‏ داستانى در اين زمينه نقل كرده اند كه به داستان «غرانيق» معروف شده، اين داستان مى گويد پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله) مشغول خواندن سوره «نجم» در برابر مشركان بود، وقتى به اين آيه رسيد اَفَرَأَيْتُمُ اللاّتَ وَالْعُزّى و مَناةَ الثالِثَةَ الاْخْرى: «به من خبر دهيد آيا بتهاى لات و عزى و منات كه سومين آنها است» (دختران خدا هستند؟) در اين هنگام شيطان اين دو جمله را بر زبان پيامبر (صلى الله عليه وآله) جارى ساخت: تِلْكَ الْغَرانِيْقُ الْعُلى وَ اَنَّ شَفاعَتَهُنَّ لَتُرْتَجى!: «آنها پرندگان زيباى بلند مقامى هستند و از آنها اميد شفاعت مى رود»!(1)

مشركان با شنيدن اين دو جمله غرق شادى شدند، و گفتند «محمد» تاكنون نام خدايان ما را هرگز به نيكى نبرده بود، در همين حال رسول خدا سجده كرد و آنها نيز سجده نمودند مشركان قريش همگى خوشحال شدند و متفرق گشتند ولى چيزى نگذشت كه جبرئيل نازل شد و به پيامبر اطلاع داد كه اين دو جمله را من براى تو نياورده بودم! اين از القائات شيطان بود!! و آيه وَ ما اَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُول وَلانَبىٍّ اِلاّ اِذا تَمَنّى اَلْقَى الشَّيْطانُ فى اُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللّهُ ما يُلقِى الشَّيْطانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللّهُ آياتِهِ وَاللّهُ عَليمٌ حَكيمٌ: «ما هيچ رسول و پيامبرى را پيش از تو نفرستاديم مگر اينكه هرگاه آرزو مى كرد، شيطان القائاتى در آن مى انداخت، اما خداوند القائات شيطان را از ميان مى برد، سپس آيات خود را استحكام مى بخشيد، و خداوند عليم و حكيم است» (حج 52). نازل گرديد و به پيغمبر (صلى الله عليه وآله) و مؤمنان هشدار داد.(2)

اگر اين حديث پذيرفته شود مسأله مقام عصمت انبياء را حتى در قسمت دريافت وحى نيز مخدوش مى كند، و اعتماد به آنها را زايل مى نمايد.

در اينجا بايد نخست متن آيه 52 سوره حج را از روايات مجعولى كه پيرامون آن ساخته اند جدا كنيم و ببينيم آيه چه مى گويد، سپس به نقد و بررسى روايات بپردازيم:

تحقيقاً متن اين آيه قطع نظر از حواشى دروغين نه تنها خدشه اى در عصمت انبياء وارد نمى كند بلكه يكى از دلائل عصمت آنها است، زيرا مى گويد: هنگامى كه آنها آرزوى مثبتى داشتند (امنية به هرگونه آرزو گفته مى شود ولى در اينجا به معنى يك طرح مثبت و سازنده براى پيشبرد اهداف انبياء است، زيرا اگر سازنده نبود شيطان القائى در آن نمى كرد) آرى هنگامى كه آنها آرزو و طرح و امنيه مثبتى داشتند شيطان به آن حملهور مى شد، اما پيش از آنكه تأثيرى در اراده و عمل آنها بگذارد خداوند القائات شيطانى را خنثى مى كرد و آيات خود را تحكيم مى بخشيد.

(توجه داشته باشيد كه «فاء» در فَيَنْسَخُ اللّهُ اشاره به ترتيب بدون فاصله است، يعنى بلافاصله خداوند القائات شيطان را نسخ و زائل مى نمود) شاهد اين سخن آيات ديگر قرآن است كه با صراحت مى گويد: وَلَوْ لا اَنْ ثَبَّتْناكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ اِلَيْهِمْ شَيئاً قَليلاً: «اگر ما تو را ثابت قدم نمى ساختيم (و در پناه مقام عصمت مصون از انحراف نبودى) نزديك بود كمى به آنها تمايل پيدا كنى»! (اسراء 74).

با توجه به اينكه آيه 72 همين سوره اسراء كه قبل از اين آيه است نشان مى دهد كفار و مشركان كوشش داشتند با وسوسه هاى خود پيامبر را از وحى آسمانى منحرف كنند، روشن مى شود كه خداوند هرگز اجازه نداد آنها با وسوسه هاى خود چنين موفقيتى را به دست آورند (دقت كنيد).

و نيز در آيه 113 نساء مى خوانيم: وَلَوْ لا فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ اَنْ يُضِلُّوكَ وَ ما يُضِلُّونَ اِلاّ اَنْفُسَهُمْ وَ ما يَضُرُّونَكَ مِنْ شَىء: «اگر فضل و رحمت الهى بر تو نبود گروهى از آنان تصميم داشتند تو را گمراه سازند اما آنها جز خودشان را گمراه نمى سازند، و هيچگونه زيانى به تو نمى رسانند».

اينها همه نشان مى دهد كه خداوند با تأييدات و امدادهاى خويش هرگز اجازه نمى داد وسوسه هاى شياطين جن و انس در پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) نفوذ كند، و او را از هرگونه انحراف مصون نگه مى داشت.

اينها همه در صورتى است كه «امنيه» را به معنى «آرزو» يا «طرح» و «نقشه» بدانيم (زيرا ريشه اصلى اين كلمه به «تقدير و تصوير و فرض» باز مى گردد).

ولى اگر «امنيه» را به معنى تلاوت بگيريم، همان گونه كه بسيارى از مفسران احتمال داده اند، و حتى بعضى اشعار «حسان بن ثابت» را شاهدى براى اثبات اين مدعى ذكر كرده اند.(3)

و فخر رازى نيز در تفسير خود مى گويد: «تمنى» در لغت به دو معنى آمده است: نخست تمنى و آرزوى قلبى است، و دوم تلاوت و قرائت است.(4)

در اين صورت مفهوم آيه چنين مى شود كه وقتى پيامبران الهى در برابر كفار و مشركان آيات و مواعظ خدا را مى خواندند شياطين (و شيطان صفتان) حرفهاى خود را در لابلاى سخنان آنها براى اغفال مردم القاء مى كردند، همان گونه كه در مورد پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) نيز چنين كارى را انجام مى دادند، چنانكه در آيه 26 سوره فصلت مى خوانيم: وَ قالَ الَّذينَ كَفَروا لاتَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرآنِ وَاَلْغَوْا فيهِ لَعَلَّكُمْ تَغْلِبُونَ: «كافران گفتند: گوش به اين قرآن فرا ندهيد، و به هنگام تلاوت قرآن سخنان بيهوده بگوئيد تا پيروز شويد».

طبق اين معنى مفهوم آيه بعد (آيه 53 سوره حج) نيز روشن مى شود كه مى گويد: «خداوند القائات شيطان را امتحانى براى آنها كه در قلبشان بيمارى است و براى سنگدلان قرار مى دهد» (لِيَجْعَلَ ما يُلْقِى الشَّيْطانُ فِتْنَةً لِلَّذينَ فى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْقاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ)(4)

امروز نيز معمول است كه وقتى مصلحان جوامع انسانى در ميان گروهى از جامعه به سخنان مفيد و سودمند مى پردازند گاهى منحرفان بيمار دل با جار و جنجال و شعارهاى انحرافى و تعبيرهاى شيطانى تلاش مى كنند آثار آن گفته هاى سازنده را با سخنان بيهوده خود از ميان ببرند، و اين در حقيقت امتحانى براى افراد جامعه است، و اينجاست كه بيمار دلان سنگدل از جاده حق منحرف مى شوند، در حالى كه مايه آگاهى هر چه بيشتر مؤمنان به حقانيت انبياء مى گردد و در برابر دعوت آنها خضوع مى كنند (وَلِيَعْلَمَ الَّذينَ اُوتُوا الْعِلْمَ اَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَيُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ)

به هر حال از مجموع آنچه در بالا گفته شد دانستيم كه در آيه مورد بحث چيزى كه مخالف مسأله عصمت انبياء از خطا و انحراف بوده باشد وجود ندارد، بلكه همان گونه كه اشاره شد آيه تأكيدى بر مسأله عصمت است زيرا مى گويد خداوند انبياء خود را به هنگام دريافت وحى يا تصميمات بر كارهاى ديگر از القائات شيطانى حفظ مى كرد.

حال بايد به سراغ روايات و افسانه هائى برويم كه در اين قسمت نقل شده، و حتى كار به جائى رسيده كه اخيراً بعضى از شياطين براى ايجاد فتنه و سمپاشى پيرامون پيامبر (صلى الله عليه وآله) به سراغ نوشتن كتاب «آيات شيطانى» رفته اند و ببينيم ارزش اين گونه روايات و افسانه ها چه اندازه است؟

________________________________________

1 ـ «غرانيق» جمع «غرنوق» (بر وزن مزدور) نوعى پرنده آبى سفيد رنگ يا سياه است… به معانى ديگر نيز آمده است (نقل از قاموس اللغه)

2 ـ اين حديث را غالب مفسران معروف با مختصر تغييراتى نقل كرده اند و مورد نقد قرار داده اند.

3 ـ شعر اين است:

تَمَنّى كِتابَ اللّهِ اَوَّلَ لَيْلَة *** وَآخِرَها لاقى حَمامُ الْمَقادِر

در «تاج العروس» شرح قاموس و همچنين در متن «قاموس» تمنى الكتاب را به معنى تلاوت كتاب ذكر كرده، سپس از ازهرى نقل مى كند كه تلاوت را از اين جهت «امنيه» گويند كه تلاوت كننده هرگاه به آيه رحمت مى رسد آرزوى رحمت مى كند و هرگاه به آيه عذاب مى رسد آرزوى نجات از آن را دارد، ولى «مقائيس اللغه» معتقد است كه اطلاق اين واژه بر تلاوت به خاطر آن است كه نوعى اندازه گيرى و گذاردن هر آيه اى در جاى خود مى باشد.

4 ـ تفسير فخر رازى جلد 23 صفحه 51.

5 ـ البتّه تفسير آيه اخير بنابر معنى اول خالى از اشكال نيست، زيرا القائات شيطانى در نفوس انبياء هر چند با امدادهاى الهى فوراً نسخ و زائل مى شده ولى نمى تواند مايه آزمايش منافقان و بيمار دلان باشد، چرا كه اين وسوسه ها ظهور و بروز خارجى ندارد، بلكه القائاتى است زودگذر در نفوس انبياء.

مگر اينكه گفته شود منظور آن است كه وقتى انبياى الهى مى خواستند امنيه ها (آرزوها و طرحهاى) خود را در خارج پياده كنند شياطين مشغول كارشكنى و القاء وسوسه ها مى شدند، و اينجا بود كه ميدان آزمايش گرم و داغ مى شد، و مطابق اين بيان انسجام و ارتباط سه آيه (52 و 53 و 54 حج) محفوظ و برقرار مى ماند.

عجب اينكه بعضى از مفسران در آيه اول احتمالات و تفسيرهاى مختلفى را ذكر كرده اند بى آنكه هماهنگى آن را با دو آيه بعد از آن حفظ كنند (دقت كنيد).

………………………

نقد روايات مربوط به افسانه غرانيق

همانگونه كه در بالا اشاره شد، در متن آيات گذشته نه تنها چيزى كه دلالت بر خلاف عصمت انبياء كند وجود ندارد بلكه دليل بر عصمت آنها است، ولى در رواياتى كه در بعضى از منابع دست دوم اهل سنّت آمده مطالبى ديده مى شود كه از هر نظر عجيب است، و بايد جداگانه مورد بررسى قرار گيرد: اين روايات را كه در آغاز سخن آورديم گاه از ابن عباس، و گاه از سعيد بن جبير، و گاه از بعضى ديگر از صحابه يا تابعين نقل كرده اند.(1)

در حالى كه اين روايات در هيچ يك از منابع پيروان مكتب اهلبيت (عليهما السلام) ديده نمى شود، و به گفته جمعى از دانشمندان اهل سنّت، در كتب صحاح ششگانه نيز وجود ندارد، تا آنجا كه مراغى در تفسير خود مى گويد: «اين احاديث بدون شك ساخته و پرداخته زنادقه و بيگانگان از اسلام است كه در هيچ كتاب معتبرى نيامده، و اصول دين اسلام آنها را تكذيب مى كند، و عقل سليم به بطلان آنها گواهى مى دهد… و بر همه علماء واجب است آن را به پشت سرانداخته، و وقت خود را صرف تأويل و تفسير آنها نكنند، به خصوص كه راويان ثقات تصريح به ساختگى و دروغين بودن آنها نموده اند»(1)

همين معنى را به صورت ديگرى در تفسير «جواهر» (طنطاوى) مى خوانيم: او مى گويد: «اين احاديث در هيچ يك از كتب صحاح مانند موطّأ مالك، صحيح بخارى، صحيح مسلم، جامع ترمذى، سنن ابى داود، و سنن نسائى، در هيچ يك از اين كتب ششگانه نيامده است(2) ولذا در كتاب «تيسيرالوصول لجامع الاصول» كه روايات تفسيرى كتب ششگانه را جمع آورى كرده است، اين حديث را در تفسير آيات سوره نجم نياورده است، بنابراين شايسته نيست كه براى اين حديث ارزشى قائل باشيم و ذكرى از آن به ميان آوريم، تا چه رسد به اينكه در مقام ايراد و جواب برآئيم… اين حديث يك دروغ آشكار است»!(3)

«فخر رازى» از شواهدى كه براى مجعول بودن اين حديث نقل مى كند اين است كه در صحيح بخارى از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نقل شده كه وقتى سوره نجم را تلاوت فرمود مسلمانان و مشركان و انس و جن سجده كردند، و در آن سخنى از حديث «غرانيق» نيست، همچنين اين حديث (كه از صحيح بخارى نقل شد) از طرق متعددى نقل شده و كمترين اثرى در آن از حديث غرانيق نيامده است.(4)

نه تنها مفسّران نامبرده، افراد ديگرى نيز مانند «قرطبى» در تفسير «الجامع» و سيد قطب در «فى ظلال»، و غير آنها و عموم بزرگان مفسّران شيعه نيز اين روايت را از خرافات و مجعولات شمرده و به دشمنان اسلام نسبت داده اند.

با اين حال عجيب نيست كه دشمنان اسلام و مخصوصاً مستشرقان معاند سرمايه گذارى زيادى روى اين روايت كرده و آن را با آب و تاب نقل كرده اند، و ديديم در اين اواخر نويسنده اى از تبار شياطين را وادار كردند كتابى تحت عنوان «آيات شيطانى» بنويسد، و با تعبيرات بسيار موهن و زننده ضمن يك داستان تخيلى نه تنها مقدسات اسلام را زير سؤال برد، بلكه حتى نسبت به انبياء بزرگى كه همه اديان آسمانى براى آنها احترام قائلند (همچون ابراهيم على نبينا و آله عليه السلام) اهانت كند.

و باز عجيب نيست كه متن انگليسى اين كتاب با سرعت عجيبى به زبانهاى مختلف كفر ترجمه شود و در دنيا پخش گردد، و هنگامى كه امام خيمنى (قدس سره الشريف) فتواى تاريخى خود را دائر بر مرتد بودن نويسنده اين كتاب يعنى «سلمان رشدى» و لزوم قتل او صادر كردند، چنان حمايتى از ناحيه دولتهاى استعمارى و دشمنان اسلام از نويسنده كتاب شد كه در دنيا سابقه نداشت، اين حركت عجيب، حقيقت را روشن ساخت كه سلمان رشدى در اين كار تنها نبوده، و مسأله از تاليف يك كتاب ضد اسلامى فراتر است، و در واقع توطئه اى است كه از سوى غرب استعمارگر و صهيونيستها براى كوبيدن اسلام طراحى شده و جدّاً پشت سر آن ايستاده اند.

ولى ايستادگى محكم امام خمينى قدس سره در فتواى خود، و ادامه راهش از سوى جانشينان او، و پذيرش اين فتواى تاريخى از سوى غالب توده هاى مسلمين جهان، سبب ناكامى توطئه گران گشت، و تا اين تاريخ كه ما اين بحث را مى نويسيم نويسنده كتاب مزبور در اختفاى كامل به سر مى برد و از سوى دول استعمارى دقيقاً مراقبت مى شود، و ظاهراً مجبور است تا آخر عمر چنين زندگى كند، و شايد به دست خود آنها به قتل برسد تا از اين رسوائى نجات يابند.

بنابراين آنچه علت «محدثه» اين روايت مجعول بوده علت «مبقيه» آن هم مى باشد، يعنى توطئه اى از سوى دشمنان شروع شده، و بعد از هزار سال و بيشتر از سوى گروهى ديگر از آنها در سطحى گسترده تر ادامه مى يابد.

با اين حال ضرورتى نمى بينيم كه توجيهاتى را كه مثلاً در تفسير «روح المعانى» به طور گسترده، و در تفاسير ديگر به طور فشرده آمده است درباره اين حديث نقل كنيم، زيرا حديثى كه اساس آن خراب است و بزرگان علماى اسلام بر ساختگى و مجعول بودن آن تأكيد دارند نيازى به توجيه و تفسير ندارد.

تنها لازم مى دانيم كه براى توضيح بيشتر در اينجا نكاتى را يادآور شويم:

1 ـ مبارزه پيگير و آشتى ناپذير و بى وقفه پيغمبر اسلام (صلى الله عليه وآله) با بت و بت پرستى از آغاز دعوت تا پايان عمر، چيزى نيست كه بر كسى از دوست و دشمن مخفى باشد، و مهمترين مطلبى كه هرگز انعطاف و مصالحه و سازشى در مقابل آن نداشت همين مطلب بود، با اينحال چگونه ممكن است بتهاى مشركان را با چنين الفاظى بستايد و از آنها به نيكى ياد كند؟

تعليمات اسلام مى گويد تنها گناهى كه هرگز بخشوده نخواهد شد شرك و بت پرستى است، لذا كوبيدن كانونهاى بت پرستى را به هر قيمت كه باشد واجب مى شمرد، و سراسر قرآن شاهد و گواه اين مطلب است، اين خود قرينه روشنى بر مجعول بودن حديث غرانيق است كه در آن از بتها و بت پرستى مدح و ستايش شده!

2 ـ از اين گذشته افسانه پردازان غرانيق به اين موضوع توجه نكرده اند كه يك مرور ساده بر آيات سوره نجم اين خرافه را باطل مى كند، و نشان مى دهد كه هيچگونه انسجامى در ميان مدح و ستايش بتها و جمله «تِلْكَ الْغَرانيقُ الْعُلى، واَنَّ شَفاعَتَهُنَّ لَتُرْتَجى» و آيات قبل و بعد از آن نيست، چرا كه در آغاز همين سوره با صراحت آمده است كه پيامبر (صلى الله عليه وآله)هرگز از روى هواى نفس سخن نمى گويد و هرچه در زمينه عقائد و قوانين اسلامى مى گويد وحى الهى است (وَما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى اِنْ هُوَ اِلاّ وَحىٌ يُوحى) (نجم 3 و4).

و تصريح مى كند كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) هرگز از راه حق منحرف نمى شود و مقصد خود را گم نمى كند. (ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ وَ ما غَوى) (نجم 2).

چه گمراهى و انحرافى از اين بالاتر كه در لابلاى آيات توحيد سخن از شرك و ستايش بتها به ميان آيد؟ و چه نطق و بيانى از روى هوى و هوس از اين بدتر كه به كلام خدا سخن شيطانى «تِلْكَ الْغَرانيقُ الْعُلى» بيفزايد؟!

جالب اينكه آيات بعد از آيات مورد بحث نيز با صراحت مذمت بتها و بت پرستان را مى كند و مى گويد: «اينها (لات و عزى و مناة) فقط نامهائى است كه شما و پدرانتان بر آنها گذاشته ايد (و اسمهائى است بى مسمى) هرگز خداوند دليل و حجتى بر آنها نازل نكرده، و پيروان اين بتها فقط از گمانهاى بى اساس و هواى نفس خود پيروى مى كنند» اِنْ هِىَ اِلاّ اَسْماءٌ سَمَّيْتُموها اَنْتُمْ وَ آبائُكُم ما اَنْزَلَ اللّهُ بِها مِنْ سُلْطان اِنْ يَتَّبِعُونَ اِلاّ الظَّنَّ وَ ما تَهوَى الاَنْفُسُ (نجم 23).

كدام عقل باور مى كند كه شخص فرزانه و باهوشى در مقام نبوت و ابلاغ وحى در جمله قبل مدح بتها كند و در دو جمله بعد از آن اينچنين بتها را شديداً مذمت نمايد؟! اين تناقض گوئى آشكار را در دو جمله پى در پى چگونه مى توان توجيه كرد؟

اينجاست كه بايد اعتراف كرد انسجام آيات قرآنى با يكديگر آنچنان است كه هرگونه ناخالصى را كه از سوى معاندان و مغرضان بر آن افزوده شود بيرون مى ريزد، و به خوبى نشان مى دهد وصله اى است ناهمرنگ، و زائده اى است نامربوط، اين سرنوشتى است كه حديث غرانيق در لابلاى آيات سوره نجم به آن گرفتار شده است.

در اينجا يك سؤال باقى مى ماند و آن اينكه چرا مطلبى تا اين حد بى پايه و بى اساس اين چنين شهرت يافته است؟

پاسخ اين سؤال نيز چندان پيچيده نيست، زيرا شهرت اين حديث تا حد زيادى مديون تلاشهاى دشمنان و بيماردلان است كه فكر مى كنند دستاويز خوبى براى خدشه دار ساختن مقام عصمت پيغمبر اسلام و اصالت قرآن پيدا كرده اند، بنابراين دليل شهرتش در ميان دشمنان به خوبى معلوم است، و اما شهرت آن در ميان مورخان اسلامى به گفته بعضى از دانشمندان اسلامى ناشى از اين است كه جمعى از مورخان هميشه به دنبال حوادث و مطالب تازه و هيجان انگيز و استثنائى مى روند، هر چند اصالت تاريخى آن زير سؤال باشد، تا كتابهاى خود را جالبتر و جنجالى تر كنند، و از آنجا كه داستانى مثل افسانه غرانيق در زندگانى پيغمبر اسلام(صلى الله عليه وآله)بى سابقه است، لذا بدون توجه به سستى اسناد آن و بى پايه بودن محتوايش آن را در كتاب تاريخى و گاه روائى آورده اند، گروهى نيز آن را به خاطر نقد و بررسى مورد توجه قرار داده اند.

________________________________________

1 ـ براى اطّلاع بيشتر از طرق اين روايات نزد اهل سنّت مى توانيد به كتاب الدرّالمنثور جلد 4 صفحه 366 تا 368 ذيل آيه 52 حج مراجعه نمائيد.

2 ـ تفسير مراغى، جلد 17 ص 130 ذيل آيات فوق.

3 ـ بايد توجه داشت موطّأ مالك جزء صحاح ستّه نيست و بجاى آن سنن ابن ماجه است.

4 ـ تفسير جواهر، جلد 6 صفحه 46.

5 ـ تفسير فخر رازى، جلد 23، صفحه 50.

……………..

نتيجه

از مجموع آنچه در بالا گذشت اين مسئله روشن شد كه در آيات قرآن مجيد نه تنها چيزيكه با مقام عصمت انبياء منافات داشته باشد وجود ندارد، بلكه در همين آيات كه تصور منافات آنها شده است نشانه هاى روشنى بر تأكيد مقام عصمت آنها است.(1)

________________________________________

1 ـ تفسير پيام قرآن 7/164

موضوعات: 180 پرسش و پاسخ  لینک ثابت



[پنجشنبه 1395-01-26] [ 06:32:00 ق.ظ ]