه، امّا زيبا و پرمعنى، به مسأله بسيار مهمّى اشاره كرده است و آن اين كه: كار و إشتغال تنها يك مسأله اقتصادى نيست، بلكه يك مسأله مهمّ اخلاقى نيز مى باشد; بدين جهت آن حضرت، بيكارى را يكى از عوامل فساد و كار را عامل جلوگيرى از آن بيان مى كند. در شعر معروفى مى خوانيم:
    اِنَّ الشَّبابَ وَ الْفَراغَ وَ الْجِدَةْ *** مَفْسَدَةٌ لِلْمَرْءِ اَىَّ مَفْسَدَةْ
    «جوانى و بيكارى و داشتن پول، باعث مفسده هاى مهمّى است»(2).
    آمار و ارقام نيز آنچه را در روايت فوق آمده تأييد مى كند. لازم به توضيح است كه منظور از كار و شغل در اين روايت، الزاماً كار و كاسبى كه در ذهن ما هست نمى باشد، بلكه منظور هر نوع كار مفيد و مشروعى است كه انسان را مشغول سازد.
    اين كه در روايات آمده است: «شيطان لشكريانش را در فاصله زمانى بين نماز مغرب و عشا بسيج مى كند»(2) به خاطر اين است كه در اين ساعت معمولا مردم بيكار هستند، بدين جهت آن لحظات «ساعة الغفلة» ناميده شده(3)، و «نماز غفيله» كه بين نماز مغرب و عشا خوانده مى شود را نيز بدين جهت «نماز غفيله» ناميده اند كه از آثار زيان بار غفلت مى كاهد.
    علاوه بر همه اين ها، روشن است كه هيچ كس در هيچ كجاى دنيا بدون كار و فعاليّت به جايى نمى رسد، و لهذا علما بزرگ پركارترين افراد زمان خويش بودند و سفر و حضر، تعطيلى و غيرتعطيلى براى آن ها تفاوتى نداشته است. بلكه تعطيلات يا سفرها، نوع كار آن ها را تغيير مى داد، امّا هرگز مطالعات و فعاليّت هاى علمى آن ها را تعطيل نمى كرد. و اين نكته بسيار مهمّى است كه تمام دانشجويان و مراكز علمى و طلاّب و حوزه هاى علميّه بايد بر اساس آن از تعطيلات و اوقات فراغت خويش، به نحو أحسن استفاده نمايند.
     


     
    1. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 419.
    2. وسايل الشيعه، جلد 4، ابواب التعقيب، باب 36، حديث 5.
    3. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 95.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 06:52:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      مشكلات نعمت!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «مَنْ حَسُنَتْ بِهِ الظُّنُونُ، رَمَقَتْهُ الرِّجالُ بِالْعُيُونِ»;
    «هنگامى كه انسان (مشمول نعمت هاى الهى مى شود و) افراد به او خوشبين شوند، مورد حسادت حسودان واقع مى شود»(1).

     

    شرح و تفسير

    توجّه به چند نكته در مورد حديث فوق لازم است:
    1ـ «رَمَقَ» به معناى نظر كردن است، و به شخص بيدار «رامِقْ» مى گويند. اين كه گفته مى شود: «فلان كس هنوز رمقى داشت» يعنى نظر مى كرد. ولى به هر حال در اين جا كنايه از حسادت يا كنجكاوى است. معناى روايت اين است كه چنين شخصى كه توجّه مردم به او جلب شده و نعمت هاى الهى به سويش سرازير گشته و در جامعه شخصيّتى برجسته پيدا كرده، مورد حسادت حسودان نيز واقع مى شود و بايد خود را براى اين مطلب آماده كند، يعنى تحمّل كارشكنى هاى حسودان را داشته باشد.
    اين مطلب در واقع اشاره به سخن ديگرى از مولى اميرمؤمنان (عليه السلام)است كه فرمود: «لا تَنالُونَ مِنْها نِعْمَةً اِلاّ بِفِراقِ اُخْرى»; انسان به نعمتى از دنيا نمى رسد، مگر اين كه نعمت ديگرى را از دست مى دهد(2). زيرا نعمت هاى دنيا قابل جمع نيستند. در اين جا هم مشمول نعمت هاى الهى شدن با رهايى از چنگال حسودان قابل جمع نيست، پس بايد آماده تحمّل اين مطلب بود; زيرا دامنه توقّعات مردم نسبت به چنين كسى به طور طبيعى گسترش پيدا مى كند، و نبايد از اين نظر ناراحت شود. 2ـ شخصى كه مورد حُسن ظنّ مردم است و ديده ها به سوى او جلب شده تمام اعمالش زير ذرّه بين مى رود و مردم در كوچك ترين كردار و گفتار او دقّت مى كنند و اين امر وظيفه او را سنگين تر و مسؤوليّتش را فزون تر مى سازد بنابراين بايد مراقب سخنان و اعمال خويش باشد، تا بهانه اى به دست مخالفان و حسودان ندهد.


     
    1. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 419.
    2. نهج البلاغه، خطبه 145.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 06:52:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      مردم سه گروهند!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «يا كُمَيْلُ! اِنَّ هذِهِ الْقُلُوبَ اَوْعِيَةٌ، فَخَيْرُها اَوْعاها، فَاحْفَظْ عَنّى ما اَقُولُ لَكَ، اَلنّاسُ ثَلاثَةٌ: فَعالِمٌ رَبّانِىٌّ، وَ مُتَعَلِّمٌ عَلى سَبيلِ نَجاة، وَ هَمَجٌ رَعاعٌ اَتْباعُ كُلِّ ناعِق، يَميلُونَ مَعَ كُلِّ ريح، لَمْ يَسْتَضيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ، وَ لَمْ يَلْجَئُوا اِلى رُكْن وَ ثيق»;
    «اى كميل! اين دل ها همانند ظرف هاست; بهترين آن ها، ظرفى است كه قدرت حفظ و نگهدارى و گنجايش بيش ترى داشته باشد، بنابراين آنچه براى تو مى گويم حفظ كن. مردم سه گروهند: اوّل علماى ربّانى، دوم دانش طلبانى كه در راه نجات دنبال تحصيل علم هستند، و سوم احمقان بى سر و پا كه دنبال هر صدايى مى روند (و پاى هر پرچمى سينه مى زنند) و با هر بادى حركت مى كنند! همان ها كه با نور علم روشن نشده اند و به ستون محكمى تكيه نكرده اند»(1).

     

    شرح و تفسير

    محتواى اين روايت مهمّ است; زيرا هر قدر فهم و درك مخاطب بالاتر باشد، گوينده حكيم و عالمى چون اميرمؤمنان (عليه السلام) مطالب والاترى بيان مى كند. و از آن جا كه مخاطب در اين حديث كميل بن زياد است، كه از اصحاب خاص و محرم أسرار آن حضرت مى باشد، روايت اهميّت خاصّى دارد.
    «يا كُمَيْلُ! اِنَّ هذِهِ الْقُلُوبَ اَوْعِيَةٌ، فَخَيْرُها اَوْعاها»; حضرت در اوّلين جمله دل هاى انسان ها را تشبيه به ظرف هايى كرده است، و روشن است كه بهترين آن ها، ظرفى است كه گنجايش بيش تر و قدرت حفظ و نگهدارى بهترى داشته باشد. بنابراين قلب و دلى بهترين دل ها است كه گنجايش بيش ترى براى علم و معرفت داشته باشد.
    از جمله آغازين حديث نكته مهمّى روشن مى شود و آن اين كه: فيض خداوند همانند همه صفاتش بى نهايت و نامحدود است، پس چرا بهره انسان ها از فيض خدا متفاوت است؟
    پاسخ اين پرسش با دقّت در جمله اوّل حديث، كه قابليّت ها متفاوت است، روشن مى شود. ظرف هايى كه انسان ها براى جمع آورى معرفت و استفاده از فيض الهى آورده اند متفاوت مى باشد، بدين جهت بهره آن ها متفاوت است، باران رحمت الهى از آسمان بر همه سرزمين ها نازل مى شود، امّا بهره همه زمين ها يكسان نيست; بلكه هر زمينى به اندازه استعداد و وسعتش از باران بهره مى گيرد. پس همان گونه كه اين جا مشكل از ناحيه باران نيست، بلكه از ناحيه زمين هاست، آن جا هم مشكل از ناحيه فيض خداوند نيست، بلكه مشكل از ناحيه ظرفيّت ما انسان هاست. حضرت على (عليه السلام) پس از اين كه كميل بن زياد را به اين نكته مهمّ توجّه مى دهد، مى فرمايد:
    «اَلنّاسُ ثَلاثَةٌ»; مردم سه دسته اند; يعنى تمام انسان ها در يكى از اين سه دسته جاى دارند و دسته چهارمى وجود ندارد، بايد دقّت كنيم كه در كدام دسته قرار داريم.
    1ـ «فَعالِمٌ رَبّانِىٌّ»; دسته اوّل علماى ربّانى هستند، دانشمندانى كه كار تربيت مردم را بر عهده گرفته اند و همچون خورشيد تابان با نور علم خويش به تربيت نفوس مى پردازند، نه عالمى كه خاموش است و در گوشه اى خزيده است; آرى، عالمى كه در وسط جامعه و قلب اجتماع به هدايت خلق مى پردازد. اگر جزء اين گروه باشيم چه افتخارى از آن بالاتر، كه انسان بر جايگاه پيامبران تكيه زند!.
    2ـ «وَ مُتَعَلِّمٌ عَلى سَبيلِ نَجاة»; دسته دوم دانش طلبانى هستند كه در برابر دانشمندان زانو بر زمين زده اند، تا با استفاده از نور علم آن ها نجات يابند. تفاوت گروه اوّل و دوم همانند تفاوت ماه و خورشيد است! خورشيد خود منبع توليد نور است; امّا ماه نور توليد نمى كند، ولى از نور خورشيد استفاده مى كند و آن را منعكس مى نمايد تا ديگران هم استفاده كنند. كسانى كه در اين گروه هستند نيز انسان هاى خوشبختى هستند و مى توانند با سعى و تلاش در زمره گروه اوّل قرار گيرند و به تربيت انسان هاى آماده بپردازند.
    3ـ «وَ هَمَجٌ رَعاعٌ»; دسته سوم از مردم ـ كه متأسّفانه تعداد آن ها كم نيست ـ افراد احمق، نادان، بى هدف و بى برنامه هستند، كه نه خود داراى نور هدايت هستند و نه از نور هاديان جامعه استفاده مى كنند! حضرت برخلاف دو گروه اوّل كه به بيان جمله كوتاهى درباره آن ها قناعت كرد، به شرح حال اين گروه مى پردازد و چهره آن ها را كاملا روشن مى نمايد، بدين جهت چهار ويژگى آن ها را به شرح زير بيان مى كند:
    الف) «اَتْباعُ كُلِّ ناعِق»; اين ها استقلال فكرى ندارند و به دنبال هر صدايى حركت مى كنند، امروز پاى پرچم اين گروه سينه مى زنند و فردا كه اين گروه در موقعيّت بدى قرار گيرند بر ضدّ آن ها شعار سر مى دهند! دلخوش كردن به حمايت و طرفدارى چنين انسان هايى كمال سادگى است. نه زنده باد گفتن آن ها مايه تقويت است و نه مرده باد گفتنشان مايه تزلزل و ضعف مى باشد.
    ب) «يَميلُونَ مَعَ كُلِّ ريح»; انسان هاى ضعيف الاراده اى كه جزء دسته سوم هستند از خود وزنى ندارند. بدين جهت قادر بر حفظ خود در برابر طوفان هاى اجتماعى نمى باشند، بلكه به همراه هر بادى از هر سويى به حركت درمى آيند، و حتّى نسيمى آن ها را از جا مى كند و به همراه خود مى برد!
    ج) «لَمْ يَسْتَضيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ»; اين گروه از نور علم هاديان جامعه بهره اى نبرده اند، در ظلمت و تاريكى بسر مى برند. اين جمله در حقيقت علّت بدبختى و مشكلات اين گروه است. اين افراد چون از نور هدايت مربيّان دلسوز جامعه استفاده نكرده اند، انسان هاى ضعيف الاراده و بىوزنى شده اند و نه تنها خود در جامعه سرگردان و حيران هستند، بلكه مايه خطر و ضرر براى ساير مردم نيز محسوب مى گردند.
    د) «وَ لَمْ يَلْجَئُوا اِلى رُكْن وَ ثيق»; اين جمله دليل ديگرى براى بىوزنى گروه سوم است، از آن جا كه اين گروه تكيه گاهى در جامعه ندارند، يعنى نه خود تكيه گاه هستند و نه به تكيه گاه محكم و مطمئنّى پناه برده اند، بدين جهت با كوچك ترين نسيمى حركت مى كنند و لحظه به لحظه تغيير جهت مى دهند و رنگ عوض مى كنند.
    آفرين و هزاران آفرين و درود بى انتها بر گوينده اين سخنان پرارزش! حال بايد لحظه اى با خود خلوت كنيم و انگشت تفكّر بر پيشانى نهيم، تا ببينيم كه در كدام گروه هستيم. اگر در گروه اوّل يا دوم هستيم خدا را بر اين نعمت بزرگ شكر گوييم و اگر خداى ناكرده در زمره گروه سوم هستيم، هر چه زودتر به فكر اصلاح خويش برآييم، كه فردا دير است!.


     
    1. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 147.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 06:52:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      محور ارزشى جامعه   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «وَ لا تَضَعُوا مَنْ رَفَعَتْهُ التَّقْوى، وَ لا تَرْفَعُوا مَنْ رَفَعَتْهُ الدُّنْيا، وَ لا تَشيمُوا بارِقَها، وَ لا تَسْمَعُوا ناطِقَها، وَ لا تُجيبُوا ناعِقَها»;
    «كسى كه تقوى او را بالا برده است شما او را پايين نياوريد، و كسى كه دنيا او را بالا برده شما او را بالا نبريد، زرق و برق دنيا توجّه شما را جلب نكند، و به سخن آن كس كه شما را به دنيا ترغيب مى كند گوش فرا ندهيد، و به ندايش پاسخ نگوييد»(1).

     

    شرح و تفسير

    محور هر جامعه اى نظام ارزشى آن جامعه است و همان است كه به جامعه شكل و جهت مى دهد. اگر محور ارزشى جامعه اى منافع مادّى باشد همه برنامه هاى آن جامعه بر همين محور دور مى زند; تعليم و تربيت، ادارات و سازمان ها، كتاب ها و مطبوعات و رسانه ها، سينماها و مراكز هنرى، ميادين ورزشى و ديگر برنامه هاى آن جامعه سمت و سوى منافع مادّى مى گيرد و بالعكس، اگر محور جامعه اى تقوى باشد، همه برنامه هاى آن جامعه رنگ و بوى تقوى مى گيرد و اين جاست كه سخن از كرامت انسان به طور جدّى مطرح مى گردد.
    كار مهمّ پيامبران الهى ـ صلوات الله عليهم اجمعين ـ تعويض محورها بود. و كار عمده شياطين و استكبار، تخريب محورهاى ارزشى است. بدين جهت آن ها سعى دارند به مردم تلقين كنند كه اصل اساسى اقتصاد و منافع مادّى است، نه معنويّت و جهان آخرت!
    هنگامى كه پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله)به رسالت مبعوث مى شود و محورهاى ارزشى جامعه را عوض مى كند، محصولات جامعه نيز عوض مى شود. جامعه اى كه تا قبل از آمدن اسلام به افراد پست و بى ارزشى چون ابوسفيان و ابوجهل مى باليد، محصولات جديدى پيدا مى كند و به انسان هاى بى نظير يا كم نظيرى همچون على (عليه السلام) و مقداد و ابوذر مى بالد.
    روايت فوق، با اشاره به محور ارزشى اسلام، سفارش مى كند: كسانى كه بر اساس ارزش هاى الهى و تقوى مورد لطف خداوند قرار گرفته و در جامعه جايگاه ممتازى پيدا كرده اند، اين افراد را به بهانه هاى پوچ و واهى مادّى از جايگاه خود پايين نكشيد و كسانى كه بر اساس محورهاى ارزشى دنياپرستان بناحق جايگاهى پيدا كرده اند، شما مرعوب زرق و برق مقام و موقعيّت آن ها قرار نگيريد و به تأييد و كمك آن ها نپردازيد.
    خلاصه اين كه: «محورهاى ارزشى خويش را با قاطعيّت حفظ كنيد».


     
    1. نهج البلاغه، خطبه 191.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 06:52:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      مجازات شش گروه به خاطر شش خصلت!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اِنَّ اللهَ يُعَذِّبُ سِتَةً بِسِتَة: الْعَرَبَ بِالْعَصَبِيَّةِ، وَ الدَّهاقينَ بِالْكِبْرِ، وَ الاُْمَراءَ بِالْجَوْرِ، وَ الْفُقَهاءَ بِالْحَسَدِ، وَ التُّجّارَ بِالْخيانَةِ، وَ اَهْلَ الرُّسْتاقِ بِالْجَهْلِ»;
    «خداوند شش گروه را به خاطر شش عمل (يا صفت) مجازات مى نمايد: عرب ها را به خاطر تعصّب (نابجا)، و كدخدايان را به خاطر كبر و غرور، و زمامداران را به خاطر ظلم و ستم، و فقيهان را به خاطر حسادت، و بازرگانان را به خاطر خيانت (در اموال مردم)، و روستاييان (جاهل) را به خاطر جهل و نادانى»(1).

     

    شرح و تفسير

    به توضيحى كوتاه پيرامون هر يك از گروه هاى ششگانه فوق توجّه كنيد:
    1ـ «اَلْعَرَبَ بِالْعَصَبِيَّةِ»; عرب هاى متعصّب را به خاطر صفت زشت تعصّب در برابر حق مجازات مى كند، عصبيّتى كه مانع قبول حق و حقيقت مى شود و بسان پرده اى از مشاهده واقعيّت ها جلوگيرى مى كند!.
    2ـ «وَ الدَّهاقينَ بِالْكِبْرِ; «دهقان» مفرد «دهاقين» به معنى «دهبان» و «كدخدا» و «خان» است و در واقع معرّب دهگان (به معنى صاحب ده يا رئيس ده) مى باشد(2). به هر حال خداوند «كدخدا» و «خان» را به خاطر غرور و تكبّرى كه دارد مجازات مى نمايد. برخى از خوانين آن قدر مغرور و متكبّر هستند كه به رعيّت و مردم خود همانند حيواناتشان نگاه مى كنند و كمترين ارزشى براى آن ها قائل نيستند!.
    3ـ «وَ الاُْمَراءَ بِالْجَوْرِ»; سومين دسته اى كه در اين روايت به آن ها اشاره شده، زمامداران و حكمرانان بر مردم هستند. عامل مجازات و عذاب اين گروه، ظلم و جورى است كه بر مردم تحت فرمان خود روا مى دارند.
    4ـ «وَ الْفُقَهاءَ بِالْحَسَدِ»; حسادت نيز يكى از عوامل عذاب الهى است و اين صفت زشت و رذيله اخلاقى عامل عذاب علما و فقها و دانشمندان حسود است. فقهايى كه با كمك گرفتن از حسادت مى خواهند مقام و منزلت ديگران را زايل كنند، گرفتار عذاب الهى مى شوند!.
    5ـ «وَ التُّجّارَ بِالْخيانَةِ»; خداوند بازرگانان را به خاطر خيانت در اموال مردم عذاب مى نمايد. كم فروشى، غشّ در معامله، نپرداختن طلب طلبكاران، احتكار و مانند آن، نوعى خيانت است.
    6ـ «وَ اَهْلَ الرُّسْتاقِ بِالْجَهْلِ»; روستاييان نيز بر اثر جهل و نادانى و بى اطّلاعى از معارف دينى مشمول مجازات مى شوند. كسى كه قدرت بر تحقيق و پرسش دارد و به دنبال آن نمى رود و در جهل مى ماند جهل عذر او نمى شود، بلكه چنين جهلى عامل عذابش مى گردد.

     

     نكات سه گانه
    1ـ بدون شك هر كس مبتلا به اين افعال و صفات شود، مشمول عذاب خداوند مى گردد; هر چند در زمره يكى از گروه هاى فوق نباشد. يعنى انسان حسود مجازات دارد هر چند جزء «فقها» نباشد، همان گونه كه شخص متكبّر طعم تلخ عذاب الهى را خواهد چشيد هر چند «كدخدا» يا «خان» نباشد، همچنين نسبت به بقيّه صفات.
    با توجّه به مطلب فوق اين سؤال مطرح مى شود كه: چرا هر يك از صفات فوق به طايفه خاصّى نسبت داده شده، در حالى كه مبتلا شدن به هر يك از اين صفات براى هر گروه و شخصى امكان پذير است؟
    در جواب اين سؤال توجّه به اين نكته لازم است كه هر گروهى يك نقطه آسيب پذيرى دارد، كه لغزش او در آن نقطه شديدتر است. روايت فوق در واقع نقطه آسيب پذيرى هر يك از جمعيّت هاى شش گانه را بيان كرده است.
    به عبارت ديگر، بعضى در مقابل برخى گناهان بيمه اند; مثل اين كه هرگز قمار نمى زند و يا لب به شراب آلوده نمى كند، ولى در مورد برخى ديگر از گناهان كاملا در خطر و لغزش قرار دارد. اين روايت به گناهان نوع دوم پرداخته است.
    2ـ اصول و ريشه هاى بدبختى انسان ها همان شش صفتى است كه در روايت بالا به آن اشاره شد. اگر اين صفات از جامعه بشريّت رخت بربندد و روزى تعصّب و تكبّر و ظلم و حسادت و خيانت و جهالت ريشه كن گردد، قطعاً چنان دنيايى همچون بهشت خواهد بود. به اميد آن روز!.


    1. بحار الانوار، جلد 75، صفحه 59.
    2. فرهنگ عميد، صفحه 602.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 06:51:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      مؤمنان واقعى!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اَلْمُؤْمِنُ وَقُورٌ عِنْدَ الْهَزاهِزِ، ثَبُوتٌ عِنْدَ الْمَكارِه، صَبُورٌ عِنْدَ الْبَلاء، شَكُورٌ عِنْدَ الرَّخاء، قانِعٌ بِما رَزَقَهُ اللهُ، لا يَظْلِمُ الاَْعْداءَ، وَ لا يَتَحامَلُ لِلاَْصْدِقاءِ، النّاسُ مِنْهُ فى رَاحَة، وَ نَفْسُهُ مِنْهُ فى تَعَب …»;
    «مؤمن در مقابل حوادث سخت و تكان دهنده ثابت و استوار، و به هنگام ناخوش آيندها محكم و پا برجاست، در برابر بلاها صبور و پرتحمّل، در مقابل نعمت ها شاكر و سپاس گزار، و به آنچه خداوند روزى اش ساخته قانع است. مؤمن به دشمنانش نيز تعدّى نمى كند، و بار خود را بر دوش دوستانش نمى گذارد، مردم از او در آرامش اند، (هر چند) جان و تنش در زحمت باشد»(1).

     

    شرح و تفسير

    احاديث فراوانى در مورد ويژگى هاى افراد باايمان وارد شده، كه هر كدام از يك زاويه شخصيّت مؤمن را بيان مى كند. در روايت فوق نُه صفت از صفات مؤمنان واقعى بيان شده، كه قسمتى از آن اخلاق فردى مؤمن را بيان مى كند و بخشى ديگر مربوط به اخلاق جمعى و نوع برخورد او با اجتماع است. در آغاز اشاره اى به صفات فردى او دارد:
    1 و 2ـ «اَلْمُؤْمِنُ وَقُورٌ عِنْدَ الْهَزاهِزِ، ثَبُوتٌ عِنْدَ الْمَكارِه»: «هزاهز» از ماده «هَزَّ» به معنى حوادث تكان دهنده است، و اين كلمه مفهوم وسيعى دارد. اين حوادث تكان دهنده، گاه مصائب، گاه حملات دشمن، گاه بيمارى هاى صعب العلاج، و گاه زلزله ها و طوفان هاى سخت و طاقت فرساست. مؤمن در مقابل تمام اين حوادث استوار و ثابت قدم و همچون كوه مى باشد، مؤمن به كمك ايمانش در مقابل طوفان ها، خود را گم نمى كند و دست پاچه نمى شود، بلكه باوقار، طوفان ها را از سر مى گذراند.
    3ـ «صَبُورٌ عِنْدَ الْبَلاء»; به هنگام بلاء و حوادث دردناك، كه دامنگير هر انسانى مى شود، بى تابى و بى قرارى نمى كند، جزع و فزع نمى نمايد، بلكه صبر را پيشه خويش مى سازد، تا از امتحان الهى سرافراز بيرون آيد.
    4ـ «شَكُورٌ عِنْدَ الرَّخاء»; مؤمن همان گونه كه مصيبت و نقمت كاسه صبرش را لبريز نمى كند و او را از خود بى خود نمى سازد، فزونى نعمت نيز او را از ياد خدا، يعنى صاحب اصلى اين نعمت ها، غافل نمى كند; بلكه به هنگام راحتى هم به ياد خداست و شكر نعمت هايش را مى گذارد. مؤمن نه تنها در زبان و گفتار شاكر نعمت هاى الهى است، بلكه در عمل هم چنين است; يعنى نعمت هاى الهى را فقط در مسير رضاى پروردگار صرف مى كند.
    5ـ «قانِعٌ بِما رَزَقَهُ الله»; مؤمن به آنچه دارد قانع است، و ثمره قناعت آرامش است. بدين جهت با يك زندگى ساده به آرامش مى رسد، امّا افرادى هستند كه با داشتن كاخ ها و ثروت ها كمترين آرامشى ندارند.
    در ذيل روايت به چهار ويژگى اجتماعى آن ها اشاره مى فرمايد: ستم آن ها به كسى نمى رسد، حتّى به دشمنان آن ها، و بر دوستان خود تحميل نمى كنند، عادت به فراافكنى مشكلات ندارند، لذا همه مردم از دست آن ها در راحتند، هر چند خودشان در مشكل باشند.
    خداوندا ما را يارى كن كه مصداق بارز اين صفات والا باشيم.


     
    1. ميزان الحكمة، باب 291، حديث 1408، (جلد اوّل، صفحه 332).

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 06:51:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      مؤمن آينه مؤمن است   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «يا كُمَيْلُ! اَلْمُؤْمِنُ مِرْآةُ الْمُؤْمِنِ، لاَِنَّهُ يَتَأَمَّلُهُ فَيَسُدُّ فاقَتَهُ وَ يُجْمِلُ حالَتَهُ»;
    «اى كميل! مؤمن آينه ساير مؤمنان است، زيرا (براى او دو كار انجام مى دهد)، 1 ـ نقاط ضعف او را برطرف مى سازد و 2 ـ نقاط قوّتش را بيش تر مى كند»(1).

     

    شرح و تفسير

    امام اميرالمؤمنين (عليه السلام) در روايت مذكور به دو خدمت از مهمّ ترين خدمات متعدّدى كه يك آينه انجام مى دهد اشاره فرموده است، ولى اين دو، ويژگى هايى دارد كه در اين جا به پنج مورد آن اشاره مى شود:
    1ـ آينه عيب و حُسن، نقطه ضعف و قوّت، بدى و خوبى افراد را بدون سر و صدا و جار و جنجال به آن ها نشان مى دهد. بدون اين كه ديگران، حتّى كسانى كه در كنار آينه هستند، متوجّه شوند اين كار را انجام مى دهد و آبروى شخص را نمى برد.
    2ـ آينه صاف خوبى و بدى را به همان اندازه اى كه هست نشان مى دهد، نه كمتر و نه زيادتر. جناحى نيز عمل نمى كند، كه عيوب دوستانش را كوچك جلوه دهد و خوبى هاى آن ها را بزرگ و در مورد ديگران بالعكس عمل كند.
    3ـ آينه عيب انسان را بيان مى نمايد، ولى هرگز او را ملامت و سرزنش نمى كند و انسان را نزد ديگران تحقير و كوچك نمى نمايد.
    4ـ بيان حُسن و عيب كسى كه در مقابل آينه قرار مى گيرد هميشگى است و آينه از اين كار خسته نمى شود، نه مانند بعضى افراد كه اگر خسته نباشد، سرحال باشد، گرفتارى نداشته باشد، به فكر معايب و محاسن دوستش مى باشد و گرنه گويا چشم ها را برهم مى گذارد و هيچ نمى بيند.
    5ـ انسان هر چه به آينه نزديك تر شود عيب و حسن خود را بهتر متوجّه مى شود، البتّه به شرط اين كه آينه مقابل او چهار صفت داشته باشد:
    الف) بايد نور و روشنايى در آن بيفتد و گرنه نمى تواند كارى كند.
    ب) گرد و غبار و زنگار نداشته باشد، بلكه بايد تميز و صاف باشد.
    ج) آينه نبايد كج و معوج باشد، بلكه بايد صاف و شفّاف باشد.
    د) كسى كه به آينه نگاه مى كند بايد چشم بينا داشته باشد، آينه تنها در صورتى قابل استفاده است كه بيننده آن چشم بينا داشته باشد.
    با توجّه به ويژگى هاى پنج گانه آينه، و اين كه مؤمن به آينه تشبيه شده است، شخص مؤمن نيز بايد داراى اين اوصاف باشد. ولى متأسّفانه بعضى، فقط عيوب ديگران را مى بينند و چشمانشان را به روى خوبى ها بسته اند. بدين جهت طرف مقابل هم حرف او را نمى پذيرد.
    ما بايد به هنگام تذكّر و امر به معروف، محاسن را قبل از معايب بيان كنيم، تا صاحب عيب بپذيرد و در صدد رفع آن برآيد. بعضى ديگر، عيوب مردم را در أنظار ديگران مطرح مى كنند و آن ها را تحقير و سرزنش مى نمايند. برخى، هر چه به دوست خود نزديك تر مى شوند، كمتر عيوب او را متذكّر مى شوند. و آخرين سخن اين كه مؤمن علاوه بر اين كه براى تك تك مؤمنين آينه است، بايد براى كلّ جامعه هم آينه اى با شرايط چهارگانه بالا باشد. همان گونه كه رسانه ها، مطبوعات، روزنامه ها، كتاب ها و مانند آن نيز مى توانند آينه هاى عمومى خوبى باشند; مشروط بر اين كه آنچه راهست بگويند، نه آنچه را دوست دارند.


     
    1. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 414.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 06:51:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      نوروز برای ملت ایران یعنی توجه به خداوند   ...

     

    سایت دفتر مقام معظم رهبری در بخش جلوه ها و مناسبت درباره آغاز سال جدید و ایام نوروز منتشر کرده است که به شرح ذیل منتشر می شود.

    نوروز برای ملت ما، عبارت است از اوّلاً : توجّه مردم به خدا. اوّلِ تحویلِ سال که می‌شود، مردم دعا می‌خوانند، «یا محوّل الحول والاحوال» می‌گویند، آغاز سال را با یاد خدا شروع می‌کنند، توجّه خود را به خدا زیاد می‌کنند. این، ارزش است. ثانیاً نوروز را بهانه‌ای برای دید و بازدید و رفع کدورتها و کینه‌ها و محبّت به یکدیگر قرار می‌دهند. این همان برادری و عطوفت اسلامی و همان صله‌ی رحم اسلام است؛ بسیار خوب است. ضمناً نوروز را بهانه‌ای برای زیارت اعتاب مقدّسه قرار می‌دهند؛ به مشهد مسافرت می‌کنند - که همیشه یکی از پرجمعیت‌ترین اوقات سال در مشهد مقدّس، اوقات عید نوروز بوده است - این بسیار خوب است.

     

    ۱/فروردین/۱۳۷۷

    منبع : سایت دفتر مقام معظم رهبری

    موضوعات: حُسنِ حَسَن  لینک ثابت



     [ 06:29:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      فتاوای رهبر انقلاب درباره آغاز سال جدید   ...

    سایت دفتر مقام معظم رهبری در بخش احکام روزانه فتاوای رهبر انقلاب درباره آغاز سال جدید و ایام نوروز منتشر کرده است که به شرح ذیل منتشر می شود.

    1-  نیمی از فامیل نزدیک من اهل حجاب نیستند و در مهمانی ها روسری سر نمیکنند و در جواب می گویند دل آدم پاک باشد و از این قبیل حرفها، من نیز با ایشان بزرگ شدم و 4 سال است سعی در رعایت احکام دینی دارم.رفت و آمدم را با ایشان کم کردم و سالی یکی دو بار برای صله رحم رفت و آمد داریم. حال تکلیفم را نمیدانم آیا باید با ایشان قطع رابطه کنم یا همینطور ادامه بدهم؟

    ج) - اگر معاشرت با آنان مستلزم ارتکاب گناه نبوده و نیز موجب تأیید ایشان در عدم التزام به امور دینی نباشد، مانعی ندارد. ولی به هر حال لازم است حریم و ضوابط شرعی مراعات گردد. و اگر احتمال بدهید که ترک معاشرت با آنها موقتاً موجب خودداری آنها از ارتکاب معصیت می‏ شود به عنوان امر به معروف و نهی از منکر واجب است.

    و باید توجه داشت که قطع رحم جایز نیست؛ و صله‌ی رحم منحصر در دید و بازدید نیست بلکه از ‏طرق دیگر مانند تلفن، نامه و امثال آن نیز محقّق می‌شود.‏

    2 -  مراد از رحم، که قطع صله با آن ها جائز نیست، چه کسانی هستند ؟


    ج) - مقصود از ارحام، خویشاوندان نَسَبی هستند مشروط به این که آن قدر نسب دور نباشد که عرفاً از ارحام شمرده نشوند. و بطور کلی ‌قطع ارحام حرام است ولی صله‌ی رحم منحصر در دید و بازدید نیست بلکه از طرق دیگر مانند تلفن، نامه و امثال آن نیز محقّق می‌شود.

    3 - طبق نظر حضرت آقا آیا پهن کردن و چیدن سفره ی هفت سین در نوروز جزء خرافات شمرده می شود و حرام است یا خیر؟


    ج:‌ فی نفسه اشکال ندارد هر چند اینگونه امورجنبه مذهبی ندارد.  

     4 – آیا  از میوه هایی که در باغ دیگری روی زمین افتاده میتوان استفاده کرد؟ یا در حد چند عدد از درخت چید؟ آیا برای این چند عدد باید از صاحب باغ اجازه گرفت؟

    ج) : بدون رضایت صاحب میوه ها جایز نیست مگر این که صاحب میوه ها از آن اعراض کرده باشد. همچنین اگر درمسیر خود به درخت میوه‌ای درجادّه برخورد کند،می‌تواند ازمیوه‌های مذکوراستفاده کند مشروط به اینکه:

    اولاً به قصد استفاده ازمیوه به آن مسیر نرفته باشد.

    ثانیا به درخت آسیب نرساند.

    ثالثاً همان جا میوه را خورده و به همراه خود نبرد.

    رابعاً داخل ملک دیگری نیز نشود.

    5 ـ خوردن و جمع کردن مقداری میوه از باغ دیگران که زیر درختان ریخته و خراب خواهد شد چه حکمی دارد؟


    ج) : اگر بداند مالک میوه ها راضی است اشکال ندارد، در غیر این صورت باید رضایت مالک را جلب کند. و در صورتی که دسترسی به او برای جلب رضایت ندارد و اگر میوه ها استفاده نشود خراب می شود، می تواند از میوه ها استفاده کند و پول آن را به مالکش بدهد، و اگر دسترسی به مالکش نداشت پول آن را از طرف مالکش صدقه بدهد.                                          

    6 - اگر در مجلسی از مؤمنی غیبت کنند، میدانم که نهی از منکر بر ما واجب است، سؤال من این است که: علاوه بر نهی از منکر، آیا دفاع از آبروی آن مؤمن هم بر ما واجب است (به گونه ای که اگر آن غیبت تهمت باشد بتوانیم به اطرافیان ثابت کنیم که این حرف درست نیست) و اگر از آبرویش دفاع نکردیم، آیا گناه کرده ایم؟


    ج: ردّ غیبت (نفی نسبتی که غیبت کننده به غیبت شونده می دهد) واجب است.

    7 - آیا انجام مراسم روز سیزدهم فروردین ( سیزده بدر) اشکال دارد؟

    ج : فی نفسه حرام نیست؛ هر چند چنین چیزی مبنای شرعی ندارد.

    8 - در هنگام رانندگی در جاده‌ها وظیفه‌ی راننده‌ای که به حیوانات یا به پرندگان برخورد کرده و موجب مرگ آنها شده است چیست؟

    ج) : اگر ملک شخصی بوده ضامن است، ولی اگر مالک خاصی نداشته و جزء حیوانات بیابان بوده ضامن نیست.  

    9 – آیا ریختن پوست میوه و زباله‌های تجزیه‌شدنی در کوه و دشت و طبیعت اشکال شرعی دارد؟

    ج) : اگر موجب اذیت مردم  شود و یا خلاف قانون باشد، جایز نیست.

    10 - من چندین سال پیش با جسم تیزی بر روی درختی نوشته‌ای را حک کرده‌ام؛ الآن باید چکار کنم؟

    ج) : اگر آن درخت مالکی داشته، رضایت مالک را جلب کنید.

     
    موضوعات: حُسنِ حَسَن  لینک ثابت



     [ 01:16:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      لباس تقوى   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «فَاِنَّ الْجِهادَ بابٌ مِنْ اَبْوابِ الْجَنَّةِ، فَتَحَهُ اللهُ لِخاصَّةِ اَوْلِيائِه، وَ هُوَ لِباسُ التَّقْوى، وَ دِرْعُ اللهِ الْحَصينَةُ»;
    «بى شك جهاد درى از درهاى بهشت است، كه خداوند آن را به روى دوستان مخصوص خود گشوده است، جهاد لباس تقوى و زره مستحكم خداست»(1).

     

    شرح و تفسير

    تقوى در اين حديث پرمعنى به لباس تشبيه شده است. اميرمؤمنان على (عليه السلام) در حقيقت با اين جمله، به آيه 26 سوره اعراف اشاره دارد; آن جا كه خداوند متعال مى فرمايد:
    (يا بَنى آدَمَ قَدْ اَنْزَلْنا عَلَيْكُمْ لِباساً يُوارى سَوْآتِكُمْ وَ ريشاً وَ لِباسُ التَّقْوى ذلِكَ خَيْرٌ ذلِكَ مِنْ آياتِ اللهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ); «اى فرزندان آدم! لباسى براى شما فرستاديم كه اندام شما را مى پوشاند و مايه زينت شماست; امّا لباس تقوى بهتر است. اين ها (همه) از آيات خداست، تا متذكّر نعمت هاى او شوند».
    خداوند متعال در اين آيه شريفه بر بندگان خويش به خاطر لباس منّت مى گذارد و تعبير «أنْزَلْنا» در مورد لباس جالب است، سرّ آن اين است كه خداوند آب را از آسمان نازل مى كند، حيوانات آن را مى نوشند و گياهان مورد نياز آن ها مى رويد و تغذيه مى كنند. سپس بر بدن آن ها پشم و مو مى رويد و انسان ها با آن پشم و موها براى خويش لباس تهيّه مى كنند. البتّه مى توان گفت كه در تعبيراتى مانند «أنزلنا» لازم نيست كه هميشه يك عُلوّ مكانى مثل عُلوّ آسمان نسبت به زمين باشد; بلكه علوّ مقامى هم كافى است. چرا كه خداوند مكان خاصّى ندارد.
    بنابراين چون خداوند متعال لباس را به انسان ارزانى داشته، تعبير به «انزلنا» شده است; هر چند لباس در روى زمين آماده شده باشد.

     

    نقش لباس
    لباس سه نقش اساسى دارد:
    1ـ جنبه حفاظت دارد; زيرا جلوى آسيب هاى خارجى را مى گيرد.
    2ـ ساتر العيوب است و از آشكار شدن عيوب انسان جلوگيرى مى نمايد.
    3ـ باعث زينت و احترام انسان مى شود; زيرا انسان برهنه شبيه به حيوانات است و لهذا مى توان لباس را تابلوى شخصيّت انسان دانست و بسيارى از صفات اخلاقى انسان را روى اين تابلو مى توان قرائت كرد. از تابلوى لباس به راحتى مى توان پى برد كه صاحب آن كم حوصله است يا پرحوصله؟ منظّم است، يا نامنظّم؟ تند است، يا ملايم؟ با خانواده اش مشكل دارد، يا ندارد؟
    خلاصه اين كه لباس اين سه هدف را دنبال مى كند و اگر نگاهى به لباس هايى كه اكنون پوشيده مى شود، مخصوصاً آنچه برخى از جوانان و زنان مى پوشند، بيندازيم متوجّه خواهيم شد كه متأسّفانه پاره اى از آن ها هدف هاى اصلى لباس خود را فراموش كرده اند!
    به هر حال تقوى نيز لباسى است كه اين سه هدف را دنبال مى كند:
    اوّلا: تقوى از روح انسان محافظت مى كند و او را از لغزش هاى اخلاقى حفظ مى كند; لغزش هاى اخلاقى كه نه تنها روح او را مجروح، بلكه كرامت انسانى او را نابود مى كند!.
    ثانياً: تقوى عيوب اخلاقى انسان را مى پوشاند و مانع بروز آن مى گردد.
    و ثالثاً: تقوى زينت و نشانه شخصيّت است، انسان متّقى حتّى در نزد انسان هاى بى تقوى محترم است.
    تقوى تنها يك لباس عادى و معمولى نيست، بلكه به عنوان لباس جنگ هم مى تواند مورد استفاده قرار گيرد. و از آن جا كه جهاد يك رويداد دائمى زندگى انسان است، مخصوصاً در بُعد جهاد اصغر و مبارزه با نفس، نياز به اين لباس دائمى و هميشگى است.
    بنابراين بايد همواره از اين لباس رزم سود جست، تا انسان را از آفات و خطرات حفظ كند و عيوب او را بپوشاند و زينت مناسبى برايش باشد.


     
    1. نهج البلاغه، خطبه 27.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



    [جمعه 1394-12-28] [ 11:48:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      گناهان پنهان!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اَللّهُمَّ اغْفِرْلى رَمَزاتِ الاَْلْحاظِ، وَ سَقَطاتِ الاَْلْفاظِ، وَ شَهَواتِ الْجَنانِ، وَ هَفَواتِ اللِّسانِ»;
    «الهى! نگاه هاى اشارت آميز، سخنان بى فايده، خواسته هاى نابجاى دل، و لغزش هاى زبان را بر من ببخش!»(1).

     

    شرح و تفسير

    از احاديث و روايات معصومان (عليهم السلام) استفاده مى شود كه دو نوع گناه، بسيار خطرناك است:
    1ـ نخست گناهان صغيره، مخصوصاً براى افراد متديّن كه معمولا از گناهان كبيره فاصله مى گيرند و چون آن ها را با اهميّت تلقّى مى كنند آلوده آن نمى شوند، ولى نسبت به گناهان صغيره اين برخورد را ندارند و بدين جهت خطر آلودگى به آن وجود دارد.
    2ـ نوع دوم گناهانى كه مخفى و پنهان است و جز انسان و خدايش هيچ كس از آن آگاه نمى گردد.
    روايت فوق پيرامون قسم دوم اين گناهان بحث مى كند. اين روايت هر چند در قالب دعا و طلب بخشايش از اين نوع گناهان است، ولى در حقيقت نوعى درس براى مخاطبين است كه از چنان گناهانى بپرهيزند. گناهان پنهانى نظير استهزا كردن و تحقير نمودن شخصى محترم، با نگاه چشم، يا اشاره بى موردى كه باعث ريختن آبروى انسان آبرومندى گردد، يا گناهانى كه با شوخى هاى بى مورد و الفاظ بى ارزش و ناشايست انجام مى گيرد، شوخى هايى كه گاه جدّى تر از جدّى است! و برخى از اين طريق انتقام جويى مى كنند! و گناهانى نظير ريا و خودنمايى كه سدّ مهمّى در برابر قبولى طاعات و عبادات محسوب مى گردد.
    خلاصه بايد از اين نوع گناهان، كه مانعى براى انجام آن جز ايمان و تقوى وجود ندارد، به خداوند كريم پناه ببريم. و از خدا بخواهيم كه اين گناهان را بر ما ببخشد.


     
    1. نهج البلاغه، خطبه 78.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 11:48:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      كمال عفّت و خويشتن دارى   ...

     

    قال على (عليه السلام):

    «تَمامُ العِفافِ اَلرِّضا بِالکَفافِ»؛
    «كمال عفّت در آن است كه انسان به مقدار نيازش قناعت كند»(1).

     

    شرح و تفسير

    علماء علم اخلاق معتقدند كه صفات فضيلت اخلاقى حدّ وسط بين إفراط و تفريط است، كه هر دو رذيله اخلاقى محسوب مى شود. آن ها براى انسان چهار صفت اصلى اخلاقى قائلند; شجاعت، عفّت، حكمت و عدالت.
    عفّت حدّ اعتدال قوّه شهويّه است، اگر از حدّ بگذرد شهوت مى شود. شهوترانى و شهوت پرستى; البتّه شهوت به معناى عامّ كلمه; يعنى تسليم خواسته هاى نفس شدن. و اگر پايين تر از حدّ اعتدال باشد تنبلى محسوب مى شود و اگر در حدّ اعتدال باشد عفّت است. مثلا علاقه به مال و كار و فعاليّت براى تحصيل آن، اگر زياد از حدّ باشد دنياپرستى است كه مذموم مى باشد، و اگر اصلا دنبال آن نرود سستى و تنبلى است كه آن هم مذموم مى باشد، امّا اگر در حدّ اعتدال و به اندازه نياز باشد عفّت است كه امر بسيار خوبى شمرده مى شود. با توجّه به اين مقدّمه به شرح و تفسير روايت بازمى گرديم.
    حضرت مى فرمايد: «كمال عفّت در اين است كه انسان به مقدار نيازش قناعت كند».
    محقّقان مى گويند: ثروت هاى دنيا در سه مسير مصرف مى گردد:
    1ـ ضروريات زندگى; بدين معنى كه به حدّاقل احتياجات زندگى قناعت شود.
    2ـ مسايل رفاهى; كه بالاتر از ضروريات زندگى است، امّا در حدّ اسراف نيست.
    3ـ شهوات و هوس ها; متأسّفانه آمارها نشان مى دهد كه قسمت عمده ثروت هاى دنيا در مسير سوم مصرف مى شود و حدّ و حصرى ندارد و نمونه هاى فراوانى مى توان براى آن ذكر كرد كه كاخ هاى شاهان و سرمايه داران بزرگ و زرق و برق هاى دنياپرستان نمونه بارز آن است.
    روايت مزبور قطعاً شامل مورد اوّل مى شود و بدون شك مورد سوم را نفى مى كند، امّا ممكن است مورد دوم را نيز شامل شود، زيرا آنچه بالاتر از ضروريّات زندگى است و در حدّ اسراف نمى باشد، جزء نيازهاى انسان محسوب مى گردد.


     
    1. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 419.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 11:48:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      قلّه رفيع جود و سخاوت   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «غايَةُ الْجُودِ اَنْ تُعْطى مِنْ نَفْسِكَ الَْمجْهُودَ»;
    «نهايت (و قلّه رفيع) جود و بخشش آن است كه در حدّ توان، به ديگران بذل و بخشش نمايى»(1).

     

    شرح و تفسير

    در عالم هستى همه موجودات طبيعتاً بخشنده هستند و از آنچه دارند در اختيار ديگران مى گذارند; از جمله اين موجودات مى توان به خورشيد عالم افروز اشاره كرد. خورشيد دائماً در حال بخشش «نور» «حرارت» و «انرژى» به جهان هستى است. بر اثر اين بذل و بخشش، روزانه سيصد هزار ميليون تُن از وزن خورشيد كاسته مى شود! ولى اين موجود پربركت، همچون شمع مى سوزد تا محفل موجودات منظومه شمسى را روشن سازد.
    انسان كه گل سرسبد موجودات جهان هستى است، و تمام جهان هستى براى خدمت به او خلق شده اند، و مقامى بالاتر از فرشتگان و ملائك دارد، و خليفه و نماينده خداوند در زمين است، نيز بايد هماهنگ با اين قانون كلّى، ديگران را از امكاناتى كه دارد محروم نسازد و وصله اى ناهمرنگ با موجودات بخشنده جهان هستى نباشد. آيا شايسته است آدمى كه همه چيز از خداوند مى خواهد و اميدوار است خداوند حاجت هاى او را برآورده كند، و آنچه را مى خواهد به او ببخشد، خود بُخل ورزد و حاضر نباشد حاجت كسى را برآورده سازد؟
    روايت فوق به همه سفارش مى كند كه هماهنگ با نظام هستى حركت كنند و آنچه در توان دارند در كمك به ديگران مضايقه نكنند. جود و بخشش آثار مهمّى در دنيا و آخرت دارد و آثار معنوى آن به قدرى گسترده است كه حتّى ممكن است انسان هاى بى ايمانِ بخشنده را نيز از آتش نجات دهد!
    از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) نقل شده است كه به «عُدَى»، فرزند «حاتم طايى» فرمود:
    «دُفِعَ عَنْ اَبيكَ الْعَذابُ الشَّديدُ لِسَخاءِ نَفْسِه; عذاب شديد از پدرت به خاطر سخاوتش برداشته شد!»(2).
    مباحث مربوط به جود و بخشش دامنه دار است(3)، در اين جا به همين مقدار قناعت مى كنيم، به اميد آن كه ما نيز همچون ساير موجودات جهان هستى، ديگران را در امكانات خويش سهيم كنيم.


     
    1. ارشاد مفيد، صفحه 158 (به نقل از ميزان الحكمة، باب 633، حديث 2977).
    2. بحار الانوار، جلد 68، صفحه 354.
    3. مشروح اين مباحث را در «اخلاق در قرآن»، جلد 2، صفحه 385 به بعد، مطالعه فرماييد.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 11:48:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      قلعه نفوذناپذير!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اِعْلَمُوا عِبادَ الله، اِنَّ التَّقْوى دارُ حِصْن عَزيز، وَ الْفُجُورَ دارُ حِصْن ذَليل، … اَلا وَ بِالتَّقْوى تُقْطَعُ حُمَةُ الْخَطايا، وَ بِالْيَقينِ تُدْرَكُ الْغايَةُ الْقُصوى»;
    «اى بندگان خدا! بدانيد كه تقوى قلعه اى محكم و نيرومند است، امّا بدكارى و گناه حصارى است سست و بى دفاع … آگاه باشيد كه با تقوى مى توان ريشه گناهان را بريد و با يقين به برترين درجه مقصود نائل شد»(1).

     

    شرح و تفسير

    انسان در اين دنيا مورد هجوم انواع آفات و بلاهاست، هم از نظر جسمانى و هم از نظر روحى. خداوند متعال يك نوع ابزار دفاعى در جسم انسان قرار داده كه ميكروب ها را دفع مى كند و اگر اين نيروى دفاعى نبود انسان عمر چندانى نمى كرد. بيمارى ايدز، كه متأسّفانه ارمغان عصر ماست، نيروى دفاعى جسم انسان را از بين مى برد و گلبول هاى سفيد را نابود مى سازد.
    خداوند در مسايل روحى و اخلاقى نيز يك نيروى دفاعى آفريده كه جلوى بيمارى ها را مى گيرد و آن تقوى است; آدم بى تقوى مانند مبتلايان به ايدز مى باشد! از روايت فوق، علاوه بر تشبيه زيبايى، كه شرح آن گذشت، دو نكته ديگر روشن مى شود:
    نخست معلوم مى گردد كه تقوى همان نيروى دفاعى درونى است. تقوى همان عدالت است، و عدالت همان تقوى است، تقوى اگر به مراحل بالا برسد همان عصمت است.
    نكته دوم اين كه بهترين راه مبارزه با تهاجم فرهنگى دشمنان اسلام، تقوى است. ما براى حفظ سلامت جسم نمى توانيم تمام جامعه را از ميكروب ها پاك كنيم، امّا مى توانيم نيروى دفاعى بدن را تقويت كنيم. در مورد روح نيز چنين است كه هر چند نمى توان تمام جامعه را از همه صفات رذيله و تهاجم ضد ارزشى دشمن پاك كرد، امّا مى توان تقوى را در درون تقويت نمود. و با نيروى تقوى با آن مقابله كرد.


     
    1. نهج البلاغه، خطبه 157.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 11:47:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      قلعه تسخيرناپذير تقوى   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «فَاعْتَصِمُوا بِتَقْوَى اللهِ، فَاِنَّ لَها حَبْلا وَثيقاً عُرْوَتُهُ، وَمَعْقِلا مَنيعاً ذِرْوَتُهُ»;
    «(اى مسلمانان!) تقوى را پيشه خود سازيد، و به آن چنگ بزنيد; زيرا تقوى ريسمانى استوار، و دستگيره اى محكم، و پناهگاهى مطمئن است»(1).

     

    شرح و تفسير

    اميرمؤمنان على (عليه السلام) در اين فراز از خطبه خود دو تشبيه براى تقوى بيان فرموده است:
    در جمله اوّل تقوى را به ريسمانى تشبيه كرده كه دستگيره آن محكم است، چنين تشبيهى براى قرآن مجيد نيز بيان شده است(2).
    اين تشبيه ممكن است اشاره به يكى از دو چيز باشد:
    1ـ دنيا مانند چاهى است كه مردم در اعماق آن هستند، در چنين وضعيّتى ريسمان محكمى لازم است تا مردم با تمسّك به آن، از چاه نجات يابند. حضرت على (عليه السلام)تقوى را به منزله ريسمانى معرّفى كرده است كه انسان مى تواند به وسيله آن از چاه هواى نفس و جهان مادّه رهايى يابد.
    2ـ كوهنوردانى كه مى خواهند از درّه هاى خطرناك عبور كنند، معمولا يك طناب طولانى همراه دارند و همه آن ها به آن طناب متّصل هستند تا اگر يكى لغزيد، بقيّه او را نگهدارند و احتمال اين كه همه آن ها بلغزند بسيار كم است، بنابراين اگر يك نفر بلغزد سقوط نمى كند، چون به آن ريسمان متّصل است.
    شايد آيه شريفه (وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَميعاً وَ لاتَفَرَّقُوا)(3) نيز اشاره به همين مطلب باشد، كه وقتى همه راهيان قلّه سعادت به ريسمان الهى چنگ زدند و به آن متّصل شدند، اگر بعضى لغزش هايى داشته باشند، ديگران او را از سقوط حفظ مى كنند.
    در تشبيه دوم، تقوى به قلّه اى تشبيه شده كه خارج از دسترس دشمن است. انسان متّقى برفراز چنين قلّه تسخيرناپذيرى قرار دارد.
    آرى با تمسّك به ريسمان تقواى الهى مى توان از چاه مخوف هواى نفس خارج شد و به قلّه كمال و سعادت صعود كرد و از دسترس دشمن در پناهگاهى مطمئن قرار گرفت.


     
    1. نهج البلاغه، خطبه 190.
    2. در روايتى از امام رضا (عليه السلام) قرآن به «حبل الله المتين» توصيف شده است. به ميزان الحكمة، باب 3294، حديث 16136، (جلد 8، صفحه 70) مراجعه كنيد.
    3. سوره آل عمران، آيه 103.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 11:47:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      قرآن و بى نيازى   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «وَ اعْلَمُوا اَنَّهُ لَيْسَ عَلى اَحَد بَعْدَ الْقُرْآنِ مِنْ فاقَة، وَ لا لاَِحَد قَبْلَ الْقُرْآنِ مِنْ غِنىً»;
    «آگاه باشيد! هيچ كس با داشتن قرآن نيازمند نخواهد بود! و هيچ كس بدون قرآن بى نياز نخواهد بود!»(1).

     

    شرح و تفسير

    حضرت على (عليه السلام) در نهج البلاغه مطالب گوناگون و بحث هاى فراوانى پيرامون قرآن بيان كرده است. يكى از زيباترين آن ها، سخن فوق است. معناى اين روايت اين است كه تمام نيازهاى بشر در قرآن وجود دارد; نيازهاى اجتماعى، فردى، اخلاقى، اقتصادى، نظامى و مانند آن. بدين جهت اگر قرآن را داشته باشيد و به آن عمل كنيد هرگز نيازمند نخواهيد بود و اگر قرآن را رها كنيد، هر چند همه چيز داشته باشيد، هرگز بى نياز نخواهيد بود.
    نه تنها كلّ قرآن انسان را بى نياز مى كند، بلكه گاه يك آيه قرآن براى تمام عمر انسان كافى است و مى تواند سرمشق خوب و مناسبى براى سراسر زندگى او باشد. همان گونه كه آيه آخر سوره زلزال بر تمام زندگانى آن عرب بيابانى نورافشانى كرد.
    توضيح اين كه: مرد عربى(2) خدمت پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) رسيد و عرض كرد: اى پيامبر خدا! به من قرآن بياموز.
    پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله)يكى از اصحابش را فراخواند و به او دستور داد كه به آن مرد عرب تعليم قرآن كند.
    صحابى رسول الله (صلى الله عليه وآله) سوره «زلزال» را به مرد عرب تعليم داد. وقتى عرب بيابانى سوره زلزال را فراگرفت، از جاى برخواست تا با پيامبر (صلى الله عليه وآله)خداحافظى كند و برود. همگان متعجّب شدند!.
    حضرت فرمود: كجا مى روى؟
    مرد عرب عرض كرد: يا رسول الله! دو آيه آخر اين سوره (فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّة خَيْراً يَرَهُ * وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّة شَرّاً يَرَهُ)(3) براى تمام عمر من كافى است!
    پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمود: «او را به حال خود بگذاريد، كه مرد فقيهى شد!»(4).
    آرى اگر كسى معتقد باشد كه فرداى قيامت كمترين و كوچك ترين اعمال و گفتار او در مقابلش مجسّم مى شود و بايد پاسخگوى آن باشد، همين عقيده او را در تمام زندگى از خطاها و لغزش ها حفظ و به نيكى ها دعوت مى كند.
    آرى با داشتن قرآن و عمل كردن به آن نيازى وجود نخواهد داشت و بدون قرآن، هر چند تمام امكانات فراهم باشد، انسان نيازمند خواهدبود.
    برخى تصوّر مى كنند غربى هاى دورافتاده از معارف الهى و داراى تمام امكانات مادّى، انسان هاى خوشبختى هستند. در حالى كه در مهد تمدّن غرب، يعنى آمريكا، اساسى ترين نياز بشر، يعنى امنيّت، وجود ندارد! به گونه اى كه رفت و آمد در شب در بسيارى از شهرها خطرناك است! همان گونه كه تردّد در روز، اگر پول قابل توجّهى همراه انسان باشد، خالى از خطرات مهمّ نخواهد بود; چرا كه به قول يكى از دانشمندان فرانسوى تمام ارزش هاى آمريكايى در دلار خلاصه مى شود و همه چيز فداى آن مى گردد، دلار معبود آن هاست! كودكان آن ها در مدارس به روى معلّم و هم كلاسى هاى خود اسلحه مى كشند و بارها اتّفاق افتاده كه آن ها را كشته اند، موادّ مخدّر و مراكز فساد در آن جا غوغا مى كند، هر چند صنايع آن ها دنيا را پر كرده است.
    به هر حال ما مسلمانان بايد قدر اين عطيّه و نعمت بى بديل الهى را بدانيم و آن را پاس بداريم و در فهم و درك مضامين آيات نورانى آن تلاش كنيم و سپس براى عمل به اين نسخه شفابخش دامن همّت به كمر زنيم و ديگران را نيز نسبت به عمل به آن تشويق كنيم.
     


     
    1. نهج البلاغه، خطبه 176.
    2. نويسنده كتاب پرتوى از قرآن، در قسمت دوم جزء سى ام كتاب مذكور، صفحه 224 مى گويد: «وى صعصعة بن ناجيه، جدّ فرزدق بوده است».
    3. پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) اين دو آيه را «جامعه» ناميد و عبدالله بن مسعود، يكى از اصحاب پيامبر، آن را «محكم ترين» آيات قرآن شمرده است. (مجمع البيان، جلد 5، صفحه 527).
    4. تفسير نمونه، جلد 27، صفحه 231.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 11:47:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      قرآن بهار دل ها   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «وَ فيهِ رَبيعُ الْقَلْبِ، وَ يَنابيعُ الْعِلْمِ، وَ ما لِلْقَلْبِ جِلاءٌ غَيْرُهُ»;
    «بهار دل ها و چشمه هاى دانش در قرآن است و براى قلب و فكر جلايى جز قرآن نتوان يافت»(1).

     

    شرح و تفسير

    جملات سه گانه فوق بسيار بلند و پرمحتوى است، مخصوصاً اگر توجّه داشته باشيم كه كسى اين جملات زيبا را در توصيف قرآن مجيد گفته، كه در دامان قرآن پرورش يافته، و از ابتدا شروع وحى بر پيامبر (صلى الله عليه وآله)تا انقطاع آن در كنار خاتم الانبيا و در خدمت قرآن بوده، و يكى از نويسندگان وحى شمرده مى شود. خلاصه، گوينده اين سخن كسى است كه قرآن را بايد از او آموخت! زيرا شاگردان او، مانند ابن عباس، مفسّران بزرگ قرآن هستند، تا چه رسد به آن حضرتش.
    با توجّه به اين مقدّمه كوتاه، نگاه كنجكاوانه اى به جملات سه گانه بالا مى كنيم:
    1ـ «وَ فيهِ رَبيعُ الْقَلْبِ»(2) در فصل بهار تمام گياهان زنده، گل ها خندان، درختان با طراوات، جنگل ها و بيابان ها سرسبز، ميوه ها آماده چيدن و خلاصه تمام طبيعت زنده، زيبا و پرشكوه و خرّم و باطراوت است. هنگامى كه نسيم قرآن بر قلب ها مىوزد بهار دل ها شروع مى شود. گل هاى اخلاق و صفات زيبا شكوفه مى كند، درختان پربار تواضع و صبر و استقامت به بار مى نشيند، و يخ هاى وجود انسان، كه بر اثر گناه به وجود آمده، كم كم آب مى شود، و آثار باقى مانده زمستان كه بوى مرگ و نابودى مى دهد به تدريج از بين مى رود. و روشن است كه هر چه بيش تر در خدمت قرآن باشيم، بهار قلب هايمان پرشكوه تر و پربارتر خواهد شد.
    2ـ «وَ يَنابيعُ الْعِلْمِ»، «ينابيع» جمع «ينبوع» به معناى «چشمه» است; نه يك چشمه بلكه چشمه هاى فراوان علم و دانش در قرآن مجيد وجود دارد. بدين جهت است كه معتقديم هر چقدر با قرآن مجيد كار شود و در آن انديشه و تدبّر گردد، مفاهيم تازه و مطالب جديدى از آن استخراج مى شود و دليل بر اين مطلب وجود نكات نو و مفاهيم جديد در كتاب هاى تفسيرى جديد، نسبت به كتب تفسيرى قديم است.
    علاّمه بلخى، يكى از علماء افغانستان، كه چهارده سال از عمرش را در زندان هاى حكومت هاى سلطنتى افغانستان بسر برد، گفت: «در طول اين مدّت موفّق شدم بيش از هزار مرتبه قرآن مجيد را ختم كنم! هر بار كه قرآن را مى خواندم به مطالب جديدى مى رسيدم كه در مرتبه قبل نرسيده بودم» و به يقين اگر باز هم تكرار مى شد، مطالب تازه ترى مكشوف مى گشت.
    ما تفسير نمونه را در طول پانزده سال به صورت مرتّب و بىوقفه نوشتيم و هفت سال هم نوشتن دوره اوّل تفسير پيام قرآن طول كشيد، جمعاً بيست و دو سال كار مستمر با قرآن داشتيم، به گونه اى كه اين كار در سفر و حضر، در تبعيد و خانه ادامه داشت و در هيچ شرايطى تعطيل نمى شد. ولى اكنون كه قرآن را مطالعه مى كنم، باز به مطالب جديدى دست مى يابم و آن ها را يادداشت نموده تا ان شاء الله در آينده منتشر سازم. آرى سرچشمه هاى جوشان علوم در قرآن مجيد است.
    3ـ «وَ ما لِلْقَلْبِ جِلاءٌ غَيْرُهُ» هرگاه احساس كردى قلبت بر اثر گناه، يا غفلت از خدا، يا دور ماندن از حق و مانند آن، زنگار گرفته، قرآن را باز كن و آياتش را تلاوت نما و در آن تدبّر كن، تا قلبت را صيقل و جلا دهد!.
    على (عليه السلام) اهل مبالغه و گزافه گويى نيست. تعبيرات سه گانه فوق حقايق انكارناپذيرى در مورد قرآن است، و لهذا در روايت ديگرى مى خوانيم:
    «كسى كه قرآن ـ با توصيف هايى كه ذكر شد ـ دارد همه چيز دارد، و كسى كه قرآن ندارد هيچ چيز ندارد; لَيْسَ عَلى أَحَد بَعْدَ الْقُرْآنِ مِنْ فاقَة، وَ لا لاَِحَد قَبْلَ الْقُرْآنِ مِنْ غِنىً»(3).
    با توجّه به اين مطالب نبايد لحظه اى در عمل به قرآن ترديد و سستى كنيم، تا مبادا ديگران در عمل به قرآن از ما پيشى بجويند و نگرانى حضرت على (عليه السلام) در بستر بيمارى و در آخرين لحظات عمرش، كه فرمود: «مبادا ديگران در عمل به قرآن بر شما سبقت بگيرند»(4) تحقّق يابد!.


     
    1. نهج البلاغه، خطبه 176.
    2. شبيه اين جمله در خطبه 110 و 198 نهج البلاغه نيز آمده است.
    3. نهج البلاغه، خطبه 176.
    4. نهج البلاغه، نامه 47.

    منبع: کتاب 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع) - شماره 83

    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 11:46:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      فلسفه مهمّ حجّ   ...

     

    قال على (عليه السلام):
    «وَ فَرَضَ عَلَيْكُمْ حَجَّ بَيْتِهِ الْحَرامِ، الَّذى جَعَلَهُ قِبْلَةً لِلاَْنامِ، يَرِدُونَهُ وُرُودَ الاَْنْعامِ، وَ يَأْلَهُونَ اِلَيْهِ وُلُوهَ الْحَمامِ … وَ تَشبَّهُوا بِمَلائِكَتِهِ الْمُطيفينَ بِعَرْشِه»;

    «خداوند حجّ خانه اش را واجب كرده و آن (خانه ساده و پر رمز و راز) را مركز توجّه و اقبال مردم قرار داده است. مشتاقانِ (قرب پروردگار) بسانِ تشنه كامانى كه به آب گاه مى روند (در كنار اين چشمه فيض الهى آرام مى گيرند و) از آن بهره مى برند و مسلمانان همانند كبوتران (كه به آشيانه خويش بازمى گردند) به اين خانه پناه مى برند … و شبيه فرشتگانى هستند كه در بر گرد عرش الهى در طوافند»(1).

     

    شرح و تفسير

    حجّ از مهمّ ترين عبادات و داراى ابعاد مختلفى است، كه هر كدام از ديگرى مهم تر مى باشد. يكى از ابعاد حجّ بُعد اخلاقى آن مى باشد كه مولا اميرالمؤمنين (عليه السلام) در عبارت فوق به آن پرداخته است:
    تعابيرى زيباتر از تعبيرات فوق در مورد حجّ تصوّر نمى شود; كعبه چشمه جوشان فيض الهى، كعبه پناهگاه مطمئن مسلمانان در برابر حوادث و مشكلات سخت، و بالاخره كعبه بسان عرش الهى است، كه مطاف فرشتگان مقرّب پروردگار مى باشد. بنابراين حجّ بايد مركز و پناهگاه مسلمانان در برابر طوفان ها و حوادث و بلاها و مشكلات باشد، حجّ بايد تشنه كامان را سيراب گرداند. امّا امروزه دو خطر براى از بين بردن روح حجّ احساس مى شود، كه توجّه به آن لازم و ضرورى است:
    1ـ توجّه بيش از حدّ به زرق و برق هاى مادّى سفر حجّ، و مكّه و مدينه را به عنوان بازارى براى عرضه كالاها يا خريد كالاى مورد نظر شناختن، و با اين قصد به آن جا سفر كردن، يكى از خطراتى است كه فلسفه حجّ را تهديد مى كند. متأسّفانه تمام همّ و غمّ جمعى از زوّار از زمان ورود، تا هنگام خروج، تهيّه سوغاتى است. در حالى كه فلسفه حجّ اين است كه انسان ها را براى مدّت زمان كوتاهى از زندگى مادّى جدا كند و وارد أبعاد معنوى آن نمايد. امّا اين جاذبه هاى كاذب اقتصادى، و توجّه بيش از حدّ به مسأله سوغاتى باعث مى شود كه در همان لاك مادّى خويش باقى بمانند.
    2ـ برخى ديگر به عنوان يك سفر تفريحى به حجّ نگاه مى كنند، بدين جهت همواره در فكر تهيّه بهترين هتل ها، بهترين غذاها، بهترين وسيله هاى سوارى، و ساير امكانات بهتر هستند و خلاصه تنها به مظاهر مادّى حجّ توجّه دارند. اين خطر ديگرى است كه حجّ را تهديد مى كند.
    انقلاب اسلامى در سايه دين زنده مى ماند. به همين جهت مخالفين و معاندين انقلاب سعى دارند جنبه هاى دينى را كم رنگ يا ميان تهى كنند. بنابراين مسلمانان وظيفه دارند دعاهاى كميل، ندبه، زيارت هاى عاشورا و مانند آن، اعتكاف، نمازهاى جمعه و جماعت، عبادات اجتماعى همچون حجّ و عمره را با شكوه هر چه بيش تر انجام دهند، تا دشمنان در اين توطئه نيز با سرافكندگى و شكست عقب نشينى كنند.


     
    1. نهج البلاغه، خطبه اوّل.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 11:46:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      فرق عاقل و جاهل   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اَلْعاقِلُ عَدُوُّ لَذَّتِه وَ الْجاهِلُ عَبْدُ شَهْوَتِه»;
    «انسان عاقل دشمن هوس ها و شهوات خويش است، ولى شخص نادان اسير و بنده شهوات خود مى باشد»(1).

     

    شرح و تفسير

    امتياز انسان نسبت به ساير موجودات زنده عقل اوست(2). و گرنه از نظر جسمانى بسيار ضعيف و آسيب پذير و نيازمند است، به گونه اى كه بخشى از علم طب را از حيوانات فراگرفته است! بعضى از حيوانات به هنگام بيمارى از گياهان خاصّى استفاده مى كنند و درمان مى شوند. انسان از اين حيوانات راه درمان برخى بيمارى ها را فرا گرفته است! تحمّل انسان در برابر آفات طبيعى و مشكلات بسيار كمتر از حيوانات است. به هر حال امتياز انسان به عقل اوست، عقلى كه او را حاكم مطلق بر جهان كرده است.
    ولى سؤالى كه در اين جا مطرح مى باشد اين است كه عقل چيست؟
    از ديدگاه مادّى ها عقل چيزى است كه انسان را با كمترين زحمت به بيش ترين منافع برساند! امّا از ديدگاه خداپرستان عقل چيزى است كه موجب جلب رضاى خداوند شود و انسان را به سعادت برساند!(3).
    حضرت على (عليه السلام)در تفسير عقل مى فرمايد: «عاقل كسى است كه مخالف و دشمن هواپرستى باشد و بى عقل و نادان كسى است كه اسير خواسته هاى دل خويشتن است». منظور از «لذّت» در اين روايت «هواپرستى» است و گرنه اسلام نه تنها با «لذّت» مخالف نيست(4)، بلكه دستور داده است كه هر روز بخشى از وقت انسان صرف سرگرمى هاى سالم شود، تا براى باقى مانده روز توان انجام كارها را داشته باشد. بنابراين مراد از لذّت در اين حديث هوى و هوس هاى نامشروع است.
    جمله بعدى روايت كه تصريح به كلمه «شهوت» دارد شاهد خوبى بر اين مدّعا است، طبق اين روايت شريف دنياى امروز، كه غرق در هوى و هوس، شهوات جنسى، موادّ مخدّر، فحشا، فساد، تبعيض و بى عدالتى و مانند آن است، دنياى عاقلى محسوب نمى گردد.
    پروردگارا! ما را از اسارت شهوات و بندگى هوى و هوس ها برهان!.


     
    1. ميزان الحكمة، باب 2805، حديث 13173، (جلد 6، صفحه 420).
    2. احاديث مختلف پيرامون عقل را در ميزان الحكمه، فصل 365 (جلد 6، صفحه 394 به بعد) مطالعه فرماييد. بيش از سيصد حديث در كتاب فوق پيرامون عقل ذكر شده است!
    3. شخصى از امام صادق (عليه السلام) پرسيد: عقل چيست؟ امام فرمود: «ما عبد به الرحمن و اكتسب به الجنان; عقل آن است كه انسان بر اثر آن به پرسش خداوند روى آورد و در نهايت به بهشت راه يابد». (بحارالانوار، جلد 33، صفحه 170).
    4. همان گونه كه خداوند متعال در آيه 32 سوره اعراف مى فرمايد: (قُلْ مَنْ حَرَّمَ زينَةَ اللهِ الَّتى اَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيّباتِ مِنَ الرّزْقِ); بگو: «چه كسى زينت هاى الهى را كه خدا براى بندگان خود آفريده، و روزى هاى پاكيزه را حرام كرده است؟!».

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 11:46:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      غيبت، تلاش عاجزان است!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اَلْغيبَةُ جُهْدُ الْعاجِزِ»;
    «غيبت كردن آخرين تلاش افراد ناتوان است»(1).

     

    شرح و تفسير

    در ميان گناهان كبيره كمتر گناهى همانند غيبت نشانه پستى و ضعف و زبونى و ناجوانمردى است. آن ها كه به مذمّت و عيب جويى مردم در پشت سر آن ها مى پردازند و آبرو و حيثيّت افراد را با إفشاى عيوب پنهانى، كه غالب مردم به يكى از اين عيوب گرفتارند، مى برند و آتش حسد و كينه خود را به اين وسيله فرومى نشانند، افرادى ناتوان و فاقد شخصيّتند، كه در مبارزه بى دليل و ظالمانه خود شهامت ندارند و تمام قدرتشان اين است كه از پشت خنجر بزنند.
    در حديث(2) آمده است: «آن كس كه غيبت مردم كند اگر توبه نمايد آخرين كس است كه وارد بهشت مى شود و اگر توبه نكند نخستين كسى است كه وارد دوزخ مى شود!»(3).
    در آيه 12 سوره حجرات غيبت به خوردن گوشت مرده برادر مسلمان تشبيه شده است!(4)
    و در حديث ديگرى چنين مى خوانيم: «در روز قيامت براى جبران خسارت حيثيّتى غيبت شونده، ثواب كارهاى غيبت كننده را به پرونده غيبت شونده منتقل مى كنند و اگر ثوابى نداشته باشد، گناهان غيبت شونده را به پرونده غيبت كننده منتقل مى نمايند!»(5).
    با توجّه به آنچه گذشت، انسان عاقل هرگز غيبت نمى كند; زيرا غيبت شونده يا دوست اوست و يا دشمنش مى باشد. اگر دوست او باشد شخص عاقل در تحت هيچ شرايطى حاضر به خوردن گوشت مرده دوست خود نمى شود و اگر دشمنش باشد هرگز راضى نمى شود كه ثواب اعمالش در روز قيامت به پرونده اعمال او منتقل گردد، يا مجازات گناهان غيبت شونده را متحمّل شود!.
    بنابراين عقل سليم حكم مى كند كه با كمك همديگر اين گناه كبيره را از زندگى خويش بشوييم، و جامعه را از شرّ عواقب سوء و تبعات آن رهايى بخشيم.


     
    1. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 461.
    2. بحار الانوار، جلد 72، صفحه 222.
    3. يكصد و پنجاه درس زندگى، صفحه 60.
    4. مشروح مباحث مربوط به آيه مذكور، و پاره اى از مطالب مربوط به غيبت را، در كتاب «مثال هاى زيباى قرآن»، جلد دوم، آورده ايم.
    5. المحجّة البيضاء، جلد 5، صفحه 273.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 11:45:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      غافلان بى خبر!   ...

     

    قال على (عليه السلام):
    «كَمْ مِنْ غافِل يَنْسَجُ ثَوْباً لِيَلْبِسَهُ وَ اِنَّما هُوَ كَفَنُهُ، وَ يَبْنى بَيْتاً لِيَسْكُنَهُ وَ اِنَّما هُوَ مَوْضِعُ قَبْرِه»;
    «چه بسيار غافلانى كه لباسى براى پوشيدن تهيّه مى كنند، امّا همان لباس كفن آن ها مى شود! و خانه اى براى سكونت مى سازند و آن خانه قبر آن ها مى گردد»(1).

     

    شرح و تفسير

    سؤال: غفلت نعمت است، يا بلا؟
    پاسخ: غفلت از جهتى از نعمت هاى الهى است; زيرا زندگى بدون غفلت امكان پذير نيست! خانواده اى كه نوجوان عزيز خويش را از دست مى دهد را تصوّر كنيد، اگر آن سوز و گداز روزهاى اوّل مرگ فرزند خود را در روزهاى بعد هم داشته باشند، بزودى خود آن ها هم از بين خواهند رفت، ولى تدريجاً پرده هاى غفلت به عنوان يك نعمت الهى بر روى اين مصيبت مى افتد و كم كم آن را به فراموشى مى سپارند. همچنين در مشكلات ديگر، مثل بىوفايى ها، خيانت ها، ضرر و زيان ها، شكست ها و مانند آن غفلت به كمك انسان مى آيد. امام صادق (عليه السلام) در توحيد مفضّل(2) به اين معنى اشاره فرموده است.
    البتّه اگر همين نعمت الهى از حدّ اعتدال خارج شود، تبديل به يك بلا مى شود; نسيم يك نعمت است; زيرا هوا را جابجا مى كند، مسموميّت ها را از بين مى برد، گل ها را بارور و ميوه ها را به ثمر مى نشاند، امّا اگر از اعتدال خارج شود و تبديل به طوفان گردد، مصيبت بزرگى مى شود. بنابراين نسيم در حدّ اعتدال نعمت و خارج از آن حد، بلا است.
    غفلت نيز چنين است، اگر انسان از پايان زندگى، از مرگ، از خداوند، از معاد غافل شود، بدبخت مى گردد و گاهى ضررهاى غيرقابل جبران مى بيند; مثل اين كه تا آخرين لحظات زندگى غافل باشد و با مرگ از خواب غفلت بيدار شود، كه ديگر وقتى براى جبران باقى نمى ماند. 

     

    راه هاى مبارزه با غفلت
    اولياء الله براى از بين بردن اين غفلت ها به مردم هشدار مى دادند، يكى از هشدارها و راه هاى مبارزه با غفلت يادآورى مرگ است، اين كه گفته شده است: «هر شب وصيّت نامه خود را زير سر داشته باشيد»(3)، به منظور رسيدن به همين هدف است. امام على (عليه السلام) در حديث فوق به دنبال همين مطلب است و مى خواهد با يادآورى مرگ، غافلان را هوشيار سازد. طبق اين روايت آن حضرت مى فرمايد: «غافل پارچه اى آماده پوشيدن مى كند تا در اين دنيا عيش و نوش كند، بى خبر از اين كه همين پارچه كفن او مى گردد!». مخصوصاً در عصر و زمان ما كه مرگ بسيار رايج و ساده گرديده است. شخص غافل خانه اى مى سازد و از هر طريقى هزينه آن را تأمين مى كند تا در آن زندگى نمايد، غافل از اين كه همان خانه مقبره و محلّ دفن او مى گردد! در قبرستان شهرهاى بزرگ قبرهاى زيادى از پيش توسّط گوركن ها آماده مى شود، چه بسا خود اين گوركن ها بميرند و در قبرى كه براى ديگران كنده اند دفن شوند!
    نتيجه اين كه غفلت در حدّ طبيعى آن نعمت و اگر از اعتدال خارج شود تبديل به بلا مى گردد.


     
    1. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 382.
    2. بحارالانوار، جلد 3، صفحه 57 به بعد.
    3. وسايل الشيعه، جلد 13، صفحه 352، حديث 5 و 7.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 11:45:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      عيد چه روزى است؟   ...

     

     قال على (عليه السلام):

    «كُلُّ يَوْم لايُعْصَى اللهُ فيهِ فَهُوَ عيدٌ»;
    «هر روزى كه در آن، معصيت و نافرمانى خداوند نشود عيد است»(1).

      

    شرح و تفسير

    عيد دو رقم است: عيد «تشريعى» و عيد «تكوينى».
    امّا عيدهاى تكوينى نوعى بازگشت به جهان طبيعت است، مانند عيد نوروز كه يك عيد كاملا طبيعى است.
    با توجّه به توضيح بالا، حضرت على (عليه السلام) هر روزى را كه انسان موفّق شود بر هواى نفس خويش غلبه كند و از اطاعت ابليس و شيطان روى برتابد و دشمن بزرگ خويش را دشمن بگيرد و در يك كلمه عصيان نكند، آن روز را عيد مى داند.
    با توجّه به اين روايت و توضيحاتى كه گذشت، عيد نوروز مى تواند يك عيد باشد، ولى نه به عنوان يك عيد تشريعى. و رواياتى كه در اين زمينه وارد شده روايات معتبرى نيست(2).
    عيد نوروز جنبه هاى مثبت و منفى متعدّدى دارد، جنبه هاى مثبت آن نظافت، صله رحم، كمك به اقشار ضعيف و كم در آمد و مانند آن است. و جنبه هاى منفى آن، مراسم خرافى چهارشنبه سورى، سيزده بدر، تشريفات كمرشكن، چشم و هم چشمى، مسافرت هاى گناه آلود، شكستن مرز محرميّت ها و امثال آن مى باشد. حال اگر به جنبه هاى مثبت آن پرداخته شود و از جنبه هاى منفى آن اجتناب گردد، طبق روايت فوق عيد نوروز طبيعى، عيد تشريعى هم مى شود و اگر خداى ناكرده بر عكس شود، از منظر حضرت على (عليه السلام)چنين روزى عيد نخواهد بود.
    جالب اين كه اسلام در برخورد با اين آداب و رسومى كه مردم به آن اعتقاد داشته اند سعى كرده با هدايت آن به سمت جهات مثبت، يا تفسيرى نو از آن، جنبه هاى منفى آن را از بين ببرد; مثلا اين سخن كه «فلان زن بدقدم است!» را اسلام به شكل خاصّى تفسير و از آن استفاده كرده است. در روايتى مى خوانيم: «مِنْ بَرَكَةِ الْمَرْأَةِ قِلَّةُ مَهْرِها وَ مِنْ شُوْمِها كَثْرَةُ مَهْرِها; زنانى خوش قدم هستند كه مهريّه اى سبك داشته باشند و زنانى بدقدم هستند كه مهريه آنها سنگين باشد»(3) و اين نكته جالبى است در بر خورد با آداب و رسوم ديگران!.


     
    1. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 428.
    2. قسمتى از اين روايات را، در ميزان الحكمة، باب 3006، جلد 7، صفحه 132، مطالعه فرماييد.
    3. وسايل الشيعه، جلد 15، ابواب المهور، باب 5، حديث 8.

    منبع: کتاب 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع) - شماره 83

    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 11:45:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      على از زبان خودش!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اِنَّما مَثَلى بَيْنَكُمْ كَمَثَلِ السِّراجِ فِى الظُّلْمَةِ، يَسْتَضىءُ بِهِ مَنْ وَ لَجَها»;
    «مَثَل من در بين شما، مثل چراغ پر نورى در تاريكى است، تنها كسانى از آن بهره مى برند كه در شعاع نور آن باشند»(1).

     

    شرح و تفسير

    در كلمات پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) و ائمّه طاهرين (عليهم السلام) تعبيراتى ديده مى شود كه گاه ناآگاهان تصوّر مى كنند كه اين سخنان خودستايى و تعريف از خويشتن است. در حالى كه بين خودستايى و معرّفى كردن خويش تفاوت روشنى وجود دارد.
    گاه شما شخصى را كاملا مى شناسيد، ولى او بر اثر خودخواهى و غرور به ستايش از خود مى پردازد، اين كار خودستايى و مذموم است. ولى گاهى از اوقات شما آن شخص را نمى شناسيد و او خود را معرّفى مى كند، رشته تخصّصى اش را بيان مى كند، تا بهتر بتوان از او بهره برد. اين، خودستايى نيست و مذموم نمى باشد. آنچه درباره معصومين (عليهم السلام)نقل شده از قبيل قسم دوم است; نه اوّل.
    حضرت على (عليه السلام) علاوه بر روايت فوق در موارد ديگرى نيز به معرّفى خود پرداخته است(2); مثلا در روايتى مى خوانيم كه آن حضرت خطاب به كميل بن زياد، در حالى كه به سينه اش اشاره مى كرد، فرمود:
    «اِنَّ هاهُنا لَعِلْماً جَمّاً لَوْ اَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً; در سينه ام علم فراوانى وجود دارد. اگر افراد لايقى مى يافتم به آن ها تعليم مى دادم»(3).
    يا در روايت ديگرى مى فرمايد: «اَيُّهَا النّاسُ سَلُونى قَبْلَ اَنْ تَفْقِدُونى فَلاََنَا بِطُرُقِ السَّماءِ اَعْلَمُ مِنّى بِطُرُقِ الاَْرْضِ; اى مردم! پيش از اين كه مرا از دست بدهيد آنچه مى خواهيد از من بپرسيد كه من به راه هاى آسمان از راه هاى زمين آشناترم»(4).
    و بالاخره در روايت فوق مى فرمايد: «من در ميان شما به منزله چراغ پر نورى هستم كه در تاريكى مى درخشد، و كسانى مى توانند از نور اين چراغ استفاده كنند كه وارد فضاى اين چراغ شوند».
    اين روايت اشاره به نكته مهمّى دارد، كه در روايات ديگر و برخى از آيات قرآن نيز مورد اشاره قرار گرفته و آن نكته اين است:
    ترقّى و تكامل همواره بر دو پايه استوار است: 1ـ فاعليّت فاعل. 2ـ قابليّت قابل.
    اگر بهترين امكانات پيشرفت و ترقّى وجود داشته باشد، امّا كسانى از آن استفاده كنند كه قابليّت ندارند هيچ فايده اى ندارد، از خورشيد نورانى تر سراغ نداريم، امّا شخص نابينا نمى تواند از خورشيد استفاده كند، چون قابليّت ندارد. اگر بهترين آب ها را با بذرهاى اصلاح شده و باغبان هاى لايق و باران هاى پى در پى، در زمين شوره زار هدايت كنيم، بهره اى نمى گيريم; چون زمين شوره زار قابليّت بهره بردارى ندارد.
    اشخاص زيادى تا پايان عمر در كنار انبياء بودند، ولى كافر مردند; چون قابليّت دريافت نور هدايت را نداشتند. در اوّلين آيه سوره بقره مى خوانيم كه قرآن مجيد هدايت گر افراد باتقوى است، نه همه مردم; يعنى براى كسانى كه قابليّت هدايت را دارند هدايت گر است.
    در ضمن قابليّت ها متفاوت است و هركس به اندازه قابليّت خود از فيض خدايى استفاده مى كند. قرآن مجيد نيز مى فرمايد:
    (اَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ اَوْدِيَةٌ بِقَدَرِها); «هر درّه اى به اندازه ظرفيّت خود آب ذخيره مى كند»(5).
    سؤال: قابليّت ها را چگونه افزايش دهيم؟
    پاسخ: قابليّت ها دو بخش هستند: بخشى از آن ها ذاتى است، و بخشى ديگر اكتسابى. قسم اوّل قابل افزايش نيست، امّا قسم دوم را مى توان با توبه و تقوى و مداومت بر ياد خداوند، كنار زدن حجاب ها، شركت در مجالس علم و معرفت، مطالعات مفيد، انتخاب دوست مناسب، محيط خوب و مانند آن افزايش داد.


     
    1. نهج البلاغه، خطبه 187.
    2. كتاب هايى در اين زمينه نوشته شده است. از جمله مى توان به كتاب «على (عليه السلام) از ديدگاه على بن ابيطالب (عليه السلام)» اشاره كرد.
    3. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 147.
    4. نهج البلاغه، خطبه 189.
    5. سوره رعد، آیه 17.

     

     

    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 11:45:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      على از زبان على (عليه السلام)   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اَللهُ قَدْ اَعْطانى مِنَ الْعَقْلِ ما لَوْ قُسِّمَ عَلى جَميعِ حُمَقاءِ الدُّنْيا وَ مَجانينِها لَصارُوا بِه عُقَلاءَ، وَ مِنَ الْقُوَّةِ ما لَوْ قُسِّمَ عَلى جَميعِ ضُعَفاءِ الدُّنْيا لَصارُوا بِه اَقْوِياءَ، وَ مِنَ الشُّجاعَةِ ما لَوْ قُسِّمَ عَلى جَميع جُبَناءِ الدُّنْيا لَصارُوا بِه شَجْعاناً»;

    «خداوند به من آن قدر عقل داده كه اگر بين تمام بى عقل هاى دنيا تقسيم كنند، همه آن ها عاقل مى شوند; و آن قدر به من نيرو و توان داده كه اگر بين تمام ضعيفان دنيا تقسيم كنند، همه آن ها توانمند مى گردند; و آن قدر به من شجاعت داده كه اگر بين تمام ترسوهاى دنيا تقسيم كنند، همه آن ها شجاع مى شوند!»(1).

     

    شرح و تفسير

    هنگامى كه دشمنان اسلام در ماجراى «ليلة المبيت»(2) به خانه پيامبر (صلى الله عليه وآله) هجوم بردند و حضرت على (عليه السلام) را در رختخواب پيامبر (صلى الله عليه وآله)يافتند، عدّه اى گفتند: «على را بكشيم!» ابوجهل با لحن گستاخانه اى گفت: «اين جوان بيچاره را رها كنيد، محمّد او را فريب داده است!» على (عليه السلام) در پاسخ ابوجهل جملات مهمّ بالا را بيان فرمود، تا آن ها بدانند با چه كسى رو به رو هستند و آنچه مى گويند سراسر اشتباه است.
    با توجّه به اين كه حضرت على (عليه السلام) خودستايى نمى كند و اهل گزافه و مبالغه گويى هم نمى باشد، مى فهميم كه وجود او مجموعه اى از عقل و علم و شجاعت است، به اندازه يك جهان; يعنى خداوند يك دنيا را در يك انسان جمع كرده است.
    مطلب ديگر اين كه على (عليه السلام) در سخت ترين لحظات پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله)را تنها نگذاشت. صحنه هاى خطرناك در طول عمر پر بركت پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) كم نبوده است، ولى در سه مورد خطر به اوج خود رسيد و على در تمام اين سه مورد نقش حياتى داشت. 1ـ ليلة المبيت. 2ـ جنگ اُحد. 3ـ جنگ خندق.
    پس از پايان يافتن جنگ اُحد، وقتى على با بدنى مجروح و خون آلود خدمت پيامبر (صلى الله عليه وآله) رسيد، عرض كرد: «هنگامى كه گرما گرم دفاع از شما بودم و همانند پروانه اى بر گرد شمع وجودتان مى چرخيدم، ضربات فراوانى بر من وارد شد. كه شانزده ضربه آن سنگين بود، به گونه اى كه چهار بار نقش بر زمين شدم، هر بار كه زمين مى خوردم شخص والايى مى آمد و زير بغلم را مى گرفت و مرا بلند مى كرد و مى گفت: از پيامبر (صلى الله عليه وآله)دفاع كن! يا رسول الله اين شخص كه بود؟».
    پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمود: بشارت باد بر تو! آن شخص جبرييل امين، امين وحى خداوند بود!»(2).
    در جنگ خندق، كه داستان مبارزه على (عليه السلام) و عمر بن عبدود بسيار مشهور است، پيامبر (صلى الله عليه وآله) ارزش مبارزه آن حضرت را در آن روز از عبادت تمام جن و انس بالاتر و والاتر مى شمرد، چرا كه هيچ كس آمادگى مقابله با «عمرو بن عبدود» را نداشت و او بود كه با شكست «عمرو»، يعنى بزرگ ترين قهرمان دشمن، لرزه بر اندام آن ها انداخت(1). آرى على (عليه السلام)در سخت ترين لحظات پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) را ترك نكرد و يار و ياور او بود.
    ما به اين على (عليه السلام)، كه امام اوّل ما شيعيان است، افتخار مى كنيم. امّا آيا فقط افتخار، به فضايل آن حضرت كافى است، و هيچ وظيفه اى در قبال آن نداريم؟ حقيقت اين است كه فضايل آن حضرت براى ما ايجاد مسؤوليّت مى كند و ما بايد از صفات والاى او بهره بگيريم و لااقل پرتوى از آن را در وجود خويش پياده كنيم.


     
    1. مشروح وقايع مربوط به جنگ اُحد را در كتاب «فروغ ابديّت»، جلد دوم، صفحه 27 به بعد، مطالعه فرماييد.
    2. جزييّات مربوط به جنگ خندق، كه نام ديگر آن «جنگ احزاب» است، را در جلد دوم «فروغ ابديّت» صفحه 121 به بعد، مطالعه فرماييد.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 11:44:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      علم و يقين   ...

     

    قال على (عليه السلام):
    «لا تَجْعَلوُا عِلْمَكُمْ جَهْلاً، وَ يَقينَكُمْ شَكًّا، اِذا عَلِمْتُمْ فَاعْمَلوُا وَ اِذا تَيَقَّنْتُمْ فَأَقْدِمُوا»;
    «علم و دانش خود را تبديل به جهل و نادانى نكنيد! و يقين خويش را مبدّل به شك و ترديد ننماييد! هنگامى كه به چيزى علم پيدا كرديد طبق آن عمل كنيد، و زمانى كه يقين يافتيد اقدام نماييد»(1).

     

    شرح و تفسير

    در روح و جان آدمى، امور مختلفى وجود دارد; يكى از آن ها ادراك است كه آن را علم ناميده اند، و يكى ديگر از آن ها باورهاست.
    سؤال: فرق بين «علم» و «باور» چيست؟
    پاسخ: علم همان آگاهى است; چه قلب و جان انسان آن را بپذيرد و چه نپذيرد. ولى هر گاه انسان نسبت به چيزى علم پيدا كرد و دل و جانش نيز آن آگاهى را پذيرفت و در برابر آن تسليم شد، به آن «باور» مى گويند. خداوند در آيه 14 سوره نمل به اين مطلب اشاره دارد، مى فرمايد:
    (وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوّاً) «آن ها آيات الهى را از روى ظلم و سركشى انكار كردند، در حالى كه در دل به آن يقين داشتند».
    فرعون، مخصوصاً بعد از مشاهده معجزات حضرت موسى (عليه السلام)، علم به خدا داشت و مى دانست كه «او» خالق جهان هستى و همه موجودات است، ولى اين مطلب را «باور» نداشت و در برابر آن تسليم نبود.
    حضرت على (عليه السلام)در روايت فوق علم و يقين را بر اساس آثار آن ها مورد ارزيابى قرار مى دهد. بدين جهت علمى كه به آن عمل نمى شود را جهل، و يقينى كه موجب اقدام نمى گردد را شك و ترديد معرّفى مى كند; زيرا كسى كه، مثلا، مدّعى است يقين به قيامت دارد، ولى هيچ اثرى در اعمال او ديده نمى شود، در حقيقت قيامت را باور نكرده است! بنابراين از ديدگاه فرهنگ اسلامى همه چيز زمانى ارزش پيدا مى كند كه در عمل تحقّق پيدا كند و مورد عمل قرار مى گيرد و چيزى كه عينيّت ندارد و فقط جنبه تئورى و ذهنى دارد ارزش چندانى در فرهنگ اسلامى ندارد.
    سؤال: چرا به علم و يقين عمل نمى شود؟
    پاسخ: در پاسخ به اين سؤال به دو عامل مى توان اشاره كرد:
    1ـ ضعف علم و يقين از عوامل عمل نكردن به آن چيزى است كه نسبت به آن علم داريم. اگر حقيقتاً بدانيم كه خوردن مال يتيم مانند خوردن آتش است،(2) هرگز اقدام به خوردن آن نمى كنيم. پس تزلزل پايه هاى ايمان و ضعف مبانى اعتقادى و علمى سبب مى شوند كه ايمان در عمل نمايان نشود.
    2ـ گاه هوى و هوس هاى سركش مانع از عمل كردن به علم و يقين مى گردد، هوى و هوس ها گاهى همچون سيلاب هاى قوى سدّ محكم علم و يقين را در هم مى شكنند و براى جلوگيرى از چنين ضايعاتى بايد پايه هاى ايمان و يقين محكم تر گردد، تا بدان جا كه هيچ سيلابى قادر بر شكستن سدّ ايمان و يقين نباشد.


     
    1. نهج البلاغه، كلمات قصار. شماره 274.
    2. پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) فرمود: «در سفر معراج عدّه اى را ديدم كه آتش از دهانشان وارد و از پشت آن ها خارج مى گشت! از جبرئيل پرسيدم: آن ها كيانند؟ جبرئيل گفت: «آن ها كسانى هستند كه اموال يتيمان را به ظلم خورده اند!» (ميزان الحكمه، باب 4238، حديث 22590).
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 11:44:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      دام هاى فريبنده   ...

     

    قال على (عليه السلام):
    «رَحِمَ اللهُ امْرَءً غالَبَ الْهَوى، وَ اَفْلَتَ مِنْ حَبائِلِ الدُّنْيا»;
    «رحمت خداوند بر انسانى كه بر هواى نفس پيروز گردد و از دام هاى دنيا خويش را نجات دهد(1)».

     

    شرح و تفسير

    مفهوم مقابله و جهاد با نفس، جنگ ميان حقيقت انسان و هواى نفس است; در يك سوى هوس هاى سركش قرار دارد و در سوى ديگر واقعيّت انسان. حضرت على (عليه السلام) براى انسانى كه با هواى نفس مى جنگد دعا مى كند. و سپس به دام هاى دنيا اشاره مى نمايد و مردم را از آن دام هاى به ظاهر زيبا و فريبنده، برحذر مى دارد.

    ويژگى هاى دام
    دام داراى ويژگى هايى است:
    1ـ يكى از ويژگى هاى دام مخفى بودن آن است تا جلب توجّه نكند و شكار بدون توجّه و بر اثر غفلت اسير آن گردد.
    2ـ ويژگى ديگر دام، اين است كه محكم باشد و شكار پس از گرفتارى در آن، نتواند خود را برهاند و فرار كند.
    دام هاى دنيا نيز اين خصوصيّات را دارد، يكى از دام هاى دنيا حُبّ مقام است كه از اوّل بچگى تا آخرين لحظات عمر، در دل انسان ها وجود دارد(2). هر چيزى دوران خاصّى دارد، ولى علاقه به مقام در سراسر عمر انسان، همراه اوست. و گاهى از اوقات اين دام مخفى است; در لباس خدمت به همنوعان، خدمت به انقلاب و دين، احساس مسؤوليّت شرعى و مانند آن خود را پنهان مى كند. دانه هايى هم در اطرافش ريخته شده كه جلب توجّه مى كند; استفاده از نعمت هاى الهى، ضرورت هاى زندگى، حفظ آبرو، امكانات بيش تر، آرامش روح، تفريح بهتر و مانند آن، دانه هايى است كه اطراف آن ريخته شده است. و عجيب اين كه اين دام بسيار محكم است و رهايى از آن براى گرفتارانش بسيار مشكل.
    يكى از دام ها عبادت بى تفكّر است، در اين نوع از عبادت آهسته آهسته ريا شروع مى شود و كم كم منتهى به عُجب مى شود، چنين شخصى خود را از همه بهتر و سرآمد امّت و شفيع يوم المحشر تصوّر مى كند! كار به اين جا ختم نمى شود، بلكه آن قدر عقل او اسير مى گردد و هوى و هوس امير، كه از خداوند هم طلب كار مى شود!
    بايد اين دام ها را به خوبى شناسايى نمود و از گرفتار شدن در آن پرهيز كرد. و اگر خداى ناكرده گرفتار شده ايم، هر چه سريع تر به فكر رهايى از آن باشيم، كه هر چه زمان بگذرد آزادى از اين دام مشكل تر مى شود.


     
    1. ميزان الحكمة، باب 4042، حديث 21157، (جلد 10، صفحه 384).
    2. در عبارتى مى خوانيم: «آخِرُ ما يَخْرُجُ مِنْ قُلُوبِ الصِّدّيقينَ حُبُّ الْجاهِ; آخرين چيزى كه از دل انسان هاى راستين خارج مى شود جاه طلبى است». (اخلاق در قرآن، جلد 3، صفحه 30).

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 11:11:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      عقل هاى نورانى و چشم هاى تيزبين!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اَيْنَ الْعُقُولُ الْمُسْتَصْبِحَةُ بِمَصابيحِ الْهُدى، وَ الاَْبْصارُ اللاَّمِحَةُ اِلى مَنارِ التَّقْوى! اَيْنَ الْقُلُوبُ الّتى وُهِبَتْ لِلّهِ، وَ عُوقِدَتْ عَلى طاعَةِ اللهِ!»;
    «كجايند آن عقل هايى كه از چراغ هاى هدايت روشنى مى گيرند؟! كجايند چشم هايى كه به نشانه هاى تقوى مى نگرند؟! و كجايند آن دل هاى كه به خدا بخشيده شده و پيمان اطاعت خدا را بسته اند؟!»(1).

     

    شرح و تفسير

    در وجود انسان دو محور مهمّ وجود دارد: نخست محور عقل و علم است، كه انسان به وسيله آن حقايق را درك مى كند. ديگر محور عواطف و احساسات است. منظور از عواطف، انگيزه هاى غير متكّى به دليل است كه مايه حركت و باعث فعاليّت مى شود و اگر درست هدايت شود به نتايج بسيار مطلوبى مى رسد.
    اين كه انسان مى داند دو به اضافه دو مساوى است با چهار، اين علم است; امّا اين كه به فرزندش علاقه دارد، علم نيست; بلكه عاطفه است. اگر اين دو (علم و عاطفه) اصلاح شود، يعنى علم متكّى به مبدأ الهى و ارزشى گردد و عواطف هم مطابق موازين تعديل گردد، انسان كامل مى شود.
    حضرت على (عليه السلام) در روايت فوق براى تكامل در هر دو بخش ضابطه تعيين مى كند. طبق فرمايش حضرت در جمله اوّل، اگر عقل هدايت شود و هادى او خداوند باشد و آدمى چشم به نور تقوى دوخته باشد و احساسات و غرايز خويش را به وسيله تقوى كنترل كند، شرط اوّل حاصل مى شود. و در جمله دوم معيار عواطف و انگيزه ها را اخلاص و طاعت خداوند بيان مى كند; يعنى دل را فقط در گرو او قرار دهيم، تنها با او پيمان ببنديم و تنها براى او عبادت كنيم. البتّه شرط دوم مشكل تر است، همان گونه كه آن ضرب المثل عاميانه معروف مى گويد: «ملاّ شدن چه آسان، آدم شدن چه مشكل!».
    خدايا! ما خود را به تو سپرده ايم، ما را در آنچه رضا و خشنودى توست موفّق بدار.


     
    1. نهج البلاغه، خطبه 144.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 08:18:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      عقل هاى اسير شهوت!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «وَ كَمْ مِنْ عَقْل اَسير تَحْتَ هَوى اَمير»;
    «چه بسيار هوى و هوس هايى كه عقل ها را تحت سلطه خود در آورده و آن ها را اسير كرده است»(1).

     

    شرح و تفسير

    در وجود هر انسانى دو نيرو وجود دارد:
    1ـ نيروى عقل، كه بايد بر تمام اعضاء و نيروها و احساسات انسان امير باشد.
    2ـ تمايلات و شهوات نفسانى، كه بايد ابزار اجرايى عقل باشند و تحت فرمان او.
    اگر هر يك از اين دو نيرو در جاى خود به كار گرفته شود، آنچه خداوند از انسان انتظار دارد به انجام مى رسد، و انسان حقيقتاً خليفه خداوند مى شود. امّا اگر برعكس شد، و هوى و هوس فرماندهى را در دست گرفت و عقل به عنوان ابزارى در اختيار آن قرار گرفت و اسير تمايلات شهوانى شد، چنين انسانى از مسير حق منحرف مى گردد و اين انحراف ممكن است آن قدر زياد شود و چنين انسانى به قدرى از صراط مستقيم دور گردد، كه مانند چهارپايان بلكه پست تر از آن ها شود!(2)
    آرى اگر عقل، كه به منزله پدر پر تجربه اى در يك خانواده است، اسير تمايلات و بى بندوبارى هاى جوان هاى خام و بى تجربه و مالامال از شهوات گردد، چنين خانواده اى از هيچ خطرى در امان نخواهد بود!.
    بنابراين اگر مى خواهيم مورد نظر خداوند باشيم، بايد عقل را در خانواده، جامعه، كلّ كشور، و بلكه سراسر دنيا حاكم كنيم و او را از اسارت هوى ها و هوس ها آزاد نماييم. در اين صورت بدون شك جهان، كه در شرايط موجود همچون جهنّمى سوزان است، تبديل به گلستانى با صفا خواهد شد، و همه انسان ها مى توانند بدون تجاوز به حقوق يكديگر، به صورت مسالمت آميز زندگى راحت و بى دغدغه اى داشته باشند.


     
    1.نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 211.
    2. در آيه 179 سوره اعراف و آيه 44 سوره فرقان به اين مطلب اشاره شده است.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 07:18:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      عشق سوزان، مانع مهمّ شناخت   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «مَنْ عَشِقَ شَيْأً اَعْشى بَصَرَهُ، وَ اَمْرَضَ قَلْبَهُ، فهو يَنْظُرُ بِعَيْن غَيْرِ صَحيحَة، وَ يَسْمَعُ بِاُذُن غَيْرِ سَميعَة، قَدْ خَرَقَتِ الشَّهَواتُ عَقْلَهُ، وَ اَماتَتِ الدُّنْيا قَلْبَهُ»;
    «هر كس به چيزى (ديوانهوار) عشق بورزد، چشمانش را ضعيف مى كند، و قلبش را بيمار مى سازد، سپس با چشمى معيوب مى نگرد، و با گوشى ناشنوا مى شنود، (زيرا) خواسته هاى دل، عقلش را از كار انداخته، و دنيا قلبش را ميرانده است»(1).

     

    شرح و تفسير

    اين جملات به مسأله مهمّى براى همه انسان ها اشاره دارد، و آن اين كه: انسان در صورتى مى تواند در زندگى خويش راه صحيح را طى كند كه شناخت درستى از «حقّ» و «باطل» و «صحيح» و «فاسد» داشته باشد و خوشبختانه خداوند ابزار شناخت را در اختيار همگان قرار داده است.
    (وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الاَْبْصارَ وَ الاَْفْئِدَةَ); «خداوند براى شما (ابزار شناختى، كه عبارتند از:) گوش و چشم و عقل قرار داده است»(2).
    ولى گاهى اين ابزار تبديل به موانع و حجاب هايى براى شناخت مى شود كه در اين صورت نتيجه معكوس مى دهد.
    موانع شناخت فراوان است و شرح آن را در تفسير پيام قرآن، جلد اوّل، آورده ايم(3). يكى از موانع شناخت عشق سوزان به مسايل غير واقعى است كه در حديث فوق به آن اشاره شده است. اين مطلب را هر كس در زندگى شخصى خود تجربه كرده است. گاه ديده ايم كه مبتلايان به عشق سوزان، گناه را در لباس عبادت انجام مى دهند! و ترك عبادت را عبادت مى پندارند! اين مسأله مخصوصاً در جريانات حزبى و سياسى خيلى روشن و آشكار است.
    بنابراين بر ما لازم است كه با الهام از اين فرمايش نورانى حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام)تعادل را در همه مسايل، از جمله در عشق و محبّت، مراعات كنيم تا دستخوش عوارض سوء آن نشويم و عشق سوزان بسان پرده اى ضخيم مانع شناخت حقايق نشود.


     
    1. نهج البلاغه، خطبه 109.
    2. سوره نحل، آيه 78.
    3. مباحث مربوط به موانع و آفات شناخت در تفسير پيام قرآن، جلد اوّل، صفحه 296 به بعد، آمده است.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 06:18:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      طعم ايمان!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «لا يَذُوقُ الْمَرْءُ مِنْ حَقيقَةِ الاْيمانِ، حَتّى يَكُونَ فيهِ ثَلاثُ خِصال: اَلْفِقْهُ فِى الدّينِ، وَ الصَّبْرُ عَلَى الْمَصائِبِ، وَ حُسْنُ التَّقْديرِ فِى الْمَعاشِ»;
    «هيچ انسانى طعم ايمان را نمى چشد، مگر اين كه داراى سه خصلت باشد:
    1ـ آگاهى در دين، 2ـ صبر در برابر مصيبت ها، 3ـ اندازه گيرى در مخارج»(1).

     

     

    شرح و تفسير

    آيا «ايمان» داراى طعم خاصّى است، كه چشيدنى باشد؟
    پاسخ اين سؤال روشن است، معمولا وقتى مى خواهند احساس كامل نسبت به چيزى را بيان كنند تعبير به چشيدن مى كنند. و منظور از چشيدن طعم ايمان، درك آن با تمام وجود و احساس آرامش روح و اطمينان در سايه ايمان است، آن آرامش و نورانيّت و روحانيّت و حالت خاصّى كه با هيچ زبانى قابل توصيف نيست، همان لذّت روحانى و حالت إنبساط قلب و صفا و نورانيّتى كه نمى توان آن را توصيف كرد، هر تعبيرى از آن نارساست، و حقيقتاً درك شدنى و وصف ناشدنى است!
    حال بايد ديد كه چه رابطه اى ميان اين سه خصلت و طعم ايمان وجود دارد.
    الف) «اَلْفِقْهُ فِى الدّينِ»; تا انسان آگاهى و معرفت كامل نسبت به مسايل مختلف دين پيدا نكند، چگونه مى تواند اعتقاد محكم و التزام عملى نسبت به احكام دينى پيدا كند، و تا وقتى كه ايمان و عمل شايسته اى حاصل نشود چشيدن طعم ايمان امكان پذير نخواهد بود.
    ب) دومين خصلتى كه بدون آن طعم ايمان چشيده نمى شود، صبر و شكيبايى در برابر مشكلات است. بسيارند كسانى كه در مقابل مصائب و حوادث تلخ زانو مى زنند و به همه كائنات بدبين مى شوند و در دل يا در زبان به خدا اعتراض دارند! چنين انسان هايى چگونه مى توانند طعم ايمان را بچشند؟ در حالى كه مصائب و سختى ها فلسفه هاى روشنى دارد كه مؤمن حقيقى آن را درك مى كند، مصيبت ها گاه هشدارى است به انسان به هنگام غفلت. گاه كفّاره گناهان و خطاها و معصيت هاى اوست. و فلسفه هاى ديگرى كه اين جا جاى شرح آن نيست(2). همين قدر بايد بدانيم كه هيچ حادثه اى در اين عالم بى علّت و تصادفى نيست.
    ج) «وَ حُسْنُ التَّقْديرِ فِى الْمَعاشِ» امّا رابطه طعم ايمان با برنامه ريزى صحيح در امر معاش و زندگى، از اين نظر است كه شخصى كه برنامه صحيح اقتصادى در زندگى و مخارج روزمرّه خود ندارد و مبتلا به مشكلات و گناه و گاه اسراف و زياده روى مى شود، روشن است كه انسانى كه مبتلا به چنين مشكلاتى مى گردد، كه منتهى به معصيت مى شود، نمى تواند طعم ايمان را بچشد.
    نتيجه اين كه طعم ايمان در سايه معرفت دينى، شكيبايى در تحمّل مشكلات، و برنامه ريزى صحيح در امر زندگى حاصل مى شود.


     
    1. بحار الانوار، جلد 1، صفحه 20 و جلد 68، صفحه 85 و 346.
    2. مشروح اين مطلب را در «پنجاه درس اصول عقايد»، صفحه 93 مطالعه فرماييد.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 05:18:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      ضرورت انتخاب الگوها   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اَلا وَ اِنَّ لِكُلِّ مَأْمُوم اِماماً، يَقْتَدى بِه وَ يَسْتَضىءُ بِنُورِ عِلْمِه»;
    «آگاه باشيد! هر مأمومى امام و پيشوايى دارد كه بايد به او اقتدا كند و از نور دانشش بهره گيرد»(1).

     

    شرح و تفسير

    الگوگيرى در طبيعت هر انسانى وجود دارد. بدين جهت اگر الگوهاى صحيح و واقعى معرّفى نشوند، مردم از الگوهاى ناسالم پيروى مى كنند. لذا خداوند متعال در آيه 164 سوره آل عمران بر مؤمنين منّت مى گذارد كه پيامبرى از جنس خود آن ها، نه فرشتگان، به سوى آن ها فرستاده است. سرّ اين مطلب همان الگو پذيرى است، چون هر جنسى از هم جنس خود مى تواند الگو بگيرد.
    روايت فوق نيز اشاره به همين مطلب دارد. در اين روايت دو مطلب به چشم مى خورد:
    نخست اين كه مردم در اعمالشان شباهت به امام خويش داشته باشند.
    ديگر اين كه در مسايل علمى از نور علم و هدايت او استفاده كنند. 
    بنابراين هم در عمل و هم در علم، لزوم الگوپذيرى سالم و والا توصيه شده است و اساساً يكى از أسرار اين كه مردم همواره بايد امامى داشته باشند و زمين هيچ گاه خالى از حجّت الهى نباشد(2) همين مسأله لزوم الگوگيرى است. و اين جاست كه يكى از ميدان هاى وسوسه شيطان باز مى شود و الگوهاى نامناسب از سوى شيطان صفتان ارائه مى شود.
    با توجّه به لزوم وجود الگوهاى مناسب و ميل طبيعى مردم به الگوگيرى و ارائه الگوهاى نامناسب از سوى شيطان صفتان، معرّفى الگوهاى سالم و صحيح و احياء و ترويج آن ها در جامعه امرى ضرورى است. اين نكته روشن است كه معرّفى الگوها و تبليغ از آن ها در جامعه نيازِ ضرورى جامعه است، نه اين كه الگوها نيازى به اين معرّفى ها داشته باشند(3).


     
    1. نهج البلاغه، نامه 45.
    2. امام على (عليه السلام) در اين زمينه مى فرمايد: «اللّهمّ بلى لاتخلوا الارض من قائم لله بحجّة اما ظاهراً مشهوراً، و اما خائفاً مغموراً، لئلا تبطل حُجج الله و بيّناته; خداوندا! آرى، هرگز زمين از كسى كه به حجّت الهى قيام كند خالى نمى شود، خواه ظاهر و آشكار باشد، و يا ترسان و پنهان، تا دلايل الهى و نشانه هاى او باطل نگردد». (نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 147).
    3. مشروح مباحث مربوط به «اُسوه ها و الگوها» را در كتاب اخلاق در قرآن، جلد اوّل، صفحه 365 به بعد، مطالعه فرماييد.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 05:18:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      شمشير عقل و پوشش حلم   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اَلْحِلْمُ غِطاءٌ ساتِرٌ، وَ الْعَقْلُ حُسامٌ قاطِعٌ، فَاسْتُرْ خَلَلَ خُلُقِكَ بِحِلْمِكَ، وَ قاتِلْ هَواكَ بِعَقْلِكَ»;
    «حلم پرده اى است پوشاننده، و عقل شمشيرى برّان، پس عيوب اخلاقيّت را با (پرده) حلم بپوشان، و هوس هاى سركشت را با (شمشير) عقل بكش»(1).

     

    شرح و تفسير

    در تمام عالم هستى دو نيرو با هم قرين شده است; نيروى محرّكه و نيروى بازدارنده. تعادل اين دو نيرو باعث نظم در عالم هستى مى گردد. در آسمان ها نيروى محرّكه اى وجود دارد كه باعث حركت سيّاراتِ منظومه شمسى مى شود (نيروى گريز از مركز)، و نيروى بازدارنده اى نيز وجود دارد كه تعادل را ايجاد مى كند (نيروى جاذبه).
    در وجود بشر نيز اين دو نيرو وجود دارد. قسمتى از اعصاب نيروى محرّكه است و بخشى از آن بازدارنده است و اين دو نيرو باعث تعادل در تمام اعضاى انسان مى شود. اعصاب «سمپاتيك» و «پاراسمپاتيك» دو عامل محرّك و بازدارنده درون بدن آدمى هستند.
    انبياء نيز در دعوت خود از اين دو ابزار استفاده كرده اند و به تعبير قرآن، هم بشارت دهنده بودند و هم انذاركننده، هم وعده بهشت مى دادند و هم مردم را از آتش سوزان جهنّم بيم مى دادند.
    قوانين شرع مقدّس هم چنين است. تشويق هاى اسلامى، مانند آن بخشى از زكات كه براى «مؤلّفة قلوبهم»(2) در نظر گرفته شده، نيروى محرّكه است. و قانون مجازات اسلامى، از قبيل قصاص و ديات و حدود، نيروى بازدارنده است. به هر حال مجموعه عالم مجموعه تعادل اين دو نيروست.
    روايت فوق نيز همين مطلب را مى فرمايد. مى گويد: انسان بايد داراى دو نيرو باشد. عقل و حلم، نيروى محرّكه عقل كه همچون شمشير برّان، باعث حركت است و نيروى بازدارنده حلم كه اعمال انسان را كنترل مى كند. هوى و هوس را با شمشير بران عقل قلع و قمع كن و لنگى و نقص خلقيات را با نيروى حلم و بردبارى بپوشان. اگر انسان ها اين دو نيرو را با هم تركيب نمايند جامعه اى سالم خواهند داشت.


     
    1. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 424.
    2. منظور از «مؤلفة قلوبهم»، كه در آيه 60 سوره توبه آمده، افراد ضعيف الايمانى است كه با گرفتن زكات تقويت مى شوند و به اسلام تمايل پيدا مى كنند.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 04:18:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      شركت در مجلس گناه!   ...

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللهِ وَ الْيَومِ الاْخِرِ فَلا يَقُومُ مَكانَ رَيْبَة»;
    «كسى كه به خدا و روز جزا ايمان دارد، در مكانى كه «ريبه» است توقف نكند»(1).

     

    شرح و تفسير

    واژه «ريبه» دو معنى دارد:

    الف) شک و تردید و اتهام؛ یعنی شخص مومن به جایی که مورد اتهام قرار می گیرد نمی رود، و لهذا بزرگان وپرهیزکاران به چنین مکان هایی پا نمی گذاشتند و اگر انسان به چنین مکانی رفت و مورد تهمت و سوء ظن دیگران قرار گرفت، همان گونه که در روایت آمده است، نباید دیگران که به او بدبین شده اند را ملامت نماید، بلکه باید خود را سرزنش کند.(2)
    ب) معنى ديگر ريبه همان چيزى است كه در بحث نكاح و نگاه آمده است. آن جا گفته اند كه نگاه به دست و صورت زن نامحرم با دو شرط جايز است; نخست اين كه به «قصد لذّت» انجام نشود و ديگر اين كه «ريبه» نباشد; يعنى خطر لغزش و وقوع در گناه وجود نداشته باشد، طبق اين معنى شخص مؤمن نبايد در مجلسى برود كه خطر لغزش در دامان گناه وجود دارد و احتمال انحراف او مى رود.
    روايات فراوانى داريم كه ما را از شركت در مجلس گناه نهى مى كند(3)و اين مطلب چند دليل عقلى و منطقى دارد:
    1ـ بودن در مجلس گناه، هر چند انسان گناهى انجام ندهد، امضاء و تأييد آن گناه است و جُرم اين كار براى افراد شناخته شده و بزرگ ترهاى فاميل و روحانيّون سنگين تر است!
    2ـ اُبهت گناه هم در نظر شما و هم در نظر مردم شكسته مى شود. نمونه اش مجالس عروسى زمان ماست، كه شركت در آن براى مؤمنين يك مشكل شده است. مؤمنين نبايد در چنين مجالسى شركت كنند و صريحاً علّت آن را بيان نمايند، بگويند: «ما به شما علاقه داريم، ولى خدا را بيش تر دوست داريم. مسؤوليّت شرعى ما فوق علاقه ماست».
    3ـ اين كار سبب دلگرمى و تشويق گناهكاران مى شود، وقتى يك انسان گناهكار در مجلسى مى رقصد، اگر دو نفر تماشا كنند تا يكصد نفر، خيلى تفاوت مى كند. خواننده و نوازنده گناهكار وقتى دور خود را شلوغ ببيند تشويق مى شود. در حديثى كه پيرامون آيه شريفه 30 سوره حج (وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ) وارد شده، مى خوانيم: «همين كه به يك خواننده أحْسَن بگويى قول زور محسوب مى شود»(4). بنابراين تشويق گناهكار و مجلس گناه، چه با شركت و چه تشويق لفظى، جايز نيست.
    4ـ وسوسه هاى شيطان كم كم دامن شخصِ شركت كننده را نيز مى گيرد، چه تضمينى وجود دارد كه انسان در مجالس آلوده شركت كند و آلوده نشود؟ مبتلايان به موادّ مخدّر ابتدا فقط در مجالس موادّ مخدّر شركت مى كردند، ولى تدريجاً مبتلى و معتاد گشتند!.


     
    1. اصول كافى، جلد 2، صفحه 378، كتاب الايمان و الكفر، باب مجالسة اهل المعاصى، حديث 10.
    2. بحار الانوار، جلد 71، صفحه 91.
    3. برخى از اين روايات را در ميزان الحكمة، جلد 2، صفحه 54، باب 519، مطالعه فرماييد.
    4. انوار الفقاهة، كتاب التجارة، المكاسب المحرّمة، صفحه 313.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 04:18:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      سرانجام متّقين و گناهكاران   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اَلا وَ اِنَّ الْخَطايا خَيْلٌ شُمُسٌ، حُمِلَ عَلَيْها اَهْلُها، وَ خُلِعَتْ لُجُمُها، فَتَقَحَّمَتْ بِهِمْ فِى النّارِ. اَلا وَ اِنَّ التَّقْوى مَطايا ذُلُلٌ، حُمِلَ عَلَيْها اَهْلُها، وَ اُعْطُوا اَزِمَّتَها، فَاَوْرَدَتْهُمُ الْجَنَّةَ»;
    «آگاه باشيد كه خطاها و گناهان همانند مركب هاى چموش و نافرمانى است كه لجامى ندارند و سوار خود را به زمين مى زنند و آن ها را به درون جهنّم مى فرستند، ولى تقوى مركبى رام و راهوار است، كه لجامش به دست صاحبش مى باشد و سوار خويش را به سر منزل مقصود مى رساند و به بهشت وارد مى كند»(1).

     

    شرح و تفسير

    تشبيه فوق براى بيان عاقبت تقوى و بى تقوايى، بهترين تشبيهى است كه مى توان بيان كرد. حقيقتاً بى تقوايى همانند اسب افسارگسيخته اى مى باشد كه اختيار را از سوارش سلب مى كند; زيرا يك گناه منشأ چندين گناه ديگر مى شود و تا آن جا پيش مى رود كه جايى براى گناهكار جز جهنّم باقى نمى ماند!
    داستان جوانى كه در عالَم رؤيا شيطان را خواب مى بيند كه از او مى خواهد يكى از سه كار را انجام دهد: «يا پدرش را بكشد، يا خواهرش را كتك بزند، و يا شراب بنوشد» شاهد خوبى براى اين ادّعاست. جوان شراب را انتخاب مى نمايد، تا خود را از قتل پدر و ايذاء خواهر حفظ كند، امّا هنگامى كه جام شراب را سر مى كشد، عقلش زايل مى شود و از حالت طبيعى خارج مى گردد. سپس، هم پدر را به قتل مى رساند و هم سر و سينه خواهرش را مى شكند!(2)
    حقيقتاً گناهان اين گونه اند، گناه همانند باتلاقى است كه گناهكار را به تدريج در كام خود فرو مى برد، تا آن جا كه ناگهان خود را غرق در باتلاق مى بيند و ديگر نمى تواند كارى انجام دهد، مگر اين كه لطف الهى شاملش گردد.
    گناه نه تنها آخرت انسان، بلكه دنياى آدمى را نيز خراب مى كند. بنابراين، گناه نه مركب مناسبى نه براى جهان آخرت و نه براى دنيا مى باشد. بدين جهت به ما دستور داده شده كه هر روز نفس خود را محاسبه كنيم، تا اگر خداى ناكرده بر اين مركب چموش سوار شده ايم، قبل از اين كه سرعت گيرد و از كنترل خارج شود خود را نجات دهيم.
    بارالها! ما ضعيف هستيم و راه طولانى و پرسنگلاخى در پيش داريم كه جز با لطف و امداد و عنايت تو پيمودنى نيست، پروردگارا خودت ما را در طىّ اين مسير رهبر باش!.


     
    1. نهج البلاغه، خطبه 16.
    2. شيطان دشمن ديرينه انسان، صفحه 190.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 03:18:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      سرآمد زندگى!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اِسْتَعِدُّوا لِلْمَوْتِ فَقَدْ اَظَلَّكُمْ، وَ كُونُوا قَوْماً صيحَ بِهِمْ فَانْتَبَهُوا، وَ عَلِمُوا اَنَّ الدُّنْيا لَيْسَتْ لَهُمْ بِدار فَاسْتَبْدَلُوا»;
    «همواره مهيّاى مرگ باشيد كه بر شما سايه افكنده است، و همانند قومى باشيد كه آن ها را بانگ زده اند و بيدار شده اند و دانستند كه دنيا سراى جاويدان نيست، بدين جهت آن را با جهان آخرت مبادله كردند»(1).

     

    شرح و تفسير

    حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) در اين سه جمله پرمعنى پايان زندگى بشر را ترسيم نموده، و ضمن بيان حقيقت و ماهيّت دنيا و در كمين بودن خطر بزرگى به نام «مرگ»، هشدارهايى براى بيدارى و هدايت انسان ها مى دهد.
    تعبير به «فَقَدْ اَظَلَّكُمْ» در جايى گفته مى شود كه وقوع حادثه اى بسيار نزديك باشد و فاصله تا انجام آن بسيار كم باشد. اگر گفته شود فلان درخت بر شما سايه انداخته و شما در سايه آن در حال استراحت هستيد، يعنى فاصله شما با آن درخت بسيار كم است. در مورد اين جمله سه سؤال مطرح است:
    سؤال اوّل: اين سايه كنايه از چيست؟
    پاسخ: مى تواند اشاره به امور زيادى باشد; از جمله حوادثى كه در زندگى انسان رخ مى دهد; بيمارى هاى گوناگون، مرگ هاى ناگهانى، سكته ها، زلزله ها، تصادفات و مانند آن.
    سؤال دوم: حال كه مرگ اينقدر نزديك است و بايد آماده بود، آمادگى به چه حاصل مى شود؟
    پاسخ: بايد با توبه، خودسازى، أداى ديون و حقوق مردم، انجام اعمال صالح، كمك به مردم، همواره به ياد خدا بودن، و امورى همانند آن، خود را آماده مرگ كنيم.
    سؤال سوم: مخاطب كلام حضرت چه كسانى هستند؟
    پاسخ: آنچه از جمله «فَقَدْ اَظَلَّكُمْ» استفاده مى شود اين است كه مخاطب حضرت همه مردم هستند و مرگ سايه اش را بر سر همه مردم انداخته است.
    شايد كثرت مرگ هاى ناگهانى در اين عصر و زمان از يك نظر از ألطاف الهى باشد! بدين معنى كه چون اسباب هوى و هوس نسبت به گذشته بسيار فراوان گشته و انسان ها از مرگ غافل شده اند، مرگ هاى ناگهانى آن ها را از اين غفلت هوشيار مى سازد.
    «وَ كُونُوا قَوْماً صيحَ بِهِمْ فَانْتَبَهُوا» اين جمله اشاره به جمعيّت و كاروانى است كه شب هنگام به خواب رفته اند، ناگهان رييس كاروان بانك بيدار باش مى زند و فرمان حركت صادر مى كند، كاروانيان از خواب برمى خيزند، به اطراف خويش مى نگرند، آن جا را منزلگاه سفر مى يابند، نه جاى ماندن! دنيا و انسان ها بسان اين كاروان و منزلگاه آن است.
    چه كسى بر كاروان هاى انسانى صيحه مى زند؟ حضرت فرمود: «كَفى بِالْمَوْتِ واعِظاً; اگر واعظ و موعظه كننده مى خواهيد، مرگ بهترين موعظه كننده است»(2). مرگ با زبان بى زبانى چه مى گويد؟ مرگ خاموشى است، امّا يك دنيا خروش دارد! بنابراين مرگ و ميرها، قبرستان ها، بيمارى ها، حوادث مختلف، همه اين امور، بانك بيدار باش و فرمان حركت را سر مى دهند، امّا افسوس كه گوش شنوايى نيست!
    «وَ عَلِمُوا اَنَّ الدُّنْيا لَيْسَتْ لَهُمْ بِدار فَاسْتَبْدَلُوا» حال كه از خواب غفلت بيدار شديد و فهميديد كه دنيا بسان مسافرخانه است و جاى ماندن نيست، دنياى خود را به آخرت تبديل كنيد. ديگر توقّف نكنيد و با تهيّه زاد و توشه كافى به همراه كاروان به حركت ادامه دهيد.
    آنچه قطعى و روشن است و هيچ شك و شبهه اى در آن نيست، اين كه همه ما را همراه اين كاروان مى ببرند و سرانجام همه كاروانيان بدون شك مرگ است. پس چه خوب كه از خواب غفلت برخيزيم و زاد و توشه مناسبى براى اين سفر تهيّه كنيم.


     
    1. نهج البلاغه خطبه 64.
    2. بحار الانوار، جلد 6، صفحه 132. اين روايت در بحار الانوار، جلد 64، صفحه 29، و جلد 71، صفحه 264، و جلد 73، صفحه 342، و جلد 77، صفحه 137، و 388 نيز آمده است.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 02:18:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      سخن و سكوت!   ...

     

    حضرت على (عليه السلام) فرمود:
    «لا خَيْرَ فِى الصَّمْتِ عَنِ الْحُكْمِ، كَما اَنَّهُ لاخَيْرَ فِى الْقَولِ بِالْجَهْلِ»;
    «نه سكوت دانشمند سودى دارد، و نه سخن گفتن جاهل»(1).

     

    شرح و تفسير

    خداوند از آن ها كه مى دانند و آگاهى دارند پيمان گرفته كه در برابر انحراف ها، كجروى ها، ستم ها، حق كشى ها، و سمپاشى هاى دشمنان سكوت نكنند و با منطق و بيان گرم و مستدل خود، نور هدايت و حق و عدالت را در دل ها بپاشند (و هر كس نسبت به آنچه مى داند، هر قدر كم باشد، دانشمند و مسؤول است) همان طور كه افراد ناآگاه از مسايل نبايد با دخالت نارواى خود مردم را به گمراهى بكشانند. آن «سكوت» و اين «سخن» هر دو بدبختى زا است(2).
    از روايت فوق استفاده مى شود كه نه «سكوت» براى «همه كس» و «همه جا» ارزش محسوب مى شود و نه سخن گفتن براى «همگان» در «هر مكان». بلكه «سخن گفتن» و «دم فرو بستن» از امور نسبى هستند كه نسبت به «افراد» و «زمان ها» و «مكان ها» سنجيده مى شود.
    چه بسا سخن گفتن شخصى از مهم ترين واجبات و سخن گفتن ديگرى از بدترين محرمات باشد! و چه بسا سكوت انسانى در مكانى عبادت و سخن گفتن همان انسان در مكانى ديگر گناه شمرده شود!
    بنابراين مؤمنِ عاقل و هوشيار كسى است كه اوّلا در هر موضوعى كه قصد سخن گفتن دارد اطّلاعات كافى كسب كند و ثانياً موقعيّت شناس باشد; در غير اين صورت سكوت كند(3).
    دو چيز طيره عقل است دم فروبستن *** به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشى!


     
    1. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 182 و 471.
    2. يكصد و پنجاه درس زندگى، صفحه 40.
    3. مباحث مختلف مربوط به سكوت و سخن، از جمله: سكوت و اصلاح زبان، سكوت در آيات قرآن مجيد، سكوت در روايات اسلامى، خطرات زبان، اصول كلّى براى رفع خطرات زبان و مباحث ديگر را، در كتاب اخلاق در قرآن، جلد اوّل، صفحه 298 به بعد، مطالعه فرماييد.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 01:18:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      زمان، يكى از گواهان روز قيامت!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «ما مِنْ يَوْم يَمُرُّ عَلَى ابْنِ آدَم اِلاّ قالَ لَهُ ذلِكَ الْيَوْمُ: يَابْنَ آدَمْ! أنَا يَوْمٌ جَديدٌ وَ اَنَا عَلَيْكَ شَهيدٌ، فَقُلْ فِىَّ خَيْراً، وَ اعْمَلْ فِىَّ خيراً، اُشهِدُ لَكَ بِه يَوْمَ الْقيامَةِ; فَاِنَّكَ لَنْ تَرْانى بَعْدَهُ اَبَداً»;
    «هر روزى كه بر انسان مى گذرد، آن «روز» اين سخن را با انسان دارد: اى انسان! من روزِ تازه اى هستم و بر اعمالت شاهد و ناظر، بنابراين در ظرف من سخنان خوب بگو و اعمال خير به جا آور، تا در روز قيامت بر خيرات تو شهادت دهم، امروز كه گذشت مرا هرگز نخواهى ديد!»(1).

     

    شرح و تفسير

    خداوند بر أعمال و گفتار انسان گواهانى قرار داده است:
    1ـ اعضاى بدن انسان يكى از آن شهود است. در قرآن مجيد مى خوانيم: (وَ تُكَلِّمُنا اَيْديهِمْ وَ تَشْهَدُ اَرْجُلُهُمْ); دست ها و پاهاى انسان ها را به سخن در مى آوريم (و بر عليه انسان ها شهادت مى دهند)(2). و در آيه 20 سوره فصلت نيز مى خوانيم: (حَتّى اِذا ما جاءُوها شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ اَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِماكانُوا يَعْمَلُونَ); «وقتى به آنان مى رسند گوش ها و چشم ها و پوست هاى تنشان به آنچه مى كردند گواهى مى دهند».
    2ـ شاهد ديگر اعمال انسان، ملائكه و فرشتگانِ مراقبِ او هستند، در آيه شريفه 18 سوره ق در اين مورد مى خوانيم: (ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْل اِلاّ لَدَيْهِ رَقيبٌ عَتيدٌ); «انسان هيچ سخنى را بر زبان نمى آورد، مگر اين كه همان دم، فرشته اى مراقب و آماده براى انجام مأموريّت (و ضبط آن) است».
    3ـ شاهد سوم مكان ها هستند، آيه چهارم سوره زلزال ناظر به همين مطلب است. توجه كنيد: (يَوْمَئِذ تُحَدِّثُ اَخْبارَها); «در آن روز زمين تمام خبرهايش را بازگو مى كند». آرى روز قيامت وجب به وجب زمين، كه بر روى آن قدم گذاشته ايم، بر عليه ما انسان ها شهادت مى دهد.
    4ـ زمان هم يكى از شهود يوم القيامة است و روايت فوق شاهدى بر اين مدّعا است، از روايت فوق استفاده مى شود كه هر «روز» يك شاهد مستقل است، بنابراين در هر سال سيصد و شصت و پنج شاهد زمانى و براى عمر متوسّط انسان ها، يعنى پنجاه سال، 1825 شاهد زمانى شهادت خواهند داد! جالب اين كه اين شاهد هر روز به انسان هشدار مى دهد، امّا كو گوش شنوا؟!
    5ـ آخرين شاهد بر اعمال انسان ها پيامبران هر امّتى هستند; در آيه 41 سوره نساء در اين زمينه چينن آمده است: (فَكَيْفَ اِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ اُمَّة بِشَهيد وَ جِئْنا بِكَ عَلى هؤُلاءِ شَهيداً); «حال آن ها چگونه است، آن روزى كه از هر امّتى شاهد و گواهى (بر اعمالشان) مى آوريم و تو را نيز بر آنان گواه خواهيم آورد؟!» واى بر كسانى كه تصوّر مى كنند حساب و كتابى در كار نيست، ولى وقتى كه پرده هاى غفلت كنار زده مى شود، گواهان متعدّدى را در مقابل خويش مى بينند كه بر عليه آن ها شهادت مى دهند!
    چگونه اين همه گواه و شاهد و اين همه بى خبرى و غفلت قابل جمع است!؟ اگر يك مأمور مواظب انسانى باشد حواسش را كاملا جمع مى كند. چگونه در مقابل يك مأمور خطاكار اين قدر مواظب هستيم، ولى در مقابل اين همه گواهان الهى، كه هرگز خطا نمى كنند، غافل هستيم؟!


     
    1. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 379.
    2. سوره يس، آيه 65.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 12:18:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      زهد و شناخت دنيا   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اَلزّاهِدُ فىِ الدُّنْيا كُلَّما ازْدادَتْ لَهُ تَجَلِّياً ازْدادَ عَنْهُ تَوَلِّياً»;
    «كسى كه در دنيا زهد را پيشه خود ساخته، هر قدر به ماهيّت دنيا آشناتر گردد از دنيا دورتر مى شود!»(1).

     

    شرح و تفسير

    منشأ غالب مشكلات اخلاقى كه دامنگير انسان مى شود، مشكل شناخت است، و هنگامى كه اين مشكل حل شود و معرفت انسان كامل گردد، مشكلات اخلاقى نيز حل مى شود.
    چرا عدّه اى اين گونه دنياپرست شده اند؟ چون دنياى پر زرق و برق و فريبنده را به درستى نشناخته اند. البتّه روشن است كه ما «اخلاق» را مساوى با «علم و آگاهى» نمى دانيم، به گونه اى كه «غرايز» هيچ دخالتى در آن نداشته باشد، ولى به يقين يكى از سر چشمه هاى اخلاق علم و آگاهى است. بنابراين اگر دنياپرستان باور مى كردند كه دنيا، بى اعتبار، ناپايدار، سريع الزوال، آميخته با انواع و اقسام مشكلات است، هرگز دنياپرست نمى شدند.
    شخصى به ديدار پادشاهى رفت و عرض كرد: دوست دارم يك روز بر مَسند و جايگاه تو تكيه زنم و همه چيز در دست من باشد! پادشاه قبول كرد و آن شخص بر تخت شاهى نشست. شاه دستور داد خنجر تيزى را به تار موى نازكى بستند و بر فراز تخت، بالاى سر آن شخص نصب كردند، وقتى به خنجر نگريست بسيار مضطرب و نارحت و نگران شد. سؤال كرد: اين خنجر چيست؟ گفتند: اين مصائب و مشكلات حكومت است، بايد تحمّل كنى. وى منتظر غروب آفتاب شد، پس از غروب آفتاب از تخت به پايين آمد و نفس راحتى كشيد و گفت: چه خوب شد ما شاه نشديم!
    مرحوم آية الله العظمى بروجردى (رحمه الله) كه از مراجع تقليد منحصر به فرد زمان خود بود، مى فرمود: «اگر طلبه اى درس بخواند و زحمت بكشد، تا به اين مقام (مرجعيّت) برسد، شكّى در حماقت او نيست!».
    خلاصه اين كه زاهد بايد هرچه بيش تر از دنيا فاصله بگيرد. البتّه زهد به معناى ترك دنيا نيست، بلكه به معناى عدم وابستگى و دلبستگى به دنياست; هر چند از دنيا در راه صحيح استفاده كند.


     
    1. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 419.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 12:18:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      زاهد كيست؟   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اَلزّاهِدُ فِى الدُّنْيا مَنْ لَمْ يَغْلِبِ الْحَرامُ صَبْرَهُ وَ لَمْ يَشْغَلِ الْحَلالُ شُكْرَهُ»;
    «زاهد در دنيا كسى است كه حرام بر صبرش چيره نشود، و حلال او را از شكرگزارى غافل نسازد»(1).

     

    شرح و تفسير

    يكى از افتخارات حضرت على (عليه السلام) زهد آن حضرت است، درباره زهد آن حضرت هر چه گفته شود كم است، او الگوى كامل زهد در دنيا بود و زاهدان بايد پيرو او باشند. ولى از آن جا كه كلمه زهد مفهوم پيچيده اى دارد، بسيارى در مورد حقيقت آن به اشتباه مى افتند(2). بدين جهت روايات اسلامى به تبيين حقيقت زهد پرداخته است.
    روايت فوق از جمله رواياتى است كه به تفسير صحيح معناى زهد مى پردازد. طبق اين روايت شخصى زاهد است كه داراى دو ويژگى باشد:
    1ـ در برخورد با حرام صبر و مقاومت داشته باشد و هنگامى كه زمينه انجام كار حرامى آماده شود بتواند خود را حفظ كند، چنين انسانى زاهد است. كسى كه مالِ حرام، شهواتِ غيرمشروع، مقامِ حرام و مانند آن، مقاومتش را در هم مى شكند زاهد نيست; هر چند لباسِ كَرباس بپوشد و در بيابان ها به عبادت بپردازد! امّا كسى كه در مقابل تمام حرام ها مقاومت دارد زاهد است; هرچند از مظاهر دنيا استفاده كند.
    2ـ ويژگى ديگر زاهد حقيقى اين است كه مال حلال او را از خداوند رازق غافل نمى كند و همواره به شكر خداوند مى پردازد. چنين انسانى توجّه دارد كه حتّى همه اموال حلالش براى استفاده خود او نيست، بلكه ديگران هم سهيم هستند. همان گونه كه در اين آيه مى خوانيم: (وَفى اَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسّائِلِ وَالَْمحْرُومِ)(3); «و در اموال آن ها حقّى براى سائل و محروم بود!».
    تعبير به «حق» در اين آيه دو نكته دارد: نخست اين كه اين اموال امانتى است در دست انسان. و ديگر اين كه فقرا و مستمندان و نيازمندان در اين اموال حقّ دارند، و صاحب مال بايد به شكرانه اين دارايى، به ديگران كمك كند. به هر حال زاهد كسى است كه مال حلال او را از خداوند غافل نكند و همواره شكر نعمت هاى الهى را به جا آورد.
    روايت ديگرى از حضرت على (عليه السلام) در تفسير زهد بدين مضمون وارده شده است: «اَلزُّهْدُ كُلُّهُ فى كَلِمَتَيْنِ مِنَ الْقُرْآنِ، قالَ اللهُ تَعالى: (لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى مافاتَكُمْ …)(4) فَمَنْ لَمْ يَأْسِ عَلَى الْماضى وَ لَمْ يَفْرَحْ بِالاْتى فَهُوَ الزّاهِدُ; زهد در دو جمله از قرآن مجيد جمع شده است: نخست اين كه بر آنچه از دست مى دهد تأسّف نخورد (يعنى زاهد وابسته و دلبسته به اموال دنيا نيست)، ديگر اين كه مست نعمت نگردد و به آنچه دارد مغرور نشود»(5).
    اين روايت در واقع تكرار مضمون روايت اوّل است، چون كسى كه در غم از دست دادن نعمتى مى نشيند و تأسّف مى خورد، تلاش مى كند كه آنچه را از دست داده به هر قيمتى دوباره به دست آورد و در اين جاست كه مقاومتش در برابر حرام شكسته مى شود. همان گونه كه شخصِ مست، از نعمت خداوند غافل است و شكرگزار نعمت هاى الهى نيست!


     
    1. بحار الانوار، جلد 87، صفحه 37، (به نقل از ميزان الحكمة، باب 1613، حديث 7713).
    2. مثلا بعضى تصوّر مى كنند كه زاهد كسى است كه لباس خشن كرباسى بپوشد، و از مردم كناره گيرى كند، و در بيابان ها و غارها به عبادت بپردازد! بنابراين كسى كه در متن جامعه است، و يا در رأس حكومت قرار گرفته، نمى تواند زاهد باشد!
    3. سوره ذاريات، آيه 19.
    4. سوره حديد، آيه 23.
    5. ميزان الحكمة، باب 1612، حديث 7695، (جلد 4، صفحه 251).
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 12:18:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      ريشه فتنه ها   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اِنَّما بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ اَهْواءٌ تُتَّبَعُ، وَ اَحْكامٌ تُبْتَدَعُ، يُخالَفُ فيها كِتابُ اللهِ وَ يَتَوَلّى عَلَيْها رِجالٌ رِجالا عَلى غَيْرِ دينِ اللهِ»;
    «همواره آغاز پيدايش فتنه ها پيروى از هوس هاى آلوده و احكام و قوانين ساختگى و جعلى است، احكامى كه با كتاب خدا مخالفت دارد و جمعى برخلاف آيين حق به حمايت از آن برمى خيزند»(1).

     

    شرح و تفسير

    «فتنه» در لغت گاه به معنى امتحان و آزمون، و گاه به معنى مجازات و شكنجه است، همان گونه كه در قرآن مجيد آمده است: (يَوْمَ هُمْ عَلَى النّارِ يُفْتَنُونَ); «روزى كه افراد ستمگر بى ايمان، به آتش جهنّم مجازات و شكنجه مى شوند»(2). ولى منظور از فتنه در اين حديث، حوادث سخت اجتماعى است كه موجب ناراحتى و شكنجه روحى افراد مى شود. البتّه اين كلمه ـ همان گونه كه در بالا آمد ـ به معناى امتحان و آزمايش نيز آمده است، چون امتحان نيز غالباً همراه با سختى هاست.
    حضرت(عليه السلام) در اين خطبه در مورد سرچشمه فتنه هاى اجتماعى چنين مى گويد: شروع فتنه ها از دو چيز است: 1ـ پيروى از هواى نفس. 
    2ـ احكامى كه برخلاف كتاب الله و مطابق هواى نفس ساخته شده است.
    از اين روايت استفاده مى شود كه اختلاف سليقه ها به تنهايى فتنه ساز نيست; چون همانند اختلاف چهره ها امرى اجتناب ناپذير است، حتّى اشتباهات افراد و گروه ها نيز منشأ فتنه نيست; بلكه سرچشمه همه فتنه ها هواى نفس است كه ممكن است به أشكال گوناگون جلوه كند، گاه به نام حقوق بشر، گاهى در لباس آزادى، برخى اوقات به نام حمايت از مظلومان، گاه به نام انجام وظيفه، حتّى گاهى به صورت عبادت!
    آيه شريفه 104 و 103 سوره كهف به همه اين موارد اشاره دارد، مى فرمايد: «بگو اى پيامبر: آيا به شما خبر دهيم كه زيانكارترين (مردم) در كارها، چه كسانى هستند؟ آن ها كه تلاش هايشان در زندگى دنيا گم (و نابود) شده; با اين حال، مى پندارند كارِ نيك انجام مى دهند!» اين چهره، از كريه ترين چهره هاى هواى نفس است.
    يا در روايتى مى خوانيم كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) پيش بينى مى كند زمانى را كه «معروف منكر و منكر معروف شود!»(3) و متأسفّانه اكنون مشاهده مى كنيم كه در برخى از امور چنين شده است. به عنوان مثال، كسى را كه مدّتى به امانت و صداقت كار كرده، و به حقّ و حقوق حلال خود قانع بوده انسانى بى عرضه و تنبل، و شخصى كه با خيانت و سرقت و دزدى اموال ديگران، در مدّت زمانى كوتاه صاحب خانه و سرمايه و اتومبيل مى شود را شخصى زرنگ و باهوش و باكفايت مى نامند! ملاحظه مى كنيد چگونه معروف منكر و منكر معروف شده است!؟


     
    1. نهج البلاغه، خطبه 50.
    2. سوره ذاريات، آيه 13.
    3. وسايل الشيعه، جلد 11، ابواب الامر و النهى، باب 1، حديث 12.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 11:18:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      روزه داران واقعى!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «صَوْمُ الْجَسَدِ الاِْمْساكُ عَنِ الاَْغْذِيَةِ بِاِرادَة وَ اخْتِيار، خَوْفاً مِنَ الْعِقابِ وَ رَغْبَةً فِى الثَّوابِ وَ الاَْجْرِ. وَ صَوْمُ النَّفْسِ اِمْساكُ الْحَواسِّ الْخَمْسِ عَنْ سائِرِ الْمَآثِمِ وَ خُلُوُّ الْقَلْبِ مِنْ جَميعِ اَسْبابِ الشَّرِّ»;
    «روزه جسم پرهيز از خوردنى ها و آشاميدنى ها (و ساير مفطرات) با ميل و اختيار است، و انگيزه اين روزه دورى كردن از عذاب هاى الهى و دست يافتن به اجر و ثواب پروردگار است. و روزه روح پرهيز حواسّ پنج گانه (نه فقط زبان) از ساير گناهان و خالى كردن قلب و روح از تمام علل و عوامل بدى هاست»(1).

     

    شرح و تفسير

    يكى از نعمت هاى بزرگ خداوند متعال ماه مبارك رمضان است، ماهى كه انواع بركات در آن وجود دارد. بزرگ ترين نعمت خداوند، قرآن مجيد، در اين ماه نازل شده است; نعمتى كه عالى ترين مائده آسمانى است. درهاى رحمت الهى در اين ماه باز، و درهاى جهنّم بسته، و شياطين در غل و زنجير، و هواى نفس در پرتو اين ماه به زنجير كشيده مى شود. هر نعمتى شكرانه اى دارد و شكرانه اين نعمت اين است كه به فلسفه و أسرار اين ماه پى ببريم و به حقيقت روزه دست يابيم.
    روايت بالا حقيقت روزه را بيان مى كند. روزه تنها پرهيز از خوردن و آشاميدن نيست، بلكه روزه آن است كه انسان از تمامى گناهان دورى و اجتناب كند. اگر انسان يك ماه از گناهان دورى كند و اين كار را در طول ماه مبارك رمضان تمرين نمايد، اين مسأله (دورى از گناه) كم كم به «حالت» و سپس به «عادت» و سرانجام به «ملكه» تبديل مى شود و براى سراسر سال مؤثّر و مفيد خواهد بود. بنابراين كسانى كه تنها لب از خوراكى ها و نوشيدنى ها مى بندند و به انواع گناهان حتّى با زبان روزه مبتلا مى شوند حقيقت روزه را درك نكرده اند.
    حضرت على (عليه السلام) در روايت جالب ديگرى حقيقت روزه را بالاتر از اين مسأله عنوان مى كند. در اين روايت مى خوانيم: «صِيامُ الْقَلْبِ عَنِ الْفِكْرِ فىِ الاْثامِ اَفْضَلُ مِنْ صيامِ الْبَطْنِ مِن الطَّعامِ(2); يعنى روزه دار بايد به جايى برسد كه نه تنها از مفطرات روزه خوددارى كند و مرتكب گناهان نشود، بلكه فكر گناه هم نكند!.
    اين كه بعضى از بزگان روزه را به سه قسم تقسيم كرده اند: 1ـ «روزه عوام» 2ـ «روزه خواصّ» 3ـ «روزه خاصّ الخاص»، اشاره به همين روايت است. «روزه عوام» پرهيز از خوردنى ها و آشاميدنى ها و بقيه كارهاى است كه روزه را باطل مى كند. «روزه خواص» علاوه بر آنچه در بالا آمد پرهيز از تمام گناهان و محرّمات را نيز به دنبال دارد. و «روزه خاصّ الخاص» عبارت است از پرهيز از مفطرات روزه و تمامى گناهان و پرهيز از فكر گناه! يعنى در قسم سوم نه تنها شكم و زبان و دست و چشم و پا روزه دار هستند، بلكه قلب و دل انسان نيز روزه دار است و به گناه فكر نمى كند، و اين مقام بس والايى است.
    خداوندا! توفيق عمل به اين روايات را به ما عنايت فرما!


     
    1. ميزان الحكمة، باب 2358، حديث 10651، (جلد 5، صفحه 471).
    2. ميزان الحكمة، باب 2358، حديث 10648، (جلد 5، صفحه 470).
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 09:18:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      روح عبادت   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «كَمْ مِنْ صائِم لَيْسَ لَهُ مِنْ صِيامِه اِلاَّ الْجُوعُ وَ الظَّمَأُ، وَ كَمْ مِنْ قائِم لَيْسَ لَهُ مِنْ قِيامِه اِلاّ السَّهَرُ وَ الْعَناءُ، حَبَّذا نَوْمُ الاَْكْياسِ وَ اِفْطارُهُمْ»;
    «بهره بسيارى از روزه داران تنها تحمّل گرسنگى و تشنگى است، و حظّ بسيارى از شب زنده داران تنها بى خوابى و خستگى است، آفرين بر انسان هاى با معرفت و زرنگ كه خواب و افطار آن ها (در روزه هاى مستحبى) بر عبادت و روزه چنان انسان هايى برترى دارد»(1).

     

    شرح و تفسير

    فيض خداوند بى پايان و لطف حضرتش بى انتهاست. عبادات از فيض خداوند سرچشمه گرفته است، بنابراين بركات عبادت هم نامحدود است. آرى بركات نماز، روزه، تلاوت قرآن، زيارت خانه خدا و معصومان (عليهم السلام) و ديگر عبادات نامحدود است; چون سرچشمه آن نامحدود است. ولى بهره همه عبادت كنندگان از بركات عبادت يكسان نيست، بلكه بهره هر كس متناسب با ظرفيّت، تقوى و ايمان اوست. باران به صورت نامحدود مى بارد، ولى سهم هر زمين و مزرعه اى به اندازه وسعت اوست. بهره هر انسانى نيز بستگى به اندازه ظرفى دارد كه زير باران نهاده است.
    ما به هنگام عبادت به سراغ چشمه جوشان رحمت الهى مى رويم، كه نامحدود و بى انتهاست، ولى هر كس به اندازه ظرفى كه به همراه دارد مى تواند از آن چشمه برداشت كند.
    باغ پر ميوه آراسته شده به گل هاى فراوانى را تصوّر كنيد كه افراد مختلفى وارد آن مى شوند، اگر چوپانى وارد آن شود فقط به علف هاى هرز آن توجّه دارد كه گوسفندانش از آن تغذيه كنند! شخص ديگرى مى آيد و از ميوه هاى آن باغ استفاده مى كند! يك فيلسوف به هنگام ورود به اين باغ قدرت نمايى پروردگار را ملاحظه مى كند، او با خود مى گويد: زيبنده ستايش آن آفريدگارى است كه چنين دلاويز نقش زند به آب و گِل، خواجه از آب و گِل اين گُل هاى لطيف و ميوه هاى شيرين و منظره هاى عجيب را آفريده است! آرى هر كس به اندازه ظرفيّت خويش بهره بردارى مى كند، در حالى كه باغ براى همه يكسان است.
    با توجّه به اين مقدّمه به شرح و تفسير روايت باز مى گرديم. حضرت على (عليه السلام) در روايت فوق به همين مطلب اشاره دارد و حظّ و بهره برخى از مسلمانان را از نماز و روزه تنها تشنگى و گرسنگى و بى خوابى بيان مى كند، امّا در مقابل برخى ديگر هستند كه تمام گناهانشان را در ماه رمضان مى شويند. يك نفر از ماه رمضان درس استقامت مى گيرد و شيطان و هوى و هوس را در بند مى كند. و يك نفر به مقام تقوى مى رسد. و برخى نيز حقيقتاً به ميهمانى خداوند نائل مى شوند و از غذاهاى معنوى كه بر اين سفره گسترده و پر بركت نهاده شده، بهره مى گيرند.
    سؤال: چه كنيم تا از چشمه هاى جوشان فيض الهى بيش تر بهره مند گرديم؟
    پاسخ: بايد سطح معرفت و شناخت خويش را بالا ببريم و آمادگى ها را بيش تر كنيم. به همين جهت ماه شعبان را ماه خودسازى و ماه رمضان را ماه بهره بردارى معرّفى كرده اند; چرا كه انسان قبل از ورود به ميهمانى بايد خود را آماده كند و لباس هاى نظيف خويش را بپوشد، نه به هنگام ميهمانى! ما هم بايد در ماه شعبان خود را آماده حضور در اين ميهمانى بزرگ نماييم و از گناهان خود استغفار كنيم، چشم و گوش و زبان خويش را كنترل نموده، تا قلب ما مركز نور خداوند و آيات قرآن گردد و از بركات ماه مبارك رمضان بهره مند گرديم.


     
    1. نهج البلاغه، كلمات قصار، جمله 145; روايت مذكور به صورت خلاصه تر از پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) نيز نقل شده است، آن حضرت فرمودند: «ربّ صائم حظّه من صيامه الجوع و العطش و رب قائم حظّه من قيامه السهر» ميزان الحكمة، باب 2356، حديث 10639.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 09:18:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      راهوارترين مركب، و بهترين زاد و توشه   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «جَعَلَ الصَّبْرَ مَطِيَّةَ نَجاتِه وَ التَّقوى عُدَّةَ وَفاتِه»;
    «خدا رحمت كند كسى را كه استقامت و صبر را مركب راهوار نجات خويش قرار دهد، و تقوى را زاد و توشه مرگش سازد»(1).

     

    شرح و تفسير

    حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) انسان ها را در دنيا، به مسافرانى كه عازم سفر دور دستى هستند تشبيه كرده است. هر مسافرى به سه چيز نيازمند است: 1ـ وسيله نقليّه مناسب. 2ـ زاد و توشه كافى. 3ـ جادّه اى امن و امان از خطرات. اگر اين وسايل براى مسافر مهيّا باشد به راحتى به سرمنزل مقصود مى رسد.
    ما انسان ها مسافرانى هستيم كه به سوى سراى جاويدان در حركت هستيم و مانند همه مسافران نيازمند وسيله نقليّه مناسب، زاد و توشه كافى و جادّه اى امن و امان هستيم.
    امام (عليه السلام) در حديث فوق به اين موضوع اشاره مى كند و «صبر» را مركب مناسبى براى اين سفر طولانى و پرخطر معرّفى مى نمايد; زيرا اگر انسان بر مركب صبر سوار نشود، در همان گردنه هاى اوّل و دوم مى ماند. دنيايى که به تعبیر خود حضرت «ناملایمات آن را در برگرفته و بلایا و سختی ها آن را احاطه کرده است» (2)، بدون صبر و استقامت طی نمی شود. بنابراین مناسب ترین مرکب برای این سفر صبر است.
    حضرت سپس «تقوى» را زاد و توشه اين سفر معرّفى مى كند، تقوى و احساس مسؤوليّت انگيزه حركت است، انسان بى تقوى و بى مسؤوليّت انگيزه حركت ندارد، همان گونه كه جامعه بى تقوى انگيزه حركت ندارد. جامعه جهانى امروز هم از بى تقوايى رنج مى برد.
    مردم اگر بخواهند آسايش زندگى دنيايى آن ها هم تأمين شود بايد پرهيزكار باشند، تا چه رسد به وصول به بهشت و قرب پروردگار. رعايت تقوى در همه شاخه هايش، كه بسيار گسترده است، نه تنها ضامن رسيدن كاروانيان قرب الى الله به سرمنزل مقصود است، بلكه طالبان دنيا هم مى توانند با اين زاد و توشه، به هدف خود برسند.


     
    1. نهج البلاغه، خطبه 76.
    2. نهج البلاغه، خطبه 226.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 08:18:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      راه نفوذ شيطان!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «يا كميل! وَ هُوَ قَوْلُ اللهِ عَزَّ و جَلَّ (اِنّ عِبادى لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ)(1)وَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ (اِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذينَ يَتَوَلَّونَهُ وَ الَّذينَهُمْ بِه مُشْرِكُونَ)(2)»;

     «اى كميل! اين كلام خداوند است كه مى فرمايد: «اى ابليس! تو هرگز سلطه اى بر بندگان من نخواهى يافت» و كلام (ديگر) خداوند كه مى فرمايد: «تسلّط او (ابليس) تنها بر كسانى است كه او را به سرپرستى خود برگزيده اند، و آن ها كه نسبت به خدا شرك مىورزند»(3).

     

    شرح و تفسير

    حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) در اين روايت به دو آيه اشاره مى كند: نخست، آيه اى كه تسلّط شيطان بر بندگان خاصّ خدا را نفى مى كند. و ديگر، آيه اى كه سلطه شيطان را نسبت به دو گروه اثبات مى كند: كسانى كه طوق بندگى و ولايت شيطان را بر گردن آويخته اند و تحت ولايت او هستند، و كسانى كه شيطان را شريك خداوند قرار مى دهند، گاه ولايت خداوند را مى پذيرند و گاه پذيراى ولايت شيطانند. طبق منطق قرآن، شيطان بر اين دو گروه سلطه دارد.
    مردم تصوّرات نادرستى از شيطان دارند. خيال مى كنند ممكن است بدون اختيار اسير شيطان شوند، در حالى كه اين تصوّر باطل است. تا به شيطان گذرنامه ندهند اين موجود پليدِ رانده شده از درگاه رحمت الهى، نمى تواند وارد كشور روح و جان انسان شود. آرى، تا انسان چراغ سبزى به شيطان نشان ندهد و گذرنامه اش را امضاء نكند، او قدرت نفوذ در انسان نخواهد داشت.
    سؤال: چه چيزهاى زمينه نفوذ شيطان را فراهم مى سازد و به منزله چراغ سبز محسوب مى گردد؟
    پاسخ: امور مختلفى زمينه ساز نفوذ شيطان است، از جمله:
    1ـ دوستان ناباب يكى از زمينه هاى مهمّ تسلّط شيطان است.
    2ـ شركت در مجالس گناه عامل ديگرى براى نفوذ شيطان است.
    3ـ فيلم هاى فاسد و مفسد، كتاب هاى گمراه كننده، صحنه هاى تحريك آميز، برنامه هاى ناسالم راديوها، تلويزيون ها، ماهواره ها، اينترنت ها و مانند آن، زمينه تسلّط شيطان را فراهم مى سازد.
    4ـ خلوت با زن بيگانه و نامحرم نيز از زمينه هاى نفوذ شيطان است. بدين جهت حتّى نماز و عبادت در چنين محلّ خلوتى صحيح نيست! … و مانند اين ها.
    بايد سعى كنيم با از بين بردن زمينه هاى نفوذ شيطان، خويش را از وسوسه هاى او حفظ كنيم و خود را از محدوده ولايت او خارج سازيم و جزء آن دسته از بندگانى شويم كه شيطان سلطه اى بر آن ها ندارد.
    بار الها! ما را از بندگان مخلص و نفوذناپذير در برابر وسوسه هاى شياطين قرار ده.


     
    1. سوره حجر، آيه 42 و سوره اسراء، آيه 65.
    2. سوره نحل، آيه 100.
    3. بحارالانوار، جلد 74، صفحه 272.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 08:08:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      راه سلامت و عافيت   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اَلْعافيَةُ عَشَرَةُ اَجْزاء تِسْعَةٌ مِنْها فِى الصَّمْتِ اِلاّ بِذِكْرِ اللهِ وَ واحِدٌ فى تَرْكِ مُجالَسَةِ السُّفَهاءِ»;
    «عافيت ده جزء دارد، كه نُه جزء آن در سكوت است، مگر اين كه ذكر خدا باشد (كه منافاتى با عافيت ندارد) و يك جزء آن ترك همنشينى با سفيهان است»(1).

     

    شرح و تفسير

    اگر سؤال شود راه از بين بردن گناه و نافرمانى اشخاص، خانواده ها، كشورها، و خلاصه همه مردم جهان چيست؟
    در پاسخ مى گوييم: دو عامل مهمّ براى رسيدن به اين هدف والا لازم است:
    نخست اين كه زمينه هاى ذهنى، روحى و اخلاقى پرورش يابد و حالت تقوى، كه سدّى در برابر هجوم شهوات است، در انسان به وجود آيد. اين حالت هرچه قوى تر باشد مصونيّت انسان بيش تر خواهد بود.
    ديگر اين كه زمينه هاى خارجى گناه از بين برود، نه آن كه به بهانه آزادى هر روز مقدّمات و زمينه هاى بيش ترى براى گناه فراهم گردد! 
    مخصوصاً جوانانى كه در معرض گناه و طغيان شهوات هستند بايد به اين دو عامل توجّه ويژه اى داشته باشند; در مجالس گناه شركت نكنند، داستان هاى هوس انگيز و رمان هاى عشقى مطالعه نكنند، با دوستان ناباب، كه آن ها را تشويق به گناه مى نمايند، معاشرت ننمايند و از ساير مقدّمات و زمينه هاى گناه نيز اجتناب كنند.
    اگر در معارف و احكام اسلامى دقّت كنيم، دستوراتى در هر دو زمينه خواهيم يافت. خداوند متعال نه تنها اجازه گناه نمى دهد و گناهكار را مجازات مى كند، بلكه اگر كسى آن گناه را به طور علنى انجام دهد مجازات مضاعف دارد! نه تنها قمار را حرام مى نمايد، بلكه خريد و فروش و نگهدارى آلات قمار را نيز تحريم مى كند. نه تنها خوردن شراب و هر نوع مايع مست كننده اى را ممنوع مى كند، بلكه باغبان انگور شراب، كارخانه سازنده شراب، وسيله نقليّه اى كه شراب و انگور را حمل و نقل مى كند، انباردار شراب، فروشنده شراب، خريدار شراب، ساقى شراب را نيز مورد لعن و نفرين قرار مى دهد!(2).
    از اين مقدّمه كوتاه پاسخ مغالطه اى كه بعضى مطرح مى كنند روشن مى شود. مثل اين كه مى گويند: «زن ها بايد آزاد باشند هر كس مايل بود حجاب را رعايت كند و هر كس مايل نبود مراعات نكند! مردم در انجام يا ترك بقيّه واجبات و محرّمات هم آزاد باشند، هر كس هر چه را خواست انتخاب كند!».
    بطلان اين سخن بسيار روشن است. همه عقلاء مى گويند مردم را نبايد لب پرتگاه برد و آزاد گذاشت، همه عقلاء لب پرتگاه نرده مى كشند، همه عقلاء لب پنجره ها نرده مى كشند و با استدلال فوق جان خود و فرزندانشان را به خطر نمى اندازند.
    امام على (عليه السلام) در روايت فوق، عافيت معنوى، يعنى سلامت از گناه، را داراى اجزاء دهگانه مى داند كه نُه جزء آن در سكوت است; مگر اين كه انسان مشغول ذكر خدا باشد. چون قسمت عمده گناهان با زبان انجام مى شود، لهذا نُه جزء عافيت در سكوت است. سى گناه كبيره با زبان انجام مى شود و لهذا بايد سعى كنيم كمتر سخن بگوييم، وقتى كمتر حرف بزنيم كمتر خطا مى كنيم. بنابراين سكوت بسيار با اهميّت است، به گونه اى كه مى توان افراد را از زبانشان شناخت.
    جزء دهم عافيت، كه يكى از زمينه هاى گناه است، ترك مجالس گناه مى باشد; يعنى حضور در مجلس گناه حرام است هر چند ديگران گناه كنند و شما مرتكب گناه نشويد، بلكه فقط ناظر گناه آنان باشيد.
    اشخاص، خانواده ها، كشورها و خلاصه تمام مردم جهان با عمل به اين گونه روايات مى توانند خويش را در مقابل گناه و معصيت بيمه نمايند.


     
    1. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 237.
    2. خداوند ده گروه از كسانى كه در تهيّه و نگهدارى و پخش و مصرف مشروبات الكلى فعاليّت مى كنند را لعنت كرده است. اين روايات را در وسايل الشيعه، جلد 12، ابواب ما يكتسب به، باب 55، حديث 3 و 4 و 5 مطالعه فرماييد.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 07:08:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      راه بازگشت   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «وَ لَو فَكَّروُا فى عَظيم الْقُدْرَةِ، وَ جَسيم النِّعْمَةِ، لَرَجَعُوا اِلَى الطَّريقِ، وَ خافُوا عَذابَ الْحَريقِ، وَ لكِنِ الْقُلُوبُ عَليلَةٌ، وَ الْبَصائِرُ مَدْخُولَةٌ»;
    «اگر در عظمت نعمت پروردگار مى انديشيدند، به راه راست بازمى گشتند، و از آتش سوزان مى ترسيدند; امّا دل ها بيمار و چشم ها معيوب است!»(1)

     

    شرح و تفسير

    مردم عالَم سه گروهند:
    1ـ كسانى كه در صراط مستقيم الهى هستند، نه طريق افراط را مى پيمايند و نه راه تفريط.
    2ـ گروهى كه بيراهه مى روند، اين ها يا «مغضوب عليهم» هستند و يا جزء «ضالّين» مى باشند.
    3ـ عدّه اى كه گاه در راه مستقيم حركت مى كنند و گاه بيراهه مى روند.
    حضرت امير المؤمنين (عليه السلام) در روايت بالا راه بازگشت تمام كسانى كه از صراط مستقيم منحرف شده اند را چنين بيان مى كند: بازگشت به صراط مستقيم تنها در سايه تفكّر و انديشه حاصل مى شود. به هر صدا و شعارى نبايد چشم و گوش بسته پاسخ گفت; زيرا اين كار سبب خروج از راه مستقيم مى شود.
    سؤال: انديشه در چه مسائلى انسان را به صراط مستقيم بازمى گرداند؟
    پاسخ: جواب اين سؤال در خود روايت آمده است; حضرت مى فرمايد در دو چيز فكر كنيد:
    1ـ «فى عَظيم الْقُدْرَةِ» در قدرت عظيم و بى انتهاى پروردگار عالم انديشه كنيد و آن را باور نماييد. بدانيد كه همه چيز به دست پر قدرت اوست; عزّت و ذلّت، سعادت و شقاوت، پيروزى و شكست، ارتقاء و سقوط و خلاصه همه چيز به دست با كفايت اوست و در حقيقت ما در برابر اراده او از خود اراده اى نداريم.
    2ـ «جَسيم النِّعْمَةِ» در نعمت هاى فراوان و بى انتهاى الهى نيز فكر كنيد! چگونه بيراهه رفته ايم؟ در حالى كه از بدو تولّد و حتّى قبل از آن، تا پايان زندگى غرق در نعمت هاى او هستيم; نعمت هاى فراوانى كه حتّى قدرت شمردن آن ها را نداريم!(2).
    اگر منحرفين از راه مستقيم در اين دو مطلب انديشه و تفكّر كنند به راه راست باز مى گردند، ولى چون قلب هاى عليل و چشم هاى نابينا دارند نمى توانند با چشم نابينا نعمت هاى الهى را ببينند و با قلب عليل قدرت پروردگار را درك كنند، بدين جهت به راه مستقيم برنمى گردنند. چنين انسان هايى ابتدا بايد ابزار شناخت خويش را اصلاح كنند. سپس با قلب و فكرى سالم در قدرت بى انتهاى پروردگار انديشه و تفكّر كنند. و با چشمى بينا و سالم نعمت هاى فراوان و غير قابل شمارش خداوند مهربان را ببينند، تا به راه راست باز گردنند.


     
    1. نهج البلاغه، خطبه 185.
    2. خداوند متعال در آيه 34 سوره ابراهيم و آيه 18 سوره نحل به اين مطلب اشاره كرده است; در دو آيه مذكور چنين مى خوانيم: (وَ اِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللهِ لا تُحْصُوها); «و اگر نعمت هاى خدا را بشماريد، هرگز نمى توانيد آن ها را إحصا (شماره) كنيد».

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 06:08:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      رابطه تقوى با زبان!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «وَ لْيَخْزُنِ الرَّجُلُ لِسانَهُ فَاِنَّ هذَا الِّلسانَ جَمُوحٌ بِصاحِبِه. وَ اللهِ ما اَرى عَبْداً يَتَّقى تَقْوى تَنْفَعُهُ حَتّى يَخْزُنَ لِسانَهُ»;
    «انسان بايد زبانش را حفظ كند، زيرا اين زبان سركش صاحبش را به هلاكت مى اندازد. به خدا سوگند، باور نمى كنم بنده اى كه زبانش را حفظ نكند، تقوايى سودمند به دست آورد»(1).

     

    شرح و تفسير

    سخن در مورد زبان فراوان است، ولى آنچه موضوع بحث اين روايت است رابطه كنترل زبان و تقوى است. ارتباط اين دو به قدرى تنگانگ است كه بدون كنترل زبان تقوى امكان پذير نيست! ديانت اشخاص، ارزش وجودى آن ها، رشد فكرى و تعالى روحى انسان ها و خلاصه انسانيّت فرزندان آدم به وسيله زبان سنجيده مى شود.
    آرى زبان معيار سنجش هاست، بدين جهت اوّلين گام تهذيب در اخلاق، حفظ و كنترل و پاك سازى زبان است.
    زبان موجودى خطرناك و در عين حال بسيار مهمّ است و اصولا خطر آن به خاطر اهميّت آن است. خطر زبان از آن جهت است كه هميشه در دسترس انسان است و گناهانى كه به وسيله آن انجام مى شود، به آسانى صورت مى گيرد و چون به آن عادت كرده ايم متأسّفانه قُبح و زشتى گناهان زبان از بين رفته است.
    علاوه بر اين دو مطلب ـ كه خطر زبان را روشن مى سازد ـ خطرناك تر اين كه گناهانى كه به وسيله زبان صورت مى پذيرد، غالباً از حقوق النّاس است: غيبت، تهمت، شايعه پراكنى، شوخى هاى نامشروع، إشاعه فحشاء، دروغ، إيذاء مؤمن، فحّاشى، قذف و مانند آن، كه با زبان انجام مى شود، همه از گناهانى است كه حقّ النّاس را به دنبال دارد.
    با توضيح بالا روشن شد چرا بدون كنترل زبان تقوى حاصل نمى شود. بنابراين گام اوّل در مسير سعادت اين است كه با دقّت مواظب سخنان و گفتار خويش باشيم.


     
    1. نهج البلاغه، خطبه 176.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 06:08:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      رابطه شخصيّت و تقوى   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «مَنْ اَحَبَّ الْمَكارِمَ اجْتَنَبَ الَْمحارِمَ»;
    «كسى كه مى خواهد با شخصيّت شود بايد از گناه پرهيز كند»(1).

     

    شرح و تفسير

    تعبيرات زيادى در روايات ديده مى شود كه آبرو و عظمت و عزّت در دنيا را نيز براى انسان هاى با تقوى مى داند. خداوند متعال مى فرمايد: (لِلّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسوُلِه وَ لِلْمُؤْمِنينَ); «عزّت فقط از آنِ خداوند و پيامبرش و مؤمنين به آن ها است»(2).
    از سوى ديگر در برخى از روايات آمده است كه فلان گناه آبروى انسان را مى برد و از شخصيّت وى مى كاهد. از مجموع اين مطالب استفاده مى شود كه رابطه اى بين تقوى و ارزش انسان در دنيا وجود دارد.
    روايت فوق پيرامون همين مطلب سخن مى گويد، و حتّى يافتن شخصيّت مناسب اجتماعى را در سايه دورى از گناه و اطاعت پروردگار عالم مى داند. يعنى ثواب و عقاب تنها جزا و پاداش نيكوكار و گناهكار نيست، بلكه گناه و طاعت آثارى در همين دنيا دارد. و به تعبير ديگر دين فقط براى جهان آخرت نيست، بلكه براى دنيا هم مفيد است. مثلا شخصى كه دروغ مى گويد، نهايتاً چند بار موفّق به پرده پوشى مى گردد، ولى بالاخره رسوا مى شود و پس از رسوايى ناشى از گناه، مردم ديگر به او اعتماد نمى كنند. بنابراين تقوى درختى است كه ثمرات آن در دنيا و آخرت قابل استفاده است.
    ضمناً فراموش نكنيم كه نهال تقوى همه روزه احتياج به آبيارى و مراقبت دارد و گرنه پژمرده مى گردد، روز و شب بايد توبه و استغفار كرد. انسان هنگامى كه از خانه بيرون مى رود بايد خود را به خدا بسپارد و همواره مراقب اعضاى خويشتن باشد.


     
    1. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 419.
    2. سوره منافقين، آيه 8.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 05:08:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      ديده و دل   ...

     

    قال على (عليه السلام):
    «اَلْعَيْنُ رائِدُ الْقَلْبِ»;
    «چشم پيشقراول و ديده بان قلب است»(1).

     

    شرح و تفسير

    اين حديث كوتاه و پر معنى، ممكن است اشاره به جهات مثبت يا منفى چشم باشد.
    مثلا، ممكن است شخصى ـ نعوذ بالله ـ چشم چران باشد و اين بيمارى از چشم به قلب او منتقل شود و بدين وسيله قلب او در تسخير شيطان قرار گيرد. يك نگاه ممكن است سر چشمه از هم پاشيدگى خانواده ها، اختلافات، و حتّى ضرب و قتل شود!
    در روايتى پيرامون خطر اين گناه بزرگ مى خوانيم: «اَوّلُ نَظْرَة لَكَ وَ الثّانِيَةُ عَلَيْكَ وَ لا لَكَ وَ الثّالِثَةُ فيها الْهَلاكُ; در نگاه اوّل (كه غير اختيارى است) چيزى بر تو نيست و نگاه دوم كه اختيارى است به ضرر توست، نه به نفع تو، و نگاه سوم (كه در حقيقت إصرار بر گناه است) باعث هلاكت توست؟»(2).
    و ممكن است كه اشاره به جهات مثبت چشم باشد، مثل اين كه يك نگاه ممكن است انسان را از كفر به سوى ايمان و از شك به سوى يقين هدايت نمايد. تفكّر در خلقت و آفرينش زمين و آسمان، كه در قرآن مجيد نسبت به آن سفارش شده، از راه ديدن اين مناظر حاصل مى گردد.
    به هر حال روايت فوق به جنبه هاى مثبت و منفى آثار چشم و تأثير مهمّ آن بر قلب انسان و سعادت و شقاوت آدمى اشاره دارد.
    پيام روايت اين است كه انسان بايد چشمِ بازى داشته باشد و از آنچه مى بيند در جهت شناخت خويشتن و جهان پيرامون خويش بهره ببرد، سپس آنچه را دريافته است به ديگران منتقل كند.


     
    1. ميزان الحكمة، باب 3879، حديث 19939، (جلد 10، صفحه 70).
    2. وسايل الشيعه، جلد 14، ابواب مقدمات النكاح، باب 104، حديث 8; روايات ديگرى نيز در مورد نگاه در اين باب وجود دارد.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 05:08:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      دور افتادگان از رحمت خدا   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «مَنْ وَجَدَ ماءً وَ تُراباً ثُمَّ افْتَقَرَ، فَاَبْعَدَهُ اللهُ»;
    «كسى كه آب و زمين در اختيار داشته باشد و با اين حال فقير و نيازمند گردد، از رحمت خدا به دور باد!»(1)

     

    شرح و تفسير

    از احاديث اسلامى اين حقيقت به خوبى استفاده مى شود كه مسلمانان جهان بايد از تمام منابع مختلف; دامدارى، كشاورزى، منابع و معادن زير زمينى، حرفه و صنعت و تجارت، براى مبارزه با فقر استفاده كنند، حتّى اگر ملّتى تنها يكى از اين سرمايه ها را در اختيار داشته باشد، بايد به وسيله آن، خلأاقتصادى كشور خود را پر كند، تا چه رسد به اين كه همه آن ها را در اختيار داشته باشد. و اگر چنين نكند ملّتى نفرين شده و دور از رحمت خدا و روح اسلام خواهد بود. نياز به ديگران در هر صورت از نظر اسلام زشت و نكوهيده است(2).
    براى اين كه بدانيم تا چه اندازه در كشور اسلامى ما ايران به اين روايت عمل شده، به ذكر يك خبر قناعت مى كنيم و قضاوت را بر عهده شما خواننده عزيز مى گذاريم:
    در گزارش سازمان ملل متّحد درباره ايران آمده بود:
    «ايران امسال بيش از هفت ميليون تُن گندم نياز خواهد داشت!».
    به گفته بعضى از آگاهان، ايران در حالى به بزرگ ترين وارد كننده گندم در جهان تبديل شده است كه داراى شش ميليون هكتار زمين زراعى قابل كشت است!(3).
    به يقين همه كسانى كه قدرت دارند بايد به پا خيزند و اين لكّه نياز را از دامان اين كشور بزرگ اسلامى بشويند.


     
    1. بحار الانوار، جلد 100، صفحه 65.
    2. يكصد و پنجاه درس زندگى، صفحه 29.
    3. خبرنامه سياسى، فرهنگى جامعه مدرّسين حوزه علميّه قم، شماره 712، صفحه 58.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 03:08:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      دو چيز مايه هلاكت مردم است!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اَهْلَكَ النّاسَ اثْنانِ: خَوْفُ الْفَقْرِ وَ طَلَبُ الْفَخْرِ»;
    «دو چيز مردم را به هلاكت افكنده است: وحشت و ترس از فقر، و تمنّاى افتخارات موهوم»(1).

     

    شرح و تفسير

    اگر درباره علل افزايش تجاوزها، سرقت ها، رشوه خوارى ها، دزدى ها، كم فروشى ها در أشكال مختلف، و همچنين تلاش هاى بى رويه آزمندانه و چپاولگرانه جمع كثيرى از مردم دقّت كنيم، مى بينيم كه دو عامل فوق اثر عميقى در پيدايش غالب اين رويدادها دارد.
    عدّه اى با داشتن همه چيز، فقط به خاطر ترس از فقر (دقّت كنيد ترس از فقر، نه فقر واقعى!) و يا به قول خودشان براى «تأمين آينده»! دست به هر كار خلافى مى زنند. و جمعى نيز آرامش زندگى و روح خود را فداى چشم هم چشمى ها و جلب افتخارات موهوم مى كنند، در حالى كه اگر اين دو صفت زشت را رها كنند، زندگى راحت و آسوده اى خواهند داشت(2).
    تعبير به «اهلك الناس; مردم را هلاك كرده … » ممكن است اشاره به هلاكت معنوى و دورى از خدا و گرفتار شدن در چنگال گناهان بوده باشد، و نيز ممكن است اشاره به هلاكت ظاهرى و جسمانى و به اصطلاح «فيزيكى» باشد; چرا كه خوف فقر و آرزوى افتخارات موهوم و برترى جويى ها، انسان را وادار به كارهاى خطرناكى مى كند كه گاه جان خود را نيز بر سر آن مى نهد.
    اضافه بر اين «خوف فقر» و «طلب فخر» دو عامل ويران گر اعصاب است كه پيوسته اعصاب انسان را در هم مى كوبد و آرامش را از او سلب مى كند و مانند «خوره» او را از درون مى خورد و به مرگ زودرس گرفتار مى سازد. جمع ميان دو تفسير نيز دور از حقيقت نيست.


     
    1. تحف العقول مترجم، صفحه 239، سخنان كوتاه اميرالمؤمنين (عليه السلام)، شماره 95.
    2. يكصد و پنجاه درس زندگى، صفحه 94.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 02:08:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      دنيا و آخرت   ...

     

    قال على (عليه السلام):
    «ما بَعُدَ كائِنٌ وَ ما قَرُبَ بائِنٌ»;
    «آنچه خواهد آمد دور نيست و آنچه جدا شدنى است نزديك نمى باشد»(1).

      

    شرح و تفسير

    اين حديث در واقع اشاره به دنيا و آخرت دارد; «آخرت» «كائن» است، يعنى خواهد آمد; بنابراين آنچه خواهد آمد بعيد و دور از دسترس نمى باشد. امّا «دنيا» به هر حال جدا مى شود و «بائن» است و آنچه جدا شدنى است نزديك نيست. خلاصه دنيايى كه ظاهراً نزديك است، دور است و جدا شدنى! امّا آخرتى كه ظاهراً دور است، نزديك است و جاودانه!
    تعبيراتى كه در مورد دنيا و آخرت در آيات قرآن و روايات معصومان (عليهم السلام) آمده، فراوان است و علّت اصرار زياد روى اين مسأله، غفلتى است كه متأسّفانه بر ما انسان ها عارض مى گردد.
    متأسّفانه منطق برخى از مردم، همانند منطق عمر بن سعد ـ لعنة الله عليه ـ است، آن ها مى گويند: «دنيا نقد است و آخرت نسيه، نقد را نبايد به خاطر نسيه رها كرد!»(2).
    دنيا نقد و آخرت نسيه است و انسان عاقل نقد را به نسيه نمى فروشد!» (منهاج الدموع، صفحه 291).
    در حالى كه نه دنيا نقد است و نه آخرت نسيه; بالاترين مقام ها و موقعيّت ها با يك چشم بر هم زدن از بين مى رود. اين چه نقد بى ارزش و ناپايدارى است!
    در روايت است كه «وقتى اهل آخرت به دنيا نگاه مى كنند، تمام عمر دنيا در نظر آن ها به اندازه لحظه دوشيدن شير از يك شتر بيش تر طول نمى كشد». امّا آخرت جاويدان است و ما بايد اين حقيقت را قبول كنيم و بدان ايمان بياوريم و آثار ايمان به آن در اعمال و گفتار و اعتقادات ما ظاهر و آشكار گردد. همان گونه كه اگر چراغى در خانه اى روشن شود، نور از تمام منافذ آن خانه به بيرون پرتوافشانى مى كند.


     
    1. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 419.
    2. هنگامى كه «ابن زياد» از «عمر بن سعد» خواست كه به جنگ امام حسين (عليه السلام) برود، عمر مهلت خواست كه يك شب در اين مورد فكر كند، او در آن شب اشعارى در مورد حيرت و سرگردانى خود گفت، كه يك بيت آن چنين است:
    «الا انما الدنيا لخير معجل *** و ما عاقل باع الوجود بدين

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 01:08:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      درهاى نيكوكارى   ...

      

    قال على (عليه السلام):
    «ثَلاثٌ مِنْ اَبْوابِ الْبِرِّ: سَخاءُ النَّفْسِ، وَ طيبُ الْكَلامِ، وَ الصَّبْرُ عَلَى الاَْذى»;
    «سه چيز از درهاى نيكوكارى محسوب مى شود: سخاوت نفس، خوش زبانى و صبر در مقابل ناملايمات»(1).

     

    شرح و تفسير

    بِرّ، به معنى نيكوكارى، مفهوم بسيار گسترده اى دارد و تمام نيكوكارى ها را شامل مى شود; نيكوكارى هاى معنوى، مادّى، فردى، اجتماعى، اخلاقى، اقتصادى، سياسى، اجتماعى و مانند آن. اين كه خداوند متعال در آيه شريفه 44 سوره بقره مى فرمايد: (أتَأمُرُونَ النّاسَ بِالْبِرِّ و تَنْسَوْنَ اَنْفُسَكُمْ); «آيا مردم را به نيكى دعوت مى كنيد، امّا خودتان را فراموش مى نماييد؟!» معناى وسيعى دارد.
    يكى از لغويّين مى گويد: «بِرّ» از «بَرّ» به معنى بيابان گرفته شده است و از آن جا كه بيابان وسيع و گسترده است، بدين جهت عرب به هر كارى كه زندگى انسان را وسيع كند و گسترش دهد «بَرّ» مى گويد. «بَرّ» يكى از صفات خداوند متعال است: (اِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحيمُ)(2).
    به هر حال حضرت على (عليه السلام) سه كار را به عنوان در ورودى ابواب برّ معرّفى كرده است:

    اوّل: سخاوت نفس
    منظور از سخاوت نفس اين است كه اين فضيلت اخلاقى به گونه اى در قلب انسان ريشه دار شود كه قلباً از سخاوت خوشحال شود. چون گاهى انسان سخاوت را بر خويشتن تحميل مى كند، براى درك ثواب بخشش مى كند، ولى با اكراه; امّا گاهى به هنگام سخاوت قلبش شاد مى گردد و وجودش آرام مى شود، چنين سخاوتى در درون جان انسان نفوذ كرده و بسيار عالى است.
    ما نبايد فراموش كنيم كه خداوند حوايج بسيارى از بندگانش را به وسيله ما انجام مى دهد و تصوّر نكنيم كه هر چه داريم مخصوص خود ماست; بلكه گاه ما تنها واسطه هستيم. و خوشا به حال بندگانى كه واسطه بين خداوند و نيازمندان هستند. خداوند متعال اين مطلب را به صورت زيبايى در آيه هفتم سوره حديد چنين بيان كرده است:
    (آمِنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِه وَ اَنْفِقُوا مِمّا جَعَلَكُمْ مُسْتَخْلَفينَ فيهِ); «به خدا و رسولش ايمان بياوريد و از آنچه شما را جانشين و نماينده (خود) در آن قرار داده انفاق كنيد».
    شرح مسأله انفاق در زندگى ائمّه اطهار (عليهم السلام) كتاب جداگانه اى مى طلبد، برخى از ائمّه (عليهم السلام) در طول عمر بابركتشان چندين بار تمام اموال خود را با فقرا تقسيم كردند(3) و داستان سوره دهر نمونه بارز اين ادّعا است(4).

    دوم: خوشی زبانی
    سخن نرم و اخلاق خوش سرمايه اى است كه تمام نمى شود. سرمايه مالى انسان محدود و توقّع و نياز نيازمندان نامحدود است، و روشن است كه محدود پاسخ گوى نامحدود نيست. امّا خداوند حكيم سرمايه نامحدودى به نام زبان خوش به انسان داده تا در مقابل توقّع نامحدود نيازمندان پاسخگو باشد. بايد با آنان با زبان خوش و به دور از خشونت و تندى برخورد كرد. اگر نمى توان از نظر مادّى كمك كرد بايد به نرمى و ملاطفت جواب آن ها را گفت. كارى كه ادب مى كند ده ها استدلال نمى كند. طيب كلام، مخصوصاً در زمان ما، كه ما را متّهم به خشونت مى كنند، جاذبه عجيبى دارد.

    سوّم: تحمّل ناملايمات
    دنيا محلّ مشكلات و سختى ها و ناملايمات است; مصيبت، خشكسالى، قحطى، زلزله، سيل، بيمارى هاى مختلف و مانند آن، همگى ناملايمات اين دنياست. بچّه هاى همسايه ايجاد مزاحمت مى كنند، در نانوايى نوبت را مراعات نمى كنند، در رانندگى برخوردهايى به وجود مى آيد و ناملايمات ديگرى كه همه روزه با آن روبرو هستيم، بايد همه اين ها را تحمّل كرد و با زبان خوش تذكّر داد، تا بتوان به دروازه هاى نيكوكارى رسيد.


     
    1. بحار الانوار، جلد 68، صفحه 89.
    2. سوره طور، آيه 28.
    3. مرحوم حاج شيخ عبّاس قمى در منتهى الآمال، جلد اوّل، صفحه 417، به نقل از امام صادق (عليه السلام)مى گويد: «امام حسن (عليه السلام) سه مرتبه تمام دارايى خويش را با فقرا تقسيم كرد، نصف آن را براى خود برداشت و نصف ديگر را به فقرا داد!».
    4. مشروح اين داستان را به نقل از منابع اهل سنّت در كتاب «آيات ولايت در قرآن» آورده ايم.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 12:08:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      حقيقت روزه!   ...

     

    قال على (عليه السلام):
    «اَلصّيامُ اجْتِنابُ الَْمحارِمِ، كَما يَمْتَنِعُ الرَّجُلُ مِنَ الطَّعامِ وَ الشَّرابِ»;
    «روزه پرهيز از گناهان است، همان گونه كه خوددارى كردن از خوردن و آشاميدن مى باشد»(1).

     

    شرح و تفسير

    همان طور كه انسان داراى روح و جسم است، تمام عباداتى كه انجام مى دهد نيز داراى جسم و روح است; جسم عبادت همان ظاهر آن است كه همه كس آن را درك مى كند و روح عبادت، فلسفه وجودى آن و مصالحى كه در درون آن نهفته، مى باشد.
    به عنوان مثال نماز جماعت جسمى دارد و روحى; بسيارى هستند كه جسم و شكل ظاهرى اين عبادت بزرگ را خوب انجام مى دهند، مانند نمازهاى جماعت ميليونى مكّه و مدينه در ايّام برگزارى مراسم پرشكوه حجّ، امّا متأسّفانه روح نماز حاكم نيست. روح نماز جلوگيرى از فساد و فحشا است; ولى در شهرهاى عربستان، گذشته از مكّه و مدينه، فساد غوغا مى كند. روح نماز جماعت وحدت و يكدلى است، امّا متأسّفانه اين همه مسلمان يكپارچه و متّحد نيستند!
    حضرت اميرمؤمنان (عليه السلام) در جمله 252 از كلمات قصار نهج البلاغه، فلسفه بيست حكم از احكام اسلامى، را در ضمن جملاتى كوتاه و پرمعنى، بيان مى كند; مثلا در مورد حجّ مى فرمايد: «فَرَضَ اللهُ … الْحَجَّ تَقْرِبَةً لِلدّينِ; خداوند حجّ را واجب كرد تا وسيله اى براى نزديكى مسلمين به يكديگر باشد». در ايّام حجّ هر چند ميليون ها مسلمان در كنار يكديگر قرار مى گيرند و جسم آن ها در قرب يكديگر است، امّا روح و قلب آن ها با هم فاصله زيادى دارد، بدين جهت در اين كنگره عظيم مشكلى از مشكلات جهان اسلام حل نمى گردد، گويا مسلمين هيچ مشكل عمده اى ندارند!
    روزه نيز جسمى دارد و روحى; جسم روزه خوددارى از خوردن و آشاميدن و ساير چيزهايى است كه روزه را باطل مى كند، امّا روح روزه علاوه بر خوددارى از مفطرات روزه، پرهيز از تمام گناهان است! تا جايى كه به تعبير قرآن مجيد صائم به قلّه پرافتخار تقواى الهى برسد(2). و روشن است كه جسم بى روح مجسّمه اى بيش نيست!
    با توجّه به همين مسأله، روزه را بر سه قسم كرده اند:
    1ـ روزه كسانى كه فقط از مفطرات پرهيز مى كنند، امّا چشم و گوش و ساير اعضاء بدن آن ها روزه نيست!
    2ـ روزه كسانى كه علاوه بر پرهيز از مفطرات، از گناهان نيز اجتناب مى نمايند.
    3ـ روزه كسانى كه كعبه دل را از همه چيز جز خدا پاك نموده و جز عشق خدا را در آن راه نمى دهند.


     
    1. ميزان الحكمه، باب 2359، حديث 10952، (جلد 5، صفحه 471).
    2. همان گونه كه در آيه 183 سوره بقره به اين مطلب اشاره شده است.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 12:08:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      حقّ تقوى   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «مافاتَ الْيَوْمَ مِنَ الرِّزْقِ رُجِىَ غَداً زيا دَتُهُ، وَ ما فاتَ اَمْسِ مِنَ الْعُمُرِ لَمْ يُرْجَ الْيَوْمَ رَجْعَتُهُ. اَلرَّجاءُ مَعَ الْجائى وَ الْيَأْسُ مَعَ الْماضى، فَـ(اتَّقُوا اللهَ حَقَّ تُقاتِه وَ لاتَمُوتُنَّ اِلاّ وَ اَنْتُمْ مُسْلِمُونَ)»(1);
    «آنچه امروز از بهره دنيا كم شده ممكن است فردا اضافه گردد، ولى آنچه ديروز از عمر گذشته، امروز اميد بازگشتن آن نيست. اميد به آينده است و نوميدى از گذشته! پس آن گونه كه شايسته است از خدا بترسيد و نميريد مگر اين كه مسلمان باشيد»(2).

     

    شرح و تفسير

    حضرت در روايت فوق ابتدا يكى از ضعف هاى اجتماعى را مطرح مى كند، و آن اين كه: مردم نسبت به از دست دادن امكانات مادّى، كه قابل جبران است، حسّاس هستند و بر آن افسوس مى خورند، امّا در مورد هدر رفتن سرمايه عمرشان، كه قابل جبران نيست، حسّاسيّتى ندارند. در حالى كه به مقتضى عقل، انسان نسبت به آنچه گذشته و قابل بازگشت نيست بايد افسوس بخورد و درسى از گذشته بگيرد و قدر باقى مانده عمرش را بداند و زاد و توشه اى مهيّا سازد.
    حضرت سپس به آيه 102 سوره آل عمران استدلال مى كند و به مردم سفارش مى نمايد كه «حقّ تقوى» را مراعات نموده، سعى كنند عاقبت به خير شوند و با اسلام بميرند.
    سؤال: امام (عليه السلام) مى فرمايد: حق تقوى را به جا آوريد، حق تقوى چيست؟
    پاسخ: در اين مورد بين مفسّران قرآن اختلاف است، ولى آنچه مسلّم است اين كه حقّ تقوى يك مرتبه عالى از تقوى است. در حديثى از امام صادق (عليه السلام) حق تقوى چنين بيان شده است:
    «اَنْ يُطاعَ فَلا يُعْصى وَ يُذْكَرَ فَلا يُنْسى وَ يُشْكَرَ فَلا يُكْفَرْ; حق تقوى و پرهيزكارى اين است كه پيوسته اطاعت فرمان خداوند كنى و هيچ گاه معصيت ننمايى، همواره به ياد او باشى و او را فراموش نكنى، و در برابر نعمت هاى او شكرگزار باشى و كفران نعمت ننمايى»(3).
    سه نكته به عنوان «حق تقوى» در روايت امام صادق (عليه السلام) بيان شده است، كه مهم تر از همه مسأله ذكر و ياد خدا است. ذكر خدا سرچشمه بسيارى از فضايل اخلاقى و موجب تربيت نفوس است. بدون شك به ياد خدا بودن ارتباطى تنگاتنگ با اطاعت خدا دارد، بلكه تمام مباحث تقوى پيوندى با معرفة الله دارد و هر قدر معرفة الله بالاتر رود و انسان بيش تر به ياد خدا باشد، تقواى او بيش تر مى شود.
    بنابراين تقوى ميوه درخت معرفة الله است، اگر من واقعاً معتقد باشم كه خداوند از رگ گردن به من نزديك تر است و همه جا حاضر و ناظر اعمال من مى باشد و به تفكّرات و تخيّلات و ذهنيّات من آگاه است، مرتكب گناه و خطا نخواهم شد. اگر معتقد باشيم عزّت و ذلّت به دست اوست، هرگز عزّت و ذلّت خود را در دست ديگران نمى دانيم.


     
    1. سوره آل عمران، آيه 102.
    2. نهج البلاغه، خطبه 114.
    3. مجمع البيان، جلد اوّل، صفحه 482.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 12:08:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      نمازت ، رزقی است از سوی خداوند   ...


    نمازت ، رزقی است از سوی خداوند


    اذکاری که صبح و شام می خوانی رزق است.

    یا زمانی که خواب هستی سپس ناگهان بیدار می شوی ، به تنهایی و بدون زنگ زدن ساعت بیدار می شوی و نماز می خوانی رزق است

    چون بعضی ها بیدار نمی شوند .

    زمانی که با مشکلی رو به رو می شوی ، خداوند صبری به تو می دهد که چشمانت را از آن بپوشی . این صبر ، رزق است.

    زمانی که در خانه لیوانی آب به دست پدرت می دهی. این فرصت نیکی کردن ، رزق است.

    گاهی اتفاق می افتد که در نماز حواست نباشد ، ناگهان به خود می آیی و نمازت را با خشوع می خوانی. این تلنگر ، رزق است.

    یکباره یاد امام زمانت می افتی و سلامی به ایشان هدیه می کنی و دلت حسابی تنگ می شود ..

    رزق واقعی این است !!!

    رزق خوبی ها ؛ نه ماشین ، نه درآمد .

    اینها رزق مال است که خداوند به همه ی بندگانش می دهد.

    اما رزق خوبی ها را فقط به دوستدارانش می دهد.

    الهی

    رویم را نیکو کردی ،

    خویم را هم نیکو گردان…

    آمین

    علامه حسن زاده آملی

    موضوعات: حُسنِ حَسَن  لینک ثابت



    [پنجشنبه 1394-12-27] [ 07:51:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      حُسن عاقبت   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اِذا اَرادَ اللهُ بِعَبْد خَيْراً وَفَّقَهُ لاِِنْفاذِ اَجَله فى اَحْسَنِ عَمَلِه، وَ رَزَقَهُ مُبادَرَةَ مُهَلِه فى طاعَتِه قَبْلَ الْفَوْتِ»;
    «خداوند هنگامى كه درباره كسى خير و خوبى اراده كند، به او توفيق مى دهد كه به هنگام پايان عمر در بهترين حال و اعمال باشد، و نيز او را موفّق مى دارد كه قبل از پايان گرفتن عمر براى خود ذخيره اى كرده باشد»(1).

     

    شرح و تفسير

    حُسن عاقبت داراى اهميّت ويژه اى است. به همين جهت، دعا براى عاقبت به خيرى بسيار ارزشمند است.
    با توجّه به اين اصل كه: «أجل خبر نمى كند» و براى پيك أجل، سالم و مريض، پير و جوان، زن و مرد، شب و روز، كودك و بزرگ، عالم و جاهل و ديگر امور تفاوتى ندارد، انسان بايد بسيار مواظب عاقبت امر خويش باشد. بعضى اشخاص به هنگام مرگ در بدترين حالات هستند; در مجلس گناه، در حال مستى، در حال سرقت و دزدى و مانند آن. و برخى ديگر در بهترين حالات; مثل اين كه نماز صبحش را خوانده و پس از نماز سر بر سجده شكر نهاده، و در همان لحظه به ملاقات خداوند مى شتابد. يا در حال طواف، يا در حال روزه، يا در جبهه و در حال جهاد و مانند آن جان به جان آفرين تسليم مى كند.
    به ما سفارش شده است كه هميشه آماده باشيم، اگر گناهى كرده ايم توبه كنيم، اگر حقّى از كسى بر گردن داريم فوراً بپردازيم. و انجام اين امور را به ديگران و آينده واگذار نكنيم.
    معيار رستگارى، عقيده و انديشه هايى است كه هنگام مرگ همراه انسان است; چه بسيار افرادى بودند كه در طول عمر خود در مسير خدايى نبودند، ولى به هنگام مرگ عاقبت به خير شدند!(2) و برعكس اشخاصى هم وجود داشتند كه در طول زندگى به ظاهر در مسير حق بودند، ولى عاقبت به شر گرديدند!.
    رمز عاقبت به خير شدن اين است كه انسان هميشه آماده باشد و حقوق الله و حقوق الناس را پرداخته باشد; چرا كه در زمان حيات و زندگى ممكن است با قطراتى اشك دريايى از آتش را خاموش كرد، امّا بعد از مرگ پرونده ها بسته مى شود و امكان جبران وجود ندارد.


     
    1. ميزان الحكمة، باب 4145، حديث 21939، (جلد 10، صفحه 591).
    2. شرح حال برخى از اين افراد سعادتمند را در كتاب «عاقبت بخيران عالم» مطالعه فرماييد.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 07:27:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      حساب رس خود باش!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «مَنْ حاسَبَ نَفْسَهُ رَبِحَ، وَ مَنْ غَفَلَ عَنْها خَسِرَ»;
    «هر كس به محاسبه اعمال خويش بپردازد سود مى برد و هر كس از آن غافل شود زيان مى كند»(1).

     

    شرح و تفسير

    «محاسبه» در روايات اسلامى مورد تأكيد ويژه اى قرار گرفته است و علماء سير و سلوك پافشارى زيادى نسبت به آن مى كنند. محاسبه چيست؟
    در پاسخ بايد بگوييم: انسان در طول عمر خويش سرمايه هاى مهمّى دارد كه مشغول خرج كردن و هزينه نمودن آن هاست، محاسبه آن است كه مراقب باشد در مقابل هزينه نمودن اين سرمايه هاى مهمّ، چه چيزى به دست مى آورد؟ آيا سرمايه هاى باارزشى همچون عمر، عقل، مذهب، ايمان و مانند آن را خوب به كار مى گيرد؟ خداوند اهل حساب و كتاب است و با اين كه علم او بى پايان است، براى همه انسان ها نامه عمل درست كرده، و اعمال و رفتار و كردار و عقايد آن ها را مورد محاسبه قرار مى دهد و چه نامه اعمال دقيق و منظّمى كه كوچك ترين اعمال انسان در آن از قلم نمى افتد(2). تمام نظام هستى بر اساس حساب و كتاب حركت مى كند. پس چرا انسان، كه حتّى قطره اى از اقيانوس عالم هستى محسوب نمى شود، اهل حساب و كتاب نباشد؟!
    ما بايد خويشتن را هر روز، يا هفته اى يكبار، يا ماهى يكبار به حساب رسى بكشيم; چقدر عبادت خالص انجام داده ايم؟ چقدر به مردم خدمت كرده ايم؟ چه اندازه از حق و حقوق خود گذشت كرده ايم؟ آيا حق و حقوقى از ديگران پايمال نكرده ايم؟ آيا به ديگران بدهكار نيستم؟ و صدها سؤال ديگر; چون اگر اهل حساب و كتاب نباشيم شكست مى خوريم. ناگهان متوجّه مى شويم تمام سرمايه از كف رفته و در مقابل هيچ چيز به دست نياورده ايم!
    با اين توضيح روشن شد كه چگونه شخصى كه به محاسبه نفس خويش مى پردازد سود مى برد و به چه شكل كسى كه از محاسبه خويشتن غافل مى شود زيان مى كند و خسران مى بيند.


     
    1. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 208.
    2. مشرح مباحث مربوط به «نامه عمل» را در «پيام قرآن»، جلد 6، صفحه 75، مطالعه فرماييد.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 07:26:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      حاصل ازدواج تنبلى و ناتوانى!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اِنَّ الاَْشْياءَ لَمَّا ازْدَوَجَتِ ازْدَوَجَ الْكَسَلُ وَ الْعَجْزُ، فَنَتَجَ مِنْها الْفَقْرُ»;
    «هنگامى كه هر چيزى با ديگرى ازدواج كرد، «كسالت» با «ناتوانى» ازدواج نمود و حاصل اين ازدواج فقر و نادارى شد!»(1).

     

    شرح و تفسير

    تعبيرى كه در اين روايت آمده بسيار زيباست. حضرت طبق اين روايت مى فرمايد: در آغاز خلقت، اشياء مختلف با يكديگر ازدواج كردند و در كنار يكديگر قرار گرفتند، هر چيزى با كفو و چيز متناسب خويش ازدواج كرد و سنخيّت ها و تناسب ها در نظر گرفته شد، «كسالت» كفو و متناسب و هم سنخ «عجز» شناخته شد و با او ازدواج نمود و ثمره ازدواج آن ها «فقر» و «تنگدستى» و بدبختى بود.
    در حقيقت در اين روايت دو عامل و ريشه مهمّ فقر، كه قابل اجتناب هم هستند، بيان شده است:
    عامل اوّل تنبلى است; تنبلى راهى است كه بدون شك به فقر و تنگدستى منتهى مى گردد.
    و عامل دوم ناتوانى است; كه اين خود دو رقم است:
    الف) ناتوانى هاى طبيعى، مثل اين كه شخصى از بدو تولّد نابينا بوده است.
    ب) ناتوانى هاى خود خواسته كاذب، كه فراوان است. نيروى واقعى هر انسانى ده برابر نيرويى است كه به كار گرفته مى شود. اين ادّعا به هنگام عصبانيّت قابل لمس است.
    اگر در جامعه اى عجز و ناتوانى ها از بين برود، ناتوانى هايى كه بر اثر تلقين به نفس منجر به إنزوا و سستى و خمودى مى گردد، و افراد جامعه باور كنند كه توانا هستند، بدون شك تحوّلى عجيب رخ خواهد داد، و كلّ جامعه، افرادى متحرّك و پويا خواهند شد.
    فقر و ناتوانى آثار سوء فراوانى به دنبال خواهد داشت، دين و ايمان و آبروى انسان را بر باد مى دهد، عزّت و استقلال را متزلزل مى كند و انسان را وابسته مى نمايد. ايران در زمان شاه سلطان حسين آن قدر ضعف و سستى از خود نشان داد كه افغان ها تمام كشور را اشغال كردند و ثروت آن را به يغما بردند. ولى همين ملّت عاجز و درمانده وقتى فرماندهى همچون «نادر» پيدا كرد و ضعف و سستى را كنار گذاشت، موفّق شد كشور خود را از لوث بيگانگان نجات داده و آن ها را بيرون كند.
    در عصر و زمان خود ما، ملّت ايران قبل از انقلاب ذليل و ناتوان بود، امّا با قيام امام خمينى (رحمه الله)آن نيروى پنهان در وجود مردم بسيج شد و همچون سيلى پرخروش بنيان طاغوت را برانداخت.
    در عصر پيامبر (صلى الله عليه وآله)، آن حضرت با همان عرب هاى وحشى عصر جاهليّت، كه انواع ذلّت و زبونى در جامعه آنان ديده مى شد، پس از مدّت كوتاهى قسمت عمده دنيا را فتح كرد!.
    ژاپنى ها در جنگ جهانى دوم تمام هستى خود را از دست دادند، امّا اراده و پشتكار خود را حفظ كرده و با تمام قوا به فعاليّت پرداختند، تا آن جا كه هم اكنون قسمت عمده بازارهاى دنيا را در اختيار گرفته اند!.
    انسان هاى موفّق قبل از طلوع آفتاب فعاليّت خويش را آغاز مى كنند و تا دير هنگام نمى خوابند، تعطيلات فراوان ندارند و اساس برنامه آن ها بر كار و فعاليّت و عدم تعطيل است.
    در روايتى مى خوانيم كه: «عطسه از سوى خدا و خميازه از شيطان است!»(1) فلسفه آن روشن است; زيرا انسان پس از عطسه سر حال و آماده فعاليّت مى شود، ولى هنگامى كه خميازه مى كشد، نشان از تنبلى و خستگى و ميل به خواب دارد.
    آخرين نكته اين كه فقر در اين روايت تنها فقر اقتصادى نيست، بلكه فقر علمى را هم شامل مى شود. آدم هاى تنبل و ناتوان در علم هم راه به جايى نمى برند!.


     
    1. بحار الانوار، جلد 75، صفحه 59.
    2. بحار الانوار، جلد 73، صفحه 52.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 07:26:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      چراغى از پيش بفرست!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «ما تُقَدِّمْ مِنْ خَيْر يَبْقَ لَكَ ذُخْرُهُ، وَ ما تُؤَخِّرْهُ يَكُنْ لِغَيْرِكَ خَيْرُهُ»;
    «آنچه پيش از خود بفرستى براى تو ذخيره مى شود و آنچه (را براى بعد از مرگت) تأخير بيندازى، فايده اش تنها براى ديگران است (و مسؤوليّتش متوجّه توست!)»(1).

     

    شرح و تفسير

    جنون ثروت اندوزى در دنياى امروز بيش از هر زمان ديگر به چشم مى خورد، بدون اين كه حساب كنند، و از خود بپرسند كه هدف اصلى و فلسفه ثروت چيست؟ آن ها كه ديوانهوار در فكر جمع ثروتند و حتّى كمترين توجّهى به راه هاى تحصيل آن، از نظر حلال و حرام و ظلم و عدالت ندارند، آيا هيچ فكر نمى كنند ثروت هاى كلان را نه با خود مى توان برد، و نه همه آن را مى توان خورد؟! آيا با خود نمى انديشند كه جمع كردن و گذاشتن و رفتن، سپس تمام مسؤوليّت هاى آن را به دوش كشيدن، كار عاقلانه اى نيست؟!(2).
    توجّه و تفكّر در مضمون اين روايت براى همگان، مخصوصاً براى اغنياء و ثروتمندان، مى تواند زندگى آن ها را دگرگون سازد و مسير آن ها را تغيير دهد. به داستان زير توجّه كنيد:
    «يكى از ثروتمندان بزرگ به يك ضيافت و ميهمانى دعوت مى شود، شب هنگام به همراه خدمتكار خود به سمت محلّ ميهمانى حركت مى كنند، خادم كه براى رفع تاريكى و روشن شدن مسير چراغى در دست داشت، عمداً پشت سر ارباب خود حركت مى كند.
    ارباب مى گويد: چراغى كه از پشت سر حركت كند براى من چه فايده اى دارد؟ بيا جلوتر از من حركت كن تا از نور چراغ استفاده كنم.
    خادم، كه فردى باهوش و نكته سنج و موقعيّت شناس بود، ضمن تصديق و تأييد سخن ارباب خويش گفت: «آقاجان! من هم همين عقيده را دارم، مى گويم: خيرات و مبرّاتى كه پس از مرگ انسان انجام مى شود، مانند چراغ پشت سر است و اثر چندانى ندارد، براى جهان آخرتت چراغى از پيش بفرست!».
    اين سخن پرمغز خادم در آن موقعيّت مناسب اثر فراوانى بر آن فرد ثروتمند گذاشت; به گونه اى كه بسيارى از املاكش را وقف بر كارهاى خير كرد. تا آن جا كه مى گويند: بعد از موقوفات حضرت امام رضا (عليه السلام)بيش ترين موقوفات در مشهد توسّط ايشان انجام شده است!.


     
    1. نهج البلاغه، نامه 69.
    2. يكصد و پنجاه درس زندگى، صفحه 160.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 07:25:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      تفسيرى ديگر از تقوى   ...

     

     

     

     

    حضرت على (عليه السلام) در نامه اى خطاب به معاويه فرمود:
    «فَاتَّقِ اللهَ فى نَفْسِكَ، وَ نازِعِ الشَّيْطانَ قِيادَكَ، وَ اصْرِفْ اِلَى الاْخِرَةِ وَجْهَكَ، فَهِىَ طَريقُنا وَ طَريقُكَ، وَ احْذَرْ اَنْ يُصيبَكَ اللهُ مِنْهُ بِعاجِل قارِعَة تَمَسُّ الاَْصْلَ، وَ تَقْطَعُ الدّابِرَ»;
    «از خدا بترس! و با شيطان كه در رام كردنت مى كوشد، ستيزه كن! و روى خويش را به سوى آخرت، كه راه من و تو است، بگردان و بترس از آن كه خداوند تو را به زودى به يك بلاى كوبنده، كه ريشه ات را بزند و دنباله ات را قطع كند، دچار سازد!»(1)

     

    شرح و تفسير

    از تعبيرات فوق تفسير ديگرى براى تقوى استفاده مى شود و آن اين كه: «تقوى آن است كه انسان زمام اختيارش را به شيطان نسپرد، و بى تقوايى سپردن زمام اختيار به دست شيطان است». براى توضيح بيش تر بايد توجّه داشت كه مردم از اين ديدگاه بر سه دسته اند:
    1ـ كسانى كه شيطان از انحراف و به دست گرفتن زمام اختيار آن ها نااميد است، البتّه اين دسته عدّه معدودى به نام «مخلصين» هستند كه در قرآن مجيد از قول شيطان در باره آن ها مى خوانيم: (لاَُغْوِيَنَّهُمْ اَجْمَعينَ اِلاّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الُْمخْلَصينَ); و (به يقين) همگى انسان ها و بنده هايت را گمراه خواهم ساخت، مگر بندگان مخلصت را»(2). خداوند متعال نيز اين ها را بيمه كرده است و لهذا مى فرمايد: (اِنَّ عِبادى لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ); «بر بندگانم (بندگان مخلص) تسلّط نخواهى يافت»(3). اين دسته از بندگان خدا عبارتند از: معصومين (عليهم السلام)، اوليا الله و كسانى كه قدم جاى قدم آن ها نهاده اند. آن ها عوامل و ريشه هاى فساد را در درون خود از بين برده اند، به همين دليل شيطان راهى به آن ها ندارد.
    2ـ كسانى كه كاملا در اختيار شيطان هستند، حتّى گاه بدون دستور او به دنبالش حركت مى كنند! وضع اين ها روشن و نيازى به بحث ندارد.
    3ـ گروه سوم كسانى هستند كه نه تابع مطلق خداوند هستند، و نه تسليم محض شيطان مى باشند، بلكه گاهى سر بر فرمان خداوند مى نهند و گاه فريب شيطان را خورده به دنبال او حركت مى كنند!
    خداوند درباره اين گروه، كه تعداد آن ها كم نيست، در آيه 201 سوره اعراف مى فرمايد: (اِنَّ الَّذينَ اتَّقَوْا اِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فِاذاهُمْ مُبْصِرُونَ); «پرهيزكاران هنگامى كه گرفتار وسوسه هاى شيطان شوند، به ياد (خدا و پاداش و كيفر او) مى افتند; و (در پرتو ياد او، راه حق را مى بينند و) ناگهان بينا مى گردند». شيطان به گِرد قلب انسان مى چرخد، تا دريچه اى براى نفوذ خود بيابد و نفوذ كند. دريچه مقام، مال، شهوت، زن و بچّه، تعريف هاى بى جا و مانند آن. بايد حدّاقل در زمره اين گروه قرار گيريم تا بتوانيم با ياد خدا بصير و بينا شويم و سارق شيطانى را همانند سارق اموال با هوشيارى خود فرارى دهيم و اگر غفلت كنيم و در خواب غفلت فرو رويم، شيطان سرمايه ما را به سرقت مى برد.
    پروردگارا! ما را در مسير رسيدن به زمره مخلصين يارى فرما.


     
    1. نهج البلاغه، نامه 55.
    2. سوره حجر، آيات 40 و 41.
    3. سوره حجر، آيه 42.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 07:25:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      تعليم و تعلّم الزامى است   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام): 
    «ما اَخَذَ اللهُ عَلى اَهْلِ الْجَهْلِ اَنْ يَتَعَلَّمُوا، حَتّى اَخَذَ عَلى اَهْلِ الْعِلْمِ اَنْ يُعَلِّمُوا»;
    «خداوند از جاهلان و افراد نادان پيمان يادگيرى نگرفت، مگر آن دم كه از دانايان و دانشمندان پيمان گرفت كه آن ها را تعليم دهند»(1).

     

    شرح و تفسير

    دو برنامه مهمّ و مسلّم در اسلام وجود دارد كه اجراى آن ضامن سلامت جامعه و سعادت مردم در دنيا و آخرت در تمام جهات زندگى است. آن دو عبارتند از: 1ـ ارشاد ناآگاهان 2ـ امر به معروف و نهى از منكر.
    تفاوت اين دو در اين است كه در اوّلى شخصى كه مرتكب خلاف مى شود نمى داند و تخلّف مى كند، بر اثر جهل و ناآگاهى دست به كار خلاف مى زند; ولى در دومى دانسته مرتكب خلاف و منكر مى شود و يا از انجام معروف دست مى كشد.
    بدون شك پياده كردن اين دو برنامه اساسى و مهمّ، كه از وظايف انبيا و اوليا بلكه به اعتبارى از وظايف خداوند است، ثمرات و آثار بزرگى به دنبال خواهد داشت و جامعه را احياء و زنده مى كند. مبلّغان دينى و كسانى كه عهده دار هدايت مردم هستند نبايد از هيچ يك از اين دو برنامه غافل شوند و هر كدام را با شرايط و ويژگى هاى خاصّ خود انجام دهند.
    نكته جالبى كه از حديث فوق استفاده مى شود اين كه به همان نسبت كه نادانان و ناآگاهان در برابر اعمال خويش مسؤولند و بايد به دنبال فراگيرى علم بروند، دانشمندان و دانايان نيز در برابر اعمال آن ها مسؤولند، بلكه شايد مسؤوليّت آن ها بيش تر باشد! بدين جهت خداوند از نادانان پيمان تعليم گرفتن و از دانايان پيمان تعليم دادن گرفته است.


     
    1. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 478.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 07:24:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      تا زبان اصلاح نشود   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «وَ لَقَدْ قالَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله): لايَسْتَقيمُ ايمانُ عَبْد حَتّى يَسْتَقيمَ قَلْبُهُ، وَ لايَسْتَقيمُ قَلْبُهُ حَتّى يَسْتَقيمَ لِسانُهُ»;
    «حضرت على (عليه السلام) مى فرمايد: پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) فرمود: ايمان هيچ بنده اى اصلاح و محكم نمى شود، مگر اين كه قلبش اصلاح گردد و قلب هيچ كس اصلاح نمى گردد، مگر اين كه زبانش اصلاح شود»(1).

     

    شرح و تفسير

    براى ايجاد و تقويت ايمان دو راه وجود دارد: نخست راه عقل و استدلال و ديگر راه شهود و باطن. جستجوى ايمان از هر يك از دو راه فوق، بدون اصلاح دل امكان پذير نيست. اگر بخواهيم از راه استدلال وارد شويم، معرفت موانعى دارد كه اگر آن موانع را برطرف نكنيم موفّق نخواهيم شد. شيطان با آن هوش سرشارش از مطلبى روشن و واضح غافل شد و در پاسخ به اين سؤال: چرا بر آدم به همراه ساير فرشتگان سجده نكردى؟ گفت: (لمْ اَكُنْ لاَِسْجُدَ لِبَشَر خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصال مِنْ حَمَإ مَسْنُون); «من هرگز براى بشرى كه او را از گل خشكيده اى، كه از گل بدبويى گرفته شده است، آفريده اى سجده نخواهم كرد»(2). در حالى كه
    عظمت آدم به خاطر جسم او نبود، بلكه بر اثر روح الهى كه در او دميد شد، عظمت پيدا كرد. ولى شيطان متوجّه اين مطلب نشد; چون براى اين معرفت مانع داشت و آن تكبّر و حبّ ذات بود. بنابراين انسان هوى پرست هم نمى تواند از راه استدلال خداپرست شود. نتيجه اين كه اگر از راه استدلال بخواهيم به ايمان برسيم اصلاح قلب و دل لازم است.
    و امّا اگر قرار باشد اين راه از طريق شهود و باطن طى شود، از طريقى كه بتوان همچون على (عليه السلام) ادّعا كرد: «ماكُنْتُ اَعْبُدُ رَبّاً لَمْ اَرَهُ; پروردگارى را كه نبينم پرستش نمى كنم»(3)، روشن است كه نياز به قلب و دل پاك و اصلاح شده اى دارد.بايد گرد و غبار قلب را گرفت تا بتوان يار را ديد!
    جمال يار ندارد غبار و پرده *** ز دل غبار ره بنشان تا نظر توانى كرد

    رابطه قلب و زبان
    آن روز كه حضرت على (عليه السلام) از قول پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) اين حديث را فرمود، علماى اخلاق نبودند; ولى آن ها اكنون مى گويند كه بزرگ ترين و بيش ترين گناهان به وسيله زبان انجام مى شود. بعضى از علماى اخلاق، گناهان كبيره اى كه به وسيله زبان انجام مى شود را بيست عدد شمرده اند، در حالى كه ما در كتاب اخلاق در قرآن تا 30 گناه كبيره براى زبان نوشته ايم!(4) گناهانى كه بعضى از آن ها شديدتر از زناست!(5).
    خوانندگان محترم! تا زبان اصلاح نشود هيچ كس به هيچ جا نمى رسد. 
    چرا كه زبان ابزار و وسيله اى است كه در همه جا در اختيار انسان هست; امّا ابزار ساير گناهان هميشه در اختيار نيست. و از اين بدتر اين كه متأسّفانه قبح و زشتى گناهان زبان كاسته شده و در برخى موارد از بين رفته است. اگر كسى خداى ناكرده در مسجد بساط قمار پهن كند همه به او اعتراض مى كنند، ولى اگر شخصى غيبت كند، كه بدتر از قمار است، كمتر كسى به او اعتراض مى كند.
    بنابراين بايد مواظب زبان خويش، مخصوصاً به هنگام عصبانيّت، حسادت، بروز مشكلات و مصائب باشيم، كه اصلاح زبان يكى از گام هاى سير و سلوك و مقدّمه اصلاح قلب است.


     
    1. نهج البلاغه، خطبه 176.
    2. سوره حجر، آيه 33.
    3. اصول كافى، جلد اوّل، صفحه 98 كتاب التوحيد، باب فى ابطال الرؤية.
    4. به اخلاق در قرآن، جلد اوّل، صفحه 316 به بعد، مراجعه كنيد.
    5. پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) فرمود: «اَلْغيبَةُ اَشَدُّ مِنَ الزِّنا». ميزان الحكمة، جلد 7، صفحه 333.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 07:24:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      پى آمد آرزوهاى طولانى   ...

     


    قال على (عليه السلام):
    «اَطْوَلُ النّاسِ اَمَلا اَسْوَئُهُمْ عَمَلا»;
    «طولانى ترين آرزوهاى انسانى، متعلّق به انسان هايى است كه بدترين اعمال و كردار را دارند»(1).

     

    شرح و تفسير

    حضرت، بين آرزوهاى طولانى و اعمال زشت و بد، رابطه اى برقرار مى كند، و مى فرمايد: نه تنها آرزوهاى طولانى بد است، بلكه هر چه طولانى تر باشد اعمال زشتى كه از انسان سر مى زند نيز زشت تر مى باشد.
    در مورد «طول امل» (آرزوهاى دراز) مباحث مختلفى، مطرح گشته است(2)، كه در اين جا به طرح دو سؤال و پاسخ آن اكتفا مى شود:
    سؤال: در رواياتى كه پيرامون «آرزوها» بحث مى كند، تضادّى ديده مى شود; از يك سو رواياتى، مانند آنچه در بالا آمد، «آرزو» را يك امر منفى و غيرارزشى معرّفى كرده و مردم را از آن برحذر مى دارد، و از سوى ديگر مى دانيم كه اگر اميد و آرزو نباشد زندگى متلاشى مى شود; چرا كه انسان با اميد و آرزو زنده است. به همين جهت در روايتى از پيامبر 
    پاسخ: آرزو در حدّ معمول و معقول چيز خوبى است و اين همان چيزى است كه رحمت است و مايه ادامه زندگى; امّا آرزوهاى طولانى و نامعقول، آرزوهايى كه تمام ذهن و فكر انسان را اشغال كند، آرزوهايى كه ميان او و سعادتش فاصله بيندازد، بدون شك چنين آرزوهايى مطلوب نيست و روايت فوق و مانند آن اشاره به چنين آرزوهايى دارد.
    سؤال ديگر: چرا آرزوهاى طولانى آثار بسيار منفى و نامطلوبى بر اعمال انسان مى گذارد؟
    پاسخ: زيرا انسان را از مرگ، حساب و كتاب و دادگاه عدل الهى غافل مى نمايد، انسانى كه از جهان آخرت غافل شود، سالم نخواهد ماند.
    علاوه بر اين كه وقتى انسان فكر و استعداد و نيروى محدود خويش را در مسير تحقّق آرزوهاى طولانى به كار گرفت، ديگر توانى برايش باقى نمى ماند كه اعمال نيك انجام دهد. در روايت تكان دهنده اى از پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله)مى خوانيم: «وَ الَّذى نَفْسُ مُحَمَّد بِيَدِه ما طَرَفْتُ عَيناىَ اِلاّ ظَنَنْتُ اَنَّ شَفَراىَ لايَلْتَقيانِ حَتّى يَقْبِضَ اللهُ روُحى; قسم به خدايى كه جان محمّد در دست اوست، هر زمان كه پلك هاى چشمانم را بر روى هم مى گذارم، قبل از اين كه چشمانم را باز كنم، احتمال مى دهم قبض روح شوم!»(4). كمترين واحد زمانى در ادبيّات ما «يك چشم بر هم زدن» است، تضمينى براى ادامه زندگى ما حتّى به اندازه يك چشم بر هم زدن نيست، بنابراين بايد آرزوهاى خويش را كوتاه كنيم و بيش تر به فكر تهيّه زاد و توشه اى براى جهان آخرت، كه مقصد اصلى است، باشيم.
    «كسى كه يقين دارد بالاخره (با مرگ) از دوستان خود جدا مى شود، و (در نهايت) همنشين خاك مى گردد و مواجه با حساب (و كتاب الهى در يوم المعاد) مى گردد و نيازى به آنچه در دنيا جمع كرده ندارد و محتاج چيزهايى است كه براى آخرتش فرستاده است، سزاوار است چنين انسانى آرزوهاى خويش را كوتاه و اعمال نيكش را فراوان كند»(5).


     
    1. ميزان الحكمة، باب 117، حديث 720، (جلد اوّل، صفحه 144).
    2. مشروح اين مباحث را در «اخلاق در قرآن»، جلد دوم، صفحه 177، مطالعه فرماييد.
    3. ميزان الحكمة، باب 113، حديث 673، (جلد اوّل، صفحه 140).
    4. ميزان الحكمة، باب 118، حديث 729، (جلد اوّل، صفحه 145).
    5. ميزان الحكمة، باب 118، حديث 724، (جلد اوّل، صفحه 145).
     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 07:23:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      پنج دستور براى زندگى بهتر   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «يا كُمَيْلُ! قُلِ الْحَقَّ عَلى كُلِّ حال وَ وادِّ الْمُتَّقينَ وَ اهْجُرِ الْفاسِقينَ وَ جانِبِ الْمُنافِقينَ وَ لا تُصاحِبِ الْخائِنينَ»;
    «اى كميل! از گفتن حق در هر حال دريغ مكن، و انسان هاى باتقوى را دوست بدار، از فاسقين و گنهكاران دورى كن، و مراقب منافقين و دو رويان باش، و با خيانت پيشگان رفاقت و مصاحبت نكن»(1).

     

    شرح و تفسير

    حضرت على (عليه السلام) طبق اين روايت، براى بهتر زيستن پنج دستور به كميل، كه يكى از دوستان بسيار مورد علاقه آن حضرت بود، مى دهد.
    دستور اوّل: «اى كميل! هيچ گاه از گفتن حق خوددارى مكن» در تمام عمرت طرفدار حق باش; چه در سختى و چه در راحتى، چه به هنگام قدرت و چه زمانى كه فاقد قدرت هستى، چه بر تخت قدرت و چه بر خاك مذلّت، خلاصه در تمام طول عمرت، كه در اين دنيا زيست مى كنى، حرف حق و سخن حق بگو. حضرت سپس به كميل سفارش مى كند، با چه كسانى زندگى كند و از چه كسانى فاصله بگيرد:
    دستور دوم: «اى كميل! همراه پرهيزكاران باش و دوستشان بدار»; زيرا دوست متّقى و پرهيزكار، چون به خاطر رضاى خدا با تو دوست هست، در سختى و مشكلات تو را رها نمى كند و به همين جهت تو را به گناه تشويق نمى نمايد و به همين علّت مانع از اطاعت و بندگى تو نمى گردد. آرى مودّت پرهيزكاران را هميشه در خزانه قلبت حفظ كن. حضرت سپس به كميل دستور مى دهد كه از سه طايفه خوددارى نمايد:
    دستور سوم: «اى كميل! زندگى ات را از فاسقين و اهل گناه «جدا كن»، اهل گناه بالاخره تو و خانواده ات را آلوده مى كنند، پس براى حفظ خود و خانواده ات از آن ها كناره بگير و با آن ها قطع رابطه كن.
    دستور چهارم: «اى كميل! مواظب مكر و حيله منافقين باش» اين كه در مورد فاسقين دستور به هجران وجدايى مى دهد، ولى نسبت به منافقين امر به مواظبت و مراقبت مى كند، بدين جهت است كه در هر جامعه اى منافق وجود دارد و نمى توان آن ها را جداسازى كرد و به راحتى قابل شناسايى نيستند، و اتّفاقاً مسلمين بيش ترين ضربه را از همين طائفه خورده اند و لهذا بايد مواظب شيطنت و مكر و فريب آن ها بود، هر چند نتوان جامعه را از آن ها پاك كرد.
    دستور پنجم: «اى كميل! با خيانت كاران رفاقت نكن» انسان هاى خيانت پيشه صلاحيّت رفاقت، شراكت، دوستى، و مانند آن را ندارند.
    اگر در اين كلام دقّت شود و در يك جامعه عملى گردد، قطعاً در آن جامعه تحوّلى روى خواهد داد; زيرا هر جامعه اى از خيانت، نفاق، گناه و كتمان حق رنج مى برد و نيازمند تقوى و پاكى و بيان حقايق و انسان هاى پرهيزكار است. اگر جامعه اى را از صفات رذيله فوق پاك كنيم و به ويژگى هاى خوب زينت بخشيم بدون شك جامعه اى ايده آل خواهد شد.


     
    1. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 413.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 07:23:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      بهترين شيوه بندگى   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «يا كُمَيْلُ! اِنَّ اَحَبَّ مَا امْتَثَلَهُ الْعِبادُ اِلَى اللهِ، بَعْدَ الاِْقْرارِ بِه وَ بِاَوْليائِه، التَّعَفُفُ وَ التَّحَمُّلُ وَ الاِْصْطِبارُ»;
    «اى كميل! محبوب ترين چيزى كه بندگان خدا مى توانند به وسيله آن بندگى خدا كنند، بعد از اقرار به وحدانيّت خدا و حقانيّت اوليائش، (سه چيز مى باشد): تعفّف و تحمّل و اصطبار است»(1).

     

    شرح و تفسير

    1ـ «تعفّف» چيست؟ تعفّف يك معنى خاص دارد و يك معنى عام: معنى خاصّش همان عفّت در مسايل جنسى است، به تعبير قرآن مجيد: (وَ الَّذينَ هُمْ لِفُروجِهِمْ حافِظُونَ); «مؤمنين كسانى هستند كه دامن خود را (از آلوده شدن به بى عفّتى) حفظ مى كنند»(2)، همان چيزى كه حضرت يوسف (عليه السلام)براى حفظ آن بهاى سنگينى پرداخت.
    و امّا معنى عامّ آن، هرگونه پارسايى و زهد و بى اعتنايى به حرام در مورد مال و مقام و تمام امكانات زندگى مى باشد. تعفّف طبق اين تفسير، چشم پوشى از حرام در تمام زمينه ها است. عفّت به معناى وسيع كلمه نشانه شخصيّت و ايمان انسان است.
    2ـ منظور از «تحمّل» چيست؟ بدون شك زندگى براى هر كس مشكلاتى در پى دارد; درس خواندن، معاشرت با مردم، كسب روزى حلال، بندگى خدا، صداقت و عفاف، سير و سلوك الى الله و خلاصه هرگونه فعاليّتى، مشكلاتى بر سر راه خود دارد، كه بايد آن مشكلات را تحمّل كرد و از پاى نيفتاد. در تحمّل مشكلات ـ همانند ساير مسايل ـ بايد از پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) درس بگيريم، هنگامى كه دشمن دندان هاى آن حضرت را مى شكند و پيشانى اش را مجروح مى نمايد، حضرت نه تنها نااميد نمى شود، بلكه با غلبه بر اين مشكلات حتّى در همان لحظه دست از هدايت مردم برنمى دارد و براى آنان دعا مى كند! «اَللّهُمَّ اهْدِ قَوْمى فَاِنَّهُمْ لايَعْلَمُونَ; پروردگارا! قوم مرا هدايت كن، (اگر آنان اشتباهى كردند و مرا آزردند) آن ها مردمى جاهل و نادان هستند»(3). هدايت مردم و تبليغ دين نياز به تحمّل دارد; تحمّل ملايمات و سختى ها.
    3ـ «اصطبار» چيست؟ اصطبار از مادّه «صبر» است. تفاوت «صبر» و «تحمّل» در اين است كه «صبر» جنبه مثبت دارد، ولى تحمّل داراى جنبه منفى است. حضرت على (عليه السلام) مى فرمايد: «فَصَبَرْتُ وَ فِى الْعَيْنِ قَذًى وَ فِى الْحَلْقِ شَجاً; (در طول خلافت خلفاى ثلاثه) صبر كردم، در حالى كه (بسان انسانى بودم كه) استخوانى در گلو و خار و خاشاكى در چشم داشت»(4). حقيقتاً بيست و پنج سال چنين صبر كردن، كار بسيار مشكلى است.
    ما هم براى رسانيدن انقلاب اسلامى به نسل هاى آينده بايد صبر و تحمّل داشته باشيم. عفّت و چشم پوشى از محرّمات الهيّه و تحمّل مشكلات و ناملايمات و صبر و خويشتن دارى، موجبات مناسبى براى حفظ و بقاء انقلاب اسلامى خواهد بود.


     
    1. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 414.
    2. سوره مؤمنون، آيه 5.
    3. بحار الانوار، جلد 20، صفحه 21.
    4. نهج البلاغه، خطبه سوم.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 07:22:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      بهترين زاد و توشه ها   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «لا خَيْرَ فى شَىْء مِنْ اَزْوادِها اِلاَّ التَّقْوى»;
    «هيچ يك از زاد و توشه هاى دنيا بركتى ندارد، مگر زاد و توشه تقوى»(1).

     

     

    شرح و تفسير

    آن حضرت پس از بازگشت از جنگ صفّين، هنگامى كه به دروازه كوفه مى رسد، در كنار قبرستان مسلمين توقّف مى كند، حوادث و خبرهاى دنيا را براى ارواح مردگان بيان مى كند! سپس از آن ها خواست كه حوادث و اخبار جهان آخرت را براى او و همراهانش بيان كنند! حضرت در ادامه و در ميان بهت و حيرت همراهان فرمود:
    «اَما لَوْ اُذِنَ لَهُمْ فِى الْكَلامِ لاََخْبَرُوكُمْ اَنّ خَيْرَ الزّادِ التَّقْوى; اگر به آن ها اجازه سخن داده شود به شما خواهند گفت: بهترين زاد تقوى است»(2).
    در حقيقت دو روايت فوق، و روايات مشابه ديگر، از آيه شريفه (تَزَوَّدُوا فَاِنَّ خَيْرَ الزّادِ التَّقْوى); «زاد و توشه برگيريد كه بهترين زاد و توشه تقوى است»(3) گرفته شده است.
    مسأله زاد و توشه در مسافرت هاى قديم بسيار مهمّ بود; برخلاف امروز كه اهميّت چندانى ندارد. مسافران در گذشته روستا به روستا و شهر به شهر، لوازم سفر و موادّ خوراكى، كه از آن به زاد و توشه تعبير مى شود، را تهيّه مى كردند. زاد و توشه بايد سه ويژگى داشته باشد: 1ـ كم حجم باشد. 2ـ پرقوّت باشد. 3ـ فاسد نشدنى باشد.
    در آيه شريفه فوق و دو روايتى كه نقل شد، دنيا به منزلگاهى تشبيه شده كه مردم همچون مسافران مى آيند و اندكى در آن اقامت مى كنند و زاد و توشه اى برمى گيرند و به حركت خويش ادامه مى دهند، سپس بهترين زاد و توشه، كه واجد ويژگى هاى سه گانه باشد، را تقوى معرّفى مى كند. حقيقتاً تقوى در هر كجا باشد آن جا را آباد مى كند و هر كجا نباشد ويرانه خواهد شد. بدون شك پليس بيرونى و ممانعت مردم از كارهاى خلاف لازم است، ولى كافى نيست. آنچه كارآيى اصلى دارد پليس درونى و تقواى الهى است. آنچه ملّت سرافراز ايران اسلامى را پس از هشت سال جنگ تحميلى و طاقت فرسا و نا برابر، پيروز كرد و عزّت و عظمت اسلام را در نظر جهانيان دو چندان نمود، تقواى رزمندگان ما بود. ما نبايد از اين سرمايه بزرگ غافل شويم.
    از امام صادق (عليه السلام) در مورد آيه شريفه (يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ اِلاّ مَنْ اَتَى اللهَ بِقَلْب سَليم); «آن روز (روز قيامت) كه مال و فرزندان سودى نمى بخشد، مگر كسى كه با قلب سليم به پيشگاه خدا آيد»(4) پرسيده شد، حضرت فرمودند: «قلب سليم قلبى است كه خدا را ملاقات كند در حالى كه غيرخدا در آن نباشد»(5). و ثمره غيرخدا نبودن تقوى است; آرى تقوى ميوه قلب سليم است.


     
    1. نهج البلاغه، خطبه 111.
    2. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 130.
    3. سوره بقره، آيه 197.
    4. سوره شعراء، آيات 88 و 89.
    5. تفسير نمونه، جلد 15، صفحه 274.
     

     

    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 07:19:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      بهترين رفيق   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «حُسْنُ الْخُلْقِ خَيْرُ رَفيق» و قالَ اَيْضاً: «رُبَّ عَزيز اَذَلَّهُ خُلْقُهُ وَ ذَليل اَعَزَّهُ خُلْقُهُ»;
    «بهترين رفيق انسان اخلاق نيكوى اوست» و نيز مى فرمايد: «چه بسا اخلاق (بد) انسان عزيزى را ذليل كند و اخلاق (خوب) انسان ذليلى را به (اوج) عزّت برساند»(1).

    شرح و تفسير

    زندگى انسان، يك زندگى دستجمعى است و لذا نمى تواند تنها زندگى كند; زيرا در اين صورت از همه چيز عقب مى ماند. و روشن است كه در زندگى اجتماعى و دستجمعى نياز به دوست و رفيق وجود دارد، تا در مشكلات و گرفتارى ها، خوشى ها و ناخوشى ها، فراز و نشيب هاى زندگى همراه انسان باشد و به او كمك كند. زندگى بدون دوست و رفيق، زندگى بسيار ناگوارى است و موجب عذاب روح انسان مى شود، بدين جهت يكى از شكنجه هاى سخت براى زندانيان، زندان انفرادى است.
    طبق روايت فوق، بهترين دوست انسان خلق و خوى خوب خود اوست! زيرا اخلاق خوش موجب مى شود كه ديگران به سوى او جذب شوند و دوستان فراوانى داشته باشد، چون كسى كه خوش اخلاق است همه مردم رفيق او هستند. گاه انسان تمام نقاط قوّت را داراست; مال، مقام، شخصيّت، تحصيلات عالى، خانواده اى اصيل و مذهبى، اعتقادات راسخ و عميق و مانند آن، ولى فاقد اخلاق خوش است. چنين انسانى ذليل مى گردد. و بالعكس امكان دارد شخصى هيچ يك از امكانات فوق را نداشته باشد، امّا داراى اخلاقى نيكو و پسنديده باشد، بدون شك چنين انسانى در نزد همگان عزيز خواهد شد و همه به ديده عزّت به او مى نگرند.
    روايت فوق به همين مطلب مهمّ اشاره دارد، و معناى آن اين است كه حُسن خُلق پوششى بر تمام بدى ها و كاستى ها و نقاط ضعف است، همان گونه كه اخلاق بد تمام محاسن و خوبى ها و نقاط مثبت انسان را تحت الشعاع قرار مى دهد و آن ها را مى پوشاند.
    تأكيد فراوانى كه در روايات و آيات قرآن مجيد بر مسأله اخلاق مى شود براى اين است كه اخلاق در مديريّت و رهبرى جامعه تأثير فراوانى دارد. مخصوصاً اهل علم بايد نسبت به اين مسأله دقّت بيش ترى داشته باشند، بداخلاقى ها و توهين ها را با نرمى پاسخ گو باشند، تا آن ها را متّهم به خشونت نكنند.

     


     
    1. سفينة البحار، جلد 2، صفحه 678.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 07:19:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      بهترين اعمال   ...

     

     

     


    عن اميرالمؤمنين (عليه السلام):
    «عَلَّمَ اَصْحابَهُ فى مَجْلِس واحِد اَرْبَعَمِأَةِ باب مِمّا يَصْلَحُ لِلْمُؤْمِنِ فى دينِه وَ دُنْياهُ، … قالَ: انْتَظِرُوا الْفَرَجَ وَ لا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللهِ، فَاِنَّ اَحَبَّ الاَْعْمالِ اِلى اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ اِنْتِظارُ الْفَرَجِ»;
    «حضرت على (عليه السلام) در يك جلسه چهارصد موضوع به يارانش تعليم داد كه براى دين و دنياى آن ها مفيد بود (يكى از آن موضوعات اين بود): منتظر فرج باشيد و از رحمت الهى مأيوس نشويد، چون محبوب ترين اعمال در نزد خداوند متعال انتظار فرج است»(1).

    شرح و تفسير

    منظور از كلمه «الفرج» چيست؟
    در اين جا دو احتمال وجود دارد: 1ـ «ال» در «الفرج» الف و لام جنس است، يعنى همواره در مشكلات و سختى ها اميدوار به يافتن راه حل و گشايشى باشيد و هيچ گاه از رحمت الهى نااميد نشويد; زيرا رحمت الهى پايان ناپذير و نامتناهى است. دنيا همواره فراز و نشيب داشته و امّت هاى مختلف نيز مشكلات و مصائب گوناگونى داشته اند، و گاه شياطين و فرمانروايان ظالم عرصه را بر مردم تنگ مى كردند و لشكر ايمان تضعيف مى شد، به گونه اى كه گاه مشكلات نفس گير مى شد، ولى هيچ گاه مؤمنان از رحمت الهى مأيوس نمى شدند.
    به عنوان مثال در جنگ احزاب آن قدر عرصه بر مسلمانان تنگ شد كه به تعبير قرآن «مى خواست سينه ها از گلوها خارج شود!»(2) و به تعبير ما «كارد به استخوان رسيده بود» ولى مسلمانان باز هم به حل مشكلات و انتظار رفع ناملايمات اميد داشتند و اين انتظار به ثمر نشست و خداوند به وسيله باد تمام بساط كفّار را در هم ريخت.
    بنابراين اگر مشكلاتى براى جامعه، حوزه هاى علميّه، انقلاب، جوانان، حكومت اسلامى، نواميس مسلمانان و مانند آن پيش مى آيد، نبايد خود را ببازيم و از رحمت حق مأيوس گرديم، او كه رحمتش عام است و شامل كسانى كه حتّى او را نمى خوانند و نمى شناسند(3) مى شود، چطور شامل حال ما نمى شود؟!
    2ـ اين واژه معناى معهودى دارد، يعنى منتظر فرج مخصوص، كه همه شيعيان و مسلمانان در انتظار آن هستند باشيد; به تعبير ديگر اين روايت به ما توصيه مى كند كه منتظر قيام حضرت مهدى (عليه السلام) باشيم. طبق احتمال دوم معناى جمله «احب الاعمال» اين است كه انتظار فرج از نماز، روزه، حجّ، جهاد، امر به معروف و نهى از منكر، و خلاصه از همه اعمال بهتر است و هيچ عملى به ارزش انتظار فرج نمى رسد(4).
    سؤال: انتظار فرج يك حالت باطنى و درونى است، بنابراين همه مى توانند ادّعا كنند كه منتظر هستند، آيا صرف اين حالت درونى، كه كار سختى هم نيست، افضل الاعمال است؟ و حتّى از جهاد با آن همه مشكلات و سختى ها، كه جان انسان در خطر مى افتد، برتر است؟ آيا چنين انسانى مانند كسى است كه خون خود را در راه خدا اهداء مى كند؟
    پاسخ: انتظار چند گونه است:
    1ـ انتظار دروغين كه همراه با هيچ گونه آمادگى نيست و فقط با حركت زبان است.
    2ـ انتظار راستين كه آميخته با آمادگى هايى مى باشد كه اين خود درجاتى دارد. همانند نيروهاى نظامى كه وقتى به آن ها آماده باش مى دهند گاه در آماده باش 50%، و گاه در آماده باش 70%، و گاه در آماده باش كامل 100%، به سر مى برند.
    برخى از منتظرين آمادگى ناقصى دارند، برخى ديگر آمادگى نسبتاً كاملى دارند و گروهى نيز آمادگى 100% و كامل دارند. كدام يك از اين منتظرين مشمول أحبُّ الاعمال هستند؟
    بدون شك كسانى كه آمادگى كامل دارند به اين مقام رفيع و بلند نائل مى شوند; نه هر كسى كه مدّعى انتظار باشد. مگر مى شود ما منتظر ميهمانى بس عزيز و عاليقدر باشيم و عمرى را در انتظار مَقدم او به سر بريم، ولى حتّى ابتدايى ترين اسباب و وسايل پذيرايى را فراهم نكرده باشيم؟ اگر چنين شخصى مدّعى انتظار باشد، در حالى كه هيچ آمادگى ندارد، مردم در عقل او شك مى كنند!
    از سوى ديگر انتظار أشكال گوناگون دارد; انتظار شخصى كه منتظر يك ميهمان است، با انتظار كسى كه منتظر صد ميهمان مى باشد متفاوت است، انتظار يك شخص عادى با انتظار امامى كه برترين انسان روى زمين است و براى برپايى حكومت جهانى و گسترش عدالت و قسط مى آيد بسيار متفاوت است. اگر أشكال مختلف انتظار فرج را بررسى كنيم اعتراف خواهيم كرد كه اين انتظار، بزرگ ترين، با شكوه ترين و پرارزش ترين انتظار در طول تاريخ بشريّت است!
    ولى آنچه مهمّ است اين كه: آيا اعمال ما نشانگر اين انتظار هست؟ ما بايد جايگاه خود را در حكومت جهانى مهدى (عليه السلام) از هم اكنون مشخّص كنيم! آيا از كسانى خواهيم بود كه در خطّ مقدم جبهه خواهيم بود؟ يعنى آن قدر شجاعت، شهامت، آگاهى، تقوى، ايمان، و استقامت داريم كه در اين صف قرار گيريم؟ يا از كسانى خواهيم بود كه در پشت جبهه يار و ياور رزمندگان خواهيم بود؟ يا از كسانى خواهيم بود كه نه در خط مقدّم قرار خواهيم گرفت و نه در پشت جبهه يار و ياور آن ها خواهيم بود، بلكه (خداى ناكرده) فقط و فقط به فكر دنياى خود خواهيم بود؟ يا (نعوذ بالله) در جبهه مخالف و رو در روى امام زمان قرار خواهيم گرفت!؟
    عجبا! كسى كه مدعى انتظار منتظَر بود حالا در صف مخالف قرار مى گيرد و با شمشير آقا كشته مى شود! چنين انسانى در حقيقت با خواندن دعاى فرج، دعاى تعجيل مرگ خود را مى خوانده است؟!
    با اين توضيحات، انتظار واقعى مى تواند يك مكتب و دانشگاه خودسازى باشد.
     

     


     
    1. بحارالانوار، جلد 10، صفحه 94.
    2. سوره احزاب، آيه 10.
    3. اين مطلب در دعاى معروف ماه رجب، كه بعد از نمازهاى واجب و مستحبّ خوانده مى شود، آمده است.
    4. اين مضمون در روايات ديگر نيز ديده مى شود; در برخى از روايات از انتظار فرج به «افضل اعمال امتى» و در برخى روايات به «افضل العبادة» و در روايات ديگر به «افضل عبادة المؤمن» تعبير شده است، مشروح اين روايات را در ميزان الحكمة، باب 240 مطالعه فرماييد.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 07:18:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      به اين طريق از ما باش!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «يا كُمَيْلُ! لا تَأْخُذْ اِلاّ عَنّا، تَكُنْ مِنّا»;
    «اى كميل! اگر مى خواهى از ما باشى، تمام معارف دينت را از ما بگير!»(1).

    شرح و تفسير

    بعضى مسأله ولايت را خيلى آسان گرفته اند و كسانى كه عاشقانه بر ائمّه اطهار (عليهم السلام) مى گريند و براى آن ها سينه مى زنند و عزادارى مى كنند و توسّلاتشان ترك نمى شود را اهل ولايت مى دانند; يعنى همين را كافى مى دانند. بلكه بعضى تصوّر مى كنند كه ولايت با گناه و خلاف كارى هم جمع مى شود!
    البتّه «ولايت» مراحل مختلفى دارد كه يك مرحله آن همان توجّه و توسّل و شركت در مراسم عزاى آن بزرگواران است; امّا بدون شك اين كافى نيست و ولايت كامل و حقيقى آن است كه تمام برنامه هاى زندگى خويش را طبق دستورات آن بزرگواران تنظيم كنيم و آن عزيزان را در تمام زندگى خويش حاضر بدانيم; و معارف اصيل اسلام را از آن ها بگيريم. سلمان فارسى از آن جا جزء اهل البيت شد(2)، كه در تمام مراحل زندگى پا جاى پاى اهل البيت (عليهم السلام) نهاد و در هيچ مرحله اى جز به تبعيت از اهل البيت فكر نكرد.
    نقطه مقابل اين تفكّر ولايى صحيح و ناب امور زير است:
    1ـ اين كه انسان به خيالات و گمان ها و اوهام خويش پناه ببرد و با پوسته ظاهر فريب آن را بيارايد و راه خويش را با آن بپيمايد!
    2ـ اين كه تنها به عقل و خرد خويش متّكى نباشد، بلكه به قرآن و سنّت هم روى آورد; ولى شاگرد آن ها نباشد و به دنبال آن ها حركت نكند، بلكه خود را استاد آن ها بداند! يعنى اوّل تصميم بگيرد و سپس آيات قرآن و روايات معصومان را بر آن تطبيق كند. نظرات خويش را بر دين خدا تحميل كند، تفسيرهاى نادرست از آيات قرآن ارائه كند و خلاصه دست به «تفسير به رأى» و يا به اصطلاح «قرائت جديد» بزند.
    3ـ اين كه از عقل و خرد خويش استفاده كند و در مقابل قرآن و سنّت نيز شاگردى نمايد، ولى بدعت هايى از خود بگذارد و امورى خارج از دين را هم داخل دين كند و مخلوطى از دين و غير دين را به عنوان دين و آيين خدا عمل نمايد، و به تعبير ديگر دچار التقاط گردد.
    پروردگارا! به ما كمك كن تا با پرهيز از اين راه هاى خطرناك سه گانه و گرفتن تمام معارف اسلام از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله) و ائمّه اهل البيت (عليهم السلام)، به حقيقت ولايت نائل شويم.


     
    1. بحارالانوار، جلد 74، صفحه 412.
    2. پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) جمله «سلمان منا اهل البيت» را بارها فرموده و مرحوم علاّمه مجلسى در جلدهاى مختلف بحارالانوار آن را نقل كرده، كه تنها در جلد 22، در صفحات 326، 330، 348، 374 و 385 آمده است!
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 07:18:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      بدترين دوستان   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «شَرُّ اِخْوانِكَ مَنْ داهَنَكَ فى نَفْسِكَ وَ ساتَرَكَ عَيْبَكَ»;
    «بدترين دوستان تو آن هايى هستند كه با تو مداهنه و چرب زبانى مى كنند و عيوب تو را مى پوشانند»(1).

    شرح و تفسير

    مردم در برخورد با واقعيّت ها و حقيقت ها بر دو دسته تقسيم مى شوند:
    گروهى در مقابل واقعيّت ها تسليم هستند، و حقيقت ها را، هر چند تلخ و ناگوار باشد، مى پذيرند و با عبرت از آنچه رخ داده، در صدد اصلاح خويشتن برمى آيند.
    ولى گروه دوم، كه متأسّفانه تعداد آن ها كم نيست، واقعيّت ها و حقايق را انكار كرده و از آن فرار مى كنند، در حالى كه گريز از واقعيّات و پرده پوشى بر حقايق، نه مشكلى را حل مى كند و نه خدمتى به كسى محسوب مى شود. به همين دليل دوستانى كه به جاى انتقاد سازنده و صحيح، سعى دارند عيوب را كتمان كنند و براى ارضاى كاذب خاطر دوست خود، نقايص او را بپوشانند و يا آن را حُسن جلوه دهند، در عالم دوستى و رفاقت نه تنها خدمتى نكرده اند، بلكه مرتكب خيانتى بزرگ شده اند! خيانتى كه گاه به قيمت حيثيت و آبرو و سعادت دوست آن ها تمام مى شود(2).
    بدين جهت، اسلام نه تنها دستور مى دهد از چنين دوستانى پرهيز شود، بلكه سفارش مى كند كه انسان هاى با ايمان، بسان آينه يكديگر باشند(3) و تمام حقايق و واقعيّات را بدون كم و كاست براى دوستان مؤمن خويش بيان كنند تا با درك و توجّه به آن، در صدد اصلاح و رفع آن برآيند.
     


     
    1. غرر الحكم، جلد 4، صفحه 173، شماره 5725.
    2. يكصد و پنجاه درس زندگى، صفحه 30.
    3. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 414.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 07:17:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      بزرگ ترين گناهان   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «جَهْلُ الْمَرْءِ بِعُيُوبِه مِنْ اَكْبَرِ ذُنُوبِه»;
    «از بزرگ ترين گناهان، عدم آگاهى انسان به عيوب خويش است»(1).

     

    شرح و تفسير

    گناهانى كه انسان انجام مى دهد معمولا ريشه نفسانى دارد; يعنى خلق و خويى دارد كه سبب اين گناه مى شود. مثلا، شخصى كه غيبت مى كند چون خلق و خوى حسادت دارد مرتكب اين گناه بزرگ مى شود. يا كسى كه از مال حرام اجتناب نمى كند چون دنياپرست و حريص است و آرزوهاى طولانى دارد، وابسته به دنيا مى گردد. يا كسى كه ديگران را تحقير مى كند، چون متكبّر و خود برتربين است اين گناه كبيره را به راحتى انجام مى دهد. حال اگر انسان اين گناهان را بشناسد و ريشه هاى نفسانى آن را اصلاح كند، سرچشمه هاى گناه در وجود او خشكيده مى شود. امّا اگر به سرچشمه ها توجّهى نشود و فقط به قلع و قمع شاخه ها بپردازد، موفقيّتى به دست نمى آيد. با توجّه به اين مطلب روشن مى شود كه چرا عدم شناخت ريشه هاى نفسانى از بزرگ ترين گناهان است.
    سؤال: چرا انسان به عيوب خويش توجّه نمى كند؟ چطور آدمى خارى كه در كف پاى ديگرى مى رود را متوجّه مى شود، امّا اگر شاخه درختى در چشمش فرو رود متوجّه نمى شود؟
    پاسخ: انسان «حُبّ ذات» دارد; يعنى خودش را دوست مى دارد. حبّ ذات وقتى شديد باشد، انسان حاضر نيست نقصى را براى خود ببيند، بلكه معايب خويش را محاسن مى انگارد! مثل اين كه فردى كه حال و حوصله كار و فعاليّت هاى اقتصادى ندارد و انسان تنبلى است، خود را زاهد مى پندارد! يا آدم وقيح و فحّاش خويش را شجاع مى انگارد! گذشتن از حبّ ذات از مشكل ترين مشكلات مسايل اخلاقى مى باشد و آخرين گردنه سخت سلوك الى الله است كه در عرفان به آن «إنانيّت» مى گويند.
    سؤال: براى مبارزه با اين مشكل چه كنيم؟
    پاسخ: آن ها كه بتوانند خود را در معرض انتقاد قرار دهند و بدين وسيله عيوب خويش را بيابند خوشا به حالشان، و امّا كسانى كه به اين مرحله نرسيده اند خوب است حداقل دو كار را انجام دهند:
    1ـ دوستان خوبى براى خويش انتخاب نمايند كه همچون آينه كاستى ها و عيوب آن ها را متذكّر شوند و مصداق «اَحَبُّ اِخْوانى اِلَىَّ مَنْ اَهْدى عُيُوبى اِلَىَّ»(2) شوند.
    2ـ ببينند چه چيز را براى ديگران عيب مى دانند، سعى كنند خود مرتكب آن نگردند; در يك مثال ساده اگر نياز به كمك فورى همسايه پيدا كرد و او كمك نكرد و او را نكوهش نمود، مواظب باشد اگر همسايه اى دست نياز به سوى او دراز كرد به كمكش بشتابد.
    پروردگارا! ما را در مبارزه با «إنانيّت» و «حبّ ذات افراطى» موفّق بدار.


     
    1. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 419.
    2. بحارالانوار، جلد 71، صفحه 282.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 07:17:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      برترين جهاد   ...

     

     

     

    قال على (عليه السلام):
    «لا فَضيلَةَ كَالْجِهادِ، وَ لا جِهادَ كَمُجاهَدَةِ الْهَوى»;
    «هيچ فضيلتى همچون جهاد نيست، و هيچ جهادى همچون مبارزه با نفس نمى باشد»(1).

    شرح و تفسير

    امام (عليه السلام) طبق اين روايت جهاد را سرلوحه تمام فضايل مى شمرد; زيرا جهاد نسبت به تمام عبادت ها مشكلاتش فراوان تر و انجام آن سخت تر است و به مقتضى روايتى كه از پيامبر (صلى الله عليه وآله) نقل شده، كه «اَفْضَلُ الاَْعْمالِ اَحْمَزُها; برترين اعمال مشكل ترين آن هاست»(2). هيچ فضيلتى به مرتبه و منزلت جهاد در راه خدا نمى رسد. و در ميان شاخه هاى مختلف جهاد، جهاد با نفس، از همه سخت تر و بدين جهت برتر است و لذا پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) آن را جهاد اكبر ناميد(3).
    سؤال: مگر مى شود كسى با خودش بجنگد؟ مبارزه معمولا دو طرفى است، از يك سو خود انسان و از سوى ديگر شخص بيگانه، امّا اين كه انسان با خودش جهاد كند به چه معناست؟
    پاسخ: وجود انسان از بخش هاى متعدّدى تشكيل يافته است، به تعبير ديگر انسان تك بُعدى نيست، بلكه ابعاد مختلفى دارد و اين ابعاد مختلف همه يك سو و يك جهت نيستند، لذا ممكن است بعضى از ابعاد وجودى انسان با بعضى ديگر، كه در تضّاد است، به مبارزه برخيزد; زيرا بُعد انسانى و ملكوتى با بُعد حيوانى همواره در ستيز است.
    آرى هواى نفس، دشمنى درونى و هميشه بيدار است كه در خانه دل لانه گزيده و همه جا همراه انسان است و پيوسته او را وسوسه مى كند و به آلودگى ها دعوت مى نمايد، و تنها با ذكر و ياد خداوند و مراقبت دائم مى توان بر اين دشمن خطرناك و بى رحم پيروز شد، چرا كه دل آرام گيرد به ذكر خدا; (اَلا بِذِكْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ)(4).


     
    1. بحارالانوار، جلد 75، صفحه 165.
    2. بحار الانوار، جلد 67، صفحه 191 و 237 و جلد 82، صفحه 332.
    3. بحار الانوار، جلد 19، صفحه 182.
    4. سوره رعد، آيه 28.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 07:17:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      برترين پيوند و بالاترين شرف   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اَلْمَوَدَّةُ اَشْبَكُ الاَْنْسابِ وَ الْعِلْمُ اَشْرَفُ الاَْحْسابِ»;
    «محبّت و دوستى محكم ترين پيوند نسبى، و علم و دانش شريف ترين حسب محسوب مى شود»(1).

    شرح و تفسير

    در ميان عرب معروف است كه وقتى مى خواهند شخصيّت كسى را بيان كنند «نَسَب» و «حَسَب» او را بيان مى دارند. منظور از «نسب» اين است كه او فرزند چه كسى و از كدام قبيله مى باشد؟
    و امّا «حسب» در لغت به معناى «مفاخر» است، منتهى گاه شخص مفاخر پدرانش را بيان مى كند و گاه ديگر مفاخر خودش را; مثلا «كرم» براى شخص «كريم» حسب و شرف محسوب مى شود، هر چند پدرانش كريم نبوده باشند.
    حضرت على (عليه السلام)در روايت فوق ترسيمى روشن از حسب و نسب ارائه مى كند و مى فرمايد: «مهم ترين و محكم ترين پيوندهاى نسبى، مودّت و محبّت نسبى است». از كسى پرسيدند كه دوست خوب مى خواهى يا برادر؟ پاسخ داد: برادرى مى خواهم كه دوست خوبى براى من باشد. اين مطلب همان چيزى است كه در روايت فوق بدان اشاره شده است.
    محبّت واقعاً معجزه مى كند، محبّت سخت ترين دشمنان را ممكن است رام كند و اين، وسيله مهمّى براى پيشرفت در دنيا و آخرت و سرمايه مهمّى براى تبليغ و عرضه آيين اسلام به تمام جهانيان است.
    حضرت در ادامه حديث مى فرمايد: «بهترين چيزى كه مى توان به آن افتخار كرد علم و دانش است» با توجّه به اين كه «علم» در اين روايت به صورت مطلق ذكر شده، شامل هر نوع علمى، غير از علوم محرّمه و مكروهه، مى شود.
    نتيجه اين كه دو چيز عامل موفّقيت است: «علم» و «محبّت».


     
    1. بحار الانوار، جلد اوّل، صفحه 183 و جلد 74، صفحه 419.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 07:16:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      بدعت چيست و بدعت گزار كيست؟   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اَمّا اَهْلُ الْبِدْعَةِ فَالُْمخالِفُونَ لاَِمْرِ اللهِ، وَ لِكِتابِه، وَ رَسُولِه، اَلْعامِلُونَ بِرَأْيِهِمْ وَ اَهْوائِهِمْ وَ اِنْ كَثُرُوا»;
    «بدعت گزاران كسانى هستند كه مخالف دستورات خداوند و قرآن مجيد و رسول خدا هستند و به افكار و عقايد و هوى و هوس خويش عمل مى كنند. (چنين اشخاصى اهل بدعت هستند) هر چند تعداد آن ها زياد باشد»(1).

    شرح و تفسير

    بدعت بر دو قسم است: 1ـ گاه به معنى نوآورى در مسايل علمى، صنعتى، اجتماعى، ذوقى و مانند آن است. انسان اگر مسأله تازه اى را با ذوق سليم و راهنمايى عقل ارائه دهد، اين امر مثبتى است و بيش تر از آن تعبير به ابداع مى شود و روشن است كه پيشرفت علوم و صنايع بشرى در سايه اين نوآورى هاست.
    2ـ معنى ديگر بدعت تحريف احكام خدا، يا اضافه كردن چيزى بر آن است; كه اين نوع از بدعت، بدعت منفى است، و متأسّفانه گاهى اين دو نوع را جابجا مى كنند تا با تظاهر به بدعت مثبت، بدعت منفى را پياده كنند، مثل اين كه به عنوان نوآورى مى گويند: «وضو براى زمانى بوده كه بهداشت به طور مطلوب مراعات نمى شد و مردم به اندازه كافى خود را شست و شو نمى كردند، بدين جهت اسلام وضو را براى رعايت بهداشت لازم كرد، ولى اكنون كه مردم خود به خود بهداشت را در حدّ مطلوب رعايت مى نمايند، ديگر وضو لازم نيست!». بدين جهت بايد هوشيار بود كه بدعت گزاران، بدعت منفى را در لباس بدعت مثبت پياده نكنند.
    بعد از روشن شدن دو قسم بدعت و تعيين مرز ميان بدعت مثبت و منفى به كلام مولاى متّقيان بازمى گرديم. آن حضرت در مقام تفسير بدعت منفى مى فرمايد: «اهل بدعت مخالف اوامر الهى و كتاب پروردگار و رسولش هستند». بدعتى كه امام حسين (عليه السلام) در مقابل آن ايستاد بدعتى بود كه در عصر خلفا، مخصوصاً خليفه سوم، ايجاد شده بود; بيت المال را در اختيار خويشاوندان خليفه گذاشتند، پست ها و مقام هاى حكومت اسلامى را، كه بايد بر اساس تقوى و علم و آگاهى و تدبير و لياقت ها تقسيم شود، در اختيار دار و دسته خود نهادند. اين بدترين بدعت ها بود كه امام حسين (عليه السلام) با آن به مبارزه برخواست. علاوه بر همه اين ها، معاويه بدعت بزرگ ديگرى نهاد و حكومت اسلامى را تبديل به سلطنت كرد و تمام آداب و رسوم شاهان را زنده نمود و يزيد نالايقِ شرابخوارِ كبوتر بازِ هرزه را به عنوان جانشين خود انتخاب كرد! اين ها مخالف اوامر الهى و قرآن مجيد و اهداف پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) بود. آنچه مخالف اوامر الهى و كتاب و سنّت باشد بدعت است، چه آن را قرائت جديد بناميم، يا از آن به نوآورى ياد كنيم، يا تفسير و برداشت تازه اى ناميده شود!.

    ▲انگيزه هاى بدعت
    امام در جمله ديگر به انگيزه هاى بدعت گزاران مى پردازد و مهم ترين انگيزه اين كار را هوى و هوس معرّفى مى نمايد. افراد هوسبازى هستند كه دين را مانع هوى و هوس خود مى دانند، ولى از آن جا كه نمى توانند با دين به صورت مستقيم مبارزه كنند، هوى و هوس خود را در لباس دين و به عنوان قرائت جديد عرضه مى نمايند و با تفسير به رأى پايه گزار بدعت هاى مختلفى مى شوند. در زمان طاغوت نيز اين سلاح مورد استفاده قرار مى گرفت، آن ها در پاسخ به اشكالات و انتقادها مى گفتند: «ما روح اسلام را حفظ كرده ايم; هر چند برخى از قالب ها محفوظ نمانده است!» يكى از وعاظ السلاطين در مقابل پرسش شاه كه فلان برنامه ما موافق اسلام است يا نه؟ مى گويد: «تا اراده ملوكانه چه باشد!» شما هر چه بخواهيد قرائت جديدى ارائه خواهيم داد!
    اگر با بدعت، مبارزه نشود و دانشمندان در مقابل آن به روشنگرى مردم نپردازند، نتيجه آن نابودى دين و مذهب است; زيرا اگر در هر عصر و زمانى چند بدعت نهاده شود، پس از مدّتى چهره دين به طور كلّى تغيير مى يابد و دين به عنوان يك پديده جديد جلوه مى كند. شايد رواياتى كه در مورد حضرت حجّت ـ عجل الله تعالى فرجه ـ وارد شده و دلالت دارد بر اين كه آن حضرت دين جديد مى آورد اشاره به همين مطلب باشد، يعنى در آن زمان، دين اسلام آن قدر دستخوش بدعت ها و پيرايه ها مى گردد كه وقتى آن حضرت بدعت ها و پيرايه هاى آن را مى زدايد، براى مردم آن عصر و زمان دين تازه اى جلوه مى كند!(2).

    پايه هاى بدعت
    بدعت بر اساس ضعف ايمان بنا نهاده شده است. ما اگر خداوند را عالِم على الاطلاق بدانيم، و خود را در مقابل او حتّى بسان قطره اى در برابر دريا ندانيم، و علم و دانش بى نهايت او را در مقابل علم بى مقدار خود قابل مقايسه ندانيم، و اسلام را به عنوان آخرين دين الهى قبول داشته باشيم، و پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) را معصوم بدانيم، هرگز به خود اجازه دخل و تصرّف در احكام الهى نخواهيم داد.
    ما نبايد كتاب و سنّت را به رنگ آراء و عقايد و نظريّات خود درآوريم و جلوى آن ها حركت كنيم; بلكه بايد آن ها را امام خود بدانيم و در سايه آن ها حركت كنيم و اعتقادات خود را به رنگ آن درآوريم. چگونه برخى از اهل بدعت در مقابل دستور يك طبيب، كه بشرى مثل آن هاست، تسليم و رام هستند; ولى در برابر فرامين الهى متمرّد و گردنكش مى باشند؟!
      


     
    1. ميزان الحكمة، باب 329، حديث 1632، (جلد اوّل، صفحه 381).
    2. روايت مذكور و شرح و تفسير آن را در كتاب «انقلاب جهانى مهدى»، صفحه 320 به بعد، مطالعه فرماييد.

     
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 07:16:00 ب.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      با چه كسى مشورت كنيم؟   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «لا تُدْخِلَنَّ فى مَشْوَرَتِكَ بَخيلا يَعْدِلُ بِكَ عَنِ الْفَضْلِ، وَ يَعِدُكَ الْفَقْرَ، وَ لا جَباناً يُضْعِفُكَ عَنِ الاُْمُورِ، وَ لا حَريصاً يُزَيِّنُ لَكَ الشَّرَهَ بِالْجَوْرِ»;
    «با افراد بخيل مشورت مكن كه تو را از خدمت به خلق خدا بازمى دارند و از تهيدستى مى ترسانند، و با افراد ترسو مشورت مكن كه اراده تو را براى انجام كارهاى مهمّ تضعيف مى كنند، و اشخاص حريص را مشاور خود قرار مده كه حرص را با ستمگرى در نظر تو زينت مى بخشند»(1).

    شرح و تفسير

    مشورت از دستورات مهمّ اسلامى است و انعكاس وسيعى در قرآن مجيد و روايات اسلامى دارد، به گونه اى كه يكى از سوره هاى قرآن مجيد به اين مضمون نامگذارى شده است. مشورت با افراد واجد شرايط به پيشرفت برنامه هاى صحيح و سازنده انسان كمك شايانى مى كند و آثار و فوايد زيادى به همراه دارد.
    امّا به همان اندازه كه مشورت با افراد ارزنده، به پيشرفت برنامه هاى صحيح كمك مى كند، مشورت با افرادى كه نقاط ضعف روشنى دارند، زيان بخش است و نتيجه معكوس دارد، به همين دليل امام اميرمؤمنان (عليه السلام)مؤكّداً توصيه مى كند كه از انتخاب سه دسته به عنوان مشاور، مخصوصاً در امور مهمّ اجتماعى، خوددارى شود: بخيلان، ترسوها، حريص ها; يكى دست انسان را مى گيرد تا انسان از مواهب خدا داد بذل و بخشش نكند، ديگرى اراده او را سست مى كند تا سراغ كارهاى مهمّ نرود و سومى انسان را براى حرص و ولع بيش تر تشويق به تجاوز به حقوق ديگران مى نمايد(2).


     
    1. نهج البلاغه، نامه 53.
    2. يكصد و پنجاه درس زندگى، صفحه 87. مشروح مباحث مربوط به مشورت را در ذيل آيه شريفه (و شاورهم فى الامر) در جلد سوم تفسير نمونه، صفحه 142 به بعد، مطالعه فرماييد.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 12:12:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      ايمان و عمل، دو دوست هميشگى   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اَلاْيمانُ وَ الْعَمَلُ اَخَوانِ تَوْأمانِ وَ رَفيقانِ لايَفْتَرِقانِ»;
    «ايمان و عمل همزاد يكديگر و دو قلو هستند و همچون دو رفيقى هستند كه از يكديگر جدا نمى شوند»(1).

    شرح و تفسير

    بحث هاى فراوانى پيرامون رابطه ايمان و عمل در روايات اسلامى مطرح شده است، مى دانيم تعليمات اسلام را معمولا به دو قسم اصول و فروع دين تقسيم مى كنند; يعنى دين شبيه به درختى است كه ريشه ها و شاخه هايى دارد. اصول دين همان ريشه هاى درخت هستند كه آب و موادّ غذايى را از زمين مى گيرند و به شاخه ها مى رسانند، اگر ريشه ها بخشكد شاخه ها هم مى خشكد. و فروع دين همان شاخه هاست و روشن است كه درخت بدون شاخه نيز درخت نيست و دوامى نخواهد داشت. ميوه درخت دين مقامات معنوى، اخلاق و قرب الى الله است. صفات و ويژگى هاى انسانى، ميوه هاى اين درخت است. اين درخت با اين سه بخش، مفيد است و بدون آن بى اثر، يعنى هر سه بخش آن ضرورى است.
    شايد مسأله اصول و فروع دين را از همين درختى كه ذكر شد و به صورت يك مثال بسيار زيبا در قرآن مجيد آمده گرفته باشند.
    دشمن اگر در گذشته به سراغ شاخه هاى اين درخت مى رفت و آن ها را قلع و قمع مى كرد، اكنون ريشه اين درخت پربار را هدف قرار داده است، و عجيب اين كه با تمام قدرت و تجهيزات به جنگ دين آمده و خطرناك ترين سلاح او در اين نبرد، استفاده از خود دين است! با تفسيرهاى غلط و نابه جايى كه از دين مى كند مى خواهد ريشه دين را بزند. در اين جاست كه همه مسلمان ها بايد بسيار هوشيار و بيدار باشند و از ملامت هيچ ملامت كننده اى نهراسند.
    با توجّه به اين مقدّمه معناى حديث فوق روشن مى شود كه ايمان و عمل نيز بسان اين درخت مورد نياز هستند و اگر از هم جدا شوند ثمره اى نخواهند داشت. تعبير به «توأمان» مفهوم خاصّى دارد; يعنى از هم تفكيك ناپذير هستند. بنابراين معنى ندارد كه انسان ايمان داشته باشد; ولى به دنبال آن عمل نباشد. اگر ايمان در پى خود عمل به همراه نداشته باشد، بايد در آن ايمان شك و ترديد كرد! شايد به همين جهت است كه در قرآن مجيد معمولا هر جا كه سخن از ايمان به ميان مى آيد به دنبال آن مسأله عمل صالح نيز مطرح مى شود.
    شخصى، كه رابطه ايمان و عمل را نمى دانست، خدمت امام صادق (عليه السلام)رسيد و از آن حضرت پرسيد: «اَلا تُخْبِرُنى عَنِ الاْيمانِ، أقَوْلٌ هُوَ وَ عَمَلٌ، اَمْ قَوْلٌ بِلا عَمَل؟; آيا ايمان تركيبى از عقيده و عمل است، يا تنها عقيده است و اعمال جزء ايمان محسوب نمى شود؟».
    امام در جواب فرمود: «اَلاْيمانُ عَمَلٌ كُلُّهُ(2); ايمان تمامش عمل است» نه اين كه شاخه اى از آن عمل باشد.


     
    1. غرر الحكم، جلد 2، صفحه 136، حديث 2094; شبيه اين روايت از پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله)نيز نقل شده است. به ميزان الحكمه، جلد اوّل، صفحه 306 (باب 262، حديث 1289) مراجعه كنيد. روايات ديگرى به همين مضمون در مأخذ مذكور خواهيد يافت.
    2. سفينة البحار، جلد اوّل، صفحه 152.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 12:12:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      اهميّت فوق العاده صبر و شكيبايى   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «عَلَيْكُمْ بِالصَّبْرِ، فَاِنَّ الصَّبْرَ مِنَ الاِْيمانِ كَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ وَ لا خَيْرَ فى جَسَد لا رَأْسَ مَعَهُ، وَ لا فى ايمان لا صَبْرَ مَعَهُ»;
    «شما را به صبر سفارش مى كنم; زيرا «صبر» نسبت به «ايمان» همچون «سر» است نسبت به «بدن»، (همان گونه كه) جسم بى سر ارزشى ندارد، ايمان بدون صبر و شكيبايى نيز بى ارزش است»(1).

    شرح و تفسير

    صبر مسأله مهمّى است كه در آيات قرآن و روايات معصومان (عليهم السلام) به صورت گسترده مطرح شده است. در اهميّت فوق العاده صبر همين بس كه طبق آنچه از برخى آيات قرآن مجيد استفاده مى شود، صبر مهم ترين عامل ورود به بهشت است; آيه 24 سوره رعد اشاره به اين مطلب دارد: (سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدّارِ); «(فرشتگان به بهشتيان مى گويند:) سلام بر شما به خاطر صبر و استقامتتان! چه نيكوست سرانجام آن سرا(ى جاويدان)!».

    راز اهميّت صبر
    هنگامى كه در اهميّت صبر دقيق مى شويم و آن را موشكافى مى كنيم، درمى يابيم كه تمام واجبات و محرّمات در صبر خلاصه شده است; زيرا انجام واجبات و ترك محرّمات بدون صبر امكان پذير نيست!
    صبر بر دو قسم است: 1ـ صبر منفى 2ـ صبر مثبت.
    صبر منفى و نادرست عبارت است از اين كه انسان در مقابل هر حادثه اى تسليم شود; در مقابل ظلم، بيمارى، فقر و مانند آن تسليم گردد و هيچ مقاومتى از خود بروز ندهد. اين، صبر منفى مى باشد و همان چيزى است كه دشمنان اديان بشرى مى گفتند: «اديان زايده فكر ستمكاران است كه براى ادامه ظلم خويش آن را درست كرده اند!».
    قسم دوم صبر، كه بسان «سر» نسبت به «بدن» است، صبر مثبت مى باشد. اين نوع صبر است كه به انسان نيرويى ده برابر نيروى حالت عادى مى بخشد! قرآن مجيد در اين رابطه مى فرمايد:
    (يا اَيُّهَا النَّبِىُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنينَ عَلَى الْقِتالِ اِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ يَغْلِبُوا مِأَتَيْنِ وَ اِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِأَةٌ يَغْلِبُوا اَلْفاً مِن الَّذينَ كَفَروُا بِاَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَفْقَهُونَ); «اى پيامبر! مؤمنان را به جنگ (با دشمن) تشويق كن. هرگاه بيست نفر با استقامت از شما باشد، بر دويست نفر غلبه مى كنند، و اگر صد نفر باشند، بر هزار نفر از كسانى كه كافر شدند پيروز مى گردند; چرا كه آن ها گروهى هستند كه نمى فهمند»(2).
    صبر در مقابل طاعت پروردگار و دورى از معاصى صبر مثبت است. صبر يك صفت برجسته اخلاقى است كه در دنيا هم بسيار مفيد است. بنابراين نه دين، و نه دنيا را بدون صبر نمى توان به دست آورد(3).

     


    1. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 82.
    2. سوره انفال، آيه 65.
    3. ماهيّت و ضرورت صبر، جايگاه صبر و صابران در قرآن، آفات صبر و ديگر مباحث مربوط به صبر را در كتاب سيماى صابران در قرآن، نوشته دكتر يوسف قرضاوى مطالعه فرماييد.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 12:12:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      اوّل خودت، سپس ديگران!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام): 
    «مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنّاسِ اِماماً فَعَلَيْهِ اَنْ يَبْدَأَ بِتَعْليمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْليمِ غَيْرِه، وَ لْيَكُنْ تَأْديبُهُ بِسيرَتِه قَبْلَ تَأْديبِه بِلِسانِه»;
    «كسانى كه خود را پيشواى مردم قرار مى دهند بايد قبل از آن كه به مردم آموزش بدهند خود را آموزش دهند، و بايد مردم را با اعمالشان به رعايت آداب الهى دعوت كنند، پيش از آن كه با زبانشان دعوت نمايند»(1).

    شرح و تفسير

    كسانى كه در مقام رهبرى و هدايت و مديريّت هستند، خواه در يك مجموعه بزرگ مثل يك كشور باشند، و يا مجموعه اى كوچك مثل يك خانواده، چنين اشخاصى تمايل دارند افراد تحت نظر آن ها به سخنانشان گوش فرا دهند و دستورهاى آن ها را پذيرا گردند. در علم روانشناسى و روانكاوى در مورد راه نفوذ در مردم بحث هاى فراوانى مطرح شده است; ولى بيش تر جنبه مصنوعى و ساختگى دارد. امّا در تعاليم اسلامى، دستورات جالبى در اين زمينه مى بينيم كه هماهنگ با طبيعت و فطرت انسانى است.
    از جمله روايت فوق اشاره اى به همين مطلب دارد; حضرت در قسمت اوّل حديث مى فرمايد: «قبل از تعليم ديگران، معلّم خويش باش». يعنى از خودسازى شروع كنيد تا در دگرسازى توفيق يابيد; طبيبى كه خود بيمار است و به علاج خود نمى پردازد، اگر به سراغ طبابت براى ديگران برود موفّق نخواهد بود و مصداق ضرب المثل مشهور «طبيب يداوى الناس و هو عليل»(2) خواهد بود.
    سپس آن حضرت در قسمت دوم روايت مى فرمايد: «قبل از دعوت ديگران به هر عمل، خود عامل به آن باشيد!» يعنى از تأديب عملى استفاده كنيد، همان گونه كه پيشوايان بزرگ دين چنين بودند. نصيحت عالم بى عمل به سخريّه و مسخره كردن شباهت بيش ترى دارد! بدين جهت در روايات براى عالم بى عمل تشبيه هاى جالبى آمده است(3).


     
    1. بحارالانوار، جلد 2، صفحه 56.
    2. ضرب المثل فوق يك مصرع از شعر شاعر معروف «كميت بن زيد بن خنيس» است، بيت مورد اشاره طبق آنچه در تفسير قمى، جلد اوّل، صفحه 46 آمده، چنين است:
    «و غير تقى يأمر الناس بالتقى *** طبيب يداوى الناس و هو عليل»
    انسان بى تقوايى كه، مردم را به پرهيزكارى فرامى خواند، همانند طبيب بيمارى است كه در صدد معالجه بيماران برمى آيد! شرح حال اين شاعر پرتوان و باارزش را در الغدير، جلد 2، صفحه 196، مطالعه فرماييد.
    3. به برخى از اين روايات در ميزان الحكمة، باب 3628 اشاره شده است.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 12:12:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      امنيّت و آرامش در سايه دين   ...

     

    قال على (عليه السلام):
    «مَنِ اسْتَحْكَمَتْ لى فيهِ خَصْلَةٌ مِنْ خِصالِ الْخَيْرِ احْتَمَلْتُهُ عَلَيْها و اغْتَفَرْتُ فَقْدَ ماسِواها وَ لا اَغْتَفِرُ فَقْدَ عَقْل وَ لا دين، لاَِنَّ مُفارَقَةَ الدّينِ مُفارَقَةُ الاَْمْنِ … وَ فَقْدَ الْعَقْلِ فَقْدُ الْحَياةِ»;
    «كسى كه يكى از صفات برجسته خير در وجود او ريشه دار شود، چنين شخصى را تحمّل مى كنم و اگر ضعف ها و كاستى هايى در قسمت هاى ديگر داشته باشد مى بخشم، ولى دو چيز قابل تحمّل نيست، يكى فقدان عقل و ديگرى فقدان دين، زيرا بدون دين امنيّتى وجود ندارد و فقدان عقل موجب از بين رفتن زندگى مى گردد!»(1).

    شرح و تفسير

    اين جمله اميرالمؤمنين (عليه السلام) جمله بسيار پرمحتوايى است و اشاره به خطراتى دارد كه ممكن است در هر جامعه اى رخ دهد. در دنياى امروز ما با دو خطر روبرو هستيم:
    نخست اين كه عقل به معناى واقعى آن در خطر است! هر چند عقل به معناى شيطنت، و عقل به معناى جذب و جلب منافع مادّى در خطر نيست. و دليل اين خطر هم اين است كه هوى و هوس روى عقل انسان را مى گيرد و حجابى بر آن مى افكند. يكى از موانع شناخت هوى و هوس است. هواپرستان به صورت هاى مختلف هوى پرستى را ترويج مى كنند، حتّى بازيچه بچه ها را به گونه اى مى سازند كه آن ها را به هوى پرستى راهنمايى مى كند!
    ديگر اين كه دين هم در خطر است، چون هواپرستان دين را مانع راه خويش مى دانند و با تمام قدرت با آن مى جنگند و با ضعيف شدن نقش دين در جوامع امروزى، شاهد ناامنى هاى فراوانى در بخش هاى مختلف جامعه هستيم; ناامنى اجتماعى، سياسى، اخلاقى، نظامى، اقتصادى از مصاديق بارز اين ناامنى هاست. هر چند دين و عقل از سوى حكمرانان جهان فعلى مورد بى مهرى، بلكه هجوم قرار گرفته است. ولى اقبال و رويكرد مردم به اين دو عطيّه الهى روز به روز بيش تر مى شود; مخصوصاً نسبت به دين اسلام كه پاسخ گوى نيازهاى بشر در تمام زمان هاست.
    بنابراين، با توجّه به حملاتى كه از يك سو به دين و عقل مى شود (به گونه اى كه سعى در محو اين دو پايه اصلى حيات مى گردد) و با توجّه به عطش مردم دنيا نسبت به دين اسلام از سوى ديگر، مسؤوليّت دانشمندان و مفسّران دين و قرآن صد چندان مى شود.


     
    1. اصول كافى، جلد 1، صفحه 31، (كتاب العقل و الجهل، حديث 30).
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 12:04:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      امارت و اسارت!   ...

     

     

     


    على (عليه السلام) مى فرمايد:
    «اُمْنُنْ عَلى مَنْ شِئْتَ تَكُنْ اَميرَهُ، وَ احْتِجْ اِلى مَنْ شِئْتَ تَكُنْ اَسيرَهُ، وَاسْتَغْنِ عَمَّنْ شِئْتَ تَكُنْ نَظيرَهُ»;
    «به هر كس مى خواهى نيكى كن تا امير او شوى! و به هر كس مى خواهى محتاج شو تا اسير او گردى! و از هر كس مى خواهى بى نياز شو تا همانند او شوى!»(1).

    شرح و تفسير

    در روابط اجتماعى افراد و ملّت ها، اين قانون با قدرت تمام حكومت مى كند كه: «حكومت از آنِ دستِ دهنده است، و دستِ گيرنده خواه و ناخواه زير دست است!» افراد و ملّت هاى نيازمند در واقع بردگانى هستند كه فرمان بردگى خود را با ابراز نياز و احتياج به ديگران امضاء كرده اند، بدين جهت تقاضاى كمك از ديگران در اسلام امرى نكوهيده و غير اخلاقى محسوب مى شود و تنها به افراد خاصّى اجازه اين كار داده شده است، بنابراين مسلمان واقعى كسى است كه بكوشد ارتباط اجتماعى خود را با ديگران بر اساس كمك متقابل قرار دهد، نه يك جانبه، و كمك گرفتن بلاعوض بايد مخصوص افراد معلول و از كارافتاده باشد(2).
    نكته ديگرى كه از حديث جالب فوق استفاده مى شود اين است كه: 
    اسارت يا امارت، عزّت و ذلّت، خوشبختى و بدبختى، فقر و غنا و مانند آن امور تصادفى نيستند; بلكه معلول عواملى و علّت هايى هستند كه خود ما آن را فراهم مى كنيم. بايد سعى و تلاش كنيم تا عوامل نيك بختى و بدبختى را بشناسيم، تا به سراغ قسمت اوّل برويم و از دوم اجتناب كنيم.


     
    1. بحارالانوار، جلد 74، صفحه 400 و 421 و جلد72، صفحه 107 و جلد 71،صفحه 411.
    2. يكصد و پنجاه درس زندگى، صفحه 26.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 12:04:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      اغنياى واقعى!   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «لا غِنَى كَالْعَقْلِ وَ لا فَقْرَ كَالْجَهْلِ»;
    «هيچ سرمايه اى همچون عقل نيست و هيچ فقرى همچون جهل و نادانى نيست»(1).

    شرح و تفسير

    غنا و بى نيازى دو گونه است: 1ـ بى نيازى برون ذاتى. 2ـ بى نيازى درون ذاتى.
    منظور از بى نيازى برون ذاتى آن است كه انسان به وسيله اشياء خارج از ذاتش از ديگران بى نياز شود; به وسيله مقام، قدرت، دوستان، پول و مانند آن. اين غناى برون ذاتى است كه چندان اعتبار ندارد، به همين جهت اين نوع غنا عطش روحى انسان را فرو نمى نشاند و لهذا ثروتمندان تشنه تر هستند! بر اين اساس است كه وقتى از بهلول مى پرسند: شخصى نذر كرد كه به فقيرترين مردم كمك مالى كند، بايد به چه كسى بدهد؟ گفت: «به هارون الرشيد!»(2).
    2ـ نوع دوم، غناى درون ذاتى است; يعنى كسى كه با استفاده از سرمايه درونى وجود خويش و بدون كمك گرفتن از ابزار بيرون خويش غنى است. چنين اشخاصى در سايه ايمان، اعتماد به نفس، قناعت، توكّل بر خدا، تقوى، كه سرمايه هاى بزرگى محسوب مى شود، به غناى درون ذاتى دست مى يابند و از همه غنى ترند. ويژگى مهمّ سرمايه هاى درون ذاتى اين است كه دزدان نمى توانند آن را به سرقت ببرند. حضرت على (عليه السلام)خود از جمله كسانى است كه غناى درون ذاتى دارد. بدين جهت در دوران بيست و پنج ساله سكوتش همانند كوه ايستادگى و مقاومت مى كند و هنگامى كه به قدرت مى رسد اسير قدرت نمى گردد، بلكه قدرت را اسير خويش مى نمايد و به دنيا همچنان بى اعتناست.
    آرى، آن حضرت در اوج قدرت دنيا را از كفش پر وصله اش بى ارزش تر!(3)
    و از برگ جويده شده در دهان ملخ كم بهاتر!(4)
    و از عطسه بز كم قيمت تر!(5)
    و از استخوان خنزيرى كه در دست شخص جذامى باشد(6)، پست تر معرّفى مى كند! اين است سرمايه واقعى و جاودانى.


     
    1. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 54.
    2. داستان مذكور را به شكلى كه در بالا آمده است در منابع معتبر نيافتيم. ولى داستانى شبيه به آن در كتاب «بهلول عاقل»، صفحه 31 وجود دارد. به اين داستان توجّه كنيد:«روزى هارون الرشيد مبلغى پول به بهلول داد تا آن را صرف نيازمندان كند، بهلول پول را گرفت و پس از لحظه اى به خليفه بازگرداند! هارون از علّت آن پرسيد. بهلول جواب داد: هر چه فكر كردم محتاج تر از خليفه كسى را نيافتم!»
    3. نهج البلاغه، خطبه 33.
    4. نهج البلاغه، خطبه 224.
    5. نهج البلاغه، خطبه 3.
    6. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 236.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 12:04:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      اعتدال در همه چيز   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «مَنْ بالَغَ فِى الْخُصُومَةِ اَثِمَ، وَ مَنْ قَصَّرَ فيها خُصِمَ»;
    «كسى كه در خصومت و دشمنى زياده روى كند مرتكب گناه مى شود، و كسى كه در آن كوتاهى نمايد مغلوب مى گردد»(1).

    شرح و تفسير

    مسأله اعتدال و ميانه روى در همه چيز، از مسايلى است كه اسلام به آن دعوت مى كند. اين مسأله آن قدر مهمّ است كه حتّى به هنگام خصومت و دشمنى با دشمنان سر سخت، مطلوب مى باشد.
    تجربه نشان داده است كه تندروى ها و كندروى ها همواره به مشكلات مختلفى ختم مى گردد، بدين جهت اصل «إعتدال» يك اصل فراگير است كه در كلّ نظام هستى حاكم است، در گردش سيّارات به دور خورشيد تعادل بسيار حسّاسى وجود دارد، به گونه اى كه اگر فاصله آن ها با خورشيد نزديك تر شود جذب خورشيد مى شوند و بر اثر حرارت خورشيد نابود مى گردند و اگر دورتر شوند از حوزه جاذبه آن فرار مى كنند و از انرژى خورشيد بهره نمى گيرند. اين تعادل و اعتدال در سيستم بدن ما انسان ها نيز عجيب و حيرت آور است، هرگاه تعادل به هم مى خورد فوراً بيمارى ها آغاز مى گردد.

    پيام روايت
    اين حديث شريف به ما مى آموزد كه ما هم بايد در زندگى شخصى خويش در همه چيز معتدل باشيم; حتّى در دشمنى ها و دوستى ها، در بحث ها و مناظره ها، در عبادت ها و كارها و فعاليّت هاى زندگى، در إبراز محبّت ها و غم و شادى ها، و خلاصه در همه چيز اعتدال را بايد مراعات كرد.
    در تفسير آيه شريفه 143 سوره بقره (وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ اُمَّةً وَسَطاً)آمده است كه منظور از «كذلك» قبله مسلمان هاست; يعنى همان گونه كه قبله شما مسلمان ها در وسط شرق و غرب عالم و در وسط قبله يهود و نصارى مى باشد، خود شما هم امّتى متعادل باشيد(2).
    ما اين مطلب را در شبانه روز حداقل ده بار از خداوند طلب مى كنيم: (اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ); «پروردگارا! ما را به راه راست، آن راهى كه غير از چپ و راست است، هدايت فرما!».


     
    1. بحارالانوار، جلد 74، صفحه 419.
    2. تفسير نمونه، جلد اوّل، صفحه 483.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 12:04:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      أسباب شرف و عزّت آدمى   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «يا كُمَيْلُ! اَحْسَنُ حِلْيَةِ الْمُؤْمِنُ التَّواضُعُ، وَ جَمالُهُ التَّعَفُّفُ، وَ شَرَفُهُ التَّفَقُّهُ، وَ عِزُّهُ تَرْكُ الْقالِ وَ الْقيلِ»;
    «اى كميل! بهترين زينت انسان باايمان تواضع و فروتنى است، و زيبايى و جمال مؤمن در عفّت و پاكدامنى است، و شرافت او در آگاهى است، و عزّت او در ترك قيل و قال و گفت و گوهاى بى ثمر است!»(1).

    شرح و تفسير

    حضرت اميرمؤمنان (عليه السلام) طبق اين روايت، به چهار مطلب مهمّ و سرنوشت ساز اشاره مى نمايد، و در حقيقت در اين چهار جمله فرهنگ سازى مى كند و مفهوم تازه اى براى بعضى كلمات ارايه مى دهد. كه براى رعايت اختصار به شرح جمله اوّل اكتفاء مى كنيم:
    مرو». آيا منظور از «مشى» در آيه شريفه، «راه رفتن» معمولى است كه از مصاديق تواضع است، يا «مشى» در اين جا به معناى وسيع كلمه است و شامل خط و مشى اجتماعى، سياسى، فرهنگى و رفتار كوچك و بزرگ مى شود؟ بعيد نيست معناى دوم مراد باشد.
    در روايتى از امام على (عليه السلام)مى خوانيم: «ثَمَرَةُ التَّواضُعِ اَلَْمحَبَّةُ وَ ثَمَرَةُ الْكِبْرِ اَلْمَسَبَّةُ; ميوه درخت تواضع محبّت و دوستى و جلب قلوب است و ميوه درخت تكبّر و خود برتربينى، كينه و عداوت و دشمن سازى است»(2).
    تواضع، كه معناى آن ترك خودبرتربينى مى باشد، براى همه، خصوصاً اهل علم و كسانى كه الگوهاى جامعه محسوب مى گردند، بسيار مهمّ است. يكى از نشانه هاى تواضع ابتدا به سلام است، طبق برخى روايات پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) همواره ابتدا به سلام مى كرد(3) و بدين طريق قلب مردم را به سوى خويش جلب مى كرد. چرا ما از چيزى كه اين قدر كم هزينه و پراستفاده است، بهره بردارى نمى كنيم؟!

    اقسام تواضع
    تواضع سه شاخه دارد. 1ـ تواضع در مقابل خداوند. 2ـ تواضع در مقابل خلق خداوند 3ـ تواضع در مقابل حق.
    منظور از تواضع در برابر خداوند روشن است، همان گونه كه تواضع در برابر خلق خدا هم روشن است. اين نكته لازم به ذكر نيست كه منظور از «خلق خدا» در اين جا مؤمنان است، بنابراين تواضع در مقابل كفّار و دشمنان معنى ندارد، بلكه بايد در برابر آن ها عزيز و سربلند بود.
    و امّا تواضع در برابر حق، مطلبى است كه پاى بسيارى از كسانى كه داراى تواضع نوع اوّل و دوم هستند نسبت به آن مى لنگد! ما بايد جرأت پذيرش اشتباهات خود را داشته باشيم و همواره در مقابل حق سر تسليم فرود آوريم، هر چند ناگوار باشد و طرف مقابل، از نظر سنّ و سال، يا تحصيل، يا موقعيّت اجتماعى و خانوادگى، پايين تر از ما باشد.
      


     
    1. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 413.
    2. غرر الحكم، حديث 4614ـ 4613، (به نقل از اخلاق در قرآن، جلد 2، صفحه 74).
    3. منتهى الآمال، جلد اوّل، صفحه 54.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 12:04:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      أسباب شرف و عزّت آدمى   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «يا كُمَيْلُ! اَحْسَنُ حِلْيَةِ الْمُؤْمِنُ التَّواضُعُ، وَ جَمالُهُ التَّعَفُّفُ، وَ شَرَفُهُ التَّفَقُّهُ، وَ عِزُّهُ تَرْكُ الْقالِ وَ الْقيلِ»;
    «اى كميل! بهترين زينت انسان باايمان تواضع و فروتنى است، و زيبايى و جمال مؤمن در عفّت و پاكدامنى است، و شرافت او در آگاهى است، و عزّت او در ترك قيل و قال و گفت و گوهاى بى ثمر است!»(1).

    شرح و تفسير

    حضرت اميرمؤمنان (عليه السلام) طبق اين روايت، به چهار مطلب مهمّ و سرنوشت ساز اشاره مى نمايد، و در حقيقت در اين چهار جمله فرهنگ سازى مى كند و مفهوم تازه اى براى بعضى كلمات ارايه مى دهد. كه براى رعايت اختصار به شرح جمله اوّل اكتفاء مى كنيم:
    مرو». آيا منظور از «مشى» در آيه شريفه، «راه رفتن» معمولى است كه از مصاديق تواضع است، يا «مشى» در اين جا به معناى وسيع كلمه است و شامل خط و مشى اجتماعى، سياسى، فرهنگى و رفتار كوچك و بزرگ مى شود؟ بعيد نيست معناى دوم مراد باشد.
    در روايتى از امام على (عليه السلام)مى خوانيم: «ثَمَرَةُ التَّواضُعِ اَلَْمحَبَّةُ وَ ثَمَرَةُ الْكِبْرِ اَلْمَسَبَّةُ; ميوه درخت تواضع محبّت و دوستى و جلب قلوب است و ميوه درخت تكبّر و خود برتربينى، كينه و عداوت و دشمن سازى است»(2).
    تواضع، كه معناى آن ترك خودبرتربينى مى باشد، براى همه، خصوصاً اهل علم و كسانى كه الگوهاى جامعه محسوب مى گردند، بسيار مهمّ است. يكى از نشانه هاى تواضع ابتدا به سلام است، طبق برخى روايات پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) همواره ابتدا به سلام مى كرد(3) و بدين طريق قلب مردم را به سوى خويش جلب مى كرد. چرا ما از چيزى كه اين قدر كم هزينه و پراستفاده است، بهره بردارى نمى كنيم؟!

    اقسام تواضع
    تواضع سه شاخه دارد. 1ـ تواضع در مقابل خداوند. 2ـ تواضع در مقابل خلق خداوند 3ـ تواضع در مقابل حق.
    منظور از تواضع در برابر خداوند روشن است، همان گونه كه تواضع در برابر خلق خدا هم روشن است. اين نكته لازم به ذكر نيست كه منظور از «خلق خدا» در اين جا مؤمنان است، بنابراين تواضع در مقابل كفّار و دشمنان معنى ندارد، بلكه بايد در برابر آن ها عزيز و سربلند بود.
    و امّا تواضع در برابر حق، مطلبى است كه پاى بسيارى از كسانى كه داراى تواضع نوع اوّل و دوم هستند نسبت به آن مى لنگد! ما بايد جرأت پذيرش اشتباهات خود را داشته باشيم و همواره در مقابل حق سر تسليم فرود آوريم، هر چند ناگوار باشد و طرف مقابل، از نظر سنّ و سال، يا تحصيل، يا موقعيّت اجتماعى و خانوادگى، پايين تر از ما باشد.
      


     
    1. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 413.
    2. غرر الحكم، حديث 4614ـ 4613، (به نقل از اخلاق در قرآن، جلد 2، صفحه 74).
    3. منتهى الآمال، جلد اوّل، صفحه 54.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 12:04:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      اركان سه گانه جامعه انسانى   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «قامَتِ الدُّنْيا بِثَلاثَة: بِعالِم ناطِق مُسْتَعْمِل لِعِلْمِه، وَ بِغَنِىّ لايَبْخَلُ بِمالِه عَلى اَهْلِ دينِ الله عَزَّوَجَلَّ، وَ بِفَقير صابِر. فَاِذا كَتَمَ الْعالِمُ عِلْمَهُ، وَ بَخِلَ الْغَنِىُّ، وَ لَمْ يَصْبِرِ الَْفقيرُ، فَعِنْدَها الْوَيْلُ وَ الثَّبُورُ»;
    «دنيا بر سه چيز استوار است: دانشمند سخنورى كه به دانش و سخنان خويش عمل مى كند و ثروتمندى كه از دادن اموالش به بندگان نيازمند خداوند بخل نمىورزد و نيازمندى كه صبر و تحمّل دارد; بنابراين اگر دانشمند، دانش خود را مخفى كند (و در اختيار ديگران نگذارد) و ثروتمند بخل بورزد (و به فقراء كمك نكند) و فقير صبرپيشه نكند، مصيبت و هلاك دنيا را فرا مى گيرد»(1).

    شرح و تفسير

    از روايت فوق نكاتى استفاده مى شود; دو نكته آن بسيار مهمّ است:
    1ـ «عالِم» بايد «ناطق» باشد و گرنه همچون گنج پنهان در زير خاك ها، نتيجه اى براى جامعه نخواهد داشت. بنابراين سخنورى عالم، نه تنها عيب محسوب نمى شود، بلكه لازمه يك عالم از ديدگاه امام على (عليه السلام)است. همان گونه كه خود آن حضرت، كه مصداق كامل و أتمّ «عالم» بود، سخنورى بسيار قوى و بى نظير بود. علاوه بر اين، «نطق» عالم، بايد همچون «نُطق» پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) باشد كه «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى»(2). بنابراين آنچه مى گويد بايد در مسير رضايت خداوند باشد، نه جهت إرضاى هواى نفس!
    2ـ «عالم ناطق» و «دانشمند سخنور» قبل از آن كه مردم را دعوت به چيزى كند، بايد خود عامل به آن باشد. و پيش از آن كه مردم را از عمل به چيزى نهى كند، لازم است خود تارك آن باشد. در اين صورت است كه چنين دانشمندى، عالم ربانى مى شود و «نگاه كردن به چهره او» حتّى «نظر كردن به درب خانه اش» و «حضور در مجلسش» همه عبادت محسوب مى گردد و سخنش جهاد فى سبيل الله شمرده مى شود(3).
    اگر عالم دانش خويش را احتكار نكرد، بلكه آن را منتشر نمود و قبل از مردم خود به آن عمل كرد، و ثروتمند فقراء را در استفاده از اموالش شريك كرد، و فقراء هم در مقابل فقر صبور و پر تحمّل بودند، اجتماع دچار مشكلى نخواهد شد; ولى مصيبت و هلاكت زمانى است كه نه دانشمند دانش خويش را در اختيار نيازمندان بگذارد، و نه ثروتمند دست فقير و نيازمند را بگيرد، و نه نيازمند صبر و تحمّل داشته باشد.
    خواننده محترم! هر يك از ما و شما در يكى از اين سه دسته هستيم. از خداوند بخواهيم در آنچه وظيفه ماست، موفّقمان بدارد.
    3. شخصى از امام صادق (عليه السلام) پرسيد: «اين كه از پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) نقل شده كه فرمود: «نگاه كردن به چهره علما عبادت است» منظور چه عالمى است؟ حضرت فرمودند: «منظور عالمى است كه هنگامى كه به چهره اش نگاه مى كنى، به ياد جهان آخرت مى افتى و امّا عالمى كه چنين نباشد نگاه كردن به چهره اش (نه تنها عبادت محسوب نمى شود، بلكه) باعث فتنه است!» (ميزان الحكمة، باب 2845، حديث 13438).


     
    1. بحارالانوار، جلد 10، صفحه 119. روايت فوق به أشكال مختلف نقل شده و به گونه ديگر، در نهج البلاغه، در بخش كلمات قصار، شماره 372 نيز آمده است.
    2. سوره النجم، آيه 3.
    3. شخصى از امام صادق (عليه السلام) پرسيد: «اين كه از پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) نقل شده كه فرمود: «نگاه كردن به چهره علما عبادت است» منظور چه عالمى است؟ حضرت فرمودند: «منظور عالمى است كه هنگامى كه به چهره اش نگاه مى كنى، به ياد جهان آخرت مى افتى و امّا عالمى كه چنين نباشد نگاه كردن به چهره اش (نه تنها عبادت محسوب نمى شود، بلكه) باعث فتنه است!» (ميزان الحكمة، باب 2845، حديث 13438).
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 12:04:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...


      اركان اصلى توبه   ...

     

     

     


    قال على (عليه السلام):
    «اَلتَّوْبَةُ عَلى اَرْبَعَةِ دَعائِم: نَدَمٌ بِالْقَلْبِ، وَ اسْتِغْفارٌ بِاللِّسانِ، وَ عَمَلٌ بِالْجَوارِحِ وَ عَزْمٌ اَنْ لايَعُودَ»;
    «توبه بر چهار پايه استوار است 1ـ پشيمانى درونى 2ـ استغفار زبانى 3ـاستغفار عملى 4ـ تصميم جدّى بر عدم بازگشت به گناه»(1).

    شرح و تفسير

    برداشت غالب مردم از توبه، برداشت نادرستى است و لهذا آثار آن، هم در توبه هاى فردى و هم در توبه هاى اجتماعى كم است.
    توضيح اين كه ساختمان عظيم توبه بر روى يكى دو پايه بنا نمى شود، بلكه بايد اركان چهارگانه آن مراعات گردد و به تعبير ديگر آثار توبه بايد در تمام وجود انسان آشكار شود. با توجّه به اين مقدّمه كوتاه، به شرح اصول چهارگانه توبه مى پردازيم:
    ركن اوّل: نخستين قدم توبه پشيمانى درونى است، حقيقتاً در درون قلب و روح و جان تائب تحوّل و انقلابى رخ دهد و از گناهى كه مرتكب شده تنفّر پيدا كند و پشيمان گردد.
    ركن دوم: هر چند پشيمانى درونى اوّلين گام توبه است، ولى تنها ركن آن نيست. بدين جهت بايد اين تحوّل و انقلابى كه در درون او پيدا شده در ساير اعضاء بدنش نيز اثر بگذارد و به وسيله زبانش، كه ترجمان قلب او است، آشكار گردد. زبان هم به دنبال قلب از گناه توبه كند و استغفار گويد. بنابراين هماهنگى قلب و زبان در تنفّر از گناه، دو ستون از ستون هاى چهارگانه توبه است.
    ركن سوم: اين است كه اين حالت ندامت و پشيمانى از زبان به ساير اعضا هم منتقل شود و آن ها را به عكس العمل وادارد، تا انسان براى جبران گذشته كارى انجام دهد. اعضاء انسان در اين مرحله سه كار مى تواند انجام دهد، تا نهال نوپاى توبه استحكام يابد و بارور گردد:
    الف) حق و حقوق مردم كه بر اثر گناهان پايمال شده را جبران كند; اگر غيبتى كرده، حلّيت بطلبد. اگر قلب مؤمنى را شكسته جبران كند. اگر مال مردم را تلف كرده، جبران نمايد. خلاصه هر حقّى از هر شخصى بر عهده اوست ادا كند.
    ب) حقوق خداوند را نيز ادا كند; اگر عبادتى را ترك كرده انجام دهد. اگر ترك آن عبادت قضا و كفّاره اى دارد بجا آورد. و اين امور را به پس از مرگ موكول نكند!
    ج) بدى ها و خطاها و گناهان گذشته را با خوبى ها و عبادات جبران نمايد. شاهد بر اين مرحله از توبه جمله (اِلاّ الَّذينَ تابُوا وَ اَصْلَحُوا); «مگر كسانى كه توبه كردند و (به دنبال آن) خود را اصلاح نمودند». مى باشد، كه در آيات متعدّدى از قرآن مجيد آمده است(2). گناه مثل بيمارى است و اگر گناه كبيره باشد همانند بيمارى هاى سخت است، شخصى كه مبتلى به بيمارى سختى مى گردد و پس از معالجه و مداوا از بستر برمى خيزد، قواى او تحليل رفته، چشم ها گودافتاده، لاغر شده و توانايى لازم ندارد. بايد علاوه بر معالجه و درمان، تقويت شود تا نيروى خويش را بازيابد. گناه نيز ايمان و فضايل انسانى را تضعيف مى كند، پس از توبه بايد آن فضايل تضعيف شده را با كارهاى صالح و شايسته تقويت نمود.
    ركن چهارم: تصميم به ترك گناه در آينده، يعنى توبه راه را به انسان تا آخر عمر نشان دهد. نتيجه اين كه توبه طبق فرمايش امام على (عليه السلام) يك تحوّل كامل ايجاد مى كند و تنها تعلّق به زبان ندارد. در مورد جامعه هم چنين است، جامعه گناه زده پس از توبه بايد اين مراحل چهارگانه را طى كند. آيا ما پس از انقلاب اين چهار مرحله را در جامعه خويش پياده نموده ايم؟


     
    1. ميزان الحكمة، باب 459، حديث 2160، (جلد اوّل، صفحه 548).
    2. سوره بقره، آيه 160. شبيه اين جمله در آيات 89 آل عمران، 119 نحل، و 5 نور، نيز آمده است.
    موضوعات: 110 سرمشق از سخنان حضرت على (ع)  لینک ثابت



     [ 12:04:00 ق.ظ ]


    فرم در حال بارگذاری ...



      خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

     
     
    این وبلاگ بمنظور معرفی شاخه ای از ابعاد وجودی امام حسن مجتبی (ع) به فعالیت مشغول شده است.